My Authors
Read all threads
فدریکو فلینی، فیلمساز درجه یکی بود، اما یک روده راست تو شکمش نداشت. شاید هم چون دائم چاخان و اغراق می‌کرد، فیلمساز خوبی شد. اون کارش را با کاریکاتور شروع کرد، و ویژگی اصلی این طراحی اغراق است، کچل رو کچل‌تر نشون دادن و چاق رو چاق‌تر نشون دادن و الخ.
هرچی مصاحبه از فلینی می‌خونی، نمی‌دونی واقعا داره راست میگه یا داره سر به سر خبرنگار بیچاره‌‌ می‌ذاره. مثلاً در مورد روبرتو روسلینی که فلینی کارش را با اون شروع کرد، یک قصه داره.
وقتی اینگرید برگمان، "رم، شهر بی‌دفاع" رو دید، به روسلینی نامه‌‌ای نوشت که در تاریخ سینما شهرت داره.
اینگرید می‌نویسد: "من فیلم‌های" رم، شهر بی‌دفاع" و" پاییزا" را دیدم و بسیار دوست داشتم. اگر روزی نیاز به یک بازیگر سوئدی داشتید که خیلی خوب انگلیسی حرف می‌زنه، هنوز آلمانی یادش نرفته، فرانسه شکسته پکسته بلده و به ایتالیایی فقط می‌تونه بگه "دوستت دارم"، به یاد من باشید."
روسلینی هم یک دل نه صد دل عاشق برگمان شد. ولی مشکل روسلینی این بود که اون موقع با آنا مانیانی، بازیگر "رم، شهر بی‌دفاع" زندگی می‌کرد. آنها خانه نداشتند و در هتل زندگی می‌کردند، اونم نه هر هتلی، در "اکسلسیور" پنج ستاره، در ویا ونِتو.
مانیانی تونسته بود سه تا سگاشو با خودش بیاره.
یک روز کله سحر، روسلینی لباس پوشید و پاورچین پاورچین داشت از اتاق می‌رفت بیرون که صدای مانیانی اومد :
- روبرتو جونم، کجا می‌ری؟
روبرتو هم مثل همه فیلمسازها که خوب بلدند چاخان کنند، گفت:
- خوابم نمی‌بره، عزیزم. میرم یک قدمی بزنم.
- این ساعت شب آخه؟
- آره، خیلی کلافه‌‌ام.
مانیانی هم که عاشق سگاش بود، قد خود روسلینی، گفت:
- باشه. پس سگارو هم با خودت ببر، طفلکیا یک نفسی بکشند.
روسلینی مجبور شد سگهای مانیانی رو با خودش ببرد، اما توی لابی هتل، اونا رو سپرد به سرایدار، سوار تاکسی شد و مستقیم رفت فرودگاه تا با اولین پرواز بره به وصالش (اینگرید) برسه.
صدای جولیتا ماسینا را میشه همون موقع که فلینی داره این قصه رو با آب و تاب تعریف می‌کنه، از آشپزخونه شنید : "بسه مرد، از این حرفها رو نزن. روبرتو بسیار جنتلمن بود، اصلا قضیه این‌طوری نبود. " یا اینکه برعکس بگه :" مرد، چرا نمی‌گی روبرتو کار بدی کرد و حق مانیانی این نبود."
برای همین اغراق‌ها بود که فلینی دوست داشت تو چینه‌چیتا کارکنه، توی استودیو، چون می‌تونست دنیای خودش را خلق کنه و هرجا می‌خواست صدای باد بذاره، دریا بذاره، یک زن با سینه‌های بزرگ بذاره، چند تا خواهر راهبه، یک مرد بالای درخت، یک ونوس که از چشمه آب میاد بیرون و "مارچلو، مارچلو" کنه.
اگر فلینی تونست این‌قدر رویاپرداز باشه، دلیلش اینه که کارشو با نئورئالیسم و روسلینی شروع کرد. باز پای روسلینی اومد وسط. فلینی از نزدیک کار اونو دید. با تمام فیلمسازهای نئورئالیست دوست بود، اما آرام آرام حساب خودش رو از اونا جدا کرد و سراغ چیزی رفت که بهش ایمان داشت : رویا و خیال.
ماجرای همکاری فلینی با روسلینی سر "رم، شهر بی‌دفاع" هم خیلی راستش روشن نیست.
انریکو دو سِتا می‌گوید که روسلینی یک فیلم کوتاه با آلدو فابریتزی ساخته بود و تصمیم گرفت این فیلم کوتاه را به یک فیلم بلند تبدیل بکند. فابریتزی هم بهش گفت بیا با فلینی بنویس، بچه با استعدادیه.
روایت دوم : روسلینی می‌خواست حتما نقش کشیش را به فابریتزی بدهد. فابریتزی بازیگر بسیار محبوبی بود ولی بسیا هم گرون. روسلینی می‌دانست فلینی و فابریتزی با هم رفیق هستند. از اون خواست وساطت کند. فلینی هم این کار را برای روسلینی کرد و فابریتزی با دستمزد اندک در فیلم بازی کرد.
روایت سوم : فلینی واقعا در نگارش فیلمنامه "رم، شهر بی‌دفاع" به روسلینی کمک کرد. از آنجا که فیلمنامه و قصه کشیش پله‌گرینی بسیار تیره و گریه‌دار بود، به درخواست فابریتزی که نقش کشیش را بازی می‌کرد، از فلینی خواسته شد تا در فیلمنامه طنز وارد کند.
فلینی هم این کار را کرد، به ویژه در صحنه‌‌ای که کشیش پله‌گرینی با ماهی‌تابه توی سر مریض پیری می‌زند تا وانمود کند او رو به موت است و آلمانی‌ها از حضور این کشیش در خانه سالمندان به شک نیافتند.
ولی کلا سینمای نئورئالیسم، سینمای فلینی نبود، ولی به روسلینی بسیار علاقه‌مند بود.
فلینی سالها هم با ویتوریو دسیکا قهر بود، خالق "دزدان دوچرخه"، یکی دیگر از نگین‌های نئورئالیسم.
فلینی در مصاحبه‌ای گفته بود: "راستش چزاره زاواتینی، (نویسنده" دزدان دوچرخه") شاعر بسیار عمیقی بود. او قادر بود ریزترین احساسات بشری و ناملموس‌ترین اسرار زندگی را بازگو کند."
"اما به نظرم از آنجایی‌که زاواتینی هرگز فیلمی نساخت، ما با شخصیت واقعی او آشنا نشدیم. درست است که در فیلم دسیکا، بارقه‌هایی از نبوغ او را می‌توان دید، اما حقیقت امر این است که سهم زاواتینی در موفقیت این فیلم هرگز مشخص نخواهد شد."
دسیکا از خواندن این مصاحبه بسیار ناراحت شد.
در نامه‌‌ای برای دخترش می‌گوید : "راستش در مشارکت فلایانو، پینه‌لی و فلینی هم سخته آدم سهم هر کدام را بسنجه. فلایانو، قصه‌گوی خوبی بود و سهمش در کارهای فلینی بارز است. دیالوگ‌های پینه‌لی هم همین‌طور. آنچه متعلق به فدریکو است، همون روحیه چاپلین‌گونه اوست و ابهامات ایدئولوژیکی او."
این قهر سالها طول کشید تا اینکه در ۱۹۷۲، فلینی" رم" را ساخت. دسیکا نامه‌ محبت‌آمیزی به او نوشت. فلینی هم بلافاصه پاسخی پرمهر برای دسیکا فرستاد.
دسیکا دو سال بعد بر اثر سرطان ریه درگذشت. روسلینی و برگمان هفت سال بعد از هم جدا شدند، اما فلینی تا آخرین نفس با جولیتای مهربان ماند.
Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh.

Enjoying this thread?

Keep Current with TAKMIL HOMAYOUN

Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

Twitter may remove this content at anytime, convert it as a PDF, save and print for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video

1) Follow Thread Reader App on Twitter so you can easily mention us!

2) Go to a Twitter thread (series of Tweets by the same owner) and mention us with a keyword "unroll" @threadreaderapp unroll

You can practice here first or read more on our help page!

Follow Us on Twitter!

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3.00/month or $30.00/year) and get exclusive features!

Become Premium

Too expensive? Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal Become our Patreon

Thank you for your support!