سریال کرهای «بازی مرکب» #SquidGame این روزها تبدیل به یکی از محبوبترین سریال #نتفلیکس شده است. موفقیت یک سریال کرهای، با بازیگران و زبان کرهای، بر پایه فرهنگ عامیانه کرهای حاصل یک اتفاق نیست، بلکه حاصل یک نگاه راهبردی است/۱:
نتفلیکس در همان اوایل کارش متوجه یک واقعیت بیرونی شده بود: فیلمهای بالیوودی در میان جوامع مهاجر آمریکایی بازار خوبی دارد. همین واقعیت کافی بود تا آنها راهبرد جدیدی برای فعالیت خود پیدا کنند: توجه به بازارهای خاص (Niche Market)./۲
نتفلیکس استارتآپی بود که همزمان با ظهور CD/DVD شکل گرفت، زمانی که رید هستینگز این ایده را طرح کرده بود که فیلمهای کرایهای ویدیویی را میشود به صورت پستی و روی DVD به مشتریان ارائه داد./۳
نتفلیکس بارها و بارها و با برخورد با هر واقعیتی، راهبرد و حتی چندین بار مدل کسبوکار خود را تغییر داد. در حقیقت این شرکت که ابتدا با ایده کرایه فیلم آغاز به کار کرده بود؛ رقیب بلاکباستر بود که فروشگاههای زنجیرهاش در کل آمریکا گسترده بود./۴
آنها با رشد اینترنت به فکر سفارشگیری از طریق اینترنت پرداختند، بعدترها تبدیل به سایت دانلود فیلم شدند و بعدتر تبدیل به یک شرکت «ویدیو درخواستی» (VOD) و نهایتا تولیدکننده فیلم. این مسیر پر پیچ و خم اما با ثبات برخی از راهبردها همراه بوده است./۵
در حقیقت آنچه به نام چابکی (Agility) در دنیای کسبوکار مطرح است، در توازن با پایداری یا ثبات (Stability) معنادار است. اینکه در برخی موارد باید انعطافپذیر بود و نیاز به چابکی هست؛ اما در همان حال، برخی از موارد نیاز به ثبات دارد./۶
نتفلیکس در تغییر مدلهای کسبوکار و حتی ماموریت خود در کمتر از ۲۵سال حداقل ۴بار تغییر جدی فعالیت داده است، یعنی در هیچ بازاری بیش از ۷ سال نمانده است؛ و این یعنی چابکی! اما راهبردهای این شرکت در برخی از حوزهها بدون تغییر مانده است؛ و این یعنی پایداری!/۷
در کتاب «وقت خوب نتفلیکس» آمده است: «سایت (سال ۱۹۹۹) شروع به نظرسنجی کرد و دریافت که بسیاری از مشتریها علاقه زیادی به فیلمهای هندی دارند. درس خوبی بود و نتفلیکس به زودی بین دیگر جوامع مهاجر و همچنین بین دیگر عاشقان فیلم به عنوان بهترین منبع [...] شناخته میشد.»/۸
به این ترتیب بود که نتفلیکس برای کرایه فیلم سراغ بازارهای خاص رفت . و ۲بازار خاص را مورد توجه قرار داد:
1️⃣سینمای کشورهای مهاجر
2️⃣فیلمهای هنری
این راهبرد نمونهای از ثبات بود. نتفلیکس امروز که تبدیل به تولیدکننده فیلم شده، در تولید فیلم هم به همان راهبرد #بازار_خاص توجه دارد./۹
از نخستین فیلمهای سینمایی نتفلیکس که جایزه اسکار را برای این شرکت به همراه داشت؛ فیلم رما Roma بود. فیلمی مربوط به مکزیک دهه۱۹۷۰، با موضوعی مکزیکی، با بازیگرانی مکزیکی و به زبان مکزیکی. حالا پس از ۳سال این بار در یک سریال چنین راهبردی دوباره تبلور مییابد؛ این بار در یک سریال/۱۰
⭕️درسهایی برای ما
1️⃣دنیای امروز فرصت خوی برای ارائه تنوع جوامع مختلف است. فرهنگ ایرانی میتواند بخشی از این فرصت باشد. از دست دادن این فرصت به هر بهانهای که باشد؛ چه ناماش تحریم باشد، چه نپیوستن به #کنوانسیون_برن (پذیرش #حقوق_مالکیت_فکری) یک فرصتسوزی تاریخی است./۱۱
2️⃣کسبوکارها نیاز به توازن همزمان چابکی و ثبات دارند. گاهی چنان بر چابکی تاکید میشود که ثبات قربانی میشود و گاه برعکس.
«بازی مرکب» در تک تک صحنهها یادآوری میکند: در این بازی خون، حداقل باشکوه بازی کن!
و درد این است که ما «باشکوه بازی کردن» را فراموش کردهایم!/۱۲
پ.ن: ببخشید خلاف سیاستهای دولت ما سریال کرهای میبینیم؛ اما شما هم ببینید تا رشد سایر کشورها کمی برای پیوستن به جهان ترغیبتان کند. در دنیای سیاست هم، توازن ثبات و چابکی مهم است؛ شاید گاهی ثبات خوب باشد، اما در مدل تعامل با دنیا نیاز به چابکی، تغییر و درسآموزی از واقعیتها هست
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
مراسم خاکسپاری #بلموندو را میبینم؛ از آنهایی که نیست که خیلی علاقمندش بوده باشم. اما همین تکه فیلم کوتاه چند دقیقهای ذهنام را به سمت مقایسه میبرد؛ مقایسهای میان دو جامعه، میان فرانسه و ایران که انگار در یک مراسم، میتوان بخشی از تفاوتهایشان را مرور کرد و یاد گرفت/۱
۱-شکوه مراسم در برابر درهمریختگیها
همان فیلم کوتاه نشاندهنده نظم و زمانبندی است؛ در مقایسه با مراسمهای هنرمندان ایرانی که ترکیبی از بههمریختگی است. نظم و زمانبندی خودش میتواند از دل همین رویدادها به جامعه تزریق شود./۲
در حقیقت تکرار مراسمهای بدون برنامه نه تنها برآمده از #بیبرنامهگی (به عنوان یکی از واقعیات اجتماعی ما) است؛ بلکه بازتولیدکننده آن نیز هست. بازتولید درهمریختگی در جامعهای که هنوز به اهمیت #زمان پی نبرده است./۳
کتاب «بادبادکباز» تازه چاپ شده بود، سال ۸۴ بود. چمن هفتهای یک بار میآمد به خانهمان برای تمیزکاری. چمن اسماش بود؛ انگار از شعر حافظ آمده بود بیرون./۱
آن روز کتاب بادبادکباز افتاده بود روی میز. با همان لهجه افغانستانیاش پرسید: داری میخوانیاش؟
- آره
-این ترجمهاش خوب نیست.
-چرا؟
-ایرانیها در ترجمههاشان فرهنگ افغانی را نادیده میگیرند. به ایرانی ترجمه میکنند نه افغانی. فارسی هست، اما افغانی نیست./۲
این اولین باری بود که میان ما گفتگویی غیر از کارهای روزمره شکل گرفته بود. متعجب بودم، همراه با بار گناهی نابخشوده.
شرمساری از نگاهم پریده بود بیرون؛ چمن فهمید. به روی خودش نیاورد و بلند شد رفت سراغ سینک ظرفشویی. من از شرمساری رسیده بودم به کنجکاوی کشف زندگی چمن./۳