شخصا از گذاشتن عکس ماشین و غذا و هتل و…حتی تو اینستاگرام هم بیزارم! اما عکس این استخر کوچیک تو حیاط خونم و شرح مختصرش رو برای پاسخ به کسانی میذارم که میگن از ایران رفتن مساوی کارگری برای خارجیهاس یا تلاش میکنن بهتون القا کنن که #زندگی_نرمال مردم در همهجای دنیا یک شکله! #رشتو
وقتی مهاجرت کردم هیچ چیز جز پول یک آپارتمان کوچیک تو یک منطقهی متوسط تهران همراهم نبود. قطعا به عنوان یک عضو هیات علمی دانشگاه فقیر نبودم، اما به هیچوجه هم پولدار نبودم! مثلا آرزوی دست نیافتنیم با حقوق یک عضو هیات علمی، داشتن یک هیوندای الانترا بود! اما چرا رفتم؟
چون جمهوری اسلامی زندگی من و همفکران من رو با سرعت نور به سمت تباهی میبره. چرا نموندم تا مبارزه کنم؟ خیلی ساده است! ساینتیست بودم نه فعال سیاسی، جونم رو دوست داشتم و نمیخواستم یک قهرمان مرده برای مردمی باشم که هنوز هم برای حسین گریه میکنن اما در مقابل جنایات جمهوری اسلامی کورن!
اشتباه فکر میکنم؟ نظر شما محترم اما فلسفهی زندگی من همینه که نوشتم! بگذریم… دل کندم و اومدم. گفتنش سه کلمه است اما درد این سه کلمه رو فقط کسانی درک میکنن که در میانسالی مهاجرت کردن اونم در اوج موفقیت حرفهای در زادگاهی که غصب شده! طبعا پیه همه چیز رو به تنم مالیده بودم
از رانندگی در اوبر تا فروشندگی [یا به قول مسخرهکنندگان!] کارگری در والمارت… اما هدفم مشخص بود! کار پیدا کردن در رشتهی خودم به هر قیمتی و با هر مشقتی! حدود دو سال طول کشید تا اولین کار آکادمیک رو بگیرم. دو سالی که هر هفتهاش عذاب بود! دانشجوت از ایران پیام میده و میپرسه کدوم
دانشگاه کار میکنی در حالیکه تو داری قفسههای والمارت رو میچینی! اما مهم این بود که به هیچ وجه قصد کوتاه اومدن و برگشتن نداشتم! همون اولین شغل آکادمیک بعد از دو سال، آغاز آشنایی با انسانهای عزیز و ارزشمندی بود که در ادامهی راه به تغییر چند شهر و دانشگاه و نهایتا ورود به شغل اصلیم
به صورت کار ثابت و تمام وقت منجر شد. حالا میتونستم فقط با حقوق خودم قسط یک خونه و یک ماشین معمولی در کانادا [اما لوکس در ایران!] رو بدم. اگر در ایران مونده بودم قطعا اون چند سال سختی یا به قول ورّاجان، کارگری تو سابقهام نبود اما هنوز یک عضو هیات علمی دانشگاه بودم که
با حقوق نهایتا ماهی ۱۵ میلیون نه تنها یک آپارتمان دو خوابه در تهران نمیتونستم بخرم بلکه داشتن همون الانترا همچنان برام حسرت بود و خیلی بدتر از اینها، لباسپوشیدنم، راهرفتنم، خوردن و آشامیدنم و حتی فکر کردنم هم باید توسط تبهکاران جمهوری اسلامی هدایت میشد. اینا رو نگفتم که به
مهاجرت تشویقتون کنم. مهاجرت هم مثل هر تصمیم مهمی در زندگی بدیها و خوبیهای خودشو داره! از خوبیهاش گفتم از بدیهاش هم همین بس که امروز فهمیدم مادرم ۱۰ روزه تو ایران کرونا گرفته و من وسط نوشتن این توییت اینو فهمیدم و حتی نمیتونم باهاش صحبت کنم! اما خواستم بدونید و آگاه باشید که
در یک #زندگی_نرمال در خیلی کشورها نه تنها کار کردن عار نیست بلکه با کار کردن در هر شغلی بدون نیاز به رانت یا جیب پدر و فقط با تلاش میشه یواش یواش به ضروریات زندگی و از همه مهمتر شادی و آرامش رسید. همون چیزایی که ترکیب ایدئولوژی شیعه و #فرقه_تبهکار نمیذاره تو کشور خودمون بش برسیم/
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
علی تبریزی فیلمساز ۲۷ ساله ایرانیالاصل متولد انگلستان که عشق به اقیانوس، پرسشگری و پشتکار رو با کمتجربگی و البته افراطیگری مخلوط کرده و با به خطر انداختن جونش برای پردهبرداری از مافیای اقیانوسها یکی از مستندهای بسیار بحثبرانگیز نتفلیکس در سال ۲۰۲۱ رو ساخته! #رشتو
علی که از بچگی عاشق دلفینها و تماشای مستندهای دنیای زیرآب بوده بعد از پایان کالج تصمیم میگیره با ساخت یک مستند این دنیای زیبا رو به تصویر بکشه، بیخبر از اینکه مسیر ساخت این فیلم قراره به حضور در بین یکی از ناشناختهترین مافیاهای دنیا، مافیای صید غیرقانونی ماهی، ختم بشه!
ماجرا از جایی شروع میشه که علی موقع فیلمبرداری متوجه لاشهی دلفینها و نهنگهایی میشه که با معدههایی پر از پلاستیک مردن و با نگاهی به آمار میفهمه که در هر دقیقه معادل یک کمپرسی پلاستیک به دریاها ریخته میشه و اقیانوسها عملا در حال تبدیل شدن به سوپی از ذرات میکروپلاستیک هستند
حتما میدونید که ما انسانها اشرف مخلوقات و تنها دلیل خلقت هستی هستیم. اما این آقای مستندساز که در مدرسه، دینی نخونده بوده وقتی بعد از پایان یک پروژهی مستندسازی و خسته از فیلمسازی تنش رو به آب سرد اقیانوس در سواحل جنوب آفریقا میسپاره نمیدونسته داره وارد چه بیراههای میشه #رشتو
تفریح دوران بچگی این مستندساز خوشتیپ، شنا و اسنورکلینگ در آبهای سرد سواحل جنوب آفریقا بوده و حالا هوس میکنه برای رفع خستگی و به یاد بچگی چندساعتی اونجا غواصی کنه که در همین زمان با یک اختاپوس (!) وارد رابطهای عمیق و احساسی میشه که نزدیک به یکسال هرروز ایشون رو به زیرآب میکشونه
ماجرا از اونجا شروع میشه که با دیدن فرار اختاپوس از ترس به داخل لونهاش تصمیم به نزدیک شدن به حیوون و کشف دنیای اختاپوسها میگیره و برای اینکه ترس حیوون بریزه هرروز بدون لباس غواصی و کپسول مدت زمانی رو به کنار لونهی اختاپوس میرفته و فقط برای هواگیری بالا میومده