مصاحبه ظریف با سعید لیلاز هیچ اطلاعات تازه ای برای مردم ندارد. اینها را همه مردم همان روز که رخ داد می دانستند. همان روز اول همه می دانستند هواپیمای اوکراینی را با دو موشک زده اند. نقش حاشیه ای وزیر خارجه را در سیاست های منطقه ای کیست که نداند
و یا نقش روسیه را در تضعیف برجام! آقای ظریف اگر میگوید حمله ایران به عین الاسد را اول از آمریکایی ها شنیده، حرف تازه ای نیست. اینها را و همه اطلاعات دیگری را که مقامات به خیال خودشان رازهای مگو را می گویند برای مردم آشکار است، از همان روز اول!
در حوادث دیگر هم همین است. اگر احمدی نژاد می آید و از سازماندهی اراذل و اوباش برای سرکوب های خیابانی پرده برداری می کند به خیال خودش، این پرده سالهاست که برافتاده است و یا اگر آن نماینده اصولگرای مجلس وزارت کشور را متهم می کند که در آبانماه ۹۸ مسئول کشتار مردم بوده است،
برای مردم خبر جدیدی نیست!
اتفاقا مشکل حکومت همین است که این ابزارهایش کند شده اند. نه پرده پوشانی اش در زمان واقعه قادر است چیزی را بپوشاند و نه با پرده برداری عواملش پس از آنکه آبها از آسیاب می افتند می تواند پز شفاف سازی بدهد!
مردم حتی این را هم می دانند که در روزهای
منتهی به انتخابات ریاست جمهوری باید منتظر تایید خبرهای تلخ و ناگواری باشند که سالها آنها را از اینجا و آنجا شنیده اند. خبر دزدی های این و اختلاس های آن! همین ها هست که جامعه را به شدت آزرده کرده است و آتش به خرمن اعتماد عمومی افکنده.
البته غیر این هم بود میبایستی شک کرد.
جالب این است که مردم برای افشا کنندگان این رازهای مگو هورا نمی کشند و او را تحسین نمی کنند که به ملت نزدیک شده و آنها را محرم دانسته اند. اولین سوال بزرگی که ذهن مردم را در چنین افشاگری هایی می آزارد این است که: آقای ظریف و دیگر افشا کنندگان! حالا چرا؟! اصولا اگر شما اینها را
می دانستید چرا در پست خود ماندید؟!
چنین است که چنین افشاگری هایی فقط مهر تایید رسمی بر دفتر اعتماد عمومی می زند که مدتهاست شیرازه اش از هم پاشیده و خدا می داند چه چیزی بر آن رقم خواهد خورد! #راى_من_سرنگونى #نه_به_جمهوری_اسلامی #مطالبه_گری_از_اپوزیسیون
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
مولوی در دفتر سوم مثنوی ميگويد: مردي با موي جوگندمی، نزد آرايشگری رفت و از او خواست که موهاي سفيدش را برگيرد و موهاي سياه را بگذارد. آرايشگر هم همه سر و صورت مرد را تراشيد و يکجا پيشش نهاد و گفت: من کار دارم، خودت سوا کن!
آن يکي مرد دومو آمد شتاب
پيش يک آيينهدار مستطاب
گفت از ريشم سپيدي کن جدا
که عروس نو گزيدم اي فتی
ريش او بُبْريد و کل پيشش نهاد
گفت خود بگزين، مرا کاري فتاد
صدها موي سفيد را چگونه ميتوان از ريشی انبوه و درهمتنيده، جدا کرد و برگرفت؟
گيرم که نشستی و يکيک آن موهاي سفيد را يافتي و کندی؛ با موهايی که فردا و پسفردا سفيد خواهند شد، چه ميکنی؟ با شعبدهبازان نابغهای که گهگاه پيدا ميشوند و سفيد را سياه و سياه را سفيد نشانت ميدهند، چه خواهي کرد؟ مگر تو چقدر وقت و سرمايه داری که هر روز خودت را به آرايشگري