وقتی که ادیان و حکومت های دینی اصرار دارند، افراد جامعه را از سنین بسیار کم و خردسالی در مدارس و مهدهای کودک با مذهب و آموزه هایش آشنا کنند...
در واقع آنها اعتراف می کنند،
که هدفشان
تلقین
و القای واقعی بودن ودرستی دین نیست!!
دلیل:
چون انسان در دوران کودکی، نه سواد کافی دارد
، نه قدرت تمیز درست و نادرست را،
در ناآگاهی به سر می برد!!..
به این کار در روانشناسی می گویند: ذهن سازی
طبق قاعده.
آموزش جهل ، علم، ورزش و....... در
کودکی مانند نقاشی روی سنگ است که پاک نمی شود...... 👌🏻
یک مذهب تو را مجبور به راز و نیاز با دیوار میکند
و مذهبی دیگر تو را وادار به سنگ زدن به دیوار می کند.
در اورشلیم دیواری است که یهودیان معتقدند از بقایای کاخ سلیمان است و
صهیون واقع است.
نام این دره در زبان عبری (زبان یهودیان و دین یهود) گِهینوم بوده است
و از آنجایی که اعراب "گ" ندارند، آنها لغات را معرب می کنند یعنی "گ" را با "ج" جایگزین می کنند (مانند گرگان که در عربی جرجان می خوانند،
گوهر که جوهر و جواهر شده است).
این واژه گِهینوم به جهینوم و سپس به جهنم تبدیل شده است .
بله جهنم یک مکان واقعی و دره ای در نزدیکی شهر اورشلیم کشور اسراییل است
و برای همین است واژه ی "جهنم دره" در مثل پارسی هم وجود
بلیط رفت و برگشت به نیویورک آمریکا شده بود نزدیک ۴ هزار تومان . برای ما که دانشجو بودیم نصف بها حساب می کردند . یعنی ۱۹۵۰ تومان! صبحانه و نهار و شام بهمراه ویسکی درجه یک "شیواز" آبجو - آب پرتقال دسر شیرینی تازه
🔽
سالاد - میوه پرتقال و موز و سیب!
به مهماندارها میگفتیم:
ببخشید انار دون کرده ندارید؟!!
همیشه میگفتند: "انشالله بعدا"!
خیلی وقت ها از هواپیما در نیویورک پیاده نمیشدیم میگفتیم به کاپیتان بگوئید ما یک چرتی میزنیم تا برگردیم ایران!
اونهایی که با پرواز ۷۴۷ ایران ایر به
🔽
نیویورک رفته بودند میدانستند که
محل پارک هواپیماهای "ایران ایر" کنار پارکینگ "پان امریکن" بود . دوباره در برگشت چون ساعت ۱۰ صبح پرواز بود قهوه با کیک بعد آب پرتقال بعد نهار و بعد از ظهر انواع مشروبهای ویسکی "شیواز" و آبجو و شراب تا وقت شام که سئوال میکردند:
"استیک یا
*داستان الاغ و الاغ دار *
👇👇👇👇👇
در قدیم شخصی بود بنام عباس گچی که تعدادی الاغ داشت
آدم خوش مشرب و مردم داری هم بود،
و همه او را دوست داشتند و با وجودی که مشروب میخورد کسی کاری بهش نداشت او همیشه به دنبال الاغ هایش با صدای دلنشینش آواز هم میخواند اما بعداز مدتی ورشکسته ⬇️
شد و مجبور
به فروش الاغ هایش میشود، و محل زندگی خود را ترک و بدون مقصد، باجیب خالی، و بدون هیچ امیدی، سر به بیابان میگذارد...
پس ازطی چند روز پیاده روی، تشنه و گرسنه به شهرکوچکی میرسد،و چون جایی نداشته،وارد مسجدجامع شهر میشود و درگوشه ای مینشیند تاچند روز توسط خادم مسجد ⬇️
پذیرایی میشود و
کم کم وارد صف نماز جماعت شده، ساکن مسجد میگردد ،
و دراین مدت به خطبه های ملای مسجد گوش داده..، و از کتاب های مذهبی مسجد مذهبی استفاده کرده، و خیلی زود در دل مردم جا باز میکند.
پس ازمدتی ملای مسجد فوت نموده، و مردم اورا به عنوان جانشین ملا به امام جماعت ⬇️