Me_too_movement_iran Profile picture
May 27 24 tweets 5 min read Twitter logo Read on Twitter
روایت مژگان کشاورز، کنشگر حقوق زنان:

«گفتند باید لخت بشی تا از تمام بدنت عکس بگیریم که اگر از اینجا خارج شدی نگی من را شکنجه کردند
خجالت می‌کشیدم. دستانم را در جلوی اندام خصوصی‌ام می‌گذاشتم، مامور فریاد می‌زد: رو به من بایست و دستات رو بردار. حالا بشین و پاشو کن با پاهای باز!» روایتگر انقلاب ها تصویر راو...
روز ۸ مارس سال ۲۰۱۹ همراه دو کنشگر زن دیگر، به مناسبت روز زن در قطار مترو به زنان گل رز سفید هدیه دادیم و از آنها خواستیم از فعالین زن به حجاب اجباری حمایت کنند. ازشان خواستیم حتی اگر باور به حجاب دارند در کنار زنان بی حجاب در مقابل قانون حجاب اجباری بایستند.
در سال ۱۳۹۸، توسط شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی مقیسه مجموعا به ۲۳ سال و شش ماه حبس محکوم شدم. به اتهام «اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی» به ۵ سال حبس، برای «تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس تعزیری» و «تشویق و فراهم نمودن موجبات فساد و فحشا» به ۱۰ سال حبس
و برای «توهین به مقدسات» نیز به ۷ سال و شش ماه حبس تعزیری محکوم شدم. حکم من در دادگاه تجدیدنظر به ۱۲سال‌ و۷ماه حبس تغییر کرد.
در تاریخ ۲۵ اپریل ۲۰۱۹ ماموران اطلاعات به منزلم هجوم آوردند به من دستبند زده و بازداشتم کردند. من را به وزرا بردند، همان جایی که #مهسا_امینی کشته شد.
آنجا در اتاقی من را مجبور کردند تمام لباس‌هایم را در بیاورم و بازرسی بدنی شوم. عریان مقابل دوربین‌های امنیتی حس تجاوز و ترس بهم دست داده بود.
دو هفته را در انفرادی گذراندم در زمین سرد با یک پتوی سربازی. شب‌ها دختران زیادی را به وزرا می آورند.
دختران بی‌گناهی که به‌خاطر رفتن به مهمانی و بی حجابی تحویل وزرا میدادند. بعضی از این دختران جوان تا صبح گریه می‌کردند و صدای ناله هاشون تا صبح تو گوشم بود.
من را انتقال دادند به زندان قرچک تا کارتکس شوم. بازپرس پرونده‌ام دستور داده بود برای تنبیه، من را به بند ۷ قتلی‌ها بفرستند
وحشت تمام وجودم را گرفته بود روی زمین کف خواب شدم، هیچ تختی به من ندادند، فحش می‌دادند که اینجا خونه خاله نیست و باید با قوانین ما زندگی کنی.
بعد از گذشت دوهفته ماموران زندان قرچک دنبالم آمدند و گفتند «آماده باش قراره بریم جایی»
من را سوار ماشین کردند، چشمانم را بستند و سرم را روی زانوهایم گذاشتند. از ترس مشت‌هایم را گره کرده بودم، هیچ کس توضیحی نداد به کجا می‌رویم، مامور خانمی کنار من نشسته بود دستم را روی پایش گذاشتم و فشار دادم، اشکهایم تمام چشم بند سیاهم را خیس کرده بود.
من را بردن قسمت اتاق دوربین و گفتند باید لخت بشی تا از تمام بدنت عکس بگیریم.
علت این کارو جویا شدم گفتن «به خاطر اینکه اگر از اینجا خارج شدی نگی من را شکنجه کردند»، خجالت می‌کشیدم
دستانم را در جلوی اندام ….ام می گذاشتم و مامور خانم فریاد «می‌زد رو به من بایست و دستات را بردار»
بعد گفت «حالا بشین و پاشو کن با پاهای باز» من با تمام خجالت و استرسی که داشتم این کارو به‌سختی انجام دادم, مامور زن می‌گفت «بخاطر اینکه موبایل کوچک در واژنت پنهان نکرده باشی باید چند بار این حرکت را انجام دهی.»
بعد با چشمان بسته در راهرویی باریک رفتیم، احساس می‌کردم در زیر زمین هستیم، دستانم را گرفته بود که زمین نخورم وارد یک سلول انفرادی شدیم، چشم بندم را درآوردم و تازه متوجه شدم کجا هستم، سلول کوچکی بود با دستشویی داخلش و یک پتوی سربازی در کف زمین.
یک کتاب قرآن، جانماز، چادر و مقنعه آنجا بود.
تمام لباس‌هایم را تحویل گرفتند از جمله کش سر، سوتین و شورت. اجازه بستن سوتین نداشتم، باید مانتو و شلوار صورتی با مقنعه و چادر سر می‌کردم. یک دوربین بالای سرم بود و چراغ ها تا صبح روشن بود.
من باید جلوی این دوربین حمام و دستشویی می‌رفتم و هیچ حفاظی وجود نداشت، با لباس حمام می‌کردم حس تجاوز تمام روحم و جسمم را گرفته بود هیچ حریم شخصی در آنجا وجود نداشت حس اینکه بازجوها موقع دوش گرفتن بدن لختم را می‌بینند عذابم می‌داد.
روز و شب برام مفهومی نداشت، تمام مدت روی یک موکت روی زمین سرد با یک پتوی خاکستری سربازی بودم. از ساعت ۸ صبح تا قبل اذان مغرب بازجویی می‌شدم و بسیار تحت فشار قرار می‌گرفتم.
هرگز فراموش نمی‌کنم بازجو پسری دهه هفتادی بود که با صدای بلند فریاد می‌زد «پاشو پاشو چرا خفه شدی، مگه به دوستات نمی‌گفتی پای اعتقاداتت وایمیستی، تاوان میدی و مبارزه می‌کنی بلند شو و مبارزه کن»
گفتم «با چشمان بسته و دستان بسته چطور مبارزه کنم؟ من الان اسیرم» مجبورم می‌کرد در اتاق بازجویی با چادر نماز و مقنعه بشین و پاشو کنم.
مدام سرم داد می‌کشید و تحقیرم می‌کرد. تیم بازجوها تمام تلاش‌شون این بود که از من اعتراف اجباری بگیرند.
وقتی با مخالفت من روبرو می‌شدن و چیزی که اونها میخواستن رو نمی‌گفتم تحت فشار زیاد قرارم می‌‌دادن.
در انفرادی «یک‌الف سپاه پاسداران ثارالله» یکی از بازجوها در حین بازجویی وقتی جواب تندی به او دادم صندلی را به سمتم پرتاب کرد و به گردنم آسیب جدی وارد شد.
بعد اتمام بازجویی ها به زندان اوین منتقل شدم، به علت شدت آسیب به بیمارستان شهدای تجریش برای «ام آرآی» اعزام شدم
دکتر مغز و اعصاب تشخیص داد رباط گردنم پاره شده و نیاز به عمل جراحی دارم.
در تاریخ ۱۴ مهر ۱۴۰۰ به مرخصی درمانی آمدم، این دلیلی شد که بعد از سه سال از زندان اومدم بیرون
در زمانی که برای مرخصی درمانی اومده بودم به پزشک قانونی مراجعه کردم، بعد از آزمایش‌ها در نامه‌ای اعلام کردند که از ناحیه گردن آسیب دیده ام و این نامه منجر به آزادی در تاریخ ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ به صورت مشروط شد.
پس از سه سال و نیم با تلاش وکیلم «بابک پاک نیا» با آزادی مشروط از زندان آزاد شدم که آزادی‌ا‌م با مخالفت «اطلاعات سپاه» روبرو شد و بعد از مدت کوتاهی حکم بازداشت دوباره‌ام صادر شد.
صدور این حکم باعث شد من مدتی را مخفیانه زندگی کنم. هم‌زمان با کارزار «حجاب بی‌حجاب» که در ۲۱ تیر ۱۴۰۰۱ توسط زنان شجاع در خیابان‌های ایران آغا‌ز شد، ویدیویی از من برای حمایت از این کمپین منتشر شد که باعث شد مجدداً توسط «سپاه پاسداران» تحت تعقیب قرار بگیرم.
در روز ۲۱ تیر ۱۴۰۱ ماموران «سپاه پاسداران» با حکم جلب من به خانه پدری‌ام مراجعه کردند و چون من در خانه نبودم موفق به دستگیری‌ام نشدند. من از خبر جلب مطلع شدم و دیگر به خانه برنگشتم.
برایم پرونده جدیدی در غیابم باز شده است که در آن من را به «افساد فی‌الارض» متهم کرده‌اند و پرونده قبلی نیز دوباره به جریان افتاده است.

راوی و نویسنده: @mozhgankshavarz
#زن_زندگى_آزادى

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with Me_too_movement_iran

Me_too_movement_iran Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

More from @me_too_iran

Feb 22
روایت سوم از آزارگری جنسی #ابوالقاسم_طالبی:
گفت: «بلد نیستی‌ کسی رو تحریک کنی یا نمی‌دونی تحریک کردن چیه؟ فکر کردم گفتی دانشجوی بازیگری هستی؟»
گفتم: «بله هستم، ولی نمی‌تونم».
گفت: «پس بی‌خود کردی اومدی تست بدی وقت من رو گرفتی». Image
سال ۸۱-۸۰ بود و من دانشجوی سال اول تئاتر بودم. آگهی داده بودند در بورد دپارتمان نمایش که برای فیلم «عروس افغان» از ابوالقاسم طالبی، تست بازیگری می‌گیرند. یکی از همکلاسی‌ها تماس گرفت و به او گفتند دنبال دختری با چهره دست نخورده، بدون عمل و شناخته نشده هستند برای نقش اول فیلم.
شدیم ۶-۵ نفر همکلاسی و درخواست نوبت کردیم برای تست. همه با هم رفتیم به دفتری که در آن قرار داشتیم. یادم است ساختمانی بود در بلوار کشاورز نرسیده به میدان ولیعصر. من تا قبل از آن برای انتخاب بازیگر تئاتر و فیلم کوتاه چند جایی رفته بودم و همه چیز خیلی خوب و حرفه‌ای گذشته بود.
Read 12 tweets
Feb 14
۱۹ سالم بود، خیلی ترسیده بودم. اومدم پايين از دفترش و انقدر حالم بد بود كه همونجا نشستم زدم زير گريه. هنوز تصوير همه چیز جلوی چشمامه.
بعدها ازش خیلی بد شنيدم و اين ويديوی اخير #ابولقاسم_طالبی كه وايرال شد، تصميم گرفتم ماجرای اون روز رو باهاتون به اشتراک بگذارم
حدود ۸-۷ سال پيش كلاس‌های بازیگری می‌رفتم، برای همه فیلم و سریال‌هایی كه می‌شد تست می‌دادم. یکی از اين دفترهای سینمایی که قبلا فرم پر كرده بودم بهم زنگ زد و برای تست دعوتم كرد. به آدرس رفتم و همون آقایی كه فرمم رو گرفته بود اونجا بود.
دستيار آقای طالبی بود و ظاهرا آقای طالبی خودش توی اتاق بود و از دخترها تست می‌گرفت. حدود ده تا دختر ديگه هم بودن كه نوبتی می‌رفتن داخل و می‌اومدند. نوبت من شد و رفتم داخل.
يک آقایی قد كوتاه و سرش پایین بود، داشت فرم‌ها رو نگاه می‌كرد.
Read 14 tweets
Feb 13
#ابولقاسم_طالبی از نام زنان بازیگر استفاده می‌کرد، داستان‌های خیالی درباره آنها به زبان می‌آورد، از «عرق خوردن با فلان زن» و «پا دادن آن یکی زن بازیگر معروف» می‌گفت تا به خیال خودش به من بفهماند که اگر می‌خواهم بازیگری را حرفه‌ای انجام دهم، باید رفتار وقیح امثال طالبی را بپذیرم Image
چندین سال پیش به دلیل کم بودن سن و بی‌تجربه‌گی‌ام، به دفتر طالبی که روبه روی پاساژ کوروش بود رفتم. اونجا پر بود از دخترای هم‌سن من که برای تست دادن و دیدار با او اومده بودند.
هر دختری می‌رفت داخل تقریبا مدت زمان طولانی می‌شد بالای نیم ساعت و بعدشم هرکس با یک ری‌اکشنی خارج می‌شد.
یکی با بغض و ترس یکی با خشم یکی با یه لبخند موفقیت‌آمیز که انگار نقش اول رو بهش دادند ۱۰۰ درصد!
نوبت من که شد مثل همه که گوشی‌هاشون رو می‌گرفتند، دستیارش به منم گفت گوشیت رو تحویل بده.
Read 14 tweets
Dec 9, 2022
دیروز، روز ۸۳ انقلاب، بعد از اذان صبح در روزی سرد و پاییزی، جمهوری اسلامی #محسن_شکاری ۲۳ ساله را به جرم محاربه با مصداق ایجاد ترافیک و زخمی کردن یک بسیجی اعدام کرد
به گفته دوستان محسن او امیدوار بود حکم اعدام فقط برای ترساندن باشد چرا که بسیجی حتی به بخیه هم نیاز پیدا نکرده بود
محسن در دادگاه فرمایشی حتی به وکیل دسترسی نداشت. به خانواده‌اش قول داده بودند اگر خبر را رسانه‌ای نکنند، او آزاد می‌شود.
محسن در کافه‌ای در ستارخان کار می‌کرد. عاشق قهوه و ویدیو گیم بود. تصویری از مادرش منتشر شد که وسط خیابان فریاد می‌زند و محسن را صدا می‌زند.
بسیاری از رسانه‌ها قتل حکومتی محسن را اولین اعدام در جریان انقلاب می‌دانند. اما قتل حکومتی در #بلوچستان رنگ و بوی دیگری دارد. بلوچ را با حکم قاچاق مواد به طور گروهی و بی‌سر و صدا اعدام می‌کنند. ۲ روز پیش سه برادر را اعدام کردند: جما، انوشیروان، و ناصر عمرزهی.
Read 8 tweets

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Don't want to be a Premium member but still want to support us?

Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal

Or Donate anonymously using crypto!

Ethereum

0xfe58350B80634f60Fa6Dc149a72b4DFbc17D341E copy

Bitcoin

3ATGMxNzCUFzxpMCHL5sWSt4DVtS8UqXpi copy

Thank you for your support!

Follow Us on Twitter!

:(