🔸هوارد کانکلین باسکِرویل ، معلم آمریکاییِ مدرسه مموریال در تبریز بود که در جریان #جنبش_مشروطه و تلاش برای شکستن محاصره تبریز در این شهر به شهادت رسید. از او اغلب به عنوان «لافایتِ آمریکاییِ ایران» و «شهیدِ آمریکاییِ جنبشِ مشروطه ایران» یاد میشود.
🔹هوارد
باسکرویل، در پاییز ۱۹۰۷ جهت تدریس تاریخ به تبریز آمد. ورود او به #ایران مقارن با دورهای بود که محمدعلیشاه در تهران مجلس را به توپ بسته و اساس مشروطه را برچیده و دوره استبداد صغیر را در ایران حاکم کرد. در همان دوران، مردم تبریز به رهبری #ستارخان و #باقرخان برای اعاده
مشروطیت به پا خاسته و به دنبال آن، نیروهای طرفدار شاه، اقدام به محاصره تبریز کردند. پس از ۱۱ ماه محاصره و بر اثر کمبود دارو و غذا، دستهای در تبریز به نام فوج نجات به رهبری باسکرویل، برای شکستن محاصره تشکیل شد. باسکرویل، که دوره سربازی را در آمریکا دیده بود، به قول خودش
بهجای نقالیِ تاریخِ مُردگان، تصمیم گرفت مشق نظامی به جوانان بیاموزد. در همین ایام، مرگ سیدحسن شریفزاده، دوست و یار نزدیک باسکرویل، چنان او را منقلب کرد که در جواب همسر کنسول آمریکا در تبریز، که از او خواسته بود از صف مشروطهخواهان جدا شود، ضمن پسدادن پاسپورتش گفت:
«
«تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است، و این فرق بزرگی نیست.»
🔹در جریان نبردی که در شام غازانِ تبریز بین گروه فوج نجات به رهبری باسکرویل و محاصره کنندگان به وقوع پیوست، باسکرویل بر اثر گلولهای که به سینهاش اصابت کرد، به شهادت رسید. پس از مرگ وی، مراسم تشییع جنازهای با
حضور گسترده مردم در گورستان آمریکایی تبریز برگزار شد که به گفته «آلبرت چارلز راتیسلاو»، کنسول وقتِ انگلیس در تبریز، مراسمی بسیار تأثیرگذار بود. چندی بعد، ستارخان، تفنگ باسکرویل را که در هنگام کشتهشدن در دست داشت، با حک کردن نام و تاریخ کشتهشدنش در #پرچم_ایران پیچیده و برای
خانوادهاش در آمریکا فرستاد.
🔹در حال حاضر، مجسمه نیمتنهای از او در خانه مشروطه تبریز نصب شدهاست. عدهای در آمریکا پیشنهاد کردهاند، ۱۹ آوریل، سالروز کشتهشدن هوارد باسکرویل را بهعنوان «روز دوستی ایرانیان و آمریکاییها» بنامند. در حال حاضر، برخی از علاقهمندان ناشناس
بهطور متناوب سنگ مزار وی را در «گورستان آشوریهای تبریز» با گلهای زرد و تازه تزیین میکنند.
🔹درباره او نوشته شده است: «او همواره تکرار میکرد که نمیتواند آرام بنشیند و از پنجره کلاس مردم گرسنه شهر را تماشا کند که برای حقوق خود میجنگند.» باسکرویل از
از سربازانش پیمان گرفته بود که «در هر جنگی که رخ دهد، پیشرو باشند و چون به دشمن نزدیک شوند در بند سنگر نبوده، فداییوار به دشمن یورش ببرند.»
🔹در سال ۱۹۵۰، محمدعلی مهدوی، لوح یادبودی، بر سر مزار بسکرویل نصب کرد که بر روی آن شعری از عارف قزوینی، شاعر ملی ایران، کنده کاری شده
بود. عارف قزوینی، در سال ۱۳۰۲ خورشیدی در سفری که به تبریز داشته و در مجلس یادبودی که بر مزار باسکرویل برگزار شد، این شعر را برای وی سرود:
ای محترم مدافعِ حریّتِ عباد وی قائدِ شجاع و هوادار عدل و داد
کردی پی سعادتِ ایران فدای جان پاینده باد
نام تو، روحت همیشه شاد
🔹در وصف باسکرویل (یک گل نصرانی) و سیصد نفر از یارانش، ترجیع بندی طولانی با تکرار مصرعی زیر سروده شدهاست :
سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی ما را ز سرِ بریده میترسانی؟
ما گر ز سرِ بریده میترسیدیم در محفل عاشقان نمیرقصیدیم
🔸مزار شهید هوارد باسکرویل در گورستان ارامنه تبریز
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
🔶 سیزدهم مرداد 1323 : 6
🔸 گفتار آقای اسپهانی (تکهی سه از سه)
آری دوباره آخوند مفتخوار و بازرگان انباردار و مرد سیاسی دزد و خائن باقی خواهند بود و باز بر این تودهی نادان افسار زده سواری خواهند کرد.
اینهمه روزنامههای روزافزون که همه با گفتارهای تند و
سَهانندهی[احساسبرانگیز] خود معایب را گوشزد نموده و بگفتهی برخی راه چاره را نشان میدهند چرا کوچکترین هودهای[نتیجه] دیده نمیشود ، روز بروز بدتر شده و گامی هم بسوی نیستی پیش میرویم!!
بسیار روشن است. بیگمان بایستی مرض را تشخیص داده و بدرمانش پرداخت. مرض ما این
خرافات است ، مرض ما آن دستورهای زهرآلودی است که بنام دین داده میشود ، آن دستوراتی است که راه دزدی و انبارداری ، کموگرانفروشی را آزاد گزارده پول حرام را حلال و بزرگترین گناه را با چند قطره اشک و یک زیارت پاک مینماید ، آن آموزاکهایی که از «مفاخر ملی!» ما داده شده است ، مرض ما
#میرزا یوسف خان مستشارالدوله از پیشروان وآزادی خواهان دوره ناصرالدین شاه بود .وی مردی روشنفکر بود وهمیشه آرزوی نظم واقتدار کشور را در سر می پروراند .
او دوره ای سرکنسول ایران در تفلیس بود ، در آنجا با میرزا فتحعلی آخوند زاده آشنا شد وسپس رساله رمز یوسفی را در تهران منتشر کرد .
وی ارزوی تاسیس راه اهن سرتاسری ایران را داشت وبا همین عقیده وایمان راسخ رساله ای به نام کتابچه بنفش درباره تاسیس راه اهن نوشت و به شاه عرضه داشت .
رساله معروف او (رساله رمز یک کلمه ) یا یک کلمه است که در پاریس به اتمام رساند و اصول افکار سیاسی خود را در آن نوشته ، این رساله
یکی از اولین آثار آزادیخواهان ایران به شمار میرود و در تحریک احساسات وبیدار کردن مردم آنزمان نفوذ فوق العاده ای داشته ، به نظر میرسد زمانی که در پاریس بوده است قانون اساسی فرانسه را با قوانین اسلامی منطبق می کند سپس به شرح مفصل یک به یک این قوانین می پردازد .
او برای ایجاد
تیمور لنگ یا تیمور جهانگشا : در کتاب خودش (منم تیمور جهانگشا) در مورد مردان زاگرس نشین چنین نوشته است...
زمانی که من شیراز را فتح کردم و پوست حاکم شهر را زنده به زنده کندم و هنگام بازگشت به سمرقند پایتخت خود خبری بگوشم
رسید که پسر دوم را در شیراز به قتل رساندن و شیراز را غارت کردند در حالی که نیم روز تا سمرقند باقی مانده بود تیمور سواران و لشکر(120000 نفر 240000 اسب) خود را به راه شیراز برگرداند (سریع ترین لشکر پیاده جهان ازان تیمور بود)
هنگامی ک ب شیراز رسید شهر را غارت دیده دید و سر
پسرش را به دار اویزان کرده بودند.
از مردم شیراز پرسید انها چ کسانی بودند گفتند: انها اقوام لر هستند ک از کوه های فارس تا یاسوج کنونی هستند. (منظور لرهای کوهگیلویه و ممسنی امروزی).
تیمور پس از 2 ماه تعقیب و گریز در کوههای زاگرس و با از دست دادن حدود 8000 تن از سربازان خود
دو سه شب بود که دو نفر ناشناس پیرامون خانهٔ عشقی کشیک میکشیدند. عشقی به توصیه دوستانش از خانه بیرون نمیرفت و کسی را هم نزد خود نمیپذیرفت. تمام شب دوازدهم تیر ماه ۱۳۰۳ را عشقی ناراحت به سر برده بود. صبح آن شب عشقی، خسته، لب حوض دستهایش را میشست.
پسر عموی او که از چندی پیش مراقب او بود بیرون رفته بود. کلفت خانه هم برای خرید رفته بود و در خانه را باز گذاشته بود. در حیاط باز شد و سه نفر بدون اجازه وارد خانه عشقی شدند، عشقی از آنها پرسید که چه کار دارند؟ آنها جواب دادند که شب گذشته، شکایتی از سردار اکرم همدانی به منزل او
دادهاند که عشقی آن را به چاپ برساند و اکنون برای گرفتن جواب عریضه آمدهاند. عشقی خندان تعارف کرده و میخواست برای پذیرایی آنها را به اتاق ببرد و در حالی که با یکی از آنان صحبت کنان جلو بود، یکی از دو نفر، از عقب تیری به سوی او خالی کرد و بیدرنگ هر سه نفر فرار کردند. عشقی فریاد
شاه عباس یک دسته جلاد داشته است به نام چیگین یا گوشت خام خوار،کار ایشان آن بود که مقصران را به فرمان شاه زنده میخوردند. این مجازات وحشیانه نفرت انگیز ظاهرا از دوره حکومت مغول و تیمور به یادگار مانده و به واسطه شاه اسماعیل اول سر سلسله پادشاهان صفوی به
شاه عباس رسیده بود. زنده خوران شاه را ملک علی سلطان جارچی باشی،اداره میکرد.یکی از مورخان زمان درباره این دسته از جلادان شاه عباس چنین نوشته است: و زمره ای دیگر از این قبیل که در فرمان جارچی باشی به سر میبردند مسمی به چیگین یعنی گوشت خام خور و آن فرقه نیز آلت سیاست و غضب بودند
که گناه کاران واجب التعزیر را از یکدیگر می ربودند و انف و اذن ایشان را به دندان قطع نموده و بلع میفرمودند و همچنین بقیه اعضا ایشان را به دندان انفصال داده میخوردند تا حیات از آن گروه مسلوب میگشت و این جماعت لباس مخصوص داشتند جهت امتیاز،بدین طریق که تاج های بی عمامه طویل به
✅اینها بریدههایی از خاطرات *«هاشمی رفسنجانی» اند که بیشتر شان در سالهای میانی و اواخر دههٔ شصت در سال های جنگ ثبت شدهاند:*
▪ آقاى «عباس واعظ طبسى»، [توليت آستان قدس رضوی] و فرزندش آمدند. از سفر به
لندن و عمل جراحى پایاش راضى است. تحت تأثير نظم و پيشرفت آنها قرار گرفته است. *۲۷ مهر ۷۱*
▪ آقای «آذری [قمی]» آمد و درخواست ارز برای معالجهٔ پروستات در لندن داشت.
▪ برای آقای «مهدوی [کنی]» هم به خاطر کسالت قلبی، گفته شد در لندن جا رزرو کنند.*-۱۹ اذر ۶۴*
▪ آقای «دعاگو»
آمد. از کیفیت معالجهاش در لندن گفت. سرطان داشته و با شیمیدرمانی معالجه شده. راضی است. موهایش در اثر معالجه ریختهاست. از نتایج معالجه در مدت اقامت، پیشنهاد جلوگیری از اعزام دانشجو به خارج را داشت که ارز آن را صرف تأمین استاد در داخل کنیم.
*- ۳۱ خرداد ۶۵*