مِــعـ🐍‍مـار Profile picture
ما کهنه‌ترین زخمیِ این جنگلِ خشکیم / تیغ و تبری نیست که ما را نشناسد

Apr 9, 2021, 21 tweets

"رُز سفید، زیر پای رولاند فرایسلر"
#رشته_توییت
در سال ۱۹۴۲، جنگ جهانی دوم به اوج خود رسیده بود.
در مونیخ، مرکز قدرت نازی‌ها اما گروه کوچکی سربرآورد که به رغمِ عمر کوتاهش آغازی بر یک پایان را کلید زد؛

در ۲۷ ژوئن ۱۹۴۲، گروهی از دانشجویانِ دانشگاه "لودویگ ماکسیمیلیانِ مونیخ" تحت نظر استادشان «کورت هوبر» که از مخالفان نازی‌ها و خواستار خلع قدرت از آنها بود، یک جنبش غیرخشونت‌آمیز را شروع کردند.

هوبر که در سخنرانی‌های مختلفش با دو دانشجوی ثابت قدم به نامهای "آلکساندر اشمورل" و "هانس شول" آشنا شده بود اعضای این گروه کوچک را تشکیل میدادند.
شیوۀ مبارزه، انتشارِ اعلامیه و بیانیه‌هایی بود عموماً به قلمِ هوبر نوشته می‌شد و توسط این دو دانشجو در باجه‌های تلفن قرار می‌گرفت یا ..

به صورت ناگهانی از پله‌ها بر سرِ دانشجویان ریخته می‌شد.
در این اعلامیه‌ها از مردم خواسته می‌شد که علیه هیتلر به مقاومت برخیزند یا اگر نمی‌توانند به مخالفت بپردازند.
چند ماه بعد اعضای این گروهِ مقاومت فکری به ۳۵ نفر رسید؛

ویلی گراف، کریستف پروبْسِت و سوفی شول(خواهرِهانس) از معروفترین اعضای این گروه شدند.
هانس تمایلی به فعالیت خواهرش سوفی در گروه نداشت اما در نتیجۀ کنجکاوی‌های سوفی و پی بردن به جزییاتِ گروه در نهایت به فعالیت خواهر کوچکش راضی شد.

با هدف آگاهی بخشی به شهروندان و آزادسازی آنها از زیر یوغ نازیها فعالیت این گروه شدت گرفت.
در پیِ فرستادن بیانیه‌ها به استان‌های دیگر از جمله کُلن و اشتوتگارت، جستجو برای شناسایی آنها شدت یافت.
در این ایام سوفی از ترس در رختخواب برادرش می‌خوابید.

اما کماکان معتقد بودند که باید مردم را نسبت اوضاعی که بر کشور می‌رود آگاه کرد.
از ژوئن ۱۹۴۲ که این گروه پا گرفت، تا فوریۀ ۱۹۴۳ تنها شش جزوه توسط آنها در ۱۵هزار نسخه چاپ شد.

در ۱۸ فوریۀ ۱۹۴۳ سوفی و هانس جزوۀ ششم خود را در ۱۷۰۰ نسخه با پیام سرنگونی هیتلر، از بالای پله‌ها بر سرِ دانشجویانی ریختند که از کلاس درس خارج می‌شدند.
وقتی به بالای پله‌ها دویدند سوفی که وحشت زده بود، متوجه شد تعدادی از اعلامیه‌ها را هنوز در دست دارد.

اعلامیه‌های باقیمانده را دوباره بر سر دانشجویان ریخت اما توسط خدمۀ دانشگاه دیده شد و بلافاصله به گِشتاپو خبر دادند.
هانس که رونوشتِ اعلامیه را در جیب داشت سعی کرد آن را ببلعد اما دیر شده بود و درحالی که اعلامیه در دهانش بود دستگیر شد.
در همان روز دادگاهِ اضطراری خلق تشکیل شد؛

سوفی و هانس شول بهمراه کریستف پروبْسِت توسطِ رولاند فرایسلر(قاضیِ بدنام نازی) در حالی که دادگاه‌شان توسط رادیوی مردم پخش میشد محاکمه و به اعدام با گیوتین محکوم شدند.
صدای بریدۀ صوفی در رادیو به گوش می‌رسید:

«بلاخره کسی باید شروع کند. آنچه را که ما نوشتیم و گفتیم موردِ اعتقاد بسیاری دیگر است اما آنها فقط جرأت نمی‌کنند که خودشان را ابراز کنند!»
در مابین سخنان صوفی، صدای رولاند فرایسلر، این قاضیِ مخوف دائماً به گوش می‌رسید که با مهارت سخنوری و تسلط بر متون حقوقی اندیشه را سرکوب می‌کرد.

فرایسلر با رفتاری متعصبانه به همراه داد و بیداد دادگاه را به نمایشی در رادیو تبدیل کرده بود.
نمایشی که باید متهم و مخاطبِ رادیویی را از نظر روانی فریب میداد تا به نقطۀ آخر که اعدام بود برسند.

چهار روز بعد در ۲۲ فوریه، حکم اعدام سوفی و هانس بهمراه کریستف پروبسِت به دلیل خیانت به خلق در زندان استادلهایم زیرِ همین گیوتین اجرا شد.
آخرین سخنان سوفی، این دختر سر زنده و سرشار از شوق چنین بود:

«چطور میتوان انتظار داشت که عدالت حاکم شود وقتی بسختی یک نفر حاضر است خود را در راهِ هدفِ صالح وقف کند؟! مرگِ من چه اهمیتی دارد اگر هزاران نفر از طریق من بیدار شده و اقدام به عمل کنند؟»

پس از اجرای احکام گروه رز سفید، یک نسخه از جزوۀ ششم آنها توسطِ هلموث جیمز حقوقدانِ آلمانی به انگلستان منتقل شد.
دو ماه بعد و به یاد آنها، میلیون‌ها نسخه از جزوۀ ششم تحتِ عنوان "آخرین مانیفست دانشجویان مونیخ" توسط هواپیماهای آمریکایی بر روی شهر مونیخ ریخته شد...

امروز هم در حیاط دانشگاهِ مونیخ نسخه‌هایی از اعلامیه‌های آنها از جنس برنز بر روی زمین نصب شده است.
از رولاند فرایسلر برایتان بگویم؛
پنج هزار نفر را مستقیماً به اعدام محکوم کرد!

سردیسِ هیتلر را همواره در دادگاه‌اش نگاه می‌داشت اما وقتی گوبلز نامِ فرایسلر را برای وزارت دادگستری به هیتلر پیشنهاد داد، هیتلر گفت: "اون بلشویکِ پیر؟ نه!".
اما فرایسلر خود این اتهامات را بارها رد کرده بود.

در ۳ فوریۀ ۱۹۴۵ وقتی در دادگاه خلق مشغول به کار بود هواپیماهای آمریکایی دفاتر دولتی برلین را بمباران کردند.
با شنیدن صدای آژیر دستور لغو جلسه و انتقال متهمین به پناهگاه را داد اما خود ایستاد تا پرونده‌ها را جمع کند.
بمبی به دفترش در ساختمان دادگاه خورد و زیر آوار کشته شد.

جنازۀ فرایسلر را درحالی از زیر آوار بیرون کشیدند که هنوز پرونده‌ای متهمان زیر بغلش بود!
قبر او اینجاست، در قبرستان «والدفریدهوف دالم» اما نامی دیگر بر روی سنگ قبرش حک شده چرا که او را در قبر پدر زنش دفن کردند و نام او را بر قبر نیاوردند.

همینکه جزوۀ برنزی رُز سفید بر روی زمین دانشگاه مونیخ می‌درخشد و رولاند فرایسلر قبری از خود ندارد، درسی بس عجیب از تاریخ است.
امروز آن مأمور که ویدا موحد را از پُست برق به زیر کشید را کسی نمی‌شناسد اما یاد ویدا موحد شکوهمندانه در ذهن همه باقی است.

تمبرِ یادبود سوفی و هانس شول + چند تصویر دیگر:

Share this Scrolly Tale with your friends.

A Scrolly Tale is a new way to read Twitter threads with a more visually immersive experience.
Discover more beautiful Scrolly Tales like this.

Keep scrolling