شجریان سواد قابل قبول‌ی نداشت. نه او، بل‌که هیچ‌یک از موسیقی‌دان‌های مطرح، به اعتراف امثال لطفی سواد گفت‌وگو و بحث و نظر نداشته‌اند. برای نمونه نظریات شجریان در مصاحبه با بی‌بی‌سی می‌تواند موید این ادعا باشد. عوامانه، سطحی و بدون پایه. او البته استاد مسلم موسیقی ردیف بود. باشد.
اما هم‌نشینی با کسان‌ی مانند طباطبایی، مشیری، کدکنی، لطفی و سایه، آن‌هم در «بالای مجلس»، به ویژه مجالس لهو و لعب و دود و دم، (که البته خودش ابدن اهل‌ش نبود)، و فقدان احزاب و آدم‌های ریشه‌دار سیاسی، و البته به‌به و چه‌چه مدام رفقا، می‌تواند امر را بر او مشتبه کرده باشد که: اینک ..
اگر با محافل‌ی از این دست آشنا باشید، شک نخواهید کرد که عباس‌خان دروغ نمی‌گوید. روزگاری شجریان تنها چهره‌ی عموم‌پسند این سرزمین بود. عقل جمعی آن روزگار خالی از زنان و مردان سیاست حکم‌ش این بوده که مُهر شجریان می‌تواند به وقت خود فصل‌الخطاب‌ی باشد.
این «پیش‌نویس» که قطعن فاقد هرگونه اعتبار علمی و حقوقی است؛ اصولن قابل بحث نیست؛ اما یک فایده بر آن مترتب است، گفت‌وگویی پیرامون برخی مواد یک قانون اساسی مدرن و مترقی، می‌تواند گوش‌ها و چشم‌های‌ ما را با برخی عبارات «اسم‌شو نبر»، بیگانه‌زدایی کند.

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with هایکا

هایکا Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

More from @Zhekond_28

16 Apr 20
موقت:
در سنندج کوچه‌ای بود منشعب از خیابان اصلی و معبر دو دبستان پسرانه‌. و در آن کوچه، خانه‌ی قدیمی آقای مشیروزیری، که کوچه نیز به نام او خوانده می‌شد. خانه‌‌ای بزرگ و اربابی، که دیگر رونق‌ سابق را نداشت. درهای بزرگ چوب گردو که رنگ و رویی دیگر نداشت.
اما در آن خانه کس‌ی بود. دختری به نام ژیلا مشیروزیری، که به وقت‌ خروج عصرانه از خانه، در خیابان شاپور سنندج، زمان متوقف می‌شد. یعنی مغازه‌دار و مشتری هردو، بدون هیچ گفت و نگفت‌ی، بر لبه‌ی درگاه جای پا می‌گرفتند و نگاه‌شان به بالا، تا ژیلا سلانه‌سلانه بیاید و از آن‌جا بگذرد.
در واقع، ساکنان بالادست خودرا موظف می‌دانستند که به پایین‌دستی‌های خیابان خبر را برسانند تا گلایه‌ای نباشد. خبر این بود: «ژیلا هات». نه چیزی می‌گفتند و نه چیزی می‌شنیدند. ساکنان و عابران خیابان شاپور با شنیدن خبر، گویی خودشان را برای ادای مناسک‌ی آماده می‌کردند: جنب‌وجوشی خاموش.
Read 66 tweets

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Too expensive? Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal Become our Patreon

Thank you for your support!

Follow Us on Twitter!