شبکه مالشگران کنونی مستقر در آمریکای شمالی پی آمد ۲۵ سال سرمایهگذاری جمهوری جنایتکاران اسلامی و ساخت اوباشی است که دولت هاشمی در دهه ۷۰ را تشکیل میدادند و امروز اصلاحاتچی خوانده میشوند. پولهایی که زیر عنوان کمک به پروژههای دانشگاهی به دانشگاههای آمریکا و کانادا پرداخت شدند...
همگی برای نشاندن مزدوران حکومت زیر عنوان پژوهشگر و استادیار و استاد بود و هیچگونه خروجی پژوهشی نداشتهاند. کارکرد این گروه نفوذ در لایههای دانشگاهی و تاثیر روی سیاستمداران آینده و کارشناسان تینک تانکهای (پژوهشکدهها) سنا و کنگره آمریکا بوده است.
بخش دوم مزدوران رسانه ای رژیم..
بودهاند که با طراحی ویژه و با چهره سازی های دروغین از آنها بعنوان مخالف و اصلاحاتچی و برگشته از رژیم با محاکمه ها و دوران زندان ساختگی موجه سازی شدند. این گروه بگونه عادی یا پناهنده به غرب فرستاده شدند و در رسانههای دیداری شنیداری و نوشتاری (تلویزیونها، رادیوها، روزنامه ها)
جانمایی و استخدام شدند. کارکرد اینها تحریف اخبار و ارائه گزارشهای ساختگی برای سرپوش گذاشتن بر جنایتها و عملکرد رژیم و خفه کردن صدای اپوزیسیون داخل و خارج از کشور بوده است. گروه سوم یا لابیستهای سیاسی با نفوذ در سازمانها یا تاسیس سازمانهای سیاسی و حقوق بشری و با جذب سرمایه های
دولتی بعنوان ابزار برای بازتاب و انتقال سیاستها و خواستههای دستگاه دیپلماسی رژیم با سیاستمداران و نمایندگان کنگره و سنا تماس برقرار میکرده اند یا در سمینارها و نشستهای سیاسی دیدگاههای مورد نظر رژیم را بازتاب میدادهاند.
حکومت جمهوری جنایتکاران اسلام ناب محمدی برخلاف
دولت پادشاهی پهلوی هزینههای بسیاری برای تاثیرگذاری بر لایههای گوناگون سیاسی و اجتماعی کشورهای غربی کرده است و برخورد کنونی کشورهای اروپایی و آمریکا با آن بعنوان یک کشور عادی و نادیده گرفتن نقض همیشگی حقوق بشر و جنایتهایش پی آمد همین سرمایهگذاری هاست!
این شاید پاسخی به
پرسشی باشد که در ذهن بسیاری از ما بوده است که چرا جو سیاسی و سیاستمداران و رسانههای کشورهای غربی حساسیت بسیار زیادی که در زمان پادشاهی پهلوی به حقوق بشر داشتند و حتی دروغها و شایعه پراکنی های اتحاد سرخ و سیاه بر ضد حکومت را جدی میگرفتند چشم بر روی جنایتهای روزمره و آشکار
چه شد که #رضاشاه بزرگ را "قلدر" خواندن!
رضاشاه وقتی به قدرت رسید که از میدان دروازه قزوین تا میدان راه آهن نوشته بودند: درمان سوزاک و سفلیس! اکثر مردم ایران سوزاکی و سفلیسی بودند! رضاشاه کسی بود که بیمارستان فارابی را برای درمان بیماری چشم افتتاح کرد و دستگاهی از اروپا سفارش داد
و گذاشت در بیمارستان سینا تا کچلی ناشی از شپش را برق بگذارند. زیرا كمتر ایرانی بود که شپش از سر و رویش بالا نرود! رضاشاه خرابهای به نام ایران را که حاصل سالها عیاشی شاهان ننگین قجر بود تحویل گرفت و با ملتی معتاد روبرو گشت که خمار و نشئه کنار خیابان میخوابیدند.
سلطنت بر مردمی که دائم دست در شلوار خود داشته و آلتهای سوزاکی و سفلیسیشان را میخاراندند و شپش از سرهم میگرفتند، نه لذتی داشت و نه افتخاری چه رسد به اینکه انسان بخواهد برای همچین ملتی قلدری کند! اما چرا به رضاشاه میگفتند رضا قلدر!؟