پیشنهاد میکنم این آزمایش را در اولین فرصت انجام بدهید؛ دفعه بعد که در یک میهمانی، جمعی از دوستان، همکاران، مترو، تاکسی، صف خرید حضور داشتید؛ یک نظر مثبت در مورد یکی از عادیترین و روزمرهترین موضوعات زندگی در ایران بیان کنید. /۱
موضوعی که هیچ ارتباطی با مسائل سیاسی، روابط بینالملل یا معضلات کلان اجتماعی و اقتصادی نداشته باشد و صرفاً خوشحالی و رضایت شما از زندگی، در آن لحظه خاص، را نشان میدهد. /۲
مثلاً در یک روز خوش بهاری بگویید «امروز چقدر هوا پاک و تازه است» یا نکتهای در مورد یکی از جذابیتهای شهرتان بگویید، مثلاً «چقدر کافیشاپها و رستورانهای تهران در این سالها خوب و با سلیقه شدهاند» یا «چقدر تنوع و تعداد کلاسهای ورزشی و هنری زیاد شده».../۳
و بعد به واکنش جمع، نوع نگاهها، تغییر چهرهها، زبان بدنی و سکوتهای معنیدار مخاطبان یا پاسخهای احتمالی آنها و کلا فضایی که جملات شما در اطرافتان ایجاد کرده و سنگینی که ناگهان بر روی خودتان احساس میکنید، توجه کنید. /۴
در اکثر مواقع خواهید دید که خود را «ملزم» و ناچار به اضافه کردن یک تصبره به جمله قبلیتان برای ایجاد «موازنه منفی» و جبران «گناه» مثبتاندیشیتان مییابید. /۵
احساس خواهید کرد که باید به هر نحوی خود را از سوءظنهایی که نسبت به شما ایجاد شده مبرا کنید و به جمع «ثابت» کنید که دیدگاه کلیتان به ایران و زندگی در ایران به اندازه آنها - و بلکه بیشتر - تیره و منفی است./۶
مثلاً اگر از پاکی و تازگی هوای بهاری سخنی گفتهاید باید بلافاصله اضافه کنید که «البته برای ما که ریههایمان در طول سال عادت به تنفس سم کرده، همین اندک اکسیژن هم هوای پاک محسوب میشود!» /۷
یا اگر از کیفیت کافیشاپها و رستورانهای شهر گفتید، فوراً با لحنی عصبانی و حسرتآلود بگویید «جوانهای بیچاره مملکت که تفریح دیگری جز این ندارند» /۸
یا اگر مثلاً از امکانات ورزشی حرفی زدید، حتماً اضافه کنید که «البته چه فایده؟ با این همه فساد و رانتخواری و بیکفایتی که در ورزشمان وجود دارد، امیدی به موفقیت در عرصه جهانی نداریم!». /۹
و بعد برای محکمکاری یک آه سوزناکی هم بکشید و سر تاسفی تکان بدهید و در آخر یک «خانه از پایبست ویران است» هم بگویید تا خیال مخاطبان از حسن نیت و شرافت شما راحت شود. /۱۰
واقعیت این است که در سالهای اخیر جامعه ایرانی - به ویژه طبقه متوسط - به تمام معنی «شرطی» شده است تا حتی نسبت به خوشیهای روزمره واکنش «سیاسی» نشان بدهد و هرگونه ابراز رضایت از زندگی را به عنوان تأیید فساد و بیعدالتی و سوءمدیریت ساختار قدرت حاکم تعبیر کند. /۱۱
در این فضا، هر چه که یک شهروند ناراضیتر، شاکیتر، ناامیدتر، تلختر، پوچگراتر، منفعلتر و متنفرتر از تمام لحظات و جزئیات زندگیاش در ایران باشد «واقعبین»تر، «باوجدانتر»، «آزادهتر»، «مردمی»تر و «شریفتر» است. /۱۲
و هرچه بیشتر برای پیشرفت کردن، ساختن، معنی بخشیدن و لذت بردن از زندگی سخن بگوید و بکوشد «مالهکش»تر، «استمرارطلب»تر، «مزدور»تر، «رانتخوار»تر و «غیرمردمی»تر خواهد بود./۱۳
این فضای مسموم روانی که تمام تعاملات روزمره شهروندان ایرانی را تحت احاطه قرار داده و شادیهای معمولی زندگی را به یک امر «سیاسی» مبدل ساخته، خود به خود به وجود نیامده است. بلکه محصول دو سیاست مشخص، یکی از خارج و دیگری در داخل کشور است: /۱۴
۱ - سالهای متمادی جنگ روانی سیستماتیک به مثابه مکمل تحریمهای «خردکننده» اقتصادی و سیاست «فشار حداکثری» که توسط رسانههای فارسیزبان خارج از کشور، کمپینها و هشتگهای اینترنتی (مثل هشتگ «زندگی نرمال»).../۱۵
...«آموزشکده»های مجازی، حملات فلهای رباتها و ترولهای شبکههای اجتماعی و تنبیه و ارعاب و تخریب چهرههای مروج نشاط و امیدواری، در جریان بوده و هست. /۱۶
۲- انحصارطلبی نهادهای فرهنگی، قضایی، امنیتی و رسانهای حکومتی در تعیین مصادیق «مجاز» و «غیرمجاز» شادی و خط و نشان کشیدن و جرمانگاری و مجازات «خاطیان»ی که احساس شادی خود را، نه در چارچوبها و محدودیتها و روشهای تعیینشده، که بر طبق سلیقه و خلاقیت خود ابراز کنند. /۱۷
با توجه به این شرایط، عجیب نیست که در بسیاری از آمارهای جهانی، شهروندان ایرانی، علیرغم برخورداری از یک «فرهنگ جمعی» قوی، ارتباطات گرم اجتماعی و امکاناتی که بسیاری از مردم جهان از آن محرومند، خود را از «غمگین»ترین و ناراضیترین مردمان جهان معرفی میکنند. /۱۸
طبیعتاً نمیتوان از طراحان جنگ روانی که با بودجههای کلان دولتها و جریانهای ایرانستیز خارجی سلامت روانی جامعه را نشانه گرفتهاند انتظار تغییر رویه داشت./۱۹
اما تا زمانی که خود جامعه ایرانی آگاهانه حق شادی ورزیدن خود را اعمال نکند و دستگاههای حکومتی این طبیعیترین و غریزیترین احساس انسانی را به خود مردم واگذار نکنند و از چنبره سیاست رها نسازند،.../۲۰
هیچ میزان از تبلیغات حکومتی و حتی تغییر شرایط اقتصادی نمیتواند تأثیر چشمگیری بر میزان نارضایتی عمومی داشته باشد و جامعه را به سمت پویایی و سازندگی سوق بدهد. /پایان
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
یک لحظه تصور کنید جان.اف کندی آن جمله معروفش که «نپرس کشورت برای تو چه میکند، بپرس تو برای کشورت چه میکنی» را خطاب به جامعه امروز ایران میگفت. با چه هجمهای از اعتراضات و حملات و برچسبها از سوی قشر خاصی از جامعه مواجه میشد؟ /۱
در سالهای اخیر، به دلایلی که باید بررسی و آسیبشناسی شود، قشری در جامعه ایرانی متولد شده که شاید بتوان آن را قشر «کودک-شهروند» نامید. قشری که شاید از نظر جمعیت چندان بزرگ نباشد، اما پر سر و صدا، پر توقع و مخل آرامش جامعه است. /۲
از ویژگیهای کودک-شهروندان این است که برای خود کوچکترین مسئولیتی در قبال شرایط خودشان و کشورشان و حل مشکلات جامعهشان قائل نیستند... /۳
در چند روز گذشته، آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان، اعلام کرده که ۷۰٪ جمعیت آلمان به ویروس #کرونا مبتلا خواهند شد. بوریس جانسون، نخستوزیر انگلیس، نیز گفته که مردم باید این واقعیت را بپذیرند که عزیزانشان را از دست خواهند داد...(۱)
همچنین مقامات انگلستان گفتهاند که چنانچه در ماههای آینده میلیونها نفر در این کشور مبتلا به ویروس کرونا بشوند تا زمستان آینده مصونیت عمومی نسبت به این ویروس ایجاد خواهد شد. و مقامات کانادا و برخی دیگر از کشورهای غربی نیز در مورد ابعاد شیوع این ویروس اظهارات مشابهی داشتهاند.(۲)
چنین اظهارات نگرانکننده و اعداد و ارقام نجومی در حالی از سوی دولتهای غربی مطرح میشود که سازمان بهداشت جهانی، در بیانیه اعلام «پاندمیک» بودن کرونا، مشخصاً تاکید کرده که اگر «اراده سیاسی» وجود داشته باشد، ویروس کرونا تنها پاندمی «قابل کنترل» در تاریخ است..(۳)
در موزه صلح تهران آقای تقیپور روی صندلی چرخداری که یادگار گلوله تانکیست که در زمان جنگ، در سن ۱۶ سالگی، دوتا پایش را از کمر قطع کرده بود، به گروه بازدیدکنندگان تور میداد و از خاطراتش میگفت:
از روزهای دشوار جنگ، ازحملات شیمیایی، فضای اضطراب در شهرها و روستاهای مرزی، از خون سرفه کردن سربازان، بوی گاز خردل و اعصاب، کمبود امکانات. حکایتهای شگفتآوری که شاید همگی نظیرشان را شنیدهایم.
اما در میان همه خاطرات جذاب و حیرتآورش، یکی از همه برایم تکاندهندهتر بود. نه به خاطر «ایثارگری» و «فداکاری» و «شجاعت» ابرانسانی که معمولاً در حکایتهای جنگ میشنویم. بلکه به خاطر «ظرافت»ش. ظرافتی که شاید بتواند در این روزهای سخت دوباره به دادمان برسد.
۱- دلم میخواست یک بار - فقط یک بار - یک هنرمند ایرانی در یکی از جشنوارههای بینالمللی بلندگو را در دست میگرفت و به سه دهه اعمال تحریمهای اقتصادی «فلجکننده» دولتهایشان علیه مردم کشورش اعتراض میکرد. #لیلاحاتمی ...
۲- یک بار فقط٬ از تحریم قطعات هواپیماهای مسافربری که تا کنون منجر به مرگ صدها هموطنش شدهاند و هر پرواز را برای مسافران ایرانی و خانوادههایشان به یک تجربهء عذابآور و پُراضطراب تبدیل کردهاند٬ شکایت میکرد...
۳- یک بار فقط٬ به چهل سال «ایرانهراسی» سیستماتیک و «امنیتیسازی» بیوقفه علیه ایرانیان در رسانهها و فیلمها و کتابهای غربی و معرفی کردن آنها به عنوان ملتی متحجر و «تروریست» و جنگطلب و خطرناک اعتراض میکرد...