خیر سرمون گفتیم عیده ، یکم از فضای سیاسی و باند و باند بازی دور شیم . خصوصاً که ، وقتی به بابک گفتن :
با این کشتگان بر زمین افتاده چه کنیم ؟ که امروز باید خون گریست .
گفت : فرهنگ ایرانیان فرهنگ مرگ نیست ، فرهنگ شادی است و شادباش . پس امشب و هرشب به شادی و سرور برگذار
۱.
کنید که دشمن سوز است
«مطهر بن طاهر مِقْدَسی ، کتاب البدء و التاریخ ، ترجمه شفیعی کدکنی ، با عنوان #آفرینش_و_تاریخ»
اما مگه میزارین ؟
باز ی اتفاقی افتاد ، شروع کردین به زنجه موره .
بجای اینکه سریع عمل کنید .
در حال حاضر باید کارهای زیادی انجام بدید .
مثلاً اینکه
۲.
ببینید چرا و به چه علتی ساسپنت شدید .
مثلا میگن بخاطر هشتگ ملاچپیمجاهد بوده.
خوب من این هشتگ رو سرچ کردم ، همین الان هزاران توئیت با این هشتگ هست .
پس میشه نتیجه گرفت که این هشتگ علت واقعی بستن نیست ، شاید بخاطر محتوی است .
خودتون بگردید علتش رو پیدا کنید .
۳.
دوم اینکه ، اونائی که خارج هستند و زبانشون خوبه ، به دوستان داخلی کمک کنند که بتونن نامه بزنن به مرکز twitter ، میتونید هزاران توئیتر به زبان انگلیسی بزنید و از ایلان بپرسید چرا هنوز در بر همون پاشنه قدیم میگرده .
ی نکته دیگه اینکه ، جناب #اینفلوئنسر_کونی رو همه میگن
۴.
موجب این حملات شده ، اما خوب ، تا حالا خود شما دهها بار اکانت این بابارو بستین و مجبورش کردین از نو شروع کنه ، همون کارو ، چرا الان نمیکنید ؟
انقدر اکانت از دست داد و دوباره ساخت که آخرش خسته شدن و ولش کردن .
حالا شما همین کارو بکنید .
۳. مهمترین کار ، اینه که
۵.
تا میتونید اینائی که مجدداً اکانت جدید باز میکنند رو فالو کنید که به سرعت برگردن به جایگاه قبلیشون .
در نهایت اینکه حرف همونه که #شاه زد .
ما بجز خودمون ، هیچکس رو نداریم .
الباقیشم دیگه خودتون میدونید و مملکتتون
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
نمیشه ، نمیزارین :
اینکه شهرام همایون داره اینجوری هر گرهگوریی مثل فخرآور و سکوئی و فروهر رو میاره و بهشون تریبون میده که هر جور دلشون میخاد به شاهزاده فحش بدن و توهین بکنند .
فقط و فقط ۱ علت داره و لاغیر .
و اون علت اینه که این حضرات به این نتیجه رسیدن که میشه با زور
۱.
و شانتاژ و فحش دادن و تخریب میشه در کنار شاهزاده نشست .
اینکه میبینید در دو سه ماه گذشته همه این حضرات از رضاتقیزاده تا فخرآور سعیدسکوئی و ... بدترین توهینهائی رو که حتی دشمنان شاهزاده هم به او نمیکنند ، میکنند ، علتش از درون همین توئیتر در میاد ، اگر برگردید به ابتدای
۲.
شروع پروژه #مهسا_امینی (اسم رمزشه)
میبینید از کمدساز معروف تا هزاران هزار اکانت سوپر پادشاهیخواه با فحش و دریوری و کارکاتور کشیدن و فیلم و کلیپ ساختن و .... و طرح این سئوال که :
چرا شاهزاده با علینژاد و اسمالیون و ... متحد نمیشه ؟
داشت در ذهن همه حک میشد که واقعاً دشمن
یک #نقد از نگاه من
شاید باید بگم که این فیلم عالیه ، اما من نمیخام فیلم رو نقد کنم ، اونم فیلمی که پلان به پلانش رو میشه چندین صفحه براش نوشت
اما من در این رشتو فقط و فقط میخام در مورد کوچکترین داداش لیلا بنویسم
داداشی که مثل بقیه هیچی از خودش نداره ، وابسته کامل به پدرشه
۱.
پدری که یک پدر تمام عیار ایرانی از طبقه کاملاً سنتی ایرانه و سوای آن قوم زده است و قوم و تبارش برای وی از زن و فرزندانش بسیار بسیار مهمتره .
اما این 👇🏼 داداش کوچیکه .
این جناب داداش کوچیکه ، نماد کامل نسل جوان ایرانه که پشت ظاهر کاملاً مدرنش ، هیچ تفاوتی با باقی نسلهای قبل
۲.
خودش نداره .
این ادم خودِخود بیشرفی و پدرسوختگی و
حرومزادگی نسلیه که الان در فضای مجازی موج میزنند .
به شدت طبکاره ، عصبیه ، اعمال هیستریک انجام میده ، به شدت بد دهنه ، در حالی که به حرفهای پدر سلطهگرش به شدت میتازه و تا پای فحش دادن بهش میره .
اما در مقابل حرفهای
سرآغاز :
این مطلب برای کس خاصی نیست ، اما به شدت پتانسیل اینو داره که بشه لقلقه زبان شارلاتانهایی که با فوکول و کراوات میشینن جلوی دوربینها و به مردم خودشون رو عالم به تمامی علوم بشری جا میزنند ، شارلاتانهائی که مردم ساده دل این سرزمین رو با دروغ ونیرنگ به زنجیر کشیدن و
۱.
امروز هم ادعای پادشاهی خواهی دارند رنسانس اروپا با ۲ المان مشخص ، معلوم میشه .
اول : تشکیک .
دوم : بازگشت به گذشته باشکوه .
هرچند که اولین بارقههای رنسانس در هنر و مشخصاً هنر نقاشی و مجسمه سازی و از درون نقاشیهای نقاشان بزرگی بروز کرد که در غالب نقاشیهای مذهبی و آئینی ،
۲.
به تقدیس انسان و خصوصاً بدن انسان
پرداختند .
نقاشانی که آناتومی مسیح مصلوب بر بالای صلیب رو آنچنان دقیق و ظریف کشیدند که خود پرده و داستانی که به تصویر کشیده شده بود فراموش شد .
سیاه قلمهای داوینچی و رافائل و میکلآنژ مملون از نقاشی آناتومی ، آناتومی انسان ، خصوصاً زنان و
منشور مهسا و دیسکورس زورکی :
مقدمه :
در این رشتو قصد دارم در مورد یکی از مشکلات ساختاری گفتمان پادشاهیخواهی در ایران صحبت کنم و البته که این مشکل مشکلی است ریشهدار و ساختاری .
از سوی دیگه در خلال بحث اگر نام فرد یا جریانی برده میشه ، به جهت تخریب اون فرد نیست ، بلکه منظور
۱.
نقد دیدگاه پادشاهیخواهیست .
پس خیر ببینی ، به محضی که رگ گردنت زد بیرون به سرعت بلاک کن و برو دنبال زندگیت .
۱. تا امروز بیشتر از ۱۰ روزه که #منشور_مهسا منتشر شده ، منشوری که
منتشر کنندگانش مدعی بودند موجب همگرائی و اتحاد مابین ایرانیان خواهد شد
برخورد مردم رو هم با این
۲.
منشور دیدید و عیارش طی روزهای پس از انتشارش تا امروز مشخص شده و میدونید که مردم چی گفتن و موضع دوست و دشمن رو هم دیدید .
اما اینکه دائم غر زده بشه و اسپیس پشت اسپیس گذاشته بشه و از معایب و بدیهای منشور داد سخن داده بشه ، تا ی وقتی و یجائی و زمانی جواب میده .
و اتفاقاً در
کالبدشناسی احزاب ایران
بررسی یک معضل سیاسی ،اجتماعی
تحزب به سبک ایرانی
ایران کشوری است برآمده از درون قرون و اعصار و هرآنچه در عالم سیاسی ایران شکل گرفته و میگیرد ، برآمده از ساختارهای سنتی آن است ، از جمله سیاست و علم اداره کشور .
اما جهان جدید ، مفاهیم و سازوکارهائی رو وارد
۱.
ادبیات سیاسی ایرانی کرد که بلکل با آنچه که طی سالها و صدهها میشناخت و آموخته بود متفاوت بود .
بگذارید یک مثال برای شما بزنم :
در طی سالهای حاکمیت سلسله قاجار در ایران ، همیشه شما تعدادی ادم علاف و بیکار و میدید که یا دور کاخ گلستان علاف
و ول بودن ، یا دور و اطراف دربخانه
۲.
همایونی ، این ادمها عموماً بیکار بودن ، سرووضع و لباس درستی نداشتند و میشد از چهرههاشون حدس زد که گرسنه هم هستند ، اما این ادمها رجال سیاسی بلقوه بعدی ایران بودند ، این ادمها فقط سواد
داشتند و خط خوش .
به امید اینکه از درون دیوان حکومت کاری به آنها رجوع شود ، همیشه دور کاخ
مقدمه :
مطلبی که میخونید ، خوندنش برای بسیاری فاجعه است ، پس برای درکش ، نیاز به سطح بسیار بالائی از درک و سواد و شعور هست ، برای همین اگه میبینید فایده نداره و بعد از خوندن ۲ توئیت رگ گردنت زد بیرون ، نیازی به عربده کشی نیست ، فقط بلاک کن و خداحافظ :
میدونم متعجب
۱.
میشیدا ، اما یکی از مهمترین و سهمگینترین ضرباتی که بر پیکره اقتصاد و فرهنگ ایران طی ۴۴ سال گذشته وارد شده ، دید کاملاً قومی و
قومگرایانه و اداره قومیتی در استانهای کشوره .
(یکیش رو میگما ، حالا وایسا یا فحش بده یا تفسیر آبگوشتی کن) .
تقریباً از پایان جنگ اداره استانها
۲.
افتاد دست محلیها و اول کار بگذارید ی تجربه از خودم رو براتون بگم بعد بریم سر اصل داستان .
در همون سالهای ۷۰ ، ۷۱ شناسنامهام رو با لباسها انداختم تو ماشین لباسشوئی و وایتکسم ریختم روش و پس از شستشوی لباسها معلوم شد که اَی دل غافل ، شناسنامهه سفید سفیده ، القصه شال کلاه