روزینامهای رفته از مردم مقابل بیمارستان پرسیده با کدام آثار استاد شجریان انس و الفت داشتید؟
چهارپنج نفر را که جوابهایی پرتوپلا میدهند برگزیده و گزارشی با عنوان «برداشت آزاد» منتشر کرده.
گیرم که همه آن جماعت همین پریشب با شجریان آشنا شده باشند، شما را چه؟ قلتبان
از همین نام شجریان است که میترسید. اوج و حضیض موسیقیاش را از اهل موسیقی باید بپرسید که آنها هم پیش چشم اعور شما دجالان نمیایستند. چهار نفر سادهدل را پیدا کردهاید که محبوبیت ملی و فراملی شجریان را بیشتر از موسیقیاش میشناسند. خواستید مچ اینها را بگیرید؟
از شما بعید میدانم بفهمید؛ اما شجریان به خاطر کارهایی که نکرد بیشتر عزیز شد تا کارهایی که کرد. هنرش که البته آن را هم نمیفهمید، در اوج بود و چکیده همه اساتید پیشین. بر نفهمیهای بیحساب شما همین دست و پایی که میزنید و سالها زدید برای خلق بدلیجات بدیل او، بس است.
چند نفر پیرمرد زیرخاکی را از اعماق انباری عدم در آوردید که روی آهنگهای کابارهای دورهای که خودتان طاغوت مینامید، لب بزنند و مثلا استاد سالخورده جا بزنیدشان؟ چند بیبته هرزه بدآیند و بدآهنگ را در رسانه به اصطلاح ملیتان بادکردید که آخر هم یک لنگ دیگرشان رفت تا من و تو؟
شجریان آن وقتی شجریان شده بود که به اعتراض از رادیوتلویزیون شاه استعفا داد. شجریان آوازهای نابش را در سالهای سیاه ممنوعیت موسیقی خوانده بود. بذر شما هرزعلفهای فرهنگی را آن سالها هنوز در مزارع موز کوبا غرس نکرده بودند که به خاطرش آورید؛ والدتان را هم نشناختید که برایتان بگوید.
اما باید خوب یادتان باشد وقتی را که شجریان بر سر سفره آلوده شمایان ننشست و دامن کشید. اینها دیگر هنر موسیقی او نبود که از دایره شعور شما فراتر رود. چشم و گوش و مغز دستنخورده خود را باز کنید تا بفهمید! شما نبودید که تصویر او را ممنوع کردید؛ او بود که شما را بیمحل کرد…
هرچه حق شما بود، او گفت و هرچه حق او بود، مردم به جا آوردند. شما هم غلط زیادی از دستتان برنیامد. خودتان را بکشید، در قلب و روح این مردم کسان دیگری عزت دارند و مقبول اند. شما هم باد سمومی بودید که در این بوستان زدید سرآخر خواهید رفت و حتی نامتان را کسی به یاد نخواهد آورد.
حالا بروید توی خیابان از مردم نظرسنجی کنید و بپرسید کدام آثار شجریان را به خاطر دارند. هیچ کدام را هم که به خاطر نیاورند، کوتاهترین آوازش را همه شنیدهاند، همان که با نشان پیروزی بر دو انگشتش، در راهبندان آن سال جهنمی از پنجره سر برون کرد و فریادکشید.
ببینم چه میکنید!
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
خیلی اوقات مخاطب سوالهایی هستم که به ظاهر در دایره تحصیل ِ اسمی من است، ولی پاسخش را نمیدانم؛ اسم این را بگذاریم #نادانی_آگاهانه.
فکرکنم فایده تخصص همین باشد که آدم بفهمد پاسخ فلان سؤال را نمیداند و اگر بخواهد پاسخ درست را دریابد، چه مسیر پژوهشی درازی باید به احتیاط طی شود.
چیزهایی هم از دایره تخصصم خارج است که #خیال_میکنم میدانم؛ اینها به حق #توهم_دانایی اند؛ چیزهایی که شاید درست باشد و شاید نه، ولی حتی درکی اولیه هم از امکان نادرستی فرضهایم ندارم و نمیدانم فلان عقیده، باور یا نظریه چه نقاط ضعف، نقد یا نقضهایی دارد یا مستنداتش چیست…
بیشتر دانش ما از همین جنس است؛ بیشتر بدیهیات یقینی ما، بیشتر چیزهایی که در #کتابها خواندهایم، بیشتر حرفهایی که میان مردم شایع است و بیشتر چیزهایی که #عقل_سلیم به آنها دلالت میکند، چیزی نیست جز توهم دانایی.
حرفهای مفتی که حتی نمیدانیم با کدام روش تحقیق باید بررسیشان کنیم.