1)گفت وشنید(قسمت هفدهم):
حسن العسگري هنگاميكه مُردچون ازاوفرزندي شناخته نميبود، بميان شيعيان اختلاف افتاد.يكدسته گفتند: امامت پايان پذيرفت وديگركسي نخواهدبود.یکدستۀ دیگرجعفربن علي برادرامام مُرده راكه شما اورا بنام «جعفرکذاب» (دروغگو) ميشناسيد به امامت شناختند وبرسراوگِردآمدند.👇
2)يكدستۀ ديگربسخن شگفتي برخاستند به اينمعني كه گفتند: آن امام را فرزندي هست پنج ساله كه درسرداب نهانست وجانشين پدرش اوميباشد.
گويندۀ اينسخن «عثمان بن سعيد» نامي بود كه ميگفت آن امام سرداب نشين مرا ميانۀ خود وشما ميانجي (شفیع) وبگفتۀ خودش «باب» گردانيده. شما هر سخني داريد بگوييد👇
3)به اوبرسانم واگرپول خواهيد پرداخت بدهيد تابرای اوبفرستم.
چنانكه گفتم اينسخن بسيارشگفت بود.
اولا:چگونه توانستي بود كه كسي را فرزندي زائيده شود وپنج سال بماند و هيچكس ازآن آگاه نگردد؟!.
ثانيًا: چرا پنهان شده بود؟!. ميگويند: ازدشمنانش ميترسيد. ميگويم چرا ميترسيد؟!.دشمنان به اوچه👇
4) كارخواستندي كرد؟!. به پدرش وجدش چه كرده بودند كه به اوبكنند؟!.
ثالثًا: امام پنهان چه معني توانستي داشت؟!. به چه كاري توانستي خورد؟!. امام دراصل بمعني خليفه بود وكسي را ميگفتند كه داراي اقتدارباشد وعالم اسلام را راه ببرد. شيعيان آنرا ازمعني خود بیرون آورده كسان خانه نشين را👇
5) امام ميگفتند. اكنون هم يك گام دورتررفته امام ناپيدا نيزدرست ميكردند. من ازشما ميپرسم: امام ناپيدا چه سودي تواند داشت؟!.
اينها بيكبارازخرد دوراست. ولي درتشيع چون ازنخست به خرد دخالت نداده بودند وآنگاه با آن جدايي كه ازسُنيان پيدا كرده بودند ديگرنميتوانستند بازگردند وبه آنان👇
6)بپيوندند وازآنسوي نميخواستند بي امام بمانند(چه اين مخالف مذهب ايشان بود)دستۀ بزرگي سخن عثمان بن سعيد را پذيرفتند وبه آن امام ناپيدا گردن گزاردند.
عثمان نيزدركارخود استادبود وهرچندگاه يكبار«توقيع»(نامه)ازآن امام بيرون ميآورد ونميگزاشت شيعيان دل شكسته ونوميد گردند واگركسي پرسشي👇
7)میکرد پاسخي برايش از«ناحيۀ مقدسه»ميگرفت وميرسانيد وپولهایی را كه ميدادند درتوي «خيك روغن!» بخانۀ امام ميفرستاد.
جعفربن علي برادرحسن عسگري ازاين ادعاي اوبخشم آمد وبا اوطرف گرديده گفت: برادرمن پسري نداشت. ولي عثمان استادانه او را ازميدان بدربرد ونام اورا «كذّاب» نهاد كه هزارسال👇
8) است بگناۀ گفتن يكسخن راست با اين نام خوانده ميشود.
يك چيزشنيدني آن بود كه كساني ازسران شيعيان ازشلمغاني وديگران به عثمان بن سعيد حسد بردند وبا اوبه طرفيت پرداخته هريكي مدعي شدند كه امام مرا باب خودگردانيده. ولي عثمان «توقيع» از«ناحيۀ مقدسه» در تكذيب وتكفيرايشان بيرون آورده و👇
9)همه را ازميدان دور راند.
پس ازعثمان پسرش محمد جاي اورا گرفت. اين نيزاستادانه رفتارميكرد.پس از اوحسین نوبخت كه ازايرانيان بود جانشين گرديد.پس ازاونوبت به محمد بن علي سيمري كه اونيزايراني بود رسيد. درزمان اينها نيزكساني به منازعه برخاستند وهريكي دعوي «بابي» كردند.ولي كاري ازپيش👇
10) نبردند وبا چماق «توقيع» ازميدان دررفتند. آن «نواب اربعه» یا «نايبان خاص امام» كه شنيده ايداينها بودند. هفتادسال كما بيش اينها شيعيان را راه ميبردند، ودراين هفتاد سال بوده كه ازداستان مهديگري نيزاستفاده كرده اند. به اينمعني آن امام را مهدي نيزخوانده اند واوصافي را كه مهدي👇
11)بايستي داشت به اومنسوب ساخته وكارهايي را كه مهدي بايستي كند به ظهوراونويد داده اند.
بلكه پيرايه هاي بسياري به آن افزوده اند. مهدي درنزد ديگران آن شكوه و جلال را نميداشت كه درنزد اينان داشته است.
«مهدي» یا «امام غايب» روزيكه ظهورخواهد كردآفتاب برگشته ازمغرب طلوع خواهد نمود،👇
12)صدايي ازميان آسمان وزمين شنيده خواهد شد كه مهدي ظهوركرده، ياوران امام كه سيصد وسيزده تن خواهند بود ازطالقان وقم وسبزواروديگر جاها با «طي الارض» خود را بمكه خواهند رسانيد، امام شمشيركشيده به كشتارخواهد پرداخت.ازاينگونه چندانست كه اگربشماريم بسياربه درازا خواهد کشید.
اينداستان👇
13) امام عصرشما ازنظرتاريخست كه با ايرادهايي كه ميتوان گرفت ياد كردم.
اما ازنظردين وايرادهايي كه ازآنراه وارد است:
بايد دانست كه ما دردين چنانكه خدا را ميشناسيم بايد آيين اورا نيزبشناسيم. به اينمعني بايد بشناسيم كه خدا جهانرا چگونه راه ميبرد. آيين اودربارۀ راه بردن جهان چيست.👇
14)اين خود بسيارمهم است. آنهمه خطاهاي ملايان شما ونادانيهايي كه ازخود نشان ميدهند بيش ازهمه نتيجۀ نشناختن آيين خداست. آيين خدا را نميشناسند و ازپيش خود براي كارهاي خدا دستوري درست ميكنند. مثلا مردم را واميدارند كه دربيماري بنزد پزشك نرفته شفاي خود را ازدعا وقرآن بخواهند واينرا 👇
15)دليل قوت ايمان واعتقاد ميشمارند.
آنگاه بگفته هاي ما نيزايراد گرفته ميگويند:«پس كارها دردست خدانيست؟!». ازناداني اين نميدانند كه كارها دردست خداست.ولي همان خدا براي جريان كارها آييني گزارده. اينرا خدا گزارده كه بيمارشفاي خود را از راۀ درمان وچاره بخواهد، خدا گزارده كه ازدعا و👇
1)گفت وشنید(قسمت نوزدهم):
بدترازهمه آنكه شيعيان معتقدهستند كه نيكيها جزبدست امام زمان نبايد بود و هرنيكي كه رخ ميدهد آنرا نميپذيرند. مثلا ازده سال بيشتراست كه ما بكوشش پرداخته ايم. با ده گونه گمراهي نبرد ميكنيم. ريشه نادانيها را برمي اندازيم. هنگاميكه ما بكوشش برخاستيم نام دين👇
2)چندان خوارشده بود كه بردن نام آنرا بما ايراد ميگرفتند.
مثلاميگفتند:«ديگردين چيست كه بازنامش را ميبريد؟!». درچنين زماني ما بيرق دينداري وخداشناسي افراشتيم وبراي دين يك بنياد بسياراستواري گزارديم كه امروزهيچكس نميتواند زبان به ايراد گشايد. ما بهمه ايراد ميگيريم كسي نميتواند بما👇
3) ايراد بگيرد.كتابهاي «راۀ رستگاري»و«دين وجهان» و«آئين» را كه ما نوشته بچاپ رسانيده ايم اگرهمۀ علماي شما گِرد آمدندي يكي ازآنها را نميتوانستند نوشت. ازآنسو ما براي آنكه همۀ مذهبها را براندازيم وهمۀمردم را به يكراه بيآوريم، همۀ گمراهيها را دنبال كرده دربارۀ هركدام ازصوفيگري،👇
1)گفت وشنید(قسمت هیجدهم):
يكي ازنادانيهايي كه ما ازملايان شما وازپيروانشان ديده ايم ومی بينيم آنست كه به اينجهان با اين آئين وسامان خدايي ارج نميگزارند وتوگويي اينها را از خدا نميشمارند، واينست هميشه درپي كارهاي بيرون ازآئين ميباشند. دراينباره ملايان با عوام دريك درجه هستند.👇
2)زيراعوام نيزجزكارهاي فوق العاده شگفت آوررا ازخدا نميشناسند و اهميت نميدهند.
مثلا درخت كه دربهارسبزميگردد وگلهاي سرخ وسفيد ميدهد سراپا شگفتيست .سراپا نشان قدرتست اين برگها وگلها دركجا بوده؟!.اينها ازكجا پديد ميآيد ؟!. اگرهمۀ مردمان گِردآيند مانند يكي ازآن درختها را نميتوانند👇
3)ساخت. با اينحال عوام به آنها قيمت نميدهند وازديدن آن به ياد خدا و تواناييش نمي افتند. ولي همينكه درختي درپاييزگل كردكه يك كارفوق العاده است درآن هنگامست كه به ياد خدا مي افتند ومي بينيد چنين ميگويند: «قدرت خدا را تماشا كن».
اين شب وروزكه ميآيد وميرود درپيش آنان هيچي نيست. ولي👇