١٣. ترورها کمکم صنعتی شدهاند. مسلسل خودکار با کنترل ازراهدور، بیآنکه کسی دیده شود. این یک جنگ است، جنگ یکطرفه، صریح میگویندمازدیم، صهیونیست ها لبخند تمسخر می زنند و
رئیس جمهور آمریکا ساعتی پس از ترور خبر آن را توییت میکنند و همه منتظر چریک های آزادیبخش و گروه های عملیاتی بین المللی در دفاع از مستضعفین جهان و انتقام خون ایران هستند. مشغول دیدن سریال «خانه امن» بودیم که زیرنویس کردند: خانه، ناامن است.
چرخۀ صنعت ترور که اهداف آن از پیش معلوم بوده، همچنان میچرخد. کسانی که دشمن خارجی ندارند، زندگی میفرمایند و بادیگارد دارند، شاید برای آنکه از مردم کتک نخورند. معلوم نیست چرا کسانی که دوپول، ضرر برای دشمن و سود برای ملت ندارند مالک پاویونها و تشریفات امنیتی شدهاند
و آنان که نباید ترور شوند، ترور میشوند؟ قرار بود پاویونها برچیده شود، اما نمیشود و فخریزاده و یارانش ترور میشوند. فخریزاده، خود راز بزرگی را به زبان آورده است:
( هر خونی که بر زمین بریزد، گل پیروزی از آن خون خواهد دمید. جبهه مقاومت، انتقام سلیمانی را بگیرد یا نگیرد
که حتماً خواهد گرفت اما کمترین نتیجه این خونها آن است که بلاشک آشغالها از منطقه محو خواهند شد. منهای اضمحلال بزرگی که قدرت آمریکا را پایین میکشد. بگذار مارا بکشند ،جهادگران علمی ما را به خاک و خون کشند. ما نیز امید داریم ،باشد که شهید شویم. اما آنان باید بنشینند و
میزان خلوص ما را با دقت، اندازه بگیرند و ببینند تنها چیزی که برای ما مهم است، این است که هر یک از ما به میزان خلوصمان، چه مقاماتی در آنسو (پس از شهادت) به دست خواهد آورد.)
در خطاب دیگری با نیروهایش، دانشمندان جوان مجاهد، چه زیبا میگوید:
(برادرها! هیچ راهی مطمئن تر از شهادت ، برای آنکه با خیال راحت از این عالم عبور کنیم، وجود ندارد.
کمبود امکانات هست، ناملایمتیها هست، بدرفتاری امثال من هست ولی تحمل کنید. بیایید از همه موانع عبور کنیم.ناملایمتی و کمبودها را با کار،جبران کنیم، نگاهها همه به آن نقطۀ نورانی باشد.
خواهش من اینست که برای هر مسئلهای آماده باشید. من برای شما یا شما برای من کار نمیکنید. تکلیف این است که کنار یکدیگر برای هدف مقدس بکوشیم.
همه برای خدا کار میکنیم، خدایی که معیارش فخریزاده نیست، این و آن نیست، خدایی که مهربان است، من و شما را میبیند. خدایی که با ماست، مینشینیم با ماست، برمیخیزیم با ماست، در نماز با ماست، در گفتوگوهای پنهان با ماست، حاضر و ناظر بر همه حرکات و سکنات ماست.
برادرها! تنها برای او عمل کنیم، او را در نظر داشته باشیم و از عنایت او ناامید نشوید بلکه خداوند، عاقبت همه ما را به شهادت ختم کند.
بیحسرت از جهان نرود هیچ کس بدر
الا شهید عشق به تیر از کمان دوست)
شهید سربدار، پاسدار حاج محسن که فدای دفاع ملی وعزت ایران شد.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
۱۰.خوننامۀ شهیدحاج محسن فخریزاده را میتوان ادامه داد اما اگر در خانه کس است،یک حرف بس است.شخصیتی که چهل سال منتظر شهادت و بیست سال،منتظر ترور بوده است،صدایش درنیامده و دستی در بیتالمال نبرده است.
از ابتدای تأسیس سپاه، در جبهۀ غرب و جنوب، پاسداری مشهور به روحیۀ عرفانی و مأنوس با شعر و ادبیات و علاقمند به فیزیک و ریاضیات بوده و از سالهای دفاع مقدس تا لحظه ترور، مجاهد بود و مجاهد ماند. و این هنر «مجاهد ماندن» تا پایان را دستکم نگیرید.
بودند مجاهدین سابق که قاعدین امروز و سپس خائنین لاحق شدند، در معرکه (ثم استقاموا) بیتوفیق ماندند، از کارنامۀ جهادی انقلاب و حتی از سابقه مختصرخود شرمندهاند، برخی مدیران که دیگر به هیچ چیز جز خود، اعتقاد ندارند،
مجاهد شهید، برادرحاج محسن فخری زاده(۵)
(ازفیزیک تا خدا)
۹. سردار محسن،شاگردانش را توجه میداد که با نگاه تحلیلی، پرسشگرانه و غیرمقلدانه به سیر تاریخ فیزیک بنگرند و حساس باشند که مثلا چگونه فیزیکدانان از پنج نیروی"مغناطیسی"،"الکتریکی"،"هستهای"،"گرانشی"و "ضعیف"به سه نیرو رسیدند؟
به تلاش امثال ماکسول، فارادی و... احترام می گذارد اما پژوهشگر فیزیک را فرامیخواند که دوباره و سه باره بیاندیشند چه شد که دو نیروی الکتریکی و مغناطیس به هم پیوست و "الکترو مغناطیس" با چه توجیهی پدید آمد؟ چرا انیشتین کوشید همه نیروها را به منشاء واحد بازگرداند و چرا موفق نشد؟
تا دهههای اخیر که عبدالسلام و واینبرگ، نیروی ضعیف را به
الکترومغناطیس پیوند دادند و جایزه نوبل به کشف "الکترو ضعیف" به عنوان نیروی سوم داده شد.
استاد شهید، برادر فخریزاده درنامه به یکی از شاگردانش مینویسد این تحلیل، مبتنی بر تفکیک میان مفهوم نیرو و انرژی است.
برادر محسن فخریزاده (۴)
(فیزیک، فلسفه، عرفان و آنگاه خون)
۸. پرسش بعدی برادر محسن این بود که چرا فیزیک کوانتومی نمیداند وضعیت الکترون موجود در اتم در گذر از یک تراز به تراز دیگر چگونه است؟ چرا تنها از واقعه، خبر میدهد. چرا برای نحلههای عملگرا و پوزیتیویست نیز اساسا مهم نیست
که الکترون در جریان این گذر چه وضعی دارد و تنها تشنه فایده عملی آن است؟
جان ما تشنه دانایی است اما در هیچ یک سیراب نمیشود. حال آنکه طرح همین پرسشهای جواب نداده، تضمین پیشرفت علم است و همین چالش اساسی در هر دو مکتب فیلسوفان علم است که فیزیکدان را به سکون و قناعت میکشاند،
همان اتهامی که اینان دیگران را بدان متهم میکردند. علم بی این سؤالات، رشد نمیکند و هر چه مانع تحقیق بیشتر در علم شود محکوم به شکست است.
اما البته شهید هستهای ما همین "نمیدانم"های انبوه فیزیک جدید را درعین
چالشی در "فلسفه علم" از منظر پاسدارشهید محسن فخریزاده (۳)
۶.شهیدترور، سردار پاسدارمحسن فخریزاده، که اوو همه شهدای هسته ای را باید ازجمله شهدای تمدن سازی معاصرایرانی،اسلامی دانست درنقطه وصل فیزیک و فلسفه، نظریه پردازی کرده است .او به منظر اپیستمولوژی صدرایی در فلسفه علم و
شباهتی میان "آزمایش فیزیکی" با "تعقل فلسفی" توجه میداد که چگونه فیزیکدان برای شناخت طبیعت، چارهای جز دخالت در آن ندارد و همین دخالت دانشمند، واقعیت را از موقعیت "ماقبل شناخت" یعنی از نفسالامر پیشین خارج میکند و بنابراین آنچه دانشمند در طبیعت، شناسایی میکند
همان موجود قبل از شناسایی نیست. برای مشاهده الکترون باید از فوتون بهره برد اما به محض تماس فوتون با الکترون، وضعیت در هم میریزد و دیگر این الکترون، آن الکترون نیست. این نکته گرچه در فیزیک کلاسیک هم شناخته شده بود اما ارزش عملی آن را نمیدانستند. در فیزیک و در علوم آزمایشگاهی،
"فلسفه فیزیک" از منظر "شهید رابع هستهای"، دکتر محسن فخریزاده(۲)
۴. از همسر شهید نقل شد که وقتی در خون خود دست و پا میزده، بیشتر نگران محافظانش بوده و با فریاد از آنان خواسته جلو نیایند تا آسیب نبینند. همکارانش گفتند گرچه دو نخستوزیر رذل صهیونیست علنا نام دکتر فخریزاده را
بعنوان هدف اعلام کرده بودند و آمریکا و کارگزارانش تشنه به خون او بودند در داخل کشور نیز تحت فشار و ایذا بود.به نام برجام دستهایش را بستند و با دست بسته،هدف مسلسل تروریزم دولتی غرب قرار گرفت و مخالفان داخلی پروژه او نه حاضر به مناظره بودند و نه مسئولیت تصمیمهای خود را میپذیرند
۵. شهید فخریزاده در نقاط ربط فیزیک با فلسفه و در حلقه وصل "فلسفه علم" و معرفتشناسی با مشکلات انسان و نیازهای حیات، درگیر تالیف کتابهایی بود و میپرسید چرا نهاد فلسفه اسلامی در صحنه نیست و تفریع فروع نو نمیکند؟ چرا تاثیر آن در علوم تجربی و علوم انسانی به درستی برای
دیشب به لطف یکی از دوستان، یادداشتهایی از شهید بنیانگذار، استاد فخریزاده را دیدم. پیشتر ندیده ونخوانده بودم. دیشب هم نخواندم، بلعیدم و افسوس خوردم بر بزرگمردی که جلوی بتهای ما زانو نزد، بزرگ در «فیزیک» و «فلسفۀ علم» و
بزرگ در انسانیت و معنویت، مجاهدی ناشناخته برای ما و کاملا شناخته برای واشنگتن و لندن و تلآویو که او را پدر"تکنولوژی هستهای" و مغزمتفکر"هوافضا" نامیدند و کشتند. دهها نقشه ترور او نقش برآب شده بود. روشن است که چرا مردم آن نظریهپرداز عملگرا را قاسم سلیمانی«فیزیک هستهای» خواندند
شهادت فخریزاده، برای او «خیر» و برای ما «شر» بود، برای او قصۀ « پیله و پروانه » و برای ما غصۀ «ماندن میان درودیوار» است، و محرومیت از مردی که ندانستیم چه حقی بر امنیت و پیشرفت ایران دارد و اینک چون شهید
تهرانیمقدم، شهدای هستهای و شهیدانی که پس از این خواهیم داد،