دیجیکالا کجا را اشتباه رفت؟ (رشتوییت تخصصی): #دیجیکالا را هم باید تحسین کرد و هم نقد. نقد ازینجهت که چرا برندی ۸ ساله که با یک Positioning درست تا سال ۹۵، برند موفقی بود باید فرمان را ۱۸۰ درجه بچرخاند؟ دیجیکالا نباید MarketPlace میشد و باید فروشگاه یا Retailer میماند. /۱
میدانم در سال ۹۵ و تغییرات در این پلتفرم، در تیمِ ارشد و مشاوران این شرکت کتاب و تئوریِ معروف جایگاهیابی طرفدار نداشت.
فقط شعارِ آمازون آمازون شدن به گوش میرسید و کسی نمیپرسید چرا؟
البته ترس از #بامیلو که با سرمایهی گروه آلمانی Rocket وارد ایران شده بود هم بود./۲
بله، ترس هم داشت. بازار مارکتپلیس بسیار بزرگتر و جذابتر و Scalableتر از ریتیل بود اما دیجیکالا بهعنوان یک فروشگاه جایگاهیابی شده بود و تغییر جایگاه سخت است. بنز نمیتواند بیامو باشد و برعکس. برندِ جاافتاده در یک جایگاه، بهندرت میتواند با موفقیت جایگاهش را عوض کند. /۳
دیجیکالا منابع و تجربهی راه انداختن یک مارکتپلیس با برند دیگر را داشت اما شکمِ مرغِ تخمطلایش (برندش) را برای رسیدنِ یکجا به همهی طلاها پاره کرد. هرچه اندوخته بود را در اختیار sellerهایش گذاشت تا با برند دیجیکالا بفروشند. بله، باید هم حمله کنند. کجا خوشنامتر از دیجیکالا؟ /۴
میشود فهمید که چرا دیجیکالا از «خریدِ کالای دیجیتال»، به «خرید دیجیتالی کالا» تغییر کرد و این قابل درک و حتی لازم بود. جالب بود روزهایی که بعد از موبایل و دوربین، هر روز یک دستهی جدید اضافه میشد. «تجربهی خرید دیجیکالایی» به همهی بخشهای زندگی و طبقات مختلف مردم رسید /۵
تجربهای که با ترکیبی از تخصص، احترام، سرراست بودن و اطمینان، همگی خودش را در شعارِ یکدست، جامع و مانعِ «بررسی، انتخاب و خرید آنلاین» متجلی میکرد.
آن روزها با داستانِ اصلی برند و چراییاش ارتباط برقرار میکردی و میخواستی جزیی از داستانِ شورش در برابر بلبشوی بازار باشی /۶
دیجیکالا آن روزها مشاور و راهنمای خریدت بود و کامنتها جایی برای خواندن تجربیات واقعی. میدانستی جنس Fake نمیخری و مشخصات چیزی که میخری همانی است که میخوانی با تحویل سریع و اغلب رایگان. اینها چیزهایی است که هنوز هم یک بیزنس و برند موفق و معتبر آنلاین را میسازد. /۷
هنوز سئو و اینکه از جستجوی هر محصولی در گوگل، حتما مخاطب به ما برسد، آنقدر مهم نبود که تجربهی خریدش مهم بود. آمار ترافیک سایت، تعداد کالاها، تعداد فروشندگان و رشد نمایی دیجیکالا با مارکتپلیس که در رسانههایرسمی منتشر میشد، توییتهای نارضایتی مشتریان بالا رفت. نه طبیعی نبود!
بعد از معرفیِ «مارکتپلیس» به دوستی که در تیم ارشد دیجیکالا داشتم به شوخی گفتم: مردم این را در فارسی Police میخوانند و نه Place. گفت: جاش میندازیم!
امروز بعد از ۶ سال و اینهمه تبلیغات و PR، هنوز اکثرا نمیدانند که خرید «از سایت دیجیکالا» به معنی خرید «از دیجیکالا» نیست! /۸
آیا این به معنی این است که دیجیکالا شکست خواهد خورد؟ خیر، اما این تغییر جایگاه فرسودهاش کرده. شاید هم خوششانس بود که رقیبش بامیلو زود شکست خورد و در سالهای اخیر تیم قویای وارد بازی نشده تا در رقابت محک بخورد. در آخر هم بد نیست نگاهی به دلایل شکست بامیلو داشته باشد. /۹ پایان
اگر توییت اول خوانا نیست:
دیجیکالا کجا را اشتباه رفت؟ دیجیکالا را هم باید تحسین کرد و هم نقد. نقد ازینجهت که چرا برندی ۸ ساله که با یک Positioning درست تا سال ۹۵، برند موفقی بود باید فرمان را ۱۸۰ درجه بچرخاند؟ دیجی نباید MarketPlace میشد و باید فروشگاه یا Retailer میماند. /۱
رشتوییت تخصصی:
پرفروشترین آبجوی آمریکا، بادلایت، این روزها درگیر بزرگترین بحران #روابط_عمومی (تحریم گسترده و کاهش فروش ۲۵ درصدی) و شاید تاریخ صنعت آبجو است و بهخاطر ماهیت فرهنگیِ این بایکوت درسهای جالبی برای PRهای ما هم داره که در شکافهای اجتماعی-سیاسی گیر میافتند./۱
قضیه از اونجایی شروع میشه که از حدود دو ماه پیش بادلایت برای تعدادی اینفلوئنسر پکهاش رو میفرسته و از اونها میخواد که کمپین جدیدش رو پروموت کنن. ایدهی کمپین سادهس: اینفلوئنسر از مخاطب میخواد با بیشترین تعداد آبجویی که میتونه برداره عکس بگیره و تو مسابقه شرکت کنه /۲
اما یکی از این اینفلوئنسرها یک زن ترنسجندر به نام دیلان مالوینی بوده که تا قبل از این جنجال، خیلی بیحاشیه نون و ماستش رو میخورده. اما در ویدیوی دعوت به کمپینش میگه بهترین هدیهی یکسالگی زن شدنش، این بوده که بادلایت عکسش رو روی بطریش زده و جرقههای آتش زده میشه /۳
ببینید دوستان این سوال چیز جدیدی نیست و حداقل از دهه ۶۰ میلادی و جنبش سیاهان، به سوال کلاسیک کنشگران و مخالفان در برابر Discrimination یا تبعیض تبدیل شده. وظیفهی ما در برابر تبعیضی که در قانون نهادینه شده چیه؟ /۱
وظیفهی راننده اتوبوس در برابر رُزا پارک (Rosa Park)، سیاهپوستی که طبق قانون وظیفه داشت صندلیاش رو به سفیدپوست بده و نداد و قانون رو نقض کرد چیه؟
به نظرم جواب این سوال با جواب به سوال 《هزینهی اخلاقی بودن در برابر قانونمند بودن》میرسیم. /۲ history.com/topics/black-h…
یعنی بدونیم هر قانونی، اخلاقی نیست و هر چیز اخلاقی هم در قانون نیست. قانون قرار بوده متر یا شاخصی برای اخلاقی بودن باشه ولی باگهای قانون و حتی دمکراسیای که به دیکتاتوری اکثریت کمک میده، باعث میشه این دو همپوشانی کامل نداشته باشن و خروج از منطقهی مشترک این دو هزینه داره. /۳
رشتوییت تخصصی برای دوستان PR:
یه مثالی هست که «فحش رو که بندازی زمین، صاحبش برمیداره».
کسبوکارها و استارتاپها این روزها به درست یا غلط و با سند یا بدون سند، به همکاری با حکومت متهم میشن و درخواست تحریم اونها خیلی سریع وایرال میشه.
ولی عکسالعمل درست در این زمینه چیه؟ /۱
برای تحلیل واکنش به این فراخوانها قبل از اقدام باید دو چیز رو شناخت: ۱. کانتکست فراخوانها و فضا ۲. ماهیت این فراخوانها
۱. کانتکست یا فضا:
در فضای به شدت دو قطبی به سر میبریم که هریک از طرفین به شدت به دنبال یارگیری هستن.
به خصوص مخالفان که با اوجگیری اعتراضات.. /۲
احساس میکنند در مسیر پیش رو، نیازمند اعلام وفاداری افراد، سازمانها، نهادها و «شرکتهای» بیشتری هستند تا مسیر رو غیرقابل بازگشتتر و برای بقیه ایجاد مومنتوم کنند.
این استراتژی، اگرچه در بعد احساسی جامعهی شدیداً مخالف رو مصممتر و راضیتر میکنه اما ریسکهایی هم داره. /۳
رشتوییت:
این ایمیلهای هک شده از کمیته فیلترینگ به جای اینکه به درد مچگیری از کسبوکارها بخوره، به نفعشون شد که به همه (منتقدان، مخالفان، کاربران و رسانهها) نشون بدن تو چه فضایی داشتیم و داریم کار میکنیم و هیچگاه علنی نمیشد در مورد این «فیل بزرگ در اتاق» صحبت کرد.
ادامه ۲: در واقع درسته که بعضیها دنبال مچگیری از شرکتهان ولی این ایمیلها بیشتر این موارد رو بیشتر از همیشه جلوی چشم همه میآره:
- فضای ترس و خفقان حکومتی برای چه کسبوکارهای بزرگ و چه کوچک
- قانونِ بد که اجازهی هرگونه فشار و دسترسی حکومت به اطلاعات مردم در شرکتها رو میده
ادامه ۳:
- بیقانونی و درخواستهای فراقانونی از شرکتها
- بی در و پیکر بودن سامانههای جمعآوری دیتا. یه جایی انقدر دیگه سامانه برای دسترسی به دیتا زدن که یه سامانه زدن همهی سامانههاشون رو توش لیست کردن 😂
- برخورد دستوری به کسبوکارها: این کاری که میگم بکن وگرنه..
باز هم رسانهی بیمسئولیت: چطور یک برند مطرح ایرانی و اشتغال چند هزار نفر را نابود کنیم؟ (کوتها رو بخونید)
رفتم جزئیات این اخطار رو در بیارم ببینم چیه.
روزانه صدها اخطار مصرف در آلمان صادر میشه که برای این برند کلوچه #نادری هم یک اخطار مصرف صادر شده، حالا قضیه چیه؟/۱
در متن اخطار مصرف به وضوح اومده (ترجمهی آلمانی به انگلیسی):
undesirable contaminants with genotoxic and carcinogenic effects and an unlabelled PEANUT allergen.
آلودگی نامطلوب «به» موادی سرطانزا و ژنتیکی و نداشتن برچسب محتویات بادام زمینی (که ممکنه برای بعضی آلرژی زا باشه) /۲
این اخطار هم فقط برای بستهی ۲۱۰ گرمی یعنی یکی از دهها محصول این شرکت صادر شده و اون هم بستههایی که یک شرکت آلمانی به نام مهیار در حجم محدود از ایران برای نوستالژیفروشی به ایرانیهای آلمان، از ایران وارد میکرده. /۳
یک #رشتویتت در مورد #تامین_اجتماعی ایدهآل: 1- #سازمان_تامین_اجتماعی نتوانسته هدف تامین اجتماعی (سلامت، بیکاری و مستمری) رو برآورده کند و 2- با این روند حتی توسط مراکز رسمی در مورد ورشکستگیش هشدار داده شده و 3- به یکی از موانع رشد اقتصادی تبدیل شده است.
رفاه و تامین اجتماعی برای عموم ایدهای بوده که از قرن 16 در اروپا رواج یافت ولی از اواخر قرن 19 در آلمان توسعه یافت و در ایران هم از زمان راهاندازی سیستم مستمری بازنشستگان ارتش و بعد برای جبران خسارت کارگران مصدوم یا تلفات کارگران راهآهن وارد ایران شد. donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-5…
اما سال 53 و 54 و در اوج درآمدهای نفتی بود که با تشکیل وزارت رفاه و سازمان تامین اجتماعی، هدف تامین رفاه عمومی جدیتر شد و قرار شد سازمانی با منابعی که از سمت بیمهشدگان، کارفرمایا، دولت و منابعی که صندوق تابعه آن از سرمایهگذاری به دست میآورد، خدمات رفاه عمومی ارائه دهد.