دو کلوم حرف #تاریخ
نبرد #نهاوند به روایت من
درسته که شما ملت وقتی از جنگهای اعراب و ایرانیان صحبت میکنید فقط و فقط از نبرد #قادسیه صحبت میکنید و جلزوولزتون برای نبرد قادسیه است .
اما خود اعراب و تمام مورخین بزرگ ، نبرد مهم مابین اعراب و ایرانیان رو نبرد #نهاوند میدانند .
۱.
درواقع ، اونها درستم میگن چرا که در نبرد نهاوند برای همیشه کمر ایران شکست و دیگر پس از آن نبرد #ساسانیان نتوانستند نیروئی برای مقابله با اعراب بسیج کنند و به این ترتیب اشغال ایران تمام شد ، هرچند که تا تقریباً ۱۰۰ سال بعد تکمیل نشد
خود اعراب هم به این نبرد
۲.
میگویند ، #فتحالفتوح ، پیروزی پیروزیها .
البته برعکس ایرانیان امروز ، ایرانیان آن زمان هم به اهمیت این نبرد واقف بودند و هرآنچه را که در توان داشتند به میدان آوردند برای دفاع از زادبوم خود .
و نباید فراموش کنید که در #قادسیه تیسفون پایتخت ساسانیان به دست اعراب
۳.
افتاد ، اما خوب ، تیسفون حداقل دوبار دیگر به دست دشمن خارجی فتح شده بود .
اما نبرد نهاوند ، تقریباً اولین نبرد ایرانیان در داخل فلات مرکزی ایران و سلسله جبال زاگرس با نیروی خارجی از زمان حمله اسکندر به ایران تا آن زمان بود .
ایرانیان در این نبرد مابین ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار نیرو
۴.
بسیج کردند و در مقابل ، اعراب تنها با ۳۰.۰۰۰ نیرو پا به میدان گذاشتند .
پس از قادسیه :
شاهنشاه یزدگرد سوم که تیسفون را ترک کرده بود به همراه بزرگان خاندان ساسان و خانوادهاش در نهاوند مستقر شده بود و به یکباره شگفت زده دید که دسته دسته ایرانیان به سوی وی شتافته و درخواست
۵.
پیوستن به سپاه وی را دارند ، به این ترتیب سپاهی مابین ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار نفر تشکیل شد . از اون طرف جاسوسان ایرانی طرفدار اعراب به انها خبر رساندند که ایرانیان دارند دور شاهنشاه خود جمع میشوند تا با دشمن متجاوز خارجی مبارزه کنند . تمام این افرادی که به شاهنشاه
۶.
میپیوستند ، از دم کسانی بودند که سرزمینهای آنها به اشغال اعراب درآمده بود و شیوه حکومت کردن اعراب رو به چشم دیده بودن . این بود که ننه مردهها همه از دم الفرار به سمت نهاوند برای پیوستن به شاه جهت مقابله با اهریمنان خارجی .
این اقبال به شاه و جمع شدن نیروی داوطلب برای نبرد
۷.
با دشمن خارجی ، هیجان زیادی مابین اطرافیان شاهنشاه ایجاد کرد و هرکسی پیشنهادی میداد و هر ننه قمری خودش رو انداخته بود جلو که خودی به شاه نشون بده .
اما یزدگرد میدونست که این جماعت چه حرومزادههای حروملقمهای هستند و به هیچکدوم میدون نمیداد . در نهایت این حضرات
۸.
بزرگان و شارلاتانهائی که خاندان ساسان رو به این روز انداخته بودند ، فهمیدن که یزدگرد به این جماعت میدون نمیده .
و اگر زد و ایرانیا پیروز شدن سر اینها بیکلاه میمونه .
این بود که همگی پس از مشورت به این نتیجه رسیدن که ینفرو به عنوان فرمانده نیروهای ایرانی به شاه زور چپون کنند
۹.
چون پس از پیروزی از قِبَل وی میتوان شاه رو وادار کرد که همون امتیازات قبل رو بهشون بده . فراموش نکنید که این افراد و خاندانها همونهائی بودند که موجبات قتل خسروپرویز رو فراهم کردند و سپس تمام برادران و خواهران کَواد دوم (قباد دوم) رو کشتن و پس از مرگ قباد تنها
۱۰.
طی ۴ سال ۱۲ شاه را به قدرت رساندند و کشتند .
حالا اعراب عیش این حضرات رو در تیسفون تیش کرده بودند و در اوج ناامیدی این جماعت ، به یکباره مردمی که از دیدن اژدها وحشتزده شده بودن به سوی همین عقربها اومدن تا به کمک آنها وطن رو نجات بدن .
حضرات در مشورتهائی که کردن به این
۱۱.
نتیجه رسیدن که بهترین فردی که میتوان برای فرماندهی برگزید جناب عالیجناب مستطاب ارتشبد #پیروز_خسرو است . پیروز مناسبترین فرد برای این افراد بود .
اولاً رهبرجناح پارسیها بود و برای همین از بزرگترین عوامل و بانیان وضعیت به وجود آمده بود ثانیاً پیروز یک ژنرال بازمانده از
۱۲.
اسکولها امیدوار بودند که وی اعراب رو شکست بده و بشه قهرمان ایران زمین و بعدم گوز و میده و قبض رو میگره و میره بغل اهورامزدا در لالالند و ایران میموند و همین حضرات برای غارت بیشتر .
خلاصه که همه راه افتادن و با شعار یا مرگ یا پیروزجون که شاه رو مجبور کنند
۱۳.
که وی را به فرماندهی سپاه ایران نصب کنه .
هرچی شاه گفت و داد زد که بابا این بنده خدا ۸۸ سالشه ، نمیتونه فرماندهی کنه ، نمیتونه سوار اسب بشه ، نمیتونه از خودش دفاع کنه ، از همه مهمترین فهرست شکستهاش از اعراب سر به فلک میکشه (وی در نبردهای قادسیه ، جلولا ، وَلَجِه و کردستان
۱۴.
شکستهای عظیمی از اعراب خورده بود ، در قادسیه هم موجب اصلی شکست شد) به کَت حضرات فرو نمیرفت که نمیرفت و مرغ این بزرگان یک پا داشت .
از اون طرف هم توسط عواملشون در میان مردم خرتر از الاغ شایعات عجیب و قریب از رشادتها و پهلوانیهای پیروز خسرو پخش میکردن و به ملت چپونده
۱۵.
بودن که اگر این فرمانده بشه ، کار اعراب تمامه و اگر کس دیگری فرمانده بشه بدبختین ، ملت اسکول هم افتادن گِل همین دزدا و زالوها و شدن آلت دستشون ، صبح به صبح شعار که یا مرگ یا خسروخان دور امارت شاه دفیله میرفتن .
بالاخره خبر رسید که سپاهی از اعراب به
۱۶.
فرماندهی #نعمانابنمُقرَن داره از سمت خوزستان به سوی نهاوند میآید و شاهنشاه بیچاره در کمال ناامیدی و استیصال پیروز خسرو رو به فرماندهی سپاه ایرانیان منصوب کرد .
القصه ، بزرگان و مردم همگی رفتن سراغ جناب اسپهبُد و خیلی با احتیاط و یواش و سوسکی ، جوری که یوقت
۱۷.
خدائی نکرده زبونم لال بواسیرش نزنه بیرون ، یا باد فتخش نترکه بلندش کردن و آوردنش به سرآپرده شاهی
در اولین جلسه جنگیی که با حضور فرمانده جدید برگذار شد پیروز پیشنهادی مشعشعانه و عالی برای جنگ داد .
در قلعه نهاوند قایم بشیم و سنگر بگیریم .
شاه حیرت زده مونده بود که این
۱۸.
اسکول چی داره میگه ؟
و فریاد 😡🤬 شاه به آسمان رفت که مرتیکه کسخل این چه پیشنهادیه ؟ این همه سرباز و برتری عددی و تجهیزات و این دشت پهناور نهاوند رو که مناسب برای مانور سوار نظامه رو بزاریم کنار بریم تو قلعه قایم بشیم ؟
شاه داد میزد که این مرتیکه از زور پیری
۱۹.
خرفت شده .
اما بزرگان بهش یادآوری کردن که دیگه دوران خسروانوشیروان و قبلیا تموم شده و الان دیگه صدات در بیاد تیکه بزرگت گوشته رووولَکَم از اون طرف ملت بدبخت هم فکر میکردن اینها دارند نقشه نابودی اعراب رو میکشن و همه مطمئن بودن که تا چند ماه دیگه برمیگردن سر خونه
۲۰.
زندگیهاشون حالا اگه ی ننه مردهای جرعت میکرد و میگفت شاید شاه درست میگه و این مرتیکه شاششم نمیتونه کنترل کنه و چطوری میخاد اعراب رو شکست بده ؟ تا رودههاش رو نمیکشیدن بیرون و دور گردنش نمیپیچیدن ولش نمیکردن اما پیروزخسرو اشتباه نکرده بود ، او با توجه به سن و سالش
۲۱.
و اینکه نمیتونه مثل آدمهای جوان کارهای روزمرهاش رو انجام بده ، این طرح را داده بود . قلعه خوب بود ، میشست رو تخماش اون بالا و فرماندهای میکرد ولی در همون جلسه شاه به یک امر مهم پی برد و آن اینکه این پیشنهاد پیروز نیست ، پیشنهاد همین مادرق..بههاست و درواقع اینا
۲۲.
پیروز رو گذاشتن جلو و همه پشت سرش قایم شدن که کاراشون رو پیش ببرن و اگر هم شکست خوردن بندازن گردن پیرمرد ننه مرده حال در میان فرماندهان ایرانی دعوا و اختلاف بود و همه تو سروکله هم میزدن ، اما از اون طرف سپاه اعراب ، همگی به دنبال ۱ فرمانده شجاع و ماهر و زبردست دقیقه
۲۳.
به دقیقه به نهاوند نزدیک میشدند .
جالبه که اعراب در تمام مسیری که طی میکردند از میان کوههای بلند و تنگههای زیادی عبور کردند که مهمترین آنها تنگِ هرمز بود و در هر یک از این تنگهها میشد اعراب رو گیر انداخت و تا آخرین نفر آنها را قتلعام کرد .
ینی دقیقاً کاری که
۲۴.
شاهان اشکانی در هنگام ضعف با رومیان میکردند. و ورود به فلات مرکزی ایران برای رومیان ، عیناً مانند ورود به خود جهنم بود .
اما اکنون هیچ نیروئی برای جنگهای پارتیزانی و نامتقارن نبود ، چرا که فرماندهان ایرانی داشتند تو سروکله هم میزدن .
سربازان هم الکی مثل شاسکولا
۲۵.
شاد بودن که ما زیادیم و بیشمار ، پس حتما پیروزیم .
در نزدیکیهای نهاوند ، سلمان فارسی (حضور سلمان مشکوکه) به همراه نیروهائی اندک به سپاه اصلی پیوستند و اکنون تعداد آنها به ۳۸.۰۰۰ نفر رسیده بود .
اعراب با چنین بضاعتی وارد دشت نهاوند شدند و با کمال تعجب
۲۶.
متوجه شدند که ....
ولش کن دیگه حوصلهام سر رفت ،
خلاصه همین دیگه
آخرش این شد که شاه قبل از رسیدن اعراب به نهاوند اومد وسط سپاه و یَیَیَک سخنرانی قراء براشون کرد و گفتشون آباریکلا که انقد برای زاد و رود و مملکتتون جانفشانی میکنید ، منم دارم میرم ری براتون نیروی
۲۷.
کمکی جمع کنم بفرستم .
و با همراهانش و فرماندهان دیگرش و خانواده از نهاوند زد بیرون و رفت به سمت ری .
در میون راه هم تعداد زیادی از فرماندهان و نظامیانی که دورش بودند پراکنده شدن و رفتن دنبال زندگی خودشون ، چون فهمیدن که با این ملت خیلی الاغ متعصب دهن بین ،
۲۸.
که به راحتی میشه. افسارش زد و به هرسمتی کشیدش و به سرعت جهت تعصباتشون هم عوض میشه نجات ایران ینی سراب و خواب و خیال .
خلاصه که در جنگ هم ایرانیان شکست سختی خوردند و با وجود برتری عددی بیش از ۳۰.۰۰۰ کشته دادن و الباقی هم از دم منهذم و فراری شدن ، تنها حسن این
۲۹.
نبرد اما این بود که اعراب موفق شدن به پیروزخسرو یا هرمزان دست یافته و وی را بکشند .
۳۰.
خلاصه که عزیزم ، شما قادسیهات رو سال ۱۳۵۷ باختی گُلم .
مونده نهاوند که الان در آستانهاش ایستادی . ایشالا با این هرمزانها و پیروزخسروها پیروز بشی عزیزم .
منم از همینجا برای موفقیتتون دعا میکنم .
🤣😂🤣😂
فقط یادت نره این نهاوندتم باختی ، قبل از فحش دادن به
۳۱.
زمین و زمون ی نگاه تو آئینه بنداز .
اونی که باید فحش بخورهرو اونجا میبینی
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
خدمتتون عارضم که حدود ۱ سالی میشه که شهرام شارلاتان فوکوس کرده روی ۳ نفر و این سه نفر شدن سلبریدی شبکه وی به عنوان تنها نماد پادشاهی خواهی شبکه کانال یک .
- حجت کلاشی
- میترا جشنی
- شاهین نژاد
و در جریان #سیرک_کادیز بود که معلوم شد که چرا شهرام شارلاتان تا تونسته در این یک سال هندونه گذاشته زیر بغل این ۳ مخبت احمق و بادشون کرده .
ابتدا به این 👇 توئیت کلاشی توجه کنید .
این مرتیکه به چنان فاشیسم و دیکتاتوری فکریی مبتلاست که تاب تحمل چهارتا انتقاد رو نیاورد و شروع کرد به مردم ایران فحش دادن .
حالا این رو خودتون مقایسه کنید با حجم عظیم توهینها و فحشهایی که روزانه به اعلیحضرت #رضا_شاه_دوم و شهبانو #یاسمین_پهلوی میشه و تا امروز ندیدید که حتی یک کلمه به زبون بیارن که شما مردم به ما ظلم کردید ، یا چرا توهین میکنید و ... .
تفاوت بزرگان ، با پست و حقیران در همینجاها خودش رو نشون میده .
۱.
حالا دیگه این رو نگم براتون که این مرتیکه ی لشکر فحاش و ولدزنا و مادرقح..ه دور خودش جمع کرده که براش به عالم و آدم فحش بدن و برای مردم پرونده سازی بکنند و بابت هر پست هم ۵ دلار بگیرند که شاه همین رو هم نداره .
اما ابعاد بیشعوری و لومپنیسم این بابا و اربابش قاطری تنها وقتی معلوم میشه که یکم بریم عقبتر .
- وقتی که ازش پرسیدن چرا رفتین جلوی نقشه خط خطی اسرائیل نشستین ؟
گفت برین فحش صاحاب رستوران بدین که نقشه رو خط خطی کرده بود چرا گیر دادین به ما ، آخه اون موقع چشماش تو ماتحت استادش بوده ، نتونسته نقشه رو ببینه و یجای دیگه بنشینه .
- رفیق فابریک خودش گفت پرچم با زیتون و بدون تاج جعلیه .
بجای اینکه بگه اشتباه کردم
لشکر قوادان و فواحش دور و برش رو بسیج کرد که به رفیق خودش فحش بدن .
در کل این کلاشی خیلی دلش میخاد چکمههای استالین رو پاش کنه و یونیفورم آدولفهیتلر و تنش کنه و عمامه خمینی رو هم سرش بگذاره .
اما مشکلش اینه که نه عقل و درایت استالین رو داره ، نه شعور هیتلر و نه موقع شناسی خمینی رو .
این بدبخت ی کوتوله سیاسی بود که باد برش داشته بود که واقعاً نماد وطنپرستی است و شهرام همایون هم تا تونست بادش کرد و بعدم بردش توی کادیز کردش دلقک سیرکش و بعدم برش گردوند و ی تفم انداخت همونجاش که میدونید .
حالا هم بجای اینکه فحش همایون بده ، فحش منتقدینش میده چرا که این مخلبط مادرزاد ، همین مسائل ساده رو هم نمیفهمه .
۲.
عین میترا جشنی ، عین شاهین نژاد .
حالا اما میدونیم که مهمترین ماموریت همایون این بود که پروژه امنیتی/اطلاعاتی #ژن_ژیان_ئازادی رو ی پوست اندازی کنه و از نو به ملت ایران بچپونه .
و این ینی چی ؟
ینی اینکه ی سری چهرههای جدید بیاره به عنوان رهبران جدید ملت ایران مطرح کنه ، سپس این جماعت رو بشونه کنار همون چهرههای قدیمی که در جریان اتفاقات ۱۴۰۱ بلکل باختند و توسط مردم به زور و جبر وارد فاضلاب شدند .
از سوراخ درمومدن آلاکنگرلو و سیامک سنجری و عطاهودشتیان و حسن اعتمادی و رضا تقیزاده و اومدنشون جلوی صحنه در همین راستا است .
و برای این پروژه از میان تمام کسانی که ادعای طرفداری پادشاه و نظام پادشاهی رو دارند ، چه کسانی احمقتر و لومپنتر و بیخردتر از این ۴ نفر که به طرز عجیبی ۳ نفرشون سابقه عضویت در دفتر تحکیم وحدت دارند ، هر سه نفر آخوند زاده هستند و هر سه نفر بدون اینکه شما مردم بدونید چرا و چگونه ؟ با پروازهای فرست کلاس صادر شدهاند به غرب .
یکبار دیگه پست سراسر توهین و فحش کلاشی رو بخونید ، این فرد که ادعای سیاسی بودن داره ، با چهارتا توهین و پرسشگری مردم عنان اختیار از دست داده و مردم رو فحش کش کرده (و ثابت کرده که در این زمینه حتی از علینژاد و اسماعیلیون پست تر و احمقتره ، چون حداقل اون دوتا تا امروز پست نگذاشتن و جواب فحشای مردم رو ندادن) مردم رو بخاطر این به فحش بسته که بهش گفتن چرا در کنار تجزیه طلب و مجاهد نشستی .
و حماقت این ۴ نفر در اینجا خودش رو نشون میده .
گوشههایی از بزرگترین پروژه آبرسانی تاریخ بشر تا پیش از ورود به عصر جدید .
این 👇 تصاویر رو ببینید .
این عراق امروزه ، که البته اگه به نقشه طبیعی عراق هم نگاه کنید ، موئید همین مسئله است که عراق اصولاً مملکتی است خشک و بیابانی و تنها در اطراف دو رودخانه دجله و فراته که اندکی سبزه .
اما عراق همیشه اینجوری نبوده ،
۱.
درواقع عراق قبل از اینکه اعراب پاشون به این منطقه باز بشه ، اینجوری 👇 بوده .
خوب شاید بگید نه بابا ، دیگه اینجوریا هم نبوده .
اما باید بهتون بگم که اتفاقاً همینجوریا بوده . نشون به اون نشون که در اولین کتاب مسالک الممالک نوشته ابن خردادبه که حدودای ۲۰۰ تا ۲۱۰ هجری نوشته شده ، میگه که :
هر مسلمانی که به مکه میرود ودر آنجا توبه میکند که دیگر لب به مسکرات نزند ، در بازگشت از حج وقتی به منطقه سواد میرسد توبه شکسته و در دریای شراب غرق میشود .
وی در دنباله مینویسد ، چرا منطقه سواد (نامی که اعراب قدیم به منطقه عراق داده بودند) آنچنان سرسبز است و پوشیده از باغهای زیبا و دشتهای پر از گل و زمینهای زیر کشت است که هر عربی مطمئن است که با ورود به سواد ، وارد بهشتی شده که خداوند در قرآن وعده فرموده و در اینجاست که شرب مسکر دیگر گناه نیست .
اما این بیابون برهوت ، چرا در آن زمان سرسبز و مملو از زمینهای کشاورزی و خصوصاً تاکستانهای آباد بود به نحوی که تمام مورخین و جهانگردان یکصدا میگویند که عراق ، سبزترین و ابادترین نقطه جهان بوده است .
داستان برمیگرده به اواخر حکومت اشکانیان ، در اواخر حکومت اشکانیان ، یهو به کله شاهان اشکانی زد که دو رودخانه دجله و فرات رو مهار کنند و پس از سالها تحقیق و مطالعه از سوی شرکتهای مهندسی طرحی به شاهنشاه ارائه شد که براساس این طرح
- هم دجله و فرات مهار میشدند و دیگه خبری از طغیانهای فصلی نبود
- هم دجله و فرات تا نزدیکیهای کرکوک قابل کشتیرانی میشد .
- هم سطح آب رو دهها متر میشد بالا آورد و بدینسان میشد میلیونها کیلومتر زمین رو زیر کشت برد .
- هم میشد یک سد و مانع طبیعی در مقابل اعراب بیابان و رومیان وحشی ایجاد کرد
القصه در زمان کشاکشهای مابین اردوان چهارم و بلاش ششم استارت طرح زده شد .
اما تا اومدن کارو شروع کنند ، سروکله خدایگان ، شاهنشاه #اردشیر_بابکان پیدا شد و تا اومدن ببینن چی به کجاست ، اردشیر زد شاه اردوان رو کشت و نشست جاش .
الباقی سالهای سلطنت شکوهمند شاه اردشیر بابکان هم به سلاخی و قصابی ملت ایران گذشت (چیزی مابین ۴ تا ۷ میلیون نفرو فرستاد به پای چینودپل تا ملت خوب و کامل بفهمن که دیگه اشکانیان تموم شدن) و وجود مبارک و اهورایی و ایرانشهریشون دیگه وقت ساخت و ساز نداشت .
۲.
القصه شاهنشاه خلدآشیان در سال ۱۲ یا ۱۳ سلطنتش بود که به یکباره متنبه شد و تمامی درباریان رو جمع کرد و بهشون گفت :
به نظرم میاد که در خلال سالهای گذشته ی سرسوزنی در کشتار مردم زیاده روی کردم برای همین از امروز سلطنت رو به پسر گُلَم شاهپور اول واگذار میکنم و خودم در گوشه انزوا به درگاه اهورامزدا توبه و عبادت و زاری بکنم .
خلاصه که شاه اردشیر رفت و بجاش شاهنشاه شاهپور اول اومد جای پاپا جان .
هفت هشت سال اول سلطنت اون شاه اهورائی ایرانشهری هم به کشتار الباقی اشکانیان و جنگ با رومیان گذشت و بالاخره آبها از آسیاب افتاد .
وقتی همه چیز آروم شد ، شاهنشاه که حوصلهاش سررفته بود ، به کلهاش زد که طرح مهار رودهای دجله و فرات رو پی بگیره .
این بود که کار شروع شد . اما طرح دارای چنان عظمتی بود که در سال سی و هشتم سلطنت شاهنشاه شاپور دوم ساسانی قسمت اولش تمام و فاز اولش افتتاح شد .
اسم طرح رو هم گذاشتن #جوی_روان .
حالا شما دیگه خودت حساب کن که برای ساخت همین فاز اول چند تا پادشاه اومدن و رفتن .
- شاپور یکم ساسانی
- هرمز یکم ساسانی
- بهرام یکم ساسانی
- بهرام دوم ساسانی
- بهرام سوم ساسانی
- نرسی
- هرمز یکم
- آذر نرسی
- شاپور دوم
۹ پادشاه اومدن و رفتن ، تا فاز اول طرح افتتاح شد . ینی از حدودای ۲۴۸ تا ۳۴۵ چیزی بیش از ۹۰ سال طول کشیده .
حالا دیگه خودت حساب کن که سازمان برنامه و بودجه اون زمان (گنجورزخانه) چه برنامه ریزیی داشته که برای بیش از ۹۰ سال بودجه این طرح به این عظمت رو تامین کرده .
حالا اصلاً این طرح چی بوده که ۹۰ سال بیشتر طول کشیده و ۹ تا پادشاه از گلوی زن و بچهشون زدن که این طرح رو تموم کنن ؟
بنا به گفته مسعودی که طرح رو متر کرده :
این طرح در فاز اول یک کانال شد به طول ۳۲۰ کیلومتر در عرض ۱۲۰ تا ۵۰۰ گز به عمق ۱۵ گز .
ینی در همین قرن بیست و یکم به مخیله خود شما هم خطور نمیکنه که چنین عظمتی رو ایرانی بتونه بسازه .
که البته هم نمیتونه و این هنر و عظمت ساسانیان بود که این کارو میسر کرد .
حضرات در #سیرک_کادیز دور یکدیگر جمع شدند و برای آینده من و شماها به عنوان مردم ایران تصمیم گیری کردند .
اینکه در اونجا چی گفتن و چه تصمیماتی گرفتن ، برما معلوم نیست ، چون سکرت و فوق سریه ، چرا که با وجودی که سلسله جنبان این سیرک یک صاحب تلویزیون بوده ، اما هرآنچه که ما از این سیرک تا اینجا میدونیم ، مقداری فیلمهای برش خوردهٔ گلچین شده است و روایتها و یک اطلاعیه ، والسلام :
روایت آلاکنگر از اینکه در کادیز چه خبر شده و چی گفتن ، روایت حجت کلاشی ، روایت فرزانه روستایی ، روایت عطا هودشتیان ، روایت شهرام همایون و الباقی روایات دیگران ، و اگر حوصله کرده باشید و صداهای ملالاور این جماعت رو گوش کرده باشید ، متوجه این نکته میشید که تمام راویان #سیرک_کادیز عیناً شبیه یکدیگر حرف میزنند .
ینی انگار یک متن رو داده باشند دست تک به تک این جماعت و ازشون خواسته باشند که این متن رو حفظ کنند و جلوی دوربین تکرار کنند .
۱.
و اگر باز لفاظیهای ملالآور این جماعت رو هم شنیده باشید ، وقتی تمام حشو و زوائدش رو بزنید عقب ، به یک جمله میرسید که ترجیع بند کلام همشونه و آن چیزی است که خانم پانتهآمدیری در ابتدای فیلم تبلیغاتیش میگه .
خودتون گوش بدید 👇 .
همه حضرات ، عیناً همین جملات رو تکرار کردند .
«تمرکز کنفرانس بر رواداری و همکاری طیفهای مختلف فکریه»
اما علیرغم این تبلیغات عظیمی که حول محور رواداری و همکاری به اصطلاح طیفهای مختلف فکری صورت گرفته ، به یکباره همین حضرات اطلاعیه میدن که برای نجات ایران و ملت دربند آن از شهر آفتابی کادیز در اسپانیا دولت در تبعید تشکیل دادهاند .
و اتفاقاً در این اطلاعیه است که دقیقاً به اون چیزی اشاره کردهاند که هدف اصلی و غائی از تشکیل #سیرک_کادیز بوده است .
حالا اینکه حول محور ۵ اصل دولتشون رو تشکیل دادن که عملاً اصول ۱ و ۲ و ۳ همون اصل اوله ، بماند .
۲.
اما نکته حائز اهمیت اینه که این اطلاعیه ، لوگو داره ، اسم داره ، متن هم داره ، اما نه نویسنده داره (معلوم نیست کیا نوشتن)، نه امضاء .
در یک کلام ، این جماعت ملت رو احمق و عین خامنهای غیرخودی فرض کردن .
اگر به روایات کسانی که با خامنهای هم کار کردن گوش بدید و بخونید متوجه میشید که او یک کلمه رو دائم تکرار میکنه و اون اینه که ملت نفهمن ، نفهمن که چه مذاکراتی میکنیم ، نفهمن که چه تصمیماتی گرفتیم ، نفهمن که چه توافقاتی صورت گرفته و ... .
در تمام ۳۵ سال گذشته هم همینجوری بوده ، ینی مثلاً این حکومت سری و مخفیانه با آمریکائیها مذاکره میکنه ، توافق میکنه ، با اسرائیل کاملاً سری و پنهانی مذاکره میکنه و ما ملت مدتها و بعضاً سالها بعد متوجه میشیم ، این جماعت هم یک دولت تشکیل دادن که قراره از طرف شما ملت با دنیا حرف بزنه ، امتیازاتی بده ، قول بگیره که به حکومت میرسوننش ، هست و نیست شما ملت رو معامله میکنه ، اما قرار نیست شما بدونید رئیس این دولت کیه ؟ وزراش کیا هستند ؟ قراره چه اهدافی رو دنبال کنه ؟
این جماعت تا این لحظه تشخیصشون این بوده که شعور و درک و فهم شما ملت تا این حد قد میده که بفهمید یک دولتی در خارج از ایران تشکیل شده به نام دولت در تبعید ایران که دارای آرم و لوگو هم هست و بیشترش در حال حاضر صلاح نیست که شما ملت بدونید چون شعور و فهمتون به اندازه شهرام همایون و فرزانه روستایی نمیرسه .
داستان بردهدارهای قدیم و جدید :
تاریخ به روایت من ؛
خدمتتون عرض کنم که اگر از شما بپرسن که جنگهای داخلی آمریکا چرا و چگونه آغاز شد ، پاسخ ۹۹.۹۹٪ شمایی که ادعای تاریخ دونیتون میشه با قاطعیت و اطمینان این خواهد بود که :
وقتی جناب حضرت پرزیدنت آبراهام لینکلن قَدَسَالله به مقام پرزیدنتی ایالات متحده انتخاب شدند ، قانون لغو بردهداری رو امضاء کردند و چون ایالات جنوبی مخالف لغو بردهداری بودند از اتحادیه ایالات متحده خارج و اعلام استقلال کردند و برای همین جنگ شروع شد .
در حالی که کل این توضیحات حتی ۰.۰۵٪ واقعیت جنگ داخلی هم نبوده و نیست . درواقع فاتحان قانون رو اونجوری که دلشون خواست نوشتن ، هرچند که در این فقره دروغ ننوشتن و تاریخ رو صادقانه نوشتن ، فقط نقطه گذاریهاشون و تاکیداتشون منطبق بر واقعیت نبوده .
درواقع علل واقعی جنگهای داخلی آمریکا اصلاً مسئله سیاهان و بردهداری نبود . داستان چیز دیگری بود که به ابراهام لینکلن ارث رسید و آبراهام لینکلن وقتی دید که بحران داره اوج میگیره ، به ایالات جنوبی اخطار داد که اگر زیادی برسر مواضعتون اصرار کنید ، من هم قانونی را میبرم مجلس که بردهداری رو ملغی میکنه تا به این ترتیب ضربه سنگینی به اقتصاد شما جنوبیهای دهاتی گرهگوری بخوره .
خوب میدونم که هنوز تعداد مونگول وعقب افتادهای که حتی واضحات رو نمیفهمند و مجبوری براشون شرح و بسط کنی تا سادهترین مطالب رو بفهمند خیلی خیلی زیاده .
پس باید توجه اون دسته از عقب افتادههای
۱.
عزیز رو به این نکته جلب کنم که :
نه ایالات جنوبی و نه ایالات شمالی دعوایی سر بردهداری نداشتند . دعوا سر ی چیز دیگه بود و در ابتدای کار آبراهام لینکلن اومد برای مجازات اقتصادی جنوبیها و ایجاد اغتشاش در ایالات جنوبی و به هم زدن اتحاد ۱۱ ایالت موئتلفه استقلال خواه بر علیه شمالیها ، این حرف رو پروند که بردهداری رو ملغی خواهد کرد .
و اتفاقاً بردهداری رو هم ملغی نکرد مگر تا اندکی پیش از نبرد معروف #گتیزبورک (اگه یادم مونده باشه)
پس علت واقعی اختلافات و مشاجرات که با شروع ریاست جمهوری لینکلن منجر به جداشدن ۱۱ ایالت از آمریکا شد چه بود ؟
داستان برمیگرده به چند دهه پیش و حدودای سالهای ۱۸۲۵ به بعد .
۲.
در ایالات شمالی ، حرف سر این بود که باید
مرزها ، کار و بازار آزاد و باز مطلق باشند ، تعرفههای گمرکی بالا برای حمایت از تولیدکنندگان تصویب بشه ، و یک بانک سراسری برای ایالات متحد تاسیس بشه . و منافع بردهداران درست نقطهٔ مقابل و در تضاد با اینها بود .
و نخبگان جنوبی به لینکلن و جمهوریخواهان همچون سد و مانعی برای روش زندگی خوشایند و پررونق خودشان در آینده نگاه میکردند .
خوب ، همین الان و در سال ۲۰۲۴ هم میبینید که عیناً همین اختلافات قدیمی در دعوای ترامپ و بایدن داره خودش رونشون میده .
خیلی ساده که بخام براتون بگم ، اصل قضیه این بود که شمالیها میگفتن که جنوبیهای دهاتی خیلی خیلی عقب افتاده هستند و بلکل برده داری بلد نیستند .
درواقع ، خوب که حساب کتاب کنید ، متوجه میشید که حق با شمالیها بوده چرا که بردهداری به سبک جنوبیها ، هزینههاش خیلی بالا بود و تهش چیزی برای بردهدار باقی نمیگذاشت .
و این چیزی بود که بردهداران جنوبی متوجهش نمیشدن یا نمیخواستن بفهمند .
چرا ؟
همه صداش میکردن #خانم_باشی ، اسمش باشی نبودا ، صداش میکردن باشی .
بنده خدا ۱۲ سالش بود که شاه ۵۷ ساله دیدش و همون موقع از پدرش که باغبون امین اقدس در کاخ اقدسیه بود خواستگاریش کرد و خانم باشی شد زن صیغهای شاه .
از همون موقع هم همه در دربار صداش میکردن دختر باغبان باشی و به مرور زمان کلمات «دختر» و «باغبان» رو فاکتور گرفتن و شد #باشی .
خلاصه که قبله عالم دخترک رو صیغه کرد و دست بچه رو گرفت و رفت تو اندرونی و کل مملکت رو ول کرد به امون خدا .
اما به گزارش لرد کُرزُن در اون ایام کفگیر شاه حسابی خورده بود به ته دیگ و دیگه آه در بساط نداشت .
۱.
کرزن نوشته که ناصرالدینشاه عادت داشت همیشه در اندرونی حداقل ۴ تا ۵ میلیون تومن پول داشت که دست امین اقدس ، امین شاه بوده . اما پس از سفر سوم شاه به فرنگ ، شاه فهمید که کلاً عمرش رو به هدر داده و اصلاً جوونی نکرده .
این بود که به راهنمایی میرزا علی اصغرخان اتابک دستهای وارد دربار شدند که شدند مهمان دائمی شبهای جمعه شاه .
کار این جماعت هم این بود که هر شب جمعه خدمت قبله عالم میرسیدند که از سر شب میزدن و میرقصیدن و شراب و جوج میزدن بر بدن و در انتهای شب مشغول سکس دسته جمعی (اورجی پارتی) میشدن تا صبح و صبح روز بعد این دسته پس از دریافت مبلغی کلان , از خدمت شاه شیعهٔ اسلام پناه مرخص میشدند .
۲.
القصه که به زودی صندوق شاه ته کشید و دیگه آهی در بساط نموند و برای پول درآوردن ، فکر مشعشعانهای به سرش زد و آن هم این بود که قبله عالم به زور بره مهمانی .
و با این ترفند شاه به زور خودش رو مهمان ی بنده خدایی میکرد و هولوپی میفتاد تو خونه طرف .
طرف هم مجبور بود پس از یک پذیرایی شاهانه ، به میمنت قدم شاهانه مبلغ کلانی هم خدمت ایشون بده . که عموماً این مبلغ کمتر از ۱۰.۰۰۰ تومن نبود .
هرچند که کار شاه به جایی کشید که در نهایت خودش رو دعوت کرد خانه یکی از خواجههای حرم که این بدبخت مجبور شد تمام دار و ندارش رو بتکونه و در نهایت تونست ۱.۰۰۰ قران پول سکه در یک صندوقچه بگذاره و تقدیم کنه و قبله عالم هم در کمال خوشحالی گفت :
خوشحالمان کردی ، مانده بودم از کجا
جنبش بابیه ، جنبشی که به دست بهائیان منحرف ، سانسور و در نهایت نابود و به دست ملایان سرکوب شد :
مقدمه :
اگر رابطه سازمان مجاهدین خلق با جمهوری اسلامی رو بعد از پیروزی فتنه ۵۷ نگاه کنید متوجه یک رابطه دوطرفه مابین آنها میشید .
و رابطه به این صورت شکل گرفت که طرفین با کوچکترین بهانهای سلاح دست گرفتن و به شدیدترین شکل ممکن شروع کردن به زدن و حذف و سلاخی همدیگه و روز به روز از کشته یکدیگر پشته میساختن .
اما ، نکته ماجرا اینه که پس از کشته شدن موسی خیابانی که یک احمق به تمام معنی بود ، و هنوز در ارمانها و رویای نجات خلقها و جامعه بدون طبقه توحیدی و تفسیر قرآن سیر میکرد ، دیگه هیچکس از رهبران و اعضاء کادر مرکزی سازمان کشته نشد .
کار تا اونجا پیش رفت که وقتی سعید شاهسوندی در عملیات مرصاد گلوله خورد و رو به مرگ بود ، با دستور مستقیم رئیس جمهور وقت (خامنهای) با پروازی ویژه به تهران منتقلش کردن ، یکی از کارکشته ترین تیمهای جراحی رو بالای سرش حاضر
۱.
کردن و با یک جراحی سخت از مرگ حتمی نجاتش دادند و حدودای ۳ سال بعد هم به دستور رهبر جدید انقلاب اسلامی ، سعید خان با فرستکلاس فرستاده شد آلمان و ی خونه هم براش خریدن و از همون سال ۱۳۷۰ تا امروز هم داره به خوشی و خنکا در آلمان زندگی و در کنارش با جمهوری اسلامی هم مبارزه میکنه .
نکته مهمتر اما ، اینه که مجاهدین خلق هم از زمان کشتن رجایی و باهنر دیگه هیچ ادعایی مبنی بر قتل رهبران و سران جمهوری اسلامی نکردن .
در واقع امر ، یک اتفاقی که افتاد این بود که در یک توافق مابین طرفین ، سران و رهبران هر دو طرف بعد از ترور و تصفیه رقیبانشون به دست یکدیگر ، در امنیت کامل جانی و مالی مجوز کشتار به پیروانشون دادن که تا میتوانند همدیگه رو به شدیدترین و خشنترین شکل ممکن سلاخی کنند .
که کردند .
حالا ، دیگه خودتون آمار بگیرید و ببینید که در تمام کشتارهای دهه ۶۰ یا اعدامهای سال ۶۷ چند نفر از مردم و هواداران و کادرهای ساده مجاهدین خلق اعدام شدند و چند نفر از رهبران و اعضاء کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق اعدام و حذف شدند ؟
۲.
تا اونجایی هم که یادم میاد ، آخرین گردن کلفتهایی هم که مجاهدین ادعا کردن ترورشون کردن ، صیادشیرازی و لاجوردی دادستان بودند .
معامله خوبیه ، طرفین داستان در یک توافق دوستانه چنان نمایشی از کشتار و خشونت برعلیه یکدیگر اجرا کردند که امروز دیگه مو لا درزش نمیره که مجاهدین دشمن خونی جمهوری اسلامی هستند و اگر ی آخوند بیفته دستشون تیکه تیکهاش میکنند ، اما واقعیت چیه ؟
واقعیت اینه که سازمان مجاهدین خلق یک شاخه برونمرزی از خود جمهوری اسلامی هستند که نه تنها از بودجه سپاه قدس استفاده میکنند ، بلکه از این پول استفاده میکنند تا هم سرپا بمونند ، هم هزینه کنند برای انحراف ملت ایران .
اما اگر فکر کردید این داستان یک داستان مدرنه و اتفاقی است که مابین آخوندها و تخم آخوندهای فوکولکراواتی به نام مجاهدین افتاده ، یا نسخه برابر اصل داستان حماس و اسرائیله باید بگم سخت در اشتباهید .
عین همین اتفاق در حدود ۱۷۰ سال پیش در ایران افتاده و در یک توافق مابین اشراف قاجار (خاندان نوری) با روحانیت وقت ، جنبشی در ایران راه افتاد که بلکل جنبش انقلابی و ضد مذهبی باب رو ابتدا سرکوب ، سپس سانسور و در نهایت برای همیشه به موزه تاریخ فرستاد .
حالا ، بعد از این مقدمه نسبتاً طولانی که مطمئنم خیلیاتون حتی زحمت خوندنش رو به خودتون ندادین ، باید بریم سر اولین توافق تاریخی مابین روحانیون و سنتگرایان ، برای نابودی جنبشی که هدفش نابودی سنتگرایان و آخوندها با یکدیگر بود .