رشته توییتی به مناسبت ٧٥مین سالگرد تاسیس جمهوری كردستان:
١-در دهه ٣٠ و ٤٠ میلادی، نسلی از روشنفكران جوان كرد با خواستگاهی شهری با ناسیونالیسم كرد پیوند خوردند كه تجلی عملكرد آنها در جمعیت احیای کرد (كۆمهڵهی ژیانهوهی كورد) به یك نقطه عطف تاریخی در مبارزات كردستان تبدیل شد.
٢- می توان گفت بخش قابل توجهی از منطق و شكل سیاست ورزی حاكم بر جمهوری كردستان (۲ بهمن ۱۳۲۴ تا ۲۴ آذر ۱۳۲۵ ) به بنیان های فكری و سیاسی این جریان بازمی گردد. جمهوری كردستان كه از سوی طیف قابل توجهی از طبقه متوسط و طبقه فرودست شهری حمایت می شد دارای یك مشخصهی قابل توجه در خصوص
٣-مشاركت مردم در امر سیاست بود كه میتوان از آن به عنوان «حوزه عمومی» نام برد.جمهوری كردستان كه بیش از هرچیز به مثابه یك خودمدیریتی شهری تجلی پیدا كرده بود، توانست همزمان حوزه سیاسی خود را به مناطق روستایی گسترش دهد و تعلقات ملی را تا حدودی در میان قشر سنتی جامعه به وجود بیاورد
٤- مالیات اصلی ترین منبع مالی جمهوری كردستان بود كه از سوی مردم تحت حاكمیت این جمهوری نوپا تامین می شد و همین امر به نوعی حمایت فعال طبقه متوسط و فرودست شهری از حاكمیت سیاسی كردها را به نمایش می گذاشت. این حمایت فعال با تكیه بر جنبههای سیاسی و ایدئولوژیك طیف وسیعی از
٥- مشاركت مردمی از سازماندهی اجتماعی تا خودمدیتی سیاسی منطقه را شامل می شد.
اهمیت این موضوع به این دلیل قابل ملاحظه است كه این تحولات در جامعهایی روی می دهد كه از یك سو تا حدود قابل توجهی هنوز تحت مناسبات «پیشا سرمایهداری» به سر می برد، و از سوی دیگر
٦- با تلاش دولت مركزی برای ورود به حاشیهی مناسبات سرمایهداری جهانی همزمان شده است. تلاش سازمان یافته دولت مركزی در این خصوص مشمول سیاست ها و برنامههایی می شود كه در عمل در تناقض با تحولات سیاسی و اجتماعی كردستان و همچنین آذربایجان قرار دارد.
٧- به معنای دیگر ظهور جمهوری كردستان و حکومت ملی آذربایجان در مقطعی اتفاق می افتند كه جریانهای سیاسی غالب در مركز و حاشیه از دو منطق متضاد پیروی می كنند. در كردستان و آذربایجان ضمانت مشاركت مردم در روند سیاسی و حوزه عمومی به یك اصل تعیین كننده برای
٨- ضمانت بقای حكومت های سیاسی در قبال حكومت مركزی تبدیل شده است. و در مركز تحولاتی با ابتكار عمل دولت از بالا به پایین با هدف فراهم كردن الزامات نهادی و قانونی برای اعمال حاكمیت سیاسی ولو به صورت خشونت بار در جریان است.
٩- تحلیلگرانی مانند مهدی پرویزی آمینه با اتكا به تئوری «انقلاب منفعل» آنتونیو گرامشی، تلاش كردهاند تحولات اقتصای و سیاسی این سالها را توضیح دهد. اعمال تغییرات بنیادین از سوی دولت با هدف انطباق نهادها، قوانین و مناسبات موجود با پیشنیازهای ورود به معادلات دنیای سرمایهداری،
١٠- از این رو به عنوان انقلاب منفعل شناخته می شود كه بدون لحاظ كردن عاملیت مردم و جریانهای سیاسی تنها به آن بخش از تغییراتی تن می دهد كه ضمن حفظ و تحكیم قدرت مركزی، زمینهی تنظیم روابط میان جوامع «غیر مدرن» و دنیای سرمایهداری را مهیا میكند.
١١- مركزگرایی شدید، عقلانی كردن (در معنای ابزاری آن) نرمهای سیاسی، ایجاد ماشین قدرتمند نظامی و تاكید بر هویت ملی و تحمیل آن بر همه مردمان تحت حاكمیت دولت مركزی بخشی از سیاست های كلی مربوط به ایجاد و سازمادهی انقلاب منفعل است كه پرویزی آمینه در كتاب
١٢- «توسعه طلبی سرمایهداری جهانی و ایران: بررسی اقتصاد سیاسی ایران (١٥٠٠ تا ١٩٨٠)» به تفصیل به آن پرداخته است. آمینه معتقد است این روند در ایران در سه فاز اجرا شده كه اولین آنها در فاصله سالهای ١٩٢١ تا ١٩٢٦ و با سقوط قاجاریه و ظهور رضاخان شكل گرفته است.
١٣- فاز دوم این روند در سال ١٩٥٣ با حذف دولت محمد مصدق و تمركز قدرت در پادشاهی محمدرضا پهلوی اجرا شده و فاز سوم و اصلی آن نیز در ١٩٦٢ و با سازماندهی «انقلاب سفید» تكمیل شده است.
با این اوصاف و با توجه به حكومت غیر متمركز جمهوری كردستان كه مبنای خود را بر ضرورت مشاركت مردم در
١٤- امر سیاست تنظیم كرده بود، تقابل جدی میان مسئله كرد و حكومت مركزی به اوج خود رسید. این در حالی بود كه دولت مركزی در كردستان در اعمال آنچه فرماسیون اجتماعی هژمونیك خوانده می شود، با بن بست جدی مواجه شده بود. چرا كه از یك سو پیشنیازهای مادی اعمال این هژمونی در كردستان
١٥- هنوز فراهم نشده بود و از سوی دیگر اعمال عقلانی این هژمونی مستلزم اقناع و همكاری نهادهای سیاسی و جامعه روشنفكری كرد بود. مسئلهایی كه با توجه به منطق ناسیونالیسم مركزی عملا غیر ممكن می نمود.
می توان این موضوع را اینگونه خلاصه كرد كه
١٦- كه همزمانی ضرورت اعمال شكل خاصی از مدرنیزاسیون و مركزگرایی در ایران با حضور مردم در كردستان به مثابه «سوژهی سیاسی فعال» آنگونه كه عباسی ولی از آن نام می برد، به وضعیتی منجر شد كه
١٧-حذف «سوژهی سیاسی فعال» (به عنوان مفهومی كه موجودیت آن مرهون ظهور حاكمیت سیاسی جمهوری كردستان بوده) از حوزه عمومی كه امر سیاست در آن متجلی شده،به پیش شرط اصلی اعمال حاكمیت دولت مركزی تبدیل شود.به عبارتی جمهوری كردستان كه هویت خود را به مشاركت فعال سوژهی مردم پیوند زده بود
١٨- با یك حكومت مركزی مواجه شده بود كه می خواست همه تحولات از بالا به پایین سازمان داده شود و نسخهایی از سیاست به مردم عرضه شود كه در انحصار و زیر سلطهی دولت قرار دارد. به عبارتی می توان گفت سركوب جمهوری كردستان و اعدام قاضی محمد پیش از هرچیز بیانگر یك تناقض بنیادین بود:
١٩- تناقض جوهری میان «مشاركت مردم» در جمهوری كردستان به عنوان یك سازمان سیاسی و انحصارگرای دولتی در حكومت مركزی برای سلطه بر امر سیاست.
٢٠- تناقضی كه به زعم حاكمان سیاسی دولت مركزی با حذف رهبر این جریان سیاسی كه مشاركت مردم را به حوزه عمومی كشانده بود برطرف خواهد شد.
و همین بود كه آنها را بر آن داشت تا قاضی را در یك مكان عمومی اعدام كنند تا دست كم به شكلی نمادین حوزه عمومی را بار دیگر به سلطه خود در بیاورند.
وێنهكهم له لاپهرهی كاك كامران بینی و ئهویش له ماڵپهری كاك حهسهن قازی وهری گرتووه.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
«جلادی» پورها فكر می كردند با حذف جریانهای سیاسی، اعدام های فلهایی، ترورهای برون مرزی و اعمال خشونت گسترده از یك طرف؛ و اشغال دانشگاهها و نهادهای «تحقیقاتی» و رسانهها از طرف دیگر، می توانند اراده و روایت خود را بر زیست سیاسی كردستان تحمیل كنند.
محاسبات آنها اینگونه بود:👇
حذف می كنیم؛ حافظه عمومی را مهار و آنرا به حاشیه می رانیم؛ امكان ثبت و تفسیر رخدادها و سركوب بعد از انقلاب را از كردها سلب میكنیم؛ روایت خودمان را با توسل به نهادهایی كه در اختیار داریم به عنوان تنها روایت معتبر معرفی میكنیم؛
تا در نهایت گفتمان اصلاح طلبی به بدیل گفتمانهای 👇
رادیكال رهایی بخش تبدیل در كردستان تبدیل شود.
اما آنچه در واقعیت اتفاق افتاد چه بود؟
حافظه عمومی، جنبهایی ادبی، هنری و فرهنگی به خود گرفت و مهار آن غیرممكن شود.
جریانهای سیاسی بنا به مشروعیت خود تعلق عمیقی نسبت به باور به تحولات بنیادین در میان نسل جوان به وجود آوردند. 👇
چكیدهایی از آنچه بیبیسی فارسی در ١١ سال گذشته انجام داده:
- شیطان سازی از جریانهای سیاسی خواستار گذار از جمهوری اسلامی
- تقبیح مفهوم انقلاب و ضرورت متوسل شدن به مقاومت
- تقلیل سیاست و مبارزه به «صندوق رای»
- قبح زدایی از جنایت، كشتار و سركوب توسط جمهوری اسلامی ١
- عادی انگاری ابربحرانهای اقتصادی، سیاسی، امنیتی و فرهنگی
- نسبت دادن منشا این ابر بحرانها به تحریم های اقتصادی آمریكا
- خلاصه كردن سیاست خارجی ایران در «برجام»
- تحمیل گفتمان امنیتی اصلاح طلبان به جامعه
- حذف هدفمند رویكردها، چهرهها و جریانهای غیر اصلاح طلب ٢
- از بین بردن حساسیت های عمومی نسبت به انتخاب چهرههای امنیتی و مسئول در كشتار مخالفان
- ایجاد هراس نسبت به مواضع مخالفان جمهوری اسلامی و ترس از آیندهی بدون رژیم
- سلب مسئولیت از سیاست های پرخاشگرانه، جنگ طلبانه و مخرب جمهوری اسلامی در منطقه ٣