خبرهای ارمنستان را میخوانم و دردم میآید از این حقیقت که آلزایمر سرزمینی گرفتهایم!
یکی از ضعفهای نابخشودنی رسانههای ما، فراموش کردن ارزش خبری «مجاورت» در مورد همسایگان ایران است. این که در روزهای عادی هیچ خبری از ارمنستان نمیخوانیم و نمیبینیم عجیب نیست؟
#رسانهشناسی
حتی این روزها که ارمنستان حسابی شلوغ است، تحلیل عمیقی از مناسبات قدرت در این کشور، در رسانههای فارسیزبان نمییابیم.
نتیجه این رفتار رسانهای، بیخبری و فراموشی و بیگانهپنداری و بیحسی تاریخی نسبت به سرزمینها و مردمانی است که حتی اگر ندانیم در سرنوشت خود با آنان شریک هستیم.
یکی از این گیجیها، ندیدن ردپای پررنگ گرجیها در مناسبات روسیه و منطقه است. اصلا هرچه درباره ایران و روسیه و قفقاز در این دو قرن نوشتهایم، اگر گرجستانش را ندیدهایم، باید از اول بنویسیم.
دلم میخواهد به خاتون ایالت جورجیا بگویم گرجستان پیشکش، ارمنستانم را پس بده!
#پساحقیقت
یک اشاره:
تاریخ غمانگیز و پرتلاطم قاجار را که طی آن، ایران از یک امپراتوری بزرگ به کشوری کوچک و دائمالبحران و زمین رقابت روس و انگلیس تبدیل شد، اول باید به پای شاهان این سلسله ترکتبار نوشت.
اما شبکهای از منشیان و صاحبمنصبان گرجی در تمام این دوران در رأس امور بودند.
#پساحقیقت
یک اشاره مهم دیگر:
تاریخ پرفراز و نشیب صفویه را هم بدون نقش گرجیها نمیتوان نوشت. آنها ابتدا از شاهان صفوی شکست خوردند و به غلامی به دربار ایران آمدند، اما اسلام آوردند و خود را برکشیدند و صاحبمنصب شدند، آنقدر که پرنفوذترین و مقتدرترین حاکمان و امرای دوران صفوی، گرجی بودند. /
/ یکی از آنها سپهسالار کل سپاه شاه عباس بزرگ، اللهوردی خان، یک گرجی تازهمسلمان بود.
به زودی آنها به چند خانواده رقیب و بزرگ تبدیل شدند که در دورههای مختلف بر مهمترین ولایات امپراتوری صفوی، یعنی فارس و افغانستان و بغداد و حتی آذربایجان که خاستگاه صفویه بود حکومت کردند! /
/ بعد از شاه عباس این گرجیها بودند که یک شاهزاده ۱۸ ساله و نازپرورده را که در حرمسرا بزرگ شده بود تا میدان جنگ و سیاست، به شاهی رساندند. سنتی که تا پایان حکومت صفوی و آن فروپاشی بزرگ ادامه یافت.
یکی از آنان داوود خان گرجی بود که در کنار شاه عباس با عثمانی و پرتغال جنگید. /
این داوود خان را داشته باشید تا بعد.
[راستش قرار نبود این رشتههه طولانی بشه. میخواستم یه غری به رسانهها بزنم و برم. اما سر قصه گرجیها باز شد و دراز. پس بذارین این قصه ۴۰۰ ساله رو درست و حسابی براتون تعریف کنم. شما که به رشتههای بلند من عادت کردین، این هم یکی دیگه. :) ]
رخنه گرجیها در دربار صفوی از همان اول شروع شد. شاه تهماسب اول ۸ بار به جنگ گرجستان رفت و خاکش را به توبره کشید. زنان گرجی زیادی هم داشت و نصف شاهزادگان مدعی جانشینی از مادران گرجی بودند. گرجیها خیلی تلاش کردند یکی از اینها شاه شود. اما هر بار دعوای جانشینی را بدجور باختند.
حتی حیدرمیرزا که از مادری گرجی بود یک نصفه روز هم به تخت نشست! اما سمبه اقوام دیگر پرزورتر بود و همان شب سرش را از بریدند! خلاصه شاه اسماعیل دوم و بعدش محمد خدابنده و بعد شاه عباس اول سر کار آمدند. گرجیها یکجورهایی بیخیال پادشاهی شدند و یک راه خیلی بهتر پیدا کردند!
چه راهی؟ همان که بالاتر گفتم: یک شاهزاده بیدستوپا و عیاش و بدبین را بگذارند شاه و خودشان مملکت را اداره کنند! اگر شاهزاده باجنمی هم پیدا میشد، تا اشراف و اقوام دیگر دورش جمع میشدند، او را خطری بزرگ برای شاه جلوه میدادند و سرش را زیر آب! تمام نیمه دوم صفویه داستان همین بود!
در واقع نیمی از دوران صفویه به نام این خاندان ترک، اما به کام گرجیان بود! گرجیها در مقابل شمشیر و توپ و تفنگ صفوی به فناوری پرقدرتتری دست یافتند که من آن را «فناوری منشیگری» نامیدهام: دوروبر شاه را بگیرید و روی سبیلش نقاره بزنید!
طبیعی است که مملکت هر روز ضعیفتر از دیروز.
افغانها که هرجومرج دربار ایران را دیدند راه افتادند آمدند اصفهان و زیرآب گرجیها را زدند. درواقع خیلی قبل از آن ماجراهای حمله به ایران و تسلیم خفتبار شاه حسین، افغانها آمدند گرجیها را از سر راه برداشتند و بعد امپراتوری استحاله شده و بیدفاع را با یک فوت سرنگون کردند.
داستان صفویه را اینجوری تا حالا شنیده بودید؟
خب، این قسمت داستان ظاهرا تمام شد. اما تا آخر داستان چند تا غافلگیری دیگر هم برایتان دارم.
داوود خان گرجی را یادتان هست گفتم؟ او پسر اللهوردی خان سپهسالار شاه عباس بزرگ بود. در پس گرفتن گمبرون (بندرعباس) از پرتغال نقش پررنگی داشت.
تا شاه عباس بود، هر روز بر ارج و قرب داوود خان افزوده شد. آنقدر که حتی ریاست یک ایل ترکتبار از متحدان صفویه را به این گرجی سپردند.
اما بعد از شاه عباس، رقابت بین طوایف گرجی که تازه همهکاره کشور شده بودند بالا گرفت و داوود خان بعد از چند طغیان ناموفق، سرانجام به عثمانی گریخت.
حدود یک و نیم قرن گذشت. صفویه به آن روز افتاد و ورافتاد. افشار و زندیه باز هم گرجستان و گرجیهای کوچیده به ایران را تاختند و نواختند. قبایل گرجی میان ایران و روسیه معلقها زدند... اما حسرت یک پادشاهی درست و حسابی بر دل گرجیها ماند. در عوض آن ایل ترکتبار که روزگاری داوود خان /
رئیسش بود زمام کل ایران را به دست گرفتند و تشکیل سلسله دادند! بله، ایل قاجار را میگویم!
آقا محمد خان قاجار هم بلافاصله پس از سرکوب زندیه و استقرار حکومت در پایتخت جدید، تهران، راهی گرجستان شد و تفلیس را کن فیکون کرد. او بعدتر هم برگشت تا پشت دروازه تفلیس گرجیها کشته شود.
گرجستان در ایران ماند، اما نه برای مدتی طولانی. روس که مدام از گرجیها چراغ سبز میدید، آمد و قفقاز را خورد. عباسمیرزا هم شکست خورد و مرد. اما یک سوغات ماندگار از جنگ برای ایران آورد: گرجیها را!
آنها این بار «فناوری منشیگری» را خیلی سریع روی سختافزار حکومت ایران نصب کردند.
عباس میرزا یک آبدارچی مخصوص از گرجیها آورد که اسمش آقا ابراهیم بود و کمکم به میرزا ابراهیم خان آبدارباشی معروف شد. ابراهیم خان پس از مرگ عباس میرزا که ولیعهد بود، آبدارباشی خود شاه شد و با این که سواد درست و درمانی نداشت، در دربار محمد شاه هی بالا رفت و القاب و منصب گرفت.
محمدشاه مرد و امیرکبیر ناصرالدینشاه را از تبریز تا تهران به دندان کشید و بر تخت نشاند و خودش برای رفع خستگی به فین کاشان رفت. ابراهیم خان چه شد؟ او باز هم لقب گرفت و مناصب بیشتر: سرپرستی بیوتات سلطنتی، انبار غله مرکزی، ضرابخانه، وزارت گمرک و خزانه به انضمام وزارت دربار!
البته یک لقب «امینالسلطان» هم گرفت که همه بفهمند «آدم شاه» چه کسی است!
ابراهیم خان یک پسر داشت به نام علیاصغر خان که او هم از پانزده سالگی با پیشخدمتی و منشیگری در دربار شروع کرد و با پدر بالا آمد. وقتی ابراهیم خان مرد، ناصرالدینشاه همه القاب و مناصب او را یکجا به پسرش داد.
آن میرزا علیاصغر خان امینالسلطان، صدراعظم قدرقدرت ۳ پادشاه قاجار که شنیدهاید همین گرجی است! همان که جنازه شاه را بعد از گلوله خوردن از دست میرزا رضا کرمانی جمع کرد و تا چند روز نگذاشت کسی از مرگ شاه خبر شود تا مظفرالدین شاه را بر تخت نشاند.
او همان اتابک اعظم است! مرد بیرقیب!
گرجیها و در رأس آنها اتابک، یک پای تمام اتفاقات مهم دوران قاجار اند. از سفرهای اروپا گرفته تا امتیازهای تنباکو و نفت، از غائله تبریز گرفته تا مشروطه.
تاریخ صفوی این بار کمدیوار برای قاجار تکرار شد. گرجیها شاهان مملکت را «دوره» کردند و «اداره» کردند و سلسله را پاشاندند!
گفتم بیرقیب؟ نه! شبکه گرجیهای قاجار یک رقیب سرسخت داشتند. آنها خاندان آشتیانی بودند. شاید نام این خاندان را نشنیدهاید، اما چهرههای معروف آنان را میشناسید: احمد «قوام»السلطنه، محمد «مصدق»السلطنه، عبدالحسین میرزا «فرمانفرما» و...
حالا آنها را شناختید!
آشتیانیها از کجا آمدند؟ آنها در اصل مستوفیان دربار زندیه بودند. آقا محمد خان قاجار هم آنها را به خدمت گرفت و با قاجار درآمیختند.
دو فراهانی مشهور قاجاریه، قائممقام و امیرکبیر، هر دو تحت حمایت آشتیانیها بودند.
(بچهها دیگه شب شد! :)) فکر کنم ادامه بدم، هم خودم آوردوز #پساحقیقت میکنم هم احتمالا چند نفری از تایملاین. ادامه داستان رو فردا براتون میگم. با یک غافلگیری بزرگ!)
(خب بریم ادامه داستان. ببخشین ظهر هم گذشت؛ صبح یه تک پا رفتم بیرون، ماشین خراب شد و حالم رو گرفت. بگذریم. کجا بودیم؟ آها رسیدیم به رقابت شدید گرجیها و آشتیانیها.)
گرجیها و آشتیانیها فقط ۲ شبکه قدرت با تضاد شدید در منافع سیاسی و اقتصادی نبودند؛ آنها نماینده ۲ سبک مختلف حکمرانی بودند. گرجیها با سابقه منگنه قومی میان ایران و روس، استاد لابی و دلالی و مذاکره با خارجیها بودند، آشتیانیها با سابقه مستوفیگری، به دنبال نظم و نسق دیوانی.
البته اینطور نبود که هر گروه از هنر آن دیگری بیبهره باشد؛ گرایش غالب را گفتم. وگرنه در دستگاه قاجار شکستخورده و محاصرهشده با روس و انگلیس، بدون این که سروسِرّی با این ۲ دلبر میداشتید، دوام آوردن ممکن نبود!
پس:
گرجیها با انگلیس و آشتیانیها با روس تعامل بیشتری داشتند.
باز هم باید تاکید کنم بیشتر! وگرنه هم گرجیها زبان روسی را خوب بلد بودند، هم آشتیانیها فرنگرفته و اروپادیده.
در دوره ناصرالدین شاه، مملکت هی بین روس و انگلیس دستبهدست شد، صدراعظمی بین گرجیها و آشتیانیها، و سیل امتیازات و احکام ولایات بین شاهزادهها و طوایف همسو.
در نهایت تصویر ایران مثل خانههای نقطهبازی بود که روس و انگلیس هی خانه گرفته بودند و هی پرچم کاشته بودند.
امتیاز روس در این بازی، تسلط نظامی بر ایران بود. فتحعلی شاه که شکست خورد رسما سپاه خود را به روسیه سپرد. ناصرالدین شاه هم به بریگاد کازاخ روس که در ایران قزاق نام گرفتند.
با این حساب ایران عملا در سیطره نظامی روس بود. انگلیس اصلا چهطور میتوانست در این بازی امتیازی هم کسب کند؟
نقطه قوت انگلیس، داشتن شبکهای از خوانین و متنفذان محلی همسو در سراسر ایران بود. بله کمپانی در هند بیکار نبود و طی سالهای هرجومرج، میخش را در ایران خوب کوبیده بود.
حالا وقتش رسیده که یک خاندان پرنفوذ دیگر را هم معرفی کنم: خاندان خواجهنوری. آنها از مازندران برخاستند و با رشد سریع، شاخههایی در اصفهان و شیراز هم گستردند. آشناترین چهره این خاندان برای ما میرزا آقا خان نوری، دومین صدراعظم ناصری است که امیر را به فین فنا داد و جایش را گرفت.
در کارنامه خواجهنوریها و میرزا آقا خان ۲ چیز میدرخشد! یکی تسلیم هرات به انگلیس که سند جدایی افغانستان از ایران بود و ماجراهایی که مجال شرح آن نیست. دیگری حمایت و در بردن جان میرزا حسینعلی نوری (بهاء) از دست امیر و در غائله بابیها تا آخر.
خواجهنوریها برای گرجیها مانند /
/ فراهانیها برای آشتیانیها بودند. و البته خواجهنوریها برای انگلیس، همه مأموریتهایی را که لورنس در عربستان داشت، از جمله مذهبسازی، به بهترین نحو انجام دادند. با کمی عدول از بیطرفی، من آنها را لورنس بومی ایران مینامم.
بعد از ناصرالدین شاه اوضاع از این هم قاراشمیشتر شد.
دوره مظفرالدین شاه، جز مدتی کوتاه، دوران جولان گرجیها و انگلیس بود. امینالسلطان شد اتابک اعظم! لقبی که مختص او بود و ماند. مظفرالدین شاه حکم مشروطه را امضا کرد و ۱۰ روز بعد مرد. محمدعلی شاه آمد. اتابک را عباس آقا صراف تبریزی ترور کرد. لیاخوف قزاق روس، مجلس مشروطه را به توپ بست.
مشروطهخواهان تهران را فتح کردند. محمدعلی شاه به سفارت روسیه پناهنده شد. احمد شاه ۱۲ ساله بر تخت نشست. مستشاران آمریکا آمدند. روسیه اولتیماتوم داد، تبریز را اشغال کرد، گنبد امام هشتم را به توپ بست. جنگ جهانی اول شد. ایران اعلام بیطرفی کرد. انگلیس جنوب و روسیه شمال را اشغال کرد.
ایران نیروی ملی و منظم برای ایستادگی نداشت. فدائیان تبریز و دلیران تنگستان در تاریخ جاودانه شدند. اما چه فایده؟ اشغال کردند. نان مردم را برای سربازانشان بردند. قحطی آمد. مالاریا آمد. تیفوس آمد. آنفلوآنزا آمد. مرگ آمد... مرگ آمد...
از هر ۵ ایرانی ۲ نفر مردند. ۸ تا ۱۰ میلیون نفر.
هیچ بلایی در تاریخ ایران با آنچه در جنگ اول بر سر ما آمد برابری نمیکند. بدتر از حمله مغول و همه شکستهای تاریخی. ۱۵۰ سال دستبهدست شدن میان روس و انگلیس و شکست در پی شکست، بالاخره خود را نشان داد.
ترس و محافظهکاری عجین شده با فرهنگ ما، چه بسا محصول همین خاطره سخت و نزدیک است.
جنگ تمام شد. روسها که قوای قزاق را در ایران داشتند با خیال راحت عقب کشیدند، اما انگلیسیها ماندند.
فشار طرفین به احمد شاه برای گرفتن امتیاز شروع شد. انگلیس قرارداد ۱۹۱۹ را میخواست. شوروی که حالا جای روس را گرفته بود قرارداد ۱۹۲۱ را. مفاد هر دو قرارداد: عقد دائم بلاشرط بلافسخ!
البته متن قراردادها ظاهرا خیلی متفاوت است. انگلیس آمرانه گفته، شوروی با «عزیزم جانم ببخشید که تزار شما را اذیت کرد!»، اما باطن جریان یکی است. با این تفاوت که شوروی قزاقها را داشت و نیازی به خطاب و عتاب نبود. آنها تا حذف همیشگی انگلیس از ایران، تنها یک قدم فاصله داشتند. یک قدم!
برگردیم به خط روایی اصلی این رشته برشته!
این شرایط بهترین فرصت برای آشتیانیها بود که آنها هم پابهپای روسها علیه انگلیس، کار گرجیها را یکسره کنند و برای آن خیز بزرگی برداشتند.
مانعی که بر سر راه آنان بود، یکی تشتت رجال مملکت و نفوذ انگلیس بود.
یکی هم بیگانه بودن قوای قزاق.
هر دو مشکل با یک راهحل برطرف شد.
آنها یک افسر جوان ایرانی و مستعد قزاق را یافتند که هم میتوانست جانشین فرماندهان روس شود، هم به عنوان چهرهای جوان و جدید در سیاست ایران توفان به پا کند. روسیه و آشتیانیها چند سال از او حمایت تام کردند و همه تخممرغهایشان را در سبد او گذاشتند.
قزاق جوان بالا رفت و سردارسپه شد و بالا رفت و بالاخره نخستوزیر (رئیسالوزرا) شد، اما ناگهان همه را غافلگیر کرد! شاه و آشتیانیها فهمیدند چه اشتباهی کردهاند، اما دیر شده بود.
او در ۲ سال، شاه را کنار گذاشت، قاجار را منقرض کرد و خودش بر جای او بر تخت نشست! اشتباه آنها چه بود؟
روسها و آشتیانیها نمیدانستند که قزاق جوان مخفیانه با آیرونساید، ژنرال انگلیسی دست داده و سید ضیاء طباطبایی هم مانند او است. آخ آخ. از سیاستمداران کهنهکاری مثل قوام چنین اشتباه سهمناکی بعید بود. آنها کجای راه را اشتباه رفته بودند؟
چیزی که آنها نمیدانستند این بود:
رضاخان یک گرجیزاده بود!!
(#پساحقیقت پساحقیقتهای تاریخ ایران)
بر تخت نشستن رضاخان و تبدیل شدن او به رضاشاه، ادامه مستقیم و ثمره قدرت گرفتن گرجیها در دربار قاجار، از جمله اتابک و پدرش، این دو امینالسلطان بود. ظاهرا ایران سیصد سال، از همان روزی که حیدرمیرزا را سر بریدند، یک پادشاهی به گرجیها بدهکار بود و رضاشاه آن را برایشان وصول کرد!
(سبک قدرت گرفتن او نیز مانند امینالسلطانها بود: در سن کم، ۱۴ سالگی، با توصیه یک گرجی از اطرافیان اتابک وارد نیروی قزاق شد. سواد و تحصیلات نداشت اما هر چه لازم بود زود یاد میگرفت. فناوری منشیگری در خونش بود و همیشه در کنار قدرتمندترین آدم دوروبر، جایی برای خود پیدا میکرد.)
رضاشاه که شاه شد، گرجیها و متحدانشان همهکاره مملکت شدند و آشتیانیها برکنار و مغضوب و خانهنشین. از جمله قوام. آنها ۱۶ سال حرص خوردند و اشتباهات رضاشاه را شمردند که قدرت، هوش اجتماعی او را کمکم زایل کرد و به خودکامگی افتاد. ضربه نهایی را جنگ جهانی دوم به رضاشاه و گرجیان زد.
رضاشاه با نزدیک شدن به آلمان، به شبکه قدرت خاستگاه خود پشت کرد. آلمان شکست خورد. آشتیانیها از کرانه بجستند و او را برگرفتند! اما توان تغییر کل نظام سیاسی را نداشتند، پس همان کاری را با پهلوی کردند که گرجیها با قاجار کرده بودند: این بار آنها فناوری منشیگری را پیاده کردند!
محمدرضا با توافق شوروی و انگلیس شاه شد، اما عملا هیچکاره بود و قوام و آشتیانیها مملکت را اداره میکردند. جالب این که گرجیها نظام سیاسی شوروی را هم نعل کرده بودند: رهبر شوروی که به ایران سفر کرد «ژوزف جوغاشویلی» یا همان «رفیق استالین» بود، یک گرجی اصیل با مسیری گرجیانه تا قدرت!
(خب داستان دارد به آخرهایش میرسد. لازم است همهش را بگویم یا خودتان حدس میزنید؟)
بله، همه چیز از شهریور ۱۳۲۰ تا مرداد ۱۳۳۲، کشمکش گرجیها و آشتیانیها بود به نیابت از روس و انگلیس. سیدضیا میآمد شاه جوان را بهاصطلاح کُچ میکرد، مصدق که دست راست قوام بود نفت را ملی میکرد.
عاقبت، انگلیس و آمریکا با کودتای ۱۳۳۲ کار را یکسره کردند. گرجیها برای ۲۵ سال دوباره قدرت مطلق بودند و خاندان همسوی خود از جمله خواجهنوریها را برکشیدند. نفت گران شد و اشراف ایرانی با جوامع غرب حسابی درآمیختند. آشتیانیها هم روس را رها کردند و انگلوفیل شدند…
…محمدرضاشاه هم مثل پدرش به خودکامگی افتاد و تنها ماند. انقلاب شد و نه تنها شاه، که همه گرجیها و اعوان و انصار از ایران به شکل غریبی رانده و ریشهکن شدند!
گرجیها و خاندان همسو خودشان هم باور نمیکردند قضیه اینقدر جدی باشد! در این همه انقلاب و کودتا و رژیمچنج سابقه نداشت!
از دانهدرشتهای اعدامشده در روزهای پس از پیروزی انقلاب، دستکم نام ۳ نفر خواجهنوری است! بر اساس سنت نانوشته سیاسی در ایران، قرار نبود کسی به ابوابجمعی قدرت کاری داشته باشد. حالا خانی رفته بود و خانی دیگر میآمد. شاید به همین دلیل خیلیها در گریختن مردد بودند و تعلل کردند.
این کدام طایفه بودند و از کجا آمده بودند که جرأت داشتند با گرجیها و اعوانشان چنین کنند؟
آنها «کرمانیون» بودند که فناوری منشیگری را در بیت امام نصب کردند و ۲۷ سال، تا ظهور سیاسی همدانیون یا منشیان رهبر جدید، با قدرت مطلق بر ایران حکم راندند و طبقه «اعیان» جدیدی شکل دادند.
الباقی داستان را در رشتهتوییت «سال هزار و سیصد و نود و گیج» گفتهام:
چند نکته مهم دیگر:
- این روایت «گرجیمحور» از تاریخ ۴۰۰ ساله ایران از جمله تاریخ معاصر و سرگذشت قاجار و پهلوی، بخشی از یافتههای پژوهش درازمدت نگارنده برای یک اثر تاریخی بسیار بلند است. در هیچ شکل گزارشی، داستانی، نمایشی، مکتوب، تصویری و… نقل یا استفاده یا بازتولید آن مجاز نیست.
- این رویکرد تحلیلی طبیعتا همه حقایق را درباره تاریخ ایران نمیگوید و جایگزین رویکردهای تحلیلی دیگر نیست، اما به زعم من از جهاتی مهمترین است.
- گرجیهای ایران، چه آنها که در این روایت نقش دارند، چه آنان که چون اقوام دیگر اینجا زیستهاند، با دیگر ایرانیان کاملا آمیختهاند.
- آشتیانیها که به دلیل خاستگاه جد بزرگشان این نام را دارند، بیش از گرجیها با قاجار درآمیختند و به همین دلیل خود را وارثان اصلی قاجار میدانند. آنها بر مبنای «دشمن دشمن من دوست من است» پس از انقلاب با کرمانیون همراه شدند و دانش و تجربه دیوانداری خود را به آنان منتقل کردند.
- میتوان گفت کرمانیون وارث قدرت هر دو جناح اصلی قدرت در قاجار و پهلوی اند: املاک و بنگاههای اقتصادی را با مصادره انقلابی از گرجیها گرفتند، راه و رسم دیوانداری را با مصالحه انقلابی از آشتیانیها.
- سلسله پهلوی از نظر ساختار قدرت سیاسی ادامه قاجار است. جمهوری اسلامی چنین نیست.
- ساختار قدرت سیاسی از ابتدای اختراع مفهوم آن در زندگی اجتماعی بشر تا امروز همچنان ماهیتی قبیلهای دارد. حتی در کشورهای توسعهیافته و دموکراتیک مانند آمریکا.
- اشراف اروپایی و دیگر کشورهای توسعهیافته، با قرنها تجربه سیاسی، برای حفظ و دوام قدرت خود شیوه دموکراسی را برگزیدهاند.
- دموکراسی مطلق و منزه و خالص هیچجای این عالم نداریم، اما در دنیای کنونی، همین شکل زمینی و ناقص آن، مطمئنترین ضامن پیشرفت و بقای ملتها است.
- ۲۰ درصد دموکراسی صندوق آراء است؛ ۸۰ درصد آن شفافیت مالی و رسانه است.
#بیرسانه_وای_بر_ما
- گرجیهای ایران از کشور رانده شدند اما نابود نشدند، بلکه جامعه بزرگ، گسترده، بانفوذ و بسیار ثروتمندی در غرب تشکیل دادهاند که حتی خردهفرهنگ اشرافی خود را به سبک ایرانی حفظ کردهاند. آنها در این ۴۰ سال جای پای خود را در سطوح مختلف قدرت در غرب، بازتر و محکمتر کردهاند.
□
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی... :)
این رشته به نام ارمنستان سرشته شد و ارتجالا تا کجاها که نرفت! وقتی ایران و روس و عثمانی با مهارت سیاسی و جبلی گرجیان این همه ماجرا داشتهاند، شما ببینید در ارمنستان و آذربایجان و قرهباغ چه کردهاند…
توییتهای اول این رشته تلنگری بود یا درخواستی از رسانهها که خبرهای همسایگان قفقاز را بیشتر برایمان بازگو کنند. از منظر حرفهای این بیخبری طبیعی نیست.
خاتون زیبای ایالت جورجیا! ما به یک خبر داشتن از روزگار هموطنان فرهنگی خود راضی ایم. لطفی بکن و خبرهای قفقازم را پس بده! /تمت
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
مثل همه جنگهای تاریخ، که از فقر و مرگ و طاعون، تا خیانت و فساد و چپاول، هرچه زشتی را به کام بشر میریزند و عقربه تمدن را به عقب میکشند، ۹۸ نیز ما را به اعماق تاریکی پرتاب کرد.
دنیای سیاه قدرت را که فانتزیهایی مثل ارباب حلقهها و بازی تاجوتخت روایت میکردند، زندگی کردیم. /۲
در این رشتهتوییت، آناتومی شبکههای قدرت سیاسی در ایران و جهان را که در ۲ سال گذشته، با استفاده از دستگاه تحلیلی جدید به نام نظریه #پساحقیقت توضیح دادهام، روشنتر از همیشه بازگو کرده و رخدادهای غولآسا و شگفت ۹۸ را از منظر نزاعها و کنشهای این شبکههای قدرت تحلیل میکنم. /۳
پردههای سیرک مخفی #کووید_۱۹ روزبهروز پارهتر و این فریب عمومی، که همان ۲ ماه پیش با نظریه #پساحقیقت تحلیل کردم، هرروز آشکارتر میشود. با این حال پذیرش ماهیت این نمایش سراسری برای بسیاری راحت نیست و جز این بود جای تعجب داشت.
ج. وجود دارد. #کروناویروس با منشأ خفاش از سال ۲۰۰۲ بهعنوان عامل بیماری #سارس (سندروم تنفسی حاد) شناخته شده و از ۲۰۱۲ نسخه دیگری از آن بهعنوان عامل #مرس (سندروم تنفسی خاورمیانه) در حال گردش است. #کووید_۱۹ چیز جدیدی نیست.
س. آیا #کروناویروس عامل بیماری #کووید_۱۹ نسخه جدید و کشندهتری از این خانواده ویروس نیست؟
ج. درباره کشندهتر بودن ادعای چندانی نشنیدهایم ولی ادعا میکنند نرخ شیوع ویروس جدید بیشتر و بهاصطلاح مُسریتر است. برای هیچیک شواهد ویرولوژیک یا اپیدمولوژیک کافی ارائه نشده است!
چامسکی میگوید: هیچکس نمیتواند دقیق محاسبه کند احتمال پایان جهان، در همین زمانهای نزدیک، چهقدر است، اما احتمالش آنقدر زیاد هست که هر آدم عاقلی آن را با تأمل بررسی کند!
دلیل وحشت ما از #کروناویروس همین است: انگار این فسقلی بر طبل آخرالزمان میکوبد! /۱
#کروناویروس سریع منتقل میشود و سریع میکشد! هیچ راه مؤثری برای کنترل آن نیست و در سراسر جهان در حال پیشروی ست. هیچ راه مؤثری برای درمان آن نیست و این خود ویروس است که تعیین میکند کی بماند کی بمیرد!
با این حال سیاستمداران، از ایران تا آمریکا، خود را به خواب خرگوشی زدهاند! /۲
برخورد دولتها با شیوع #کرونا ویروس، در سراسر جهان جز چین، بسیار شلخته و سهلانگارانه ست.
یکبار دیگر؛ رفتار و گفتار سیاستمداران آنقدر با عقل سلیم ناسازگار است که ناچار ایم بپذیریم یا: یک مشت دیوانه محض بر جهان حکم میرانند، یا: دوباره دارند چیز مهمی را از ما پنهان میکنند. /۳
دوستان تلاش کردم امشب از اتفاقات مهم اخیر بنویسم نشد. قسمت نیست ظاهرا #پساحقیقت را بهروز نگه دارم!
از انتخابات چه خبر؟ درصد مشارکت اعلام شد؟ نتایج انتخابات در شهرهای بزرگ و انتخاب چهرههای شناختهشده چی؟
سؤالی نکتهای دارید امشب همینجا در خدمت ام.
این انتخابات #منشیان پنهانی خوب کار کردند، اما بازی اصلی دست ائتلاف #متولیان و #متولیان_خراسانی است فعلا و بعید است اجازه بدهند اکثریت دست گروه دیگری بیفتد. قاعدتا ادامه چانهزنی بهشکلی که بر سر لیست مشترک در تهران دیدیم، پشتپرده بر سر ترکیب کلی مجلس در جریان است.
رقابت بین ۴ شبکه قدرت سیاسی در ایران، ریشهدار است و از حدود ۲۵۰ سال پیش (اواسط قاجار) تا کنون، آرایش کلی نیروها تغییر کمی داشته. آرایش کلی شبکههای قدرت جهانی هم تغییر نکرده؛ فقط گاهی پشت بر زین بوده گاهی زین به پشت.
با این حساب، این شبکهها حالاحالاها جایی نمیروند. لذت ببریم.
خدای حکمرانی، آمار است. در کشوری که نه تعداد مبتلایان به کرونا معلوم است، نه تعداد کشتگان اعتراضات، اگر به شمارش دقیق رأیهای هر صندوق دل ببندیم خودمان را گول زدهایم.
۱. موضوع انتخابات، تعداد آرا نیست! هیچوقت در هیچجای جهان نبوده است! رأی یک عدد است که همیشه قابل مهندسی ست. دستکم از نیکسون تا بوش و ترامپ، انتخاب رئیسجمهور آمریکا مشکوک زده. دموکراسی در بقیه دنیا هم کارنامه بهتری ندارد.
پس موضوع انتخابات چیست؟ موضوع انتخابات «شفافیت» است!
بهتر بگویم: موضوع انتخابات، حرکت دائمی به سوی شفافیت بیشتر است!
هربار که در یک محیط سیاسی، انتخابات برگزار میشود، شبکههای قدرت (شِقها) مجبور میشوند یک گام از پرده بیرون بگذارند.
انتخابات نه با افسانه اعمال مستقیم رأی مردم، که با اجبار شقها به شفافیت، قدرت را محدود میکند.
ترامپ سرمست از ترور سردار ایرانی جلوی دوربینها آمد و گفت: «ما با فاصله، بهترین ارتش و نیروی اطلاعاتی دنیا را داریم.» همه فکر کردیم با CIA قمپز درمیکند، اما منظور او دشمن و رقیب خانگی CIA یعنی DIA بود.
۱ ماه است از خود میپرسیم: چرا سطح امنیت و حفاظت سلیمانی در سفر آخر اینقدر پایین بود؟ چرا ایران به پاسخی نمایشی بسنده کرد؟ چرا موشکهای ایران دفاع نشد؟ چرا هواپیمای مسافربری را زدند؟ چرا موشک دومی را زدند؟ و دهها سؤال بیپاسخ دیگر…
بدیهی ست حقایقی را از ما پنهان میکنند. /۲
دوستان، میدانید من پارادایم یا دستگاه تحلیلی #پساحقیقت را درست برای همین اوضاع ساختهام: وقتی «خبر» وجود ندارد و هرچه هست «پروپاگاندا» ست، و برای بوسیدن حقیقت راهی جز تحلیل نداریم.
اما برای تحلیل واقعی باید اول دوغ و دوشاب را و غثّ و ثمین را و ریز و درشت را از هم سوا کنیم. /۳