دادگاه #حمید_نوری
رشته توئیت
۱-چهلمین جلسه دادگاه حمید نوری (بدون در نظر گرفتن جلسات فوق‌العاده و برگزار نشده)، روز سه‌شنبه ۱۶ نوامبر/۲۵ آبان در شهر دورِس آلبانی در جریان است در حالی که نوری و موکل او در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم روند دادگاه را دنبال می‌کنند. در این جلسه دادگاه،
۲-محمود رویایی، عضو سازمان مجاهدین خلق و نویسنده کتاب «آفتابکاران» علیه #حمید_نوری شهادت می‌دهد.
پیش از ارائه شهادت از سوی رویایی، وکیلان مدافع حمید نوری در آغاز جلسه از دادگاه خواستند که امکان انتقال ماکت ساخته شده از زندان گوهردشت در آلبانی به سالن ۳۷ دادگاه استکهلم را بررسی
۳-کند. توماس ساندر، رئیس دادگاه گفت که این پیشنهاد بسیار خوبی‌ست و دادگاه هم به آن فکر کرده است اما مسئولیت آن متوجه کنت لوییس، وکیل مشاور اصلی شاکیان و شاهدان سازمان مجاهدین خلق است. کنت لوییس هم در پاسخ به این پیشنهاد گفت که علاقه‌مند است این کار انجام شود اما این ماکت بسیار
۴-ضربه‌پذیر است و حمل و نقل آن با هواپیما دشوار به نظر می‌رسد. او گفت که این موضوع را بررسی می‌کند و در مورد انجام آن تصمیم‌گیری خواهد کرد. رئیس دا‌دگاه هم گفت که عکس‌های زیادی از این ماکت گرفته شده تا در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم به نمایش درآید اما از کنت لوییس خواست تا امکانِ⬇️
۵-انتقال آن را بررسی کند و ببیند که آیا برای بردن آن به استکهلم با هواپیما شرایط و امکاناتی وجود دارد یا نه.
پس از پایان این بحث، رئیس دادگاه به محمود رویایی به عنوان شاهد دادگاه امروز خوشامد گفت و از وکیل مشاور او خواست تا صحبت‌هایش را آغاز کند. وکیل مشاور محمود رویایی هم او را
۶-به دادگاه معرفی کرد و گفت که محمود رویایی در ۱۸ سالگی و در سال ۶۰ به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق بازداشت شده است. او را در دادگاهی ۳ دقیقه‌ای به ۱۰ ساا زندان محکوم کرده‌اند و او سال ۷۰ از زندان آزاد شده است. به گفته وکیل مشاور محمود رویایی او در هر سه زندانِ اوین،⬇️
۷-قزل‌حصار و گوهردشت حضور داشته و درباره #حمید_نوری اطلاعات دقیق و ویژه‌ای دارد که خودش درباره آن به دادگاه توضیح می‌دهد.
پس از صحبت‌های وکیل مشاور محمود رویایی، رئیس دادگاه از دادستان‌ها خواست تا روند بازپرسی از محمود رویایی را آغاز کنند.
یکی از دادستان‌های دادگاه حمید نوری
۸-خود را به محمود رویایی معرفی کرد و از او خواست که کوتاه و دقیق به سوالات پاسخ دهد. پس از صحبت‌های دادستان، رویایی یک مقدمه ارائه کرد و در آن گفت که ۲۰ سال قبل در مصاحبه‌ای با یک تلویزیون به نقش #حمید_نوری در اعدام‌های سال ۶۷ اشاره کرده است. دادستان صحبت‌های رویایی را قطع کرد و
۹-از او خواست که صحبت‌هایش را محدود به پاسخ به سوال‌ها کند. او در پاسخ به سوال دادستان گفت که در ۱۸سالگی بازداشت و به ۱۰سال حبس محکوم شده است. او گفت: «من را ۱۷فرودین سال ۱۳۶۵ از زندان قزل‌حصار به زندان گوهردشت منتقل کردند. در بهمن سال ۶۷ هم از گوهردشت به اوین منتقل شدم.»
رویایی
۱۰-در ادامه توضیحاتش گفت که رژیم جمهوری اسلامی از مدت‌ها قبل مشغول طراحی اعدام‌های سال ۶۷ بوده و در نهایت آن را به اجرا درآورده است. او از انتقال زندانیان کرمانشاهی از کرمانشاه به زندان گوهردشت در فرودین سال ۶۷ به عنوان بخشی از این پروژه یاد کرد. ‌دادستان اما صحبت‌های او را قطع⬇️
۱۱-کرد و از او خواست که از مقدمات بگذرد و به وقایع مرداد سال ۶۷ بپردازد. محمود رویایی گفت که روایتش را از روز پنجم مرداد آغاز می‌کند. او گفت که از زیر در شنیده که داود لشکری پای تلفن به کسی گفته تخم‌مرغ‌های خراب را جدا کرده‌ایم: «من آن زمان نفهمیدم منظورش از این حرف چیست اما در⬇️
۱۲-روزهای بعد متوجه شدم.»
محمود رویایی در ادامه روایت خود‌ به بردن تلویزیون از بند و موارد مشابه دیگری اشاره کرد که دیگر شاهدان هم به آن موارد پرداخته‌ بودند. او در ادامه دیگر جزییات مورد نظرش را مطرح کرد و از زندانیانی نام برد که شاهد صدا کردنشان بوده و دیده که رفته‌اند و دیگر⬇️
۱۳-برنگشته‌اند: «… همه این افراد که اول صدا کردند زندانیان کرجی بودند و اول آنها را برای اعدام بردند. بعدا برای من روشن شد که دلیل این امر این بود که ابراهیم رئیسی دادستان کرج بود و همه این افراد را می‌شناخت. آنها می‌خواستند که اول این افراد را اعدام کنند.»
محمود رویایی پیش از
۱۴-این درباره ابراهیم رئیسی و نقش او در اعدام‌های ۶۷ در گفت‌وگو با رسانه‌های نزدیک به سازمان مجاهدین خلق گفته است: «دقیقاً ۳۳سال پیش بود، در ۳ اوت (۱۲مرداد) ۱۹۸۸، وقتی خودم را با ابراهیم رئیسی در یک اتاق یافتم. در آن زمان، او معاون دادستان تهران و یکی از اعضای کلیدی موسوم به⬇️
۱۵-“کمیسیون مرگ” در زندان گوهردشت واقع در کرج - شمال شرق ایران بود. وقتی برای اولین بار با رئیسی ملاقات کردم مشغول گذراندن دوران محکومیت ۱۰ساله‌ام در زندان بودم، همانند هزاران دوست دیگر و سمپاتیزان‌های سازمان مجاهدین خلق ایران (PMOI/MEK)، یک گروه مخالف سیاسی. من آنجا بودم تا⬇️
۱۶-تصمیم رئیسی در مورد سرنوشتم را بشنوم. من تقریباً به همان اندازه که تحت تأثیر جوانی او قرار گرفتم، از تکبر، عدم تحمل و رفتار اوباش‌‌گرایانه او متعجب شدم. تأثیرات نداشتن سواد معمولی او (گزارش‌ شده است که او تا کلاس ششم هم درس نخوانده) بلافاصله برای من روشن شد.
دادگاه #حمید_نوری
۱۷-رئیسی به وضوح از داشتن قدرت بر مرگ و زندگی لذت می‌برد و آن را به‌راحتی در مورد کشتار زندانیان سیاسی در آن تابستان به کار برد.
به‌طور متوسط، آن کمیته ظرف دو دقیقه تصمیم‌‌گیری می‌کرد و تقریباً در هر مورد، حکم این بود که متهم به دار آویخته شود تا بمیرد: “اعدام، نفر بعد ….”⬇️
۱۸-وقتی از رئیسی در مورد ارتباط وی با اعدام‌ها پرسیده شد، به الجزیره گفت: “همه کارهایی که در دوران تصدی‌ام انجام داده‌ام دفاع از حقوق ‌بشر بوده است.” اساس محکومیت ۱۰ساله من چیزی جز امتناع از تسلیم در برابر استبداد دینی یا رد وابستگی به سازمان نبود. این وابستگی به مفهوم نفی صریح⬇️
۱۹-بسیاری از اعتقادات دینی و عقب مانده رژیم بود، مانند این ایده که اسلام حجاب اجباری زنان را می‌طلبد یا اینکه زنان نصف ارزش مردان هستند یا اینکه پیروان سایر ادیان “کافر” هستند که باید صدای آنها از جامعه ایران حذف شود ….
من در سن ۱۸ سالگی، به مدت ۱۰سال شاهد این تلاش‌ها در⬇️
۲۰-سیاهچال‌های رژیم، اتاق‌های بازجویی و سلول‌های انفرادی بودم.
نگهبانان از سایزهای مختلف کابل‌های برق برای ضرب و شتم تقریباً به هر اینچ بدن من، از کف پا تا گردنم استفاده می‌کردند. بعد از چند ده ضربه شلاق، پاهایم شروع به متورم شدن می‌کرد و سرم مثل یک بادکنک در حال حرکت بود. اما⬇️
۲۱-حتی بدتر از درد جسمانی، ترس و وحشتی بود که در اتاق‌های انتظار احساس می‌کردم، جایی که من و دیگر زندانیان مجبور می‌شدیم پشت در نشسته و به ضرب و شتم و تجاوز دیگران گوش دهیم. هیچ چیز با سکوت سرکوبگرانه سلول انفرادی قابل قیاس نیست. در انزوا زمان و ساعات همه معنی خود را از دست⬇️
۲۲-می‌دهد و در نهایت، هر فکری که به ذهن شما خطور می‌کند منبع وحشت تازه‌‌ای می‌شود. در خوف از دست دادن عقل، شما دائماً به‌دنبال هر چیزی هستید که می‌تواند شما را به این جهان متصل کند. همدمی با یک حشره کوچک می‌تواند مقدس‌ترین ناجی شما باشد. در آن زمان، مانند هزاران هوادار دیگرِ⬇️
۲۳-سازمان مجاهدین خلق، من متهم به توزیع اعلامیه‌ها، روزنامه‌ها و بیانیه‌های سازمان و ترویج دیدگاه‌های ضد رژیم آن بودم.
اما من اعدام نشدم به این دلیل که قویاً به اندازه کسانی که اعدام شده بودند از سازمان دفاع نکردم.»
دادگاه #حمید_نوری
شهادت محمود رویایی، عضو سازمان مجاهدین خلق
۲۴-شهادت محمود رویایی در دادگاه #حمید_نوری در شهر دورِس آلبانی از طریق این لینک قابل شنیدن و تعقیب است. این لینک پس از پایان جلسه دادگاه نیز در دسترس خواهد بود و علاقه‌مندان می‌توانند جزییات صحبت‌ها و روند دادگاه را پس از پایان آن بشنوند:

۲۵-محمود رویایی در شهادت خود بارها به دشمنی روح‌الله خمینی با مجاهدین اشاره کرد و از جمله گفت که زندانیان مجاهد بر این باور بوده‌اند که او هیچ مجاهد زندانی‌ای را زنده نخواهد گذاشت. او همچنین گفت یک دوستش پس از شروع اعدام‌ها گفته که هر کس بوی مجاهد بدهد اعدام خواهند کرد.
رویایی
۲۶-در ادامه شهادتش به نقش حمید عباسی (#حمید_نوری) در جریان اعدام‌ها اشاره کرد و گفت: «… او لیست اسامی را می‌خواند و یک بار هم چک می‌کرد. من صدای او را شنیدم. صدایی که آن را خوب می‌شناختم اما باز سرم را آرام بلند کردم و چشم‌بندم را خیلی کم بالا زدم و خودش را دیدم. او زندانی‌ها را
۲۷-به پاسدار دیگری سپرد و گفت که ببرشان به بند! من فهمیدم که این ببر به بندش یک کد است اما آن زمان نفهمیدم که منظور چیست. بعدتر فهمیدم که منظور از ببر به بند این است که ببرشان برای اعدام ….»
محمود رویایی در ادامه شهادت خود گفت که شاهد وقوع این جریان در دفعات متعدد بوده است.
۲۸-او در ادامه گفت: «… نزدیک ظهر بود که ناصریان (محمد مقیسه) من را صدا کرد و برد به اتاق هیأت مرگ. رفتم داخل گفتند که چشم‌بندم را بردارم. چشم‌بند را برداشتم و دیدم میزی مقابل من است و چند نفر آخوند و غیرآخوند پشت آن نشسته‌اند. گفتند بنشین. یک صندلی آنجا بود که من روی آن نشستم؛⬇️
۲۹-تقریبا روبه‌روی نیری بودم، حسینعلی نیری. من او را تقریبا می‌شناختم و فکر کردم که خودش است اما دیگر اعضای این هیأت را نمی‌شناختم. اعضا یکی اشراقی بود، یکی رئیسی بود اما من فکر می‌کردم که رئیسی یک پاسدار است چون لباس شخصی به تن داشت و آن زمان که من در اتاق بودم بلند شده بود و⬇️
۳۰-داشت قدم می‌زد. برای همین هم من فکر کردم که او یک پاسدار است.»
محمود رویایی در ادامه گفت: «… بعد نیری شروع کرد سوال و جواب معمول با من، نام و نام پدر و …. بعد رسید به سوال اصلی. پرسید: اتهام؟ گفتم هواداری. گفت هواداری از چی؟ گفتم سازمان …. یکیشان که یادم نمی‌آید کدام،⬇️
۳۱-بلافاصله پرسید: نظرت درباره سازمان چیست؟ گفتم نظری ندارم. گفت یعنی چه که نظری نداری؟ مگر می‌شود نظری نداشته باشی؟ گفتم من هفت سال است زندان هستم. خبر از جایی ندارم. بعد گفتند که ما آمده‌ایم برای عفو و می‌خواهیم بدانیم آیا حاضری مصاحبه کنی و انزجارنامه بنویسی؟ گفتم اگر من را⬇️
۳۲-آزاد کنید، کاری به کار کسی نخواهم داشت. رئیسی که داشت راه می‌رفت با تغیر اشاره کرد که برود بیرون! من چون فکر می‌کردم او پاسدار است اصلا توجهی نکردم. پورمحمدی هم گفت که برود بیرون! او گفت حالا برای ما شرط می‌گذاری؟ خلاصه گفتند برو بیرون و من بلند شدم که بروم. رسیدم مقابل در و
۳۳-خواستم چشم‌بند بزنم که اشراقی آمد و گفت همین‌ها را که گفتی بنویس. گفتم من که چیزی نگفتم. گفت همین را که گفتی اگر آزادت کنیم کاری به کار کسی نخواهی داشت بنویس. یک قلم و کاغذ به من دادند و من همین که از در خارج شدم، همان‌جا پشت در چشم‌بندم را کمی بالا زدم و همین را نوشتم که اگر
۳۴-آزاد بشوم، کاری به کار کسی نخواهم داشت. برگه را دادم دست پاسدار و در همان راهرو بودم چون می‌دانستم که آنها با خواندن آن برگه، باز هم من را صدا خواهند کرد.»
محمود رویایی در ادامه شهادت خود به حضورش در راهروی مرگ پرداخت و گفت که چگونه از زیر چشم‌بند و بر اساس لباس و کفش افراد،⬇️
۳۵-همه زندانبانان را می‌شناخته است. او در ادامه گفت: «… مدتی گذشت تا ناصریان (محمد مقیسه) آمد و خطاب به من گفت: تو اینجایی؟! چرا جواب نمی‌دهی این همه صدایت می‌کنند؟ … بیا حاج آقا کارت دارد. باز من را برد به اتاق هیأت مرگ. من نشستم روی صندلی مقابل همان ترکیب افراد. آنها شروع
۳۶-کردند به خواندن کاغذ من و دست انداختن و شوخی. اینکه تو چقدر درس خوانده‌ای و چقدر سواد داری؟ چرا اسمت را ننوشته‌ای؟ چرا امضا نکرده‌ای؟ نظرت درباره سازمان کو؟ … نوشته‌ای که اگر آزاد بشوی کاری با کار کسی نخواهی داشت. مگر ما گفته‌ایم که تو کاری با کار کسی داری؟ … بعد پورمحمدی
۳۷-آمد سمت من، یک متنی را دستم داد و گفت که باید عین آن را بنویسم. یک متن بدخطی بود که نوشته بود انفجار دفتر نخست‌وزیری و حزب جمهوری اسلامی را محکوم می‌کنم. فلان چیز را محکوم می‌کنم و …. در آخرش هم آمده بود که از خمینی تقاضای عفو می‌کنم. من کل متن را نخواندم اما این عفوخواهی را
۳۸-که دیدم، کاغذ را برگردانم و گفتم: من که از انفجار دفتر نخست وزیری خبر نداشتم و زندانی بودم. بعد هم هفت سال از حکمم گذشته و سه سالش مانده. … پورمحمدی عصبانی شد و گفت برو بیرون. بقیه هم همین‌طور اما من که بلند شدم و رفتم به سمت در، باز همان صحنه قبلی تکرار شد. اشراقی بلند شد و
۳۹-راه افتاد دنبال من. من که داشتم چشم‌بندم را می‌زدم کاغذ خودم را داد دستم و گفت که این را کاملش کن …. من دوباره آمدم پشت در و این بار همان چیزی را که نوشته بودم، در چند خط نوشتم. آخرش هم نوشتم که اگر آزاد شوم با هیچ حزب و گروه و سازمانی کاری نخواهم داشت. زیرش هم امضا کردم. من
۴۰-بلند شدم برگه را تحویل بدهم که ناگهان در باز شد و همه کسانی که توی اتاق بودند آمدند بیرون. هیچ‌کس توی اتاق نماند و من نمی‌دانستم که کاغذ را باید به چه کسی بدهم. آخرین نفری که آمد بیرون یک لباس شخصی بود که فکر می‌کنم پاسدار بود. کاغذ را به او دادم و خودم آمدم توی راهروی مرگ.
۴۱-آنجا که بودم، دیدم که حمید عباسی (#حمید_نوری) چند بار لیست اسامی را خواند و زندانی‌ها را برد. شاید حدود ساعت ۱۰ شب بود که آخرین لیست را خواند. نام دوست من “مهدی‌زاده” و “اتراک” را هم خواند. من هم بلند شدم و پشت سر مهدی‌زاده ایستادم و دستم را گذاشتم روی شانه‌اش. می‌خواستم هر جا
۴۲-که آنها را می‌برند، من هم بروم ….»
محمود رویایی در ادامه به نحوه حضور پاسدارها در راهروی مرگ و مقابل اتاق هیأت مرگ اشاره کرد. او با توضیح از روی ماکت حاضر‌ در دادگاه گفت که فضای امنیتی در راهروی مرگ چگونه بوده است.
رویایی سپس به روایت خود برگشت و گفت: «… به هر حال من پشتِ
۴۳-سر علیرضا مهدی‌‌زاده ایستادم اما حمید عباسی (#حمید_نوری) آمد و گفت که اسم تو در لیست نیست، بنشین! من همان‌جا نشستم. حدود نیم‌ساعت بعد اعضای هیأت مرگ کلا محل را ترک کردند. به دنبال آن عباسی آمد و یک لیست ۱۳ نفره را خواند. بعدتر هم آمد و لیستی از افراد باقیمانده در راهرو را⬇️
۴۴-خواند اما اسم من و یک نفر دیگر در این لیست هم نبود. من به حمید عباسی (#حمید_نوری) اعتراض کردم و گفتم که چرا اسم من را نمی‌خوانی؟ او رفت و چک کرد، برگشت و گفت که اسمت در لیست نیست. چون اعضای هیأت مرگ رفته بودند، او گفت که شما هم (من و آن یک نفر دیگر) همراه این گروه بروید و ما⬇️
۴۵-در انتهای صف این گروه قرار گرفتیم و خلاف مسیر حسینیه را رفتیم. … من وارد بند چهار شدم و آنجا به محض اینکه چشم‌بندم را برداشتم، سیامک طوبایی را دیدم که خیلی دنبال او می‌گشتند. او به من گفت که همه بچه‌ها را کشتند و دلایلش را برای این حرف گفت …. من از این بند از طریق مرس با بند
۴۶-روبه‌رو در ارتباط بودم و پس از آنتراکت، می‌توانم درباره اطلاعاتی به دریافت کردم صحبت کنم ….»
با پایان این بخش از صحبت‌های محمود رویایی، دادگاه برای ۱۰ دقیقه تنفس اعلام کرد. روند جلسه دادگاه #حمید_نوری از طریق این لینک قابل شنیدن و تعقیب است:

۴۷-با پایان زمان تنفس، دادگاه #حمید_نوری در دورِس در آلبانی از سر گرفته شد. در ادامه این جلسه، دادستان به طرح سوالات خود از محمود رویایی، عضو سازمان مجاهدین خلق و جان‌به‌در‌ برده از اعدام‌های سال ۶۷ پرداخت. رویایی در پاسخ به سوالات دادستان بر نقش حمید عباسی (#حمید_نوری) تأکید⬇️
۴۸-کرد و گفت نقش او با یک پاسدار که لباس شخصی به تن داشت متفاوت بود: «حمید عباسی (#حمید_نوری) معاون ناصریان (محمد مقیسه) بود و به او در امور دادیاری کمک می‌کرد. این فرق می‌کند با پاسداری که لباس شخصی به تن دارد.»
دادستان از محمود رویایی پرسید: «سوال من با توجه به این است که شما
۴۹-گفتید وقتی برای نوبت دوم کاغذ را نوشتید، اعضای هیأت مرگ از اتاق خارج شدند و شما نمی‌دانستید باید کاغذ را به چه کسی بدهید و در نهایت کاغذ را به یک فرد با لباس شخصی دادید -که دست‌کم این‌طور ترجمه- شد که او پاسدار بوده است ….»
محمود رویایی: در این مورد مطمئن نیستم اما در همان
۵۰-اتاق کسان دیگری هم بودند که لباس شخصی به تن داشتند. محافظان این افراد و …. این افراد لباس عادی و معمولی تنشان بود.
در ادامه رئیس دادگاه هم در این مورد از محمود رویایی سوال کرد و گفت که منشی او هم نوشته که رویایی کاغذش را به یک پاسدار با لباس شخصی تحویل داده است.
رویایی در
۵۱-پاسخ گفت: «مطمئن نیستم که او چه کسی بود. فردی بود با لباس شخصی و من کاغذ را به او تحویل دادم. مطمئن نیستم که او پاسدار بود ….»
پس از این اظهارات محمود رویایی، دادستان درباره پاسداری به نام “فرج”که رویایی گفت او را هم با لباس شخصی دیده، سوال کرد و رویایی هم مشخصات ظاهری او را
۵۲-توصیف کرد. او در ادامه در پاسخ به سوال دادستان، به تشریح ظاهر عرب پرداخت و درباره جایگاه او در زندان گفت: «تا جایی که من می‌دانم، او پیش از آمدن ناصریان و عباسی (#حمید_نوری) به گوهردشت، او کارهای دادیاری را انجام می‌داد. بعد از آمدن ناصریان و عباسی، او فعال نبود یا اگر بود من
۵۳-ندیدمش. من در کل او را زیاد ندیده بودم و در مقطع اعدام‌ها هم او را ندیدم. … او از پاسدارهای دیگر کوتاه‌قدتر بود، از حمید عباسی (#حمید_نوری) کوتاه‌تر بود. صورت تیره، ریش مشکی و قد متوسط کوتاه داشت. … او قدش از من کوتاه‌تر بود و منظورم از کوتاه‌تر این است که از حمید عباسی
۵۴-کوتاه‌تر بود ولی چون بدنش پر و چهارشانه بود، به نظر کوتاه می‌آمد اما قدش متوسط بود. ضمن اینکه من گفتم او را زیاد ندیدم، چند بار بیشتر ندیدمش و ممکن است تشخیصم دقیق نباشد.»
دادستان در ادامه از برخی زندانیان از جمله “علیرضا مهدی‌زاده” و “فرهاد اتراک” پرسید که محمود رویایی از
۵۵-آنان نام برد. او گفت متنی را در دو صفحه برای طرفین پرونده و اعضای دادگاه فرستاده؛ از کتاب آفتابکاران نوشته محمود رویایی اما رئیس دادگاه گفت این متن را دریافت نکرده ….
دادستان گفت که حتی اگر این متن از سوی حاضران دریافت نشده باشد، کتاب آفتابکاران در منابع مقدماتی تحقیقاتِ
۵۶-دادستانی آمده است. … پس از گفت‌و‌گویی که میان رئیس دادگاه، دادستان و وکیلان مشاور بر سر این متن در گرفت، توماس ساندر، رئیس دادگاه گفت که برای بررسی موضوع [احتمالا مشخص شدن دلیل نرسیدن متن] ، ۱۰ دقیقه تنفس اعلام می‌کند.
با اعلام تنفس، حاضران در جلسه صحن دادگاه را ترک کردند.
۵۷-با آغاز دوباره چهلمین جلسه دادگاه #حمید_نوری در دورِس آلبانی در نوبت صبح، دادستان از محمود رویایی درباره کتاب‌هایش از جمله آفتابکاران سوال کرد: «تا جایی که من فهمیدم شما چندین کتاب درباره دوران زندانتان نوشته‌اید از جمله آفتابکاران. بخشی که ما می‌خواهیم درباره آن صحبت کنیم به
۵۸-قسمت مربوط به اعدام‌های سال ۶۷ برمی‌گردد؛ در کتاب آفتابکاران. اولین چاپ این کتاب مربوط به چه سالی است؟»
- سال ۱۳۸۶ یا ۱۳۸۷. این کتاب تجدیدچاپ نشده. همان مجموعه پنج جلدی است که من فرصت ندادم تجدید چاپ کنم. یعنی یک تصحیحاتی می‌خواستم انجام بدهم که هنوز وقت نکردم و برای همین هم
۵۹-تجدید چاپ نشده. … من کتاب‌های ایرج مصداقی را خوانده‌ام. هر کتاب دیگری را که درباره زندان منتشر شده است هم خوانده‌ام ….
دادستان در ادامه از محمود رویایی پرسید: «… با توجه به این عکس‌ها، شما درباره موقعیتی نوشته‌اید که ناصریان و عباسی هر دو در آن حاضر هستند. گویا این اتفاق
۶۰-مربوط به ۱۲ مرداد است چون شما از عباس افغان نام برده‌اید که امروز هم از او نام بردید …. سوال من این است که شما این اطلاعات را که در کتاب آورده‌اید از کجا کسب کرده‌اید؟»
محمود رویایی: عمده اینها اطلاعات خودم است اما برای اینکه مطمئن بشوم با دوستانم هم در مورد آن صحبت کردم. …
۶۱-مجموعه آفتابکاران پنج جلد است که من صحنه به صحنه اطلاعاتی را که در ذهن داشتم نوشتم. یک جایی ممکن بود که درباره تاریخ‌ها یا نام‌ها تردید پیدا کنم که آن‌وقت از دوستانم از جمله همین اکبر صمدی که اینجا با من است و در زندان هم هم‌بند بودیم، می‌پرسیدم ….
دادستان در ادامه درباره
۶۲-جزییات دیگر در کتاب آفتابکاران سوال کرد و از محمود رویایی درباره منابع احتمالی پرسید؛ از جمله درباره ۳۰-۴۰ نام ذکر شده.
محمود رویایی در پاسخ گفت: «عمده این کتاب از حافظه خودم است اما مدعی نیستم که هفت سال را روز‌به‌روز نوشته‌ام و این کتاب ۱۰۰درصد دقیق است و هیچ خطایی ندارد.⬇️
۶۳-من هر جا که تردید داشتم، از دوستانم سوال کردم و سعی کردم اطلاعات مطرح شده را دقیق کنم.»
دادستان سپس به بخش دیگری از کتاب آفتابکاران اشاره کرد و گفت: «شما اینجا نوشته‌اید دو نفر دارند با هم صحبت می‌کنند و یکی به دیگری می‌گوید تو اینجا چه می‌کنی؟ او هم جواب می‌دهد که به من گفتند
۶۴-اینجا بنشین و من هم نشستم ….»
پس از اینکه محمود رویایی از دادستان خواست کمی بیشتر از این بخش بخواند تا به یاد بیاورد این گفت‌و‌گو دقیقا مربوط به کدام روز است، گفت: «… این گفت‌و‌گو مربوط به روز ۱۲ مرداد است. زندانیان معترض بودند که چرا مدت طولانی در راهروی مرگ مانده‌اند. مثلا
۶۵-یکی گفت که زخم معده دارد و حالش بد است. بعد همین حمید عباسی (#حمید_نوری) به او گفت که نگران نباش! به زودی خوب می‌شوی! او آن روزها از این حرف‌ها زیاد می‌زد.»
دادستان سپس از محمود رویایی پرسید که چطور اسامی را با وجود گذر سال‌ها در خاطر نگه داشته است؟
محمود رویایی گفت: «گفتنِ⬇️
۶۶-دقیقش شاید وقت‌گیر باشد اما همین‌قدر بگویم که من وقتی خودم را در صحنه قرار می‌دهم، فریم به فریم اتفاق‌ها را به خاطر می‌آورم. البته ادعا ندارم که همه چیز دقیق و سر ساعت آمده و هیچ خطایی ندارد اما در حد توانم سعی کردم که اشتباهی وجود نداشته باشد….»
دادستان در ادامه باز از دیگر
۶۷-جزییات مطرح شده در کتاب آفتابکاران سوال کرد و محمود رویایی در پاسخ به دادستان گفت: «این روایت مورد نظر شما -خودکار کشیدن حمید عباسی (#حمید_نوری) به دیوار- را من روز ۱۲مرداد دیدم و شنیدم که او می‌گفت عاشورای مکرر مجاهدین و می‌خندید اما می‌دانم که این اتفاق باز هم افتاده و کسانِ
۶۸-دیگر نیز در روزهای دیگر شاهد آن بوده‌اند.»
دادستان از رئیس دادگاه خواست تا پیش از تعطیلی دادگاه برای ناهار، برای چند دقیقه دیگر بازپرسی را ادامه دهد. رئیس دادگاه اجازه داد و دادستان از محمود رویایی درباره یک روایت دیگر در کتابش سوال کرد. رویایی در پاسخ گفت که این روایت را از
۶۹-دوستش یوسف شنیده و مربوط به مکالمه‌ای میان آن‌هاست. او گفت زندانی دیگری هم در این روایت هست که چون در ایران است نام او را نیاورده و نمی‌‌آورد.
پس از این پاسخ محمود رویایی دادستان خواست که یک تصویر دیگر از کتاب رویایی را به او نشان بدهد اما رئیس دادگاه اعلام کرد که وقت استراحت
۷۰-برای ناهار است. او دادگاه رسیدگی به اتهامات حمید نوری را برای یک ساعت تعطیل کرد تا پس از صرف ناهار، بازپرسی از محمود رویایی، عضو سازمان مجاهدین خلق و جان‌به‌در‌برده از اعدام‌های سال ۶۷ از حدود ساعت ۱۳ به وقت محلی از سر گرفته شود.

دادگاه #حمید_نوری
شهادت #محمود_رویایی
۷۱-با آغاز دوباره دادگاه #حمید_نوری در روز چهلم (بدون در نظر گرفتن جلسات فوق‌العاده یا برگزار نشده)، دادستان پرسیدن سوال از محمود رویایی را از سر گرفت و همچنان درباره کتاب آفتابکاران از او سوال کرد. او با اشاره به یک پانویس در کتاب آفتابکاران گفت که او (محمود رویایی) در این⬇️
۷۲-پانویس حمید عباسی (#حمید_نوری) را یکی از پاسدارها و نگهبانان زندان اوین معرفی کرده‌ است. او سپس پرسید: «شما این اطلاعات را از کجا آوردید؟»
محمود رویایی: دوستانم این اطلاعات را به من دادند. آنها به من گفتند حمید عباسی ابتدا در زندان اوین یک پاسدار معمولی بوده و بعد پیشرفت کرده.
۷۳-یعنی در سال ۶۱ پاسدار معمولی بوده و بعد تبدیل شده به کمک ناصریان (محمد مقیسه) در بند ۳ اوین و آن‌وقت هم پاسدار بوده و هم بازجو-شکنجه‌گر. البته این اطلاعات در فایل صوتی منتشر شده از سوی سازمان ملی مقاومت از صحبت‌های علی رازینی، مقام بلندپایه قضایی هم آمده.
با گذر دادستان از این
۷۴-موضوع، سوال بعدی از محمود رویایی پرسیده شد. دادستان از او سوال کرد که لیست اسامی منتشر شده را از کجا آورده و بر چه اساسی آن را منتشر کرده است؟
محمود رویایی در پاسخ گفت: «اطلاعات مطرح شده در این لیستِ اسامی از جمله مدت محکومیت و تاریخ شهادت افراد، پیشتر منتشر شده بود و من آنها
۷۵-را جمع‌آوری کردم. از جمله منابع من برای این فهرست، لیست منتشر شده از سوی سازمان مجاهدین خلق بود و لیست‌های دیگر. بعد من اسامی را بررسی کردم، در اینترنت گشتم و از طریق خانواده‌ها اطلاعات را تکمیل کردم.»
دادستان سپس به گفت‌و‌گوی محمود رویایی با یک سازمان حقوق بشری پرداخت؛ مربوط
۷۶-به گزارشی منتشر شده در اکتبر سال ۲۰۱۶: «شما در این گزارش وقایع مربوط به حضور در راهروی مرگ و اتاق هیأت مرگ را مطرح کرده‌اید اما تاریخ را روزی غیر از ۱۲ مرداد گفته‌اید. چرا؟»
محمود رویایی: من ده‌ها مصاحبه، مقاله، مطلب و انتشار درباره اعدام‌های سال ۶۷ داشته‌ام و در همه آنها⬇️
۷۷-تاریخ را ۱۲ مرداد گفته‌ام. ۱۲ مرداد هرگز از ذهن من پاک نمی‌شود و ممکن نیست که در مورد آن اشتباه کنم. در مورد این گزارش من متأسفانه مطلع نبودم که این خطا‌ در این گزارش هست و همین الان فهمیدم. این اشتباه من بوده و من باید متن مصاحبه را می‌خواستم، آن را می‌خواندم و تصحیح می‌کردم.
۷۸-دادستان در ادامه در مورد یک مصاحبه تلویزیونی با محمود رویایی پرسید: «این فیلم و گفت‌وگو که پخش شد، مربوط به چه تاریخی است و چه زمانی ضبط شده است؟»
محمود رویایی: اگر منظورتان فیلمی‌ست که من در آن درباره راهروی مرگ صحبت کردم، آن مربوط به سال ۷۷ است در گفت‌و‌گو با سیمای آزادی.
۷۹-دادستان سپس از محمود رویایی پرسید: «وقتی حمید عباسی (#حمید_نوری) دستگیر شد، آیا شما عکسی از ایشان دیدید؟»
محمود رویایی در پاسخ گفت: «بله! من شاید یک روز شاید هم دو روز بعد از دستگیری او، شنیدم که دستگیر شده. بعد شروع کردم به گشتن در اینترنت و اولین عکسی که از او دیدم، عکسی بود
۸۰-در هواپیما. … وقتی این عکس را دیدم بلافاصله متوجه شدم که خودش است و هیچ تردیدی نداشتم. دو روز بعد هم سندی منتشر شد که بعد از آن دیگر هیچ‌کس تردید نداشت چون در این سند ناصریان (محمد مقیسه) صریح و آشکار می‌گوید یک روز قبل از سفر حمید عباسی (#حمید_نوری) به او گفته است که نرو.⬇️
۸۱-او می‌گوید که حمید عباسی (#حمید_نوری) دفتردارش بوده و به همین دلیل به او گفته که نرو.»
دادستان: آیا شما در جریان پروسه دادرسی موفق شده‌اید تصویری از حمید نوری ببینید؟
محمود رویایی: بله، من در همین دادگاه از فاصله دور او را دیدم. وقتی در روزهای قبل او را به دوستانم نشان دادید⬇️
۸۲-من هم او را دیدم.
دادستان: آیا او همان حمید عباسی است که شما در کتابتان درباره‌اش نوشته‌اید؟
محمود رویایی: بله! ۱۰۰درصد.
دادستان: شما چه زمانی متوجه شدید که #حمید_نوری همان حمید عباسی است؟
محمود رویایی: اسم جدید [واقعی] او را من نمی‌دانستم. البته شاید قبلا جایی شنیده بودم اما
۸۳-زمانی دقیقا متوجه شدم که همین صدای منتشر شده از ناصریان (محمد مقیسه) را شنیدم. دلیلش این است که مقیسه(ای) در همین نوار گفت که به او گفتم نرو و به همین نوری اشاره می‌کرد اما گویا او تضمین از مقام بالاتری گرفته بود و برای همین این سفر را انجام داد.
محمود رویایی در ادامه گفت:⬇️
۸۴-«مقیسه‌ای می‌گوید که به او گفتم این سفر دسیسه است و نرو. اما او گوش نکرد و رفت ….»
پس از این پاسخِ محمود رویایی، دادستان گفت که دیگر سوالی از این شاهد ندارد. رئیس دادگاه تشکر کرد و فرصت را به وکیل مشاور محمود رویایی داد. او پرسید: «درست است که شما همه افراد لیستِ بی جز⬇️
۸۵-شماره ۱۲ را می‌شناسید؟»
محمود رویایی: بله! کاملا درست است.
وکیل مشاور: شما چه سالی از ایران خارج شدید؟
رویایی: سال ۷۴ (۱۳۷۴).
- یعنی چهار سال پس از آزاد شدن از زندان؟
- بله!
- من در این مورد سوالی دارم که بعد می‌پرسم اما حالا سوالم این است که وقتی دادستان درباره وقایع⬇️
۸۶-روز ۱۲ مرداد از شما سوال کرد، شما گفتید در این روز اتفاقی افتاد که باعث شد شما خیلی دقیق عباسی (#حمید_نوری) را نگاه کنید. درست است؟
محمود رویایی به این سوال وکیل مشاور خود پاسخ مثبت داد و در ادامه گفت: «فاصله من با نوری در این زمان کمتر از ۳متر بود. … بعد از اینکه من از جریان
۸۷-اعدام‌ها مطلع شدم، وقتی شب وارد اتاق دربسته شدم، همان شب متوجه شدم که همه را اعدام کرده‌اند. … تا روزی که من در زندان بودم سایه مرگ و احتمال اعدام شدن را بر سر خودم حس می‌کردم اما دیگر کسی از مرگ نمی‌ترسید. آنچه سخت بود فقدان عزیزانمان بود. فرصت نشد که من توضیح بدهم در این
۸۸-روزها ما چه کشیدیم …. یکی از این روزها شنیدم که محمد فرمانی در زد و به فریاد گفت که من همه مواضع سازمان مجاهدین خلق را قبول دارم و آماده اعدام هستم. بسیاری دیگر از دوستان من هم همین کار را کردند اما من این کار را نکردم ….»
پس از این پاسخ، وکیل مشاور با تأکید بر کمبود وقت⬇️
۸۹-سوال بعدی را از محمود رویایی پرسید. او گفت: «روز ۱۲ مرداد وقتی شما می‌روی پیش هیأت مرگ، هفت سال از زندانت گذشته بود و تقریبا سه سال بعد آزاد شدی. آیا در این سه سال هم نگران اعدام شدن بودی؟»
محمود رویایی: بله! این سایه مرگ همیشه بالای سر ما بود تا روز آزادی اما آنچه دردناک‌تر⬇️
۹۰-بود، همان بود که گفتم. … وقتی آزاد شدم و هنوز در ایران بودم، شرایط بسیار سختی داشتم. البته این را نشان نمی‌دادم. یاد دوستانم می‌افتادم که از همه‌چیزشان گذشتند و من این کار را انجام ندادم. دائم به آنها فکر می‌کردم و می‌دانستم که آنها را تنها گذاشته‌ام. می‌دانستم تنها کاری که⬇️
۹۱-می‌توانم بکنم این است که راه آنها را ادامه بدهم و این کار سختی بود. من در معرض یک انتخاب خیلی سخت قرار داشتم ….
- آیا شما پیش متخصص پزشکی و … رفتید؟
- خیر! مشکل اصلی من این بود که وقتی آزاد شدم، یک سند ملکی معادل ۷۰ هزار دلار از خانواده‌ام گرفتند و این آخرین سرمایه پدرم بود.
۹۲-یک ضامن دولتی یعنی یک کارمند دولت هم یک چک سفید گذاشت. پس اگر من انتخاب می‌کردم راه دوستانم را ادامه بدهم، چند خانواده نابود می‌شدند. من پدر و مادر و خواهر و برادرهایم را بی‌نهایت دوست داشتم و نمی‌توانستم شاهد آوارگی‌شان باشم. از طرفی هم وظیفه‌ای در مقابل مردم و دوستانم داشتم.
۹۳-این شرایط بسیار سختی بود و من نمی‌دانستم که چه انتخابی باید بکنم. یک روز با پدرم صحبت کردم. به او گفتم که بابا من دیگر نمی‌توانم [اینجا بمانم]. پاسدار که می‌بینم اعصابم خرد می‌شود. اینها دوستان من را کشته‌اند. بهتر است بروم خارج. پدرم گفت که من ۱۰سال به عشق تو زندگی کردم و⬇️
۹۴-زنده ماندم. اگر بروی من یک ماه بیشتر زنده نمی‌مانم. انتخاب بسیار سختی بود …. وقتی یاد “غلامحسین مشهدی ابراهیم” می‌افتم که مادرش همه زندگی‌اش را فروخت و یک خانه نزدیک زندان گوهردشت خرید که او آنجا اعدام شده بود، و سایر دوستانی که مشکلات خیلی بیشتری داشتند اما از همه آنها⬇️
۹۵-گذشتند و اعدام شدند ….
رئیس دادگاه در اینجا صحبت‌های محمود رویایی را قطع کرد و گفت که چون فرصت بسیار محدود است امکان ادامه این موضوع به این ترتیب وجود ندارد. پس از این توضیح قاضی، محمود رویایی گفت: «بله … من در نهایت چون دنبال تمایلات فردی خودم نبودم، انتخاب کردم و با کمکِ⬇️
۹۶-یکی از دوستانم که از شاکیان همین پرونده هم هست، از کشور خارج شدم. … یک ماه بعد پدرم فوت کرد. بیشتر ادامه نمی‌دهم چون نمی‌خواهم وقت دادگاه را با مسائل شخصی خودم بگیرم اما اگر می‌خواهید بدانید ما چه رنجی کشیدیم اجازه بدهید به یک خاطره اشاره کنم ….»
رئیس دادگاه در واکنش گفت که
۹۷-به هر حال از ساعت ۱۴ (به وقت محلی) فرصت سوال و جواب را به وکیلان مدافع #حمید_نوری خواهد داد….
پس از این تذکر رئیس دادگاه، وکیلان مشاور حاضر در سالن دادگاه در دورِس آلبانی و شخص قاضی با هم گفت‌و‌گو کردند و در نهایت بنا بر این شد که محمود رویایی واقعه و خاطره مورد نظرش را⬇️
۹۸-تعریف کند.
رویایی در شرح این واقعه گفت: «با کمک یکی از دوستانم که در راهروی مرگ بود، پس از آزادی از زندان رفتم به دیدن خانواده دوست دیگری که اعدام شده بود. رفتم خانه‌شان، زنگ زدم، مادرش را در باز کرد. بیش از سه سال از اعدام فرزندشان گذشته بود. مادر در را که باز کرد، تا من را
۹۹-دید بغلم کرد و گفت: بوی حمید را می‌دهی …. بچه‌هایش را صدا کرد و گفت بیایید! عمو آمده. بچه‌ها من را بردند نزد پدر حمید. وارد شدم. پدر حمید من را که دید گفت: تو را چرا کشتند؟ من فکر کردم منظورش این است که تو را چرا نکشتند …. رفتم صورت پدر را بوسیدم. پدر باز تکرار کرد که تو را
۱۰۰-چرا کشتند؟ (منقلب و همراه با گریه) گفت مگر دزدی کرده بودی؟ مگر آدم کشته بودی؟ مادر حمید گفت که این حمید نیست. این دوست حمید است. پدر دست بردار نبود. می‌گفت نگفتی این بچه‌ها بابا می‌خواهند؟ می‌گفت نگفتی پدرم مریض است؟ چرا تو را کشتند؟ … بچه‌ها گریه می‌کردند و مادر فریاد می‌زد
۱۰۱-این محمود است، این دوست حمید است، حمید را کشتند …. حمید دیگر نمی‌آید ….»
با پایان این روایت، وکیل مشاور محمود رویایی گفت که دیگر سوالی از او ندارد. قاضی از رویایی پرسید که آیا فرصتی برای استراحت می‌خواهد؟ محمود رویایی پاسخ منفی داد اما وکیل مدافع #حمید_نوری گفت که او و⬇️
۱۰۲-موکلش به پنج دقیقه زمان (به عنوان تنفس) نیاز دارند. رئیس دادگاه با این درخواست موافقت کرد. در فاصله خروج افراد از دادگاه برای تنفس، صدای خنده‌های #حمید_نوری شنیده شد که با وکیلش مارکوس درباره گرفتن قهوه صحبت کرد ….
با پایان تنفس، رئیس دادگاه از وکیلان مدافع حمید نوری خواست
۱۰۳-تا سوال و جواب از محمود رویایی را آغاز کنند. یکی از دو وکیل #حمید_نوری طرح پرسش‌هایشان از محمود رویایی را آغاز کرد. او به عنوان اولین سوال پرسید که آیا رویایی جلسات دادگاه را شنیده و تعقیب کرده است؛ چه در آلبانی و در محل دادگاه و چه از طریق اینترنت؟
محمود رویایی: بله!
⬇️
۱۰۴-وکیل #حمید_نوری: در چه سطح و بعدی؟
- من اکثر جلسات دادگاه را چه در اینجا و چه از طریق اینترنت دنبال کرده‌ام.
- آن‌طور که من فهمیدم شما ساکن اردوگاه اشرف در آلبانی هستید و در این اردوگاه زندگی می‌کنید ….
- بله!
- چند وقت است که در اشرف هستید؟
- اگر منظورتان شهر اشرف-۳ در
۱۰۵-آلبانی‌ست، از سال ۲۰۱۶.
- و قبل از آن؟
- قبل از آن در لیبرتی بودم. در عراق.
- پس شما سایر شاکیان را که در کمپ اشرف هستند خوب می‌شناسید ….
- بله!
- آیا شما هنوز عضو و هوادار مجاهدین هستید؟
- بله! عضو مجاهدینم.
- آیا با دیگر هم‌پرونده‌ای‌هایتان در مورد پرونده #حمید_نوری و
۱۰۶-اتفاقات سال ۱۹۸۸ و این قضایا صحبت و تبادل نظر کرده‌اید؟
- در رابطه با پرونده #حمید_نوری؟
- سوال من عملا دو بعد دارد و به دو بخش تقسیم می‌شود. یکی دادگاه حمید نوری و یکی هم صحبت در کمپ اشرف درباره وقایع آن سال ….
- بله! صحبت کرده‌ایم.
- من یک ماکت در مقابل شما می‌بینم و تا⬇️
۱۰۷-جایی که من می‌فهمم این یک کار گروهی است. آیا شما هم در تولید این ماکت دخیل بوده‌اید؟
- بله!
- در ساخت این فیلم تهیه شده که وکیل مشاورتان نمایش داد و مجاهدین آن را ساخته‌اند و تحویل دادگاه داده‌اند هم نقش داشته‌اید؟
- بله!
- …حالا برویم سراغ کتاب‌ها. شما یک‌سری کتاب نوشته‌اید
۱۰۸-که یکی از آنها در سال ۲۰۰۷ منتشر‌ شده. شما همچنین گفتید که کتاب‌های ایرج [مصداقی] را هم مطالعه کرده‌اید. آن کتاب‌ها هم بخشا بعضی از مستندات این پرونده هستند. تا جایی که من می‌فهمم کتاب‌های ایرج زودتر از کتاب‌های شما منتشر شده‌اند. درست است؟
- بله!
- امروز درباره حمید عباسی⬇️
۱۰۹-(#حمید_نوری) در دادگاه از شما سوال شد. مثلا دادستان به طور مشخص از شما پرسید که آیا عباسی پاسدار بود و شما گفتید که او کمک‌دست و همکار ناصریان بود. اما من نفهمیدم که آیا عباسی پاسدار بود یا نه؟
- من مجبور شدم به دلیل کمبود وقت پاسخ را کوتاه بکنم. اگر وقت دارید مفصل‌تر جواب
۱۱۰-می‌دهم .…
وکیل #حمید_نوری: من فقط می‌خواهم بدانم که عباسی پاسدار بود یا نه؟ بله یا خیر ….
محمود رویایی: ایشان هم پاسدار بود، هم بازجو بود، هم دادیار؛ در سال‌های مختلف.…
- وقتی می‌گویید بازجو، آیا منظورتان بازجو در زندان گوهردشت است؟
- نه‌خیر! در گوهردشت او کمک دادیار بود،
۱۱۱-معاون دادیار بود.
- در این فیلم که شما خودتان گفتید سال ۱۳۷۷ تهیه شده و شما در آن صحبت می‌کنید، حمید عباسی [#حمید_نوری] را پاسدار معرفی می‌کنید. بعد در گفت‌و‌گو با “جی‌وی‌ام‌آی” [سازمانی که به عنوان سازمان حقوق بشری معرفی می‌شود] هم همین عنوان و لقب را به او می‌دهید. در کتابِ
۱۱۲-آفتابکاران هم که دادستان بخش‌هایی از آن را اینجا خواند، شما نوشته‌اید که حمید عباسی یک نگهبان لاغراندام بوده است. سوال من این است که آیا او یک پاسدار بود که وظیفه کمک به ناصریان را به او محول کرده بودند؟
- خیر! … پاسدار در فرهنگ زندانیان پاسدار یک فحش و توهین است. ممکن است⬇️
۱۱۳-من بگویم پاسدار ناصریان اما معنی‌اش این نیست که او یک پاسدار و عامل جز است بلکه یعنی او یک جنایتکار به نام ناصریان است.
- اما وقتی شما بگویید پاسدار ناصریان، آیا این را به خودش می‌گفتید یا پشت سرش می‌گفتید؟
- من پیشنهاد می‌کنم که شما (دادگاه) آن فایل دو دقیقه‌ای که من ۲۳سال
۱۱۴-پیش پر کرده‌ام و مسئولیت حمید عباسی (#حمید_نوری) را توضیح داده‌ام، پخش کند.
- این جواب سوال من نیست. من پرسیدم که آیا شما جلوی روی ناصریان هم به او پاسدار می‌گفتید یا این را پشت سرش می‌گفتید؟
- ما اصلا او را خطاب نمی‌کردیم. نه به او می‌گفتیم ناصریان و نه می‌گفتیم پاسدار.⬇️
۱۱۵-وقتی میان خودمان صحبت می‌کردیم، می‌گفتیم ناصریان یا عباسی اما وقتی می‌گوییم پاسدار ناصریان یعنی او را تحقیر می‌کنیم/می‌کردیم. و یک نکته مهم‌تر اینکه پاسدار به معنی آدم تازه‌کار است و این [#حمید_نوری] زمانی پاسدار معمولی بود.
وکیل مدافع حمید نوری پس از این پاسخ محمود رویایی⬇️
۱۱۶-گفت که از این موضوع می‌گذرد. او سپس درباره “عرب” از رویایی سوال کرد و او در پاسخ گفت: «بله اما من عرب را زیاد نمی‌شناسم. من دو بار عرب را دیدم، حالا شاید هم بیشتر اما دو بارش را یادم است ….»
وکیل #حمید_نوری: من یک سوال از شما دارم که راستش سوال هدایت‌کننده است. صادقانه به
۱۱۷-شما بگویم، در بازجویی از شما درباره عرب سوالی پرسیده نشده، اما آیا می‌توانیم هم‌نظر باشیم که شما چهره “عرب” را برای پلیس توصیف نکرده بودید؟
- چهره عرب را من همین‌جا توصیف کردم؛ همین دو ساعت پیش.
- سوالم این است که آیا چهره عرب را در اداره پلیس هم توصیف کردید؟
- یادم نیست …
۱۱۸-یادم نیست … اگر سوال کرده باشند گفته‌ام.
- گفتم که آنها سوال نکرده‌اند و شما هم چیزی نگفته‌اید. اما شما حتما بازپرسی‌های دیروز را هم بوده‌اید و گوش کرده‌اید ….
- بله بله.
- حالا اگر برویم سراغ چهره و ظاهر عباسی [#حمید_نوری]؛ شما گفتید که او آرام و آهسته می‌رفت. این را در
۱۱۹-در اداره پلیس هم گفته‌اید که او آرام و آهسته می‌رفت. حالا من می‌خواهم که شما بیشتر توضیح بدهید منظورتان از آرام و آهسته چیست. یعنی گویا طریقه راه رفتن او یک شکل مشخص و معینی بوده ….
- بله … اولا من نگفتم آرام و آهسته بلکه از یک لفظ دیگری استفاده کردم چون هر کسی می‌تواند
۱۲۰-آرام و آهسته یا تند راه برود اما او شُل راه می‌رفت. محکم راه نمی‌رفت. شاید بشود گفت پایش را هم می‌کشید و می‌رفت. مثل ناصریان قدم‌هایش محکم نبود. یعنی‌ در مقایسه با ناصریان (محمد مقیسه) که در حرکتش هم یک تحکمی داشت، او این‌طور نبود و جور دیگری قدم برمی‌داشت. حرکتش فرق می‌کرد.
۱۲۱-وکیل #حمید_نوری: من یادداشت کردم که پاهایش را می‌کشید و می‌رفت. حالا می‌خواهم بدانم فرم بدن و نحوه ایستادنش چگونه بود.
محمود رویایی: من منتظر همین بودم و همین را می‌خواستم توضیح بدهم. شما می‌دانید که راه رفتن آدم‌ها خاص است. شاید چیزی باشد شبیه به اثر انگشت. خیلی‌ها را می‌شود
۱۲۲-از دور فقط با راه رفتنشان تشخیص داد. آنجا که من به پلیس توضیح دادم، منظورم این بود که راه رفتنش با ناصریان فرق می‌کرد. یعنی اگرچه من از زیر چشم‌بند چهره او [#حمید_نوری] را دیدم اما اگر نمی‌دیدمش هم می‌توانستم از روی راه رفتنش او را تشخیص بدهم.
- من درباره شکل بدن او و اینکه
۱۲۳-خودش را چطور نگه می‌دارد سوال کردم ….
- نمی‌دانم این را چطور می‌شود توضیح داد. فقط می‌توانم این را بگویم که راه رفتن این [#حمید_نوری] با بقیه پاسدارها فرق می‌کرد؛ کما اینکه بقیه پاسدارها هم همین‌طور.
- من درباره طریقه راه رفتنش صحبت نمی‌کنم. درباره ایستادنش حرف می‌زنم. آیا
۱۲۴-او محکم و استوار می‌ایستد یا شل و ول؟
- دقیقا خودتان کمک کردید. من همین را می‌خواستم بگویم. او در مقایسه با ناصریان شل و ول بود اما اینکه گفتید پایش را می‌کشید، این درست و دقیق نیست ….
- ولی شما به پلیس گفته‌اید که او پاهایش را می‌کشید و می‌رفت ….
- بله، آنجا می‌خواستم
۱۲۵-همین شل و ولی را توصیف کنم.
- آیا نفس این قضیه که او پاهایش را می‌کشید و می‌رفت به پلیس گفته‌اید یا نه؟
- یادم نمی‌آید که از این لفظ استفاده کردم اما منظورم شل و ول بود اما آن هم غلط نیست. گرچه اگر به تنهایی بگوییم که پایش را می‌کشید انگار بخواهیم بگوییم که او یک بیماری دارد
۱۲۶-در حالی که منظور من این نیست. ضمن اینکه اگر شما دنبال مشخصات این [#حمید_نوری] هستید، مشخصات خیلی روشنی دارد ….
- اما بالاخره از آن مشخصات معین، یکی هم فرم بدن و کشیدن پایش نیست؟
- بله! یکی از مواردی که او را از بقیه پاسدارها متمایز می‌کند، همان فرم راه رفتن، اندام و ظاهرش
۱۲۷-است.
- حالا برویم سراغ صورتش. پیش از این درباره دماغ حمید عباسی (#حمید_نوری) صحبت کرده‌اید. یادتان می‌آید چه گفته‌اید؟
محمود رویایی در پاسخ به این سوال وکیل مدافع حمید نوری گفت: «یکی از مواردی که او از پاسدارهای دیگر متمایز می‌کند، همین بینی‌اش است. بینی او یک مقدار تیز است،
۱۲۸-برخلاف ناصریان که بینی‌اش خیلی پهن و به اصطلاح خودمان کوفته‌ای است. یک کمک دیگر هم می‌توانم بکنم: هیچ پاسداری شبیه ایشان نیست.
- سوال من اما همچنان درباره بینی حمید عباسی (#حمید_نوری) است. شما گفتید دماغ او خیلی تیز بود. این درست است؟
- من گفتم دماغ ایشان تیز بود، نگفتم خیلی
۱۲۹-تیز بود.
- در بازجویی پلیس این‌چنین گفته‌اید.
- من تا جایی که یادم است گفتم تیز بود. شاید از لفظ عقابی هم استفاده کرده باشم چون ما به کسی که دماغش تیز است می‌گوییم دماغ عقابی.
- پس حمید عباسی (#حمید_نوری) یک دماغ عقابی داشت. … بسیار خوب. از دماغ او بگذریم. برویم جلوتر وگرنه
۱۳۰-تمام نمی‌کنیم. … شما گفتید فروردین ۶۷ از زندان قزل‌حصار به زندان گوهردشت آمده‌اید؟
- بله! ۱۸ فروردین.
- سوال من حالا این است که حمید عباسی (#حمید_نوری) که شما توصیفش کردید را آیا در زندان قزل‌حصار هم ندیده بودید؟
- ممکن است دیده باشم اما یادم نیست.
- حالا یادتان نمی‌آید⬇️
۱۳۱-اما اگر بنا بوده که او در زندان قزل‌حصار بوده باشد و شما او را ‌دیده باشید، این اتفاق کی ممکن است افتاده باشد؟
- من به این دلیل می‌گویم بله، چون ناصریان را در قزل‌حصار دیده بودم. بعد از سال ۶۴ من ناصریان را در زندان قزل‌حصار دیده بودم. شاید این [#حمید_نوری] هم همراهش بوده اما
۱۳۲-من توجه نکرده‌ام.
- پس نظر شما این است که ناصریان و عباسی (#حمید_نوری) سال ۶۴ از زندان قزل‌حصار به زندان گوهردشت می‌آیند؟
- من این را نگفتم. به احتمال قریب به یقین با هم بوده‌اند اما من عباسی را در قزل‌حصار ندیدم یا اگر دیدم یادم نیست اما او را در گوهردشت دیدم.
- سوال من این
۱۳۳-است که آیا ممکن است حمید عباسی (#حمید_نوری) در قزل‌حصار بوده باشد؟
- ممکن است. شاید بوده باشد اما اگر بوده، از سال ۶۴ به بعد بوده نه قبل از آن.
- بسیار خوب. برویم سراغ مرداد ۶۷. شما بحث ۸ مرداد را می‌کنید و می‌گویید که چند نفر از بچه‌ها از این پنجره چیزهایی را می‌بینند. شما
۱۳۴-خودتان ندیده‌اید اما لشکری با اسلحه دیده شده. حتی ناصریان و حمید عباسی (#حمید_نوری) هم. و کسی دیده که فرغونی پر از طناب هم آنجاست. درست است؟
- یک کسی نبود. کسانی دیده بودند.
- بسیار خوب. کسانی دیده بودند اما شما ندیده بودید.
- نه، من ندیده بودم.
- اما شما درباره این قضیه در
۱۳۵-بازجویی پلیس با جزییات صحبت کرده‌اید. آیا در همین جزییات از حمید عباسی (#حمید_نوری) هم نام آورده‌اید؟
- من یادم نیست دقیقا به پلیس چه گفته‌ام اما یادم است که گفته‌ام شماری از بچه‌ها که می‌توانم نام ببرم این صحنه را دیده‌اند. حمید عباسی همراه با ناصریان و یک تعداد دیگر از
۱۳۶-پاسدارها آنجا بوده‌اند.
وکیل مدافع #حمید_نوری در این مورد از رئیس دادگاه خواست که متن بازجویی محمود رویایی در نزد پلیس سوئد خوانده شود. به گفته او آنچه تناقض دارد این است که نامی از حمید عباسی در این روایت نیست.
رئیس دادگاه پذیرفت و گفت: «بله، این تناقض وجود دارد اما نیازی
۱۳۷-به خواندن نیست. ما این مورد را یادداشت می‌کنیم که در اینجا و در این بخش از روایت نامی از حمید عباسی (#حمید_نوری) به میان نیامده. نام ناصریان هم مطرح نشده.»
وکیل حمید نوری در ادامه گفت: «قصد دارم تأکید کنم که نام داود لشکری و پاسدارهای دیگر ذکر شده اما به ناصریان و عباسی اشاره
۱۳۸-نشده است.»
رئیس دادگاه در اینجا گفت که به وکیل مدافع #حمید_نوری اجازه می‌دهد اظهارات محمود رویایی در نزد پلیس را بخواند.
وکیل نوری: این حرف‌های شماست درباره روز ۸ مرداد. اینکه چطور به بند شما می‌آیند، چند نفر را می‌برند و …. وسط روز یک دوستت به نام حسن اشرفیان، یک صحنه خیلی
۱۳۹-عجیبی را می‌بیند؛ از طریق پنجره زندان که بالای حیاط است. او داود لشکری را می‌بیند که مسلح بوده با فرغونی پر از طناب که آن را به طرف سوله می‌برده است. تعداد زیادی پاسدار هم همراه داود لشکری بوده‌اند. بعد از چند دقیقه یا چند ساعت یا دو ساعت، او صدای فریاد و شعار الله اکبر و⬇️
۱۴۰-مرگ بر منافق را از آنجا شنیده و بعد از نیم‌ساعت یا یک ساعت، چند نفر از هم‌بندی‌ها از این پنجره نگاه می‌کنند و می‌بینند که دارند شیرینی پخش می‌کنند. چه کسانی؟ پاسدارها و داود لشکری …. این حرف‌های شماست برای پلیس که به این ترتیب یادداشت شده است. اما امروز شما مطابق با این⬇️
۱۴۱-روایت خودتان صحبت نکردید. شما امروز ناصریان و حمید عباسی (#حمید_نوری) را به این ماجرا اضافه کردید. آیا شما از ناصریان و عباسی در این ماجرا در نزد پلیس صحبت کردید؟
محمود رویایی: آنچه مهم است این است که من به پلیس گفته‌ام که اینها را شنیده‌ام. اگر من چیزی را دیده بودم و بعد آن
۱۴۲-را جور دیگری می‌گفتم یا آن را کم و زیاد می‌کردم باید می‌گفتم که خب چرا این یا آن را نگفتم؟
- همین جا صبر کنید. صبر کنید. این قسمت زیر علامت سوال نیست. من که نمی‌گویم شما اینها را دیده‌اید. شما شنیده‌اید و ما این را قبول کرده‌ایم. اما شما در بازجویی پلیس وقتی تعریف کرده‌اید
۱۴۳-چه‌ها شنیده‌اید، گفته‌اید که بچه‌ها گفتند داود لشکری و پاسدارهای دیگر آنجا بودند اما امروز گفتید که بچه‌ها گفتند داود لشکری آنجا بود، پاسدارهای دیگر بودند، ناصریان و عباسی (#حمید_نوری) هم بودند ….
محمود رویایی: بله …. آنچه که من برای پلیس تعریف کردم، این بوده که گفتم یک
۱۴۴-اتفاق خیلی مهم. منظور من بیان یک خبر و اتفاق بسیار مهم بوده است در آن شرایط.
- بله، شما از یک اتفاق خیلی مهم گفتید، بعد در نزد پلیس سوئد نشستید برای بازجویی. آن موقع هم می‌دانستی که #حمید_نوری هم دستگیر شده. عکس‌های او را هم در اینترنت دیده بودی. پس آیا مهم نبوده که بگویی⬇️
۱۴۵-شنیده‌ای که عباسی (#حمید_نوری) هم با این پاسدارها بوده؟
- من حتی الان هم نسبت به زمان وقوع این حادثه اندکی تردید دارم. یعنی با قطع و یقین نمی‌گویم؛ مثل ۱۲مرداد که شاهد وقایع بودم ….
- پس بگذار سوال را این‌طوری بپرسم: آیا در این فراز از بازجویی شما اسم عباسی را آورده‌ای و⬇️
۱۴۶-اشتباه ترجمه شده؟
محمود ‌رویایی: نه! اشتباه ترجمه نشده. من همین را گفتم ….
- پس از این هم بگذریم. سوال دیگری دارم درباره مصاحبه شما در همین مورد با “جی‌وی‌ام‌آی”. در نسخه انگلیسی آن آمده است که شما گفته‌اید آنها آمدند روزنامه‌ها را قطع کردند، تلویزیون‌ها را بردند، زندانیان
۱۴۷-را بردند به سلول‌های انفرادی و شنیدید که گروه‌های بزرگی از زندانیان به مقصدی ناشناس فرستاده شده‌اند.
وکیل مدافع #حمید_نوری در ادامه عین متن انگلیسی این بخش از مصاحبه را خواند و گفت که ترجمه آن به سوئدی آسان نیست اما: «به نظر می‌رسد شما گفته‌اید چرخ‌هایی پر از طناب بوده‌اند و
۱۴۸-آنها را در کریدورها می‌بردند و ما ترس از این داشتیم که این طناب‌ها را برای اعدام زندانیان استفا‌ده کنند. آیا این روایت برای شما آشناست محمود؟
محمود رویایی: بله! من در مصاحبه‌ای که داشتم حتما این را هم گفته‌ام چون موضوع مهمی بوده.
- اما اینجا نوشته شده چرخ‌هایی پر از طناب در
۱۴۹-داخل راهروهای گوهردشت، یعنی داخل ساختمان ….
- نه … مشخص است که این خطای‌ در ترجمه است. راهروی گوهردشت که فرغون نمی‌آید.
- پس به نظر شما این ترجمه اشتباه است ….
- البته من قصد ندارم کار کسانی که این گزارش‌ها را تهیه کرده‌اند زیر سوال ببرم چون قصد بدی نداشته‌اند. اما مثلِ
۱۵۰-موردی که صبح داشتیم و خانم دادستان گفتند (مربوط به روز ۱۲ مرداد و ۱۷ مرداد)، موضوع کاملا روشن است. من تا به حال نگفته‌ام که در راهروی مرگ طناب رد شده. حتی به مخیه‌ام هم خطور نکرده اما لابد من خوب توضیح نداده‌ام.
- بسیار خوب … ادامه بدهیم.
وکیل #حمید_نوری در ادامه به روایتِ
۱۵۱-محمود رویایی از روز ۱۲ مرداد پرداخت. او ابتدا از رویایی خواست تا روی ماکت، راهروی کوچک را نشان دهد. با توجه به مشکل تصویر، رئیس دادگاه تلاش کرد تا محل مورد نظر محمود رویایی را برای وکیل مدافع #حمید_نوری روشن کند.
در ادامه و پس از توضیح رویایی، رئیس دادگاه بار دیگر وارد روند
۱۵۲-پرسش و پاسخ شد و از محمود رویایی خواست تا درباره راهروی اصلی و راهروی کوچک -چنانچه دادستان آن را راهروی کوچک نامیده- توضیح دهد.
محمود رویایی درباره این راهرو و فضای داخلی زندان گوهردشت توضیح داد. وکیل #حمید_نوری گفت که متوجه شده اما رئیس دادگاه گفت که او خودش متوجه نمی‌شود
۱۵۳-چون در فیلم به نمایش درآمده، عرض راهروها یکی بوده است. محمود رویایی گفت که شاید بهتر باشد فیلم را دوباره ببینید اما رئیس دادگاه گفت که می‌خواهد‌ توضیح او را بشنود. رویایی تلاش کرد تا موقعیت جغرافیایی و شرایط مکانی راهروی مورد نظر قاضی را توضیح دهد. او در نهایت گفت که خودش هم
۱۵۴-انتهای راهروی مورد نظر رئیس دادگاه را ندیده و نمی‌داند که این راهرو به کجا می‌رسد: «البته در طبقات معلوم بود که انتهای راهرو به کجا می‌رسد اما در اینجا دیده نمی‌شد یا من نمی‌دیدم. البته مانعی در راهرو نگذاشته بودند اما معلوم نبود ….»
در ادامه جلسه دادگاه #حمید_نوری، قاضی
۱۵۵-خود به طرح سوال درباره محل قرار گرفتن محمود‌ رویایی در راهروی مرگ پرداخت و او به سوالات توماس ساندر پاسخ داد. در نهایت رئیس دادگاه از وکیل مدافع #حمید_نوری پرسید که آیا موضوع برایش روشن شده است یا نه؟
وکیل مدافع نوری پاسخ مثبت داد و اضافه کرد: «در همین مورد من یک سوال دیگر
۱۵۶-دارم: بین راهروی اصلی و راهرویی که اتاق هیأت مرگ در آن قرار داشت آیا دری وجود داشت؟»
محمود رویایی: بله!
وکیل نوری پاسخ رویایی را تکرار کرد که او به ناگهان گفت: «ببخشید! ببخشید! من درست متوجه سوال نشدم. تکرار کنید لطفا!»
پس از تکرار سوال، محمود رویایی گفت: «خیر، دری در میانِ
۱۵۷-دو راهرو نبود. فقط راهروی اصلی در داشت. اینجا در نداشت ….»
وکیل نوری: شما گفتید که نمی‌توانستید انتهای راهرو را ببینید اما سوال من این است که از محل استقرارتان تا چند متر را می‌توانستید ببینید؟
رویایی: من چون این‌طرفم دیوار بود نمی‌توانستم ببینم اما در جهتی که دید داشتم شاید
۱۵۸-تا ۳۰ متر را می‌توانستم ببینم اما من توجهی به آن سمتی که می‌توانستم ببینم نداشتم چون همه اتفاق‌ها در آن طرف دیگر می‌افتاد.
- ۳۰ متر؟
- حدود ۳۰-۴۰ متر اما من توجهی به آن طرف نداشتم و می‌خواستم بفهمم که در آن طرف این در چه می‌گذرد.
وکیل مدافع #حمید_نوری سپس به دو بار حضورِ⬇️
۱۵۹-محمود رویایی در اتاق هیأت مرگ پرداخت و گفت: «اگر اشتباه نکنم شما از [ابراهیم] رئیسی نام بردید و گفتید که رئیسی با دستش اشاره کرده، شما را نشان داده و گفته که باید بروید بیرون. درست است؟»
- بله اما من تأکید کردم که رئیسی را نشناختم. گفتم که او با لباس شخصی بود و داشت قدم می‌زد
۱۶۰-و برای همین من توجهی به او و حرفش نداشتم.
- این همان رئیسی است که الان رئیس جمهور شده؟
- بله! یک توضیح هم اینکه در آن روز که من آنجا بودم، رئیسی و [مصطفی] پورمحمدی که من او را هم نشناختم، خیلی با تندی و خشونت رفتار می‌کردند.
- من بازجویی پلیس از شما را خوانده‌ام. شما خیلی
۱۶۱-زیاد از روز ۱۲مرداد، هیأت مرگ و اعضای آن صحبت کرده‌اید. اینکه چه گفته‌اند و چه کرده‌اند و … اما هیچ جای آن نامی از رئیسی به میان نیامده است….
محمود رویایی: به دلیل اینکه رئیسی را نشناختم.
- امروز او را می‌شناسید؟
- من رئیسی را آن زمان نشناختم و موضوع بازجویی هم رئیسی نبود.
۱۶۲-وکیل #حمید_نوری در ادامه بار دیگر به مصاحبه محمود رویایی با جی‌وی‌ام‌آی پرداخت و گفت که در این مصاحبه هم رویایی نامی از رئیسی نیاورده است.
محمود‌ رویایی در پاسخ گفت: «من در این مصاحبه یادم نیست که دقیقا درباره رئیسی چه گفتم و اینکه آیا گفته‌ام یا نگفته‌ام. شاید ترجمه نشده و⬇️
۱۶۳-شاید هم چون او را آنجا در اتاق هیأت مرگ نشناخته بودم، نگفته‌ام. این را به شما بگویم اگر امروز “پاسدار بیات” هم رئیس جمهور شود، من بر اساس مشاهداتم چهار کتاب درباره او می‌نویسم اما اگر فکر کنم که او یک پاسدار معمولی است، چه اهمیتی دارد که درباره‌اش بنویسم؟!»
دادگاه #حمید_نوری
۱۶۴-در ادامه جلسه شهادت محمود رویایی، وکیل مدافع #حمید_نوری درباره نگهبانان، زندانبانان مسلح و محافظان از این شاهد سوال کرد. رویایی به سوال وکیل نوری پاسخ داد و در انتهای پاسخ به این سوال گفت که فکر نمی‌کند در این مورد در بازجویی پلیس صحبت کرده باشد.
وکیل حمید نوری سپس درباره
۱۶۵-کتاب محمود رویایی و شباهت احتمالی آن با کتاب ایرج مصداقی سوال کرد؛ با توجه به اینکه کتاب ایرج مصداقی پیش از کتاب آفتابکاران منتشر شده است. او به یک مورد تفاوت تاریخ در این دو کتاب اشاره کرد و محمود رویایی گفت: «پیش از کتاب ایرج مصداقی، سازمان مجاهدین خلق یک کتاب از خاطراتِ
۱۶۶-زندانیان منتشر کرد و موارد مشترک و متفاوتی در همه این کتاب‌ها وجود دارد ….»
در ادامه، وکیل مدافع #حمید_نوری درباره روایت مربوط به “یوسف” در کتاب محمود رویایی (که او آن را شنیده و روایت کرده)، از او سوال کرد و خواست تا نام خانوادگی یوسف را بگوید. محمود رویایی گفت که یوسف در⬇️
۱۶۷-ایران زندگی می‌کند‌ و او نمی‌تواند نام خانوادگی او را فاش کند ….
پس از این سوال وکیل #حمید_نوری گفت که خودش دیگر سوالی از محمود‌ رویایی ندارد اما برای اینکه مطمئن شود موکلش هم سوالی ندارد به ۱۰دقیقه تنفس نیاز است تا با او صحبت کند. رئیس دادگاه با این تقاضا موافقت کرد و⬇️
۱۶۸-دادگاه برای ۱۰ دقیقه تعطیل شد. پس از شروع دوباره جلسه رسیدگی به اتهامات #حمید_نوری، وکیل مدافع او گفت که دو سوال کوتاه دارد اما پیش از آن مترجم خواست تا واژه‌ای مناسب برای سوال وکیل نوری درباره ظاهر او ارائه کند. او گفت واژه مناسب برای آن سوال قامت حمید نوری بوده است.⬇️
۱۶۹-سپس وکیل #حمید_نوری از محمود رویایی پرسید: «ما از شما سوالی داریم درباره این عبارت عاشورای مجاهدین. شما به کتابی اشاره کردید که سازمان مجاهدین منتشر کرده است. در آن کتاب هم به حمید عباسی و این جمله عاشورای مکرر مجاهدین اشاره شده است. این کتاب پیش از کتاب ایرج مصداقی منتشر⬇️
۱۷۰-شده. در‌ست است؟»
- بله بله.
- نام این کتاب چیست؟
- کتاب قتل‌عام زندانیان سیاسی سال ۱۳۷۸ منتشر شد. این اولین کتابی بود که درباره قتل‌عام زندانیان منتشر شد.
- در ادامه دادستان از شما درباره یک فیلم سه چهار دقیقه‌ای از شما سوال کرد. این فیلم در پرونده هست. سوال من از شما این⬇️
۱۷۱-است که آیا شما در این فیلم به ۱۲مرداد اشاره می‌کنید؟
- بله، من به ۱۲مرداد اشاره می‌کنم، از راهروی مرگ می‌گویم و به نقش حمید عباسی (#حمید_نوری) در اعدام‌ها می‌پردازم. این بخشی از یک فیلم است که من این دو دقیقه را از آن درآوردم و برای پلیس سوئد فرستادم.
- یعنی شما خودتان برای
۱۷۲-پلیس تعیین کردید‌ که کدام قسمت آن فیلم را ببیند؟
- بله، برای اینکه اصل فیلم بیشتر از یک ساعت است.
- آیا پلیس سوئد از شما خواست که اصل فیلم را ببیند؟
- نه!
- ممنون. من سوال دیگری ندارم.
رئیس دادگاه از وکیل مدافع #حمید_نوری تشکر کرد و گفت که اگر موضوع دیگری در بازپرسی از⬇️
۱۷۳-محمود رویایی باقی مانده باشد باید روز پنج‌شنبه بعدازظهر به آن پرداخته شود.
وکیل مشاور، کنت لوییس گفت که یک سوال کوتاه دارد و قاضی به او اجازه داد سوالش را بپرسد. سوال کنت لوییس از محمود رویایی درباره باز بودن درهای راهرو بود و رئیس دادگاه گفت که این مورد روشن بوده است.
۱۷۴-او سپس با تشکر از محمود رویایی، ختمِ جلسه را اعلام کرد. محمود رویایی هم از هیأت رئیسه دادگاه، دادستان‌ها و مترجمان تشکر کرد.

جلسه بعدی دادگاه #حمید_نوری روز چهارشنبه ۱۷ نوامبر/۲۶ آبان برگزار می‌شود و حسین فارسی، دیگر عضو سازمان مجاهدین، شهادت خود را به دادگاه ارائه می‌کند.
۱۷۵-گزارش جلسه چهلم دادگاه #حمید_نوری (بدون در نظر گرفتن جلسات فوق‌العاده یا برگزار نشده) را که در شهر دورِس آلبانی برگزار شد و به شهادت محمود رویایی اختصاص داشت، در سایت زمانه بخوانید:

radiozamaneh.com/693194/

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with Radio Zamaneh

Radio Zamaneh Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

More from @RadioZamaneh

15 Nov
دادگاه #حمید_نوری
رشته توئیت
۱-روز سی‌ونهم دادگاه حمید نوری (بدون در نظر گرفتن جلسات فوق‌العاده یا برگزار نشده)، دوشنبه ۱۵ نوامبر/۲۴ آبان در شهر دورِس آلبانی برگزار می‌شود. این جلسه به شهادت اکبر صمدی، عضو سازمان مجاهدین خلق و از جان‌به‌دربردگان اعدام‌های سال۶۷ اختصاص دارد.
۲-زمانه مدیا روند جلسه سی‌ونهم دادگاه #حمید_نوری را به شکل زنده در توئیتر خود پوشش خواهد داد. صدای این جلسه از طریق لینک زیر هم به شکل زنده و مستقیم پخش می‌شود و قابل پیگیری است:

۳-جلسه دادگاه روز سی‌ونهم با توضیحات مقدماتی و معمول توماس ساندر، رئیس دادگاه آغاز شد. او به اکبر صمدی خوشامد گفت و به او توضیح داد که روند دادرسی به چه ترتیبی خواهد بود. سپس وکیل مشاور اکبر صمدی به معرفی او پرداخت و گفت که او در ۱۴ سالگی به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق⬇️
Read 118 tweets
13 Nov
۱- #آبان۹۸
سرگذشت #برهان_منصورنیا از جان باختگان اعتراض‌های آبان ۹۸ در کرمانشاه

🔹در این باره بیشتر بخوانید
radiozamaneh.com/477947/ ImageImageImageImage
۲- سرگذشت #برهان_منصورنیا از جان باختگان اعتراض‌های #آبان۹۸ در کرمانشاه ImageImageImageImage
۳- سرگذشت #برهان_منصورنیا از جان باختگان اعتراض‌های #آبان۹۸ در کرمانشاه ImageImageImageImage
Read 4 tweets
12 Nov
دادگاه #حمید_نوری
رشته توئیت
۱-جلسه روز جمعه ۱۲ نوامبر/۲۱ آبان دادگاه رسیدگی به اتهامات #حمید_نوری به شهادت اصغر مهدی‌زا‌ده اختصاص دارد. او از اعضای سازمان مجاهدین است ‌و در جلسه دادگاه در دورِس آلبانی شهادت می‌دهد.
اصغر مهدی‌زاده به گفته وکیل مشاورش، گیتا هدینگ وایبری، متولدِ⬇️
۲-سال ۱۳۳۳ است. او در سال ۱۳۶۱ و حدود ۲۵ سالگی دستگیر شد. مهدی‌زاده به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق، ۱۷ ماه پس از دستگیری به ۱۵ سال حبس محکوم می‌شود. او پس از ۱۳ سال حبس آزاد می‌شود. مهدی‌زاده سال‌های زیادی از حبس خود را در زندان گوهردشت گذرانده است. هنگامی که او در زندانِ
۳-گوهردشت بوده است، چندین بار با حمید عباسی (#حمید_نوری) برخورد داشته است که اولین مورد آن به اواخر سال ۱۳۶۵ برمی‌گردد. او چند نوبت به راهروی مرگ برده شده اما وارد اتاق هیأت مرگ نشده است. او دو بار هم به اتاق گاز برده شده. او هشتم یا نهم مرداد، ۱۲ و ۱۵ مرداد در راهروی مرگ بوده.⬇️
Read 145 tweets
11 Nov
دادگاه #حمید_نوری
رشته توئیت
۱-سی‌و‌هفتمین جلسه دادگاه حمید نوری روز پنج‌شنبه ۱۱ نوامبر/۲۰ آبان از حدود ساعت ۸ صبح به وقت محلی آغاز می‌شود. در این جلسه مجید صاحب‌جم اتابکی، از زندانیان سیاسی دهه ۶۰ و از اعضای سازمان مجاهدین خلق شهادت می‌دهد. این جلسه در آلبانی برگزار می‌شود.
۲-رئیس دادگاه #حمید_نوری در استکهلم پیش از برگزار شدن جلسات هفته ۴۵ و ۴۶ سال ۲۰۲۱ (جلسات ۳۶ تا ۴۲) اعلام کرد که این جلسه‌ها در آلبانی برگزار خواهد شد. به همین دلیل هیأت رئیسه دادگاه به شهر دورِس در آلبانی سفر کرده‌اند و دادگاه در این شهر تشکیل می‌شود تا شاکیان و شاهدانی که امکانِ
۳-سفر به استکهلم ندارند، بتوانند در صحن دادگاه شهادت دهند.
جلسه سی‌و‌هفتم دادگاه #حمید_نوری پس از صحبت‌های رئیس دادگاه، با معرفی مقدماتی مجید صاحب‌جم از سوی گیتا هدینگ وایبری، وکیل مشاور او آغاز می‌شود: «مجید صاحب‌جم اتابکی که من از این به بعد او را مجید خطاب می‌کنم، سال ۱۳۴۲⬇️
Read 141 tweets
10 Nov
دادگاه #حمید_نوری
رشته توئیت
۱-سی‌و‌ششمین جلسه دادگاه حمید نوری (بر اساس جدول از پیش اعلام شده و بدون در نظر گرفتن جلسات فوق‌العاده یا برگزار نشده)، روز ۱۰ نوامبر/۱۹ آبان، همزمان با دومین سالگرد دستگیری او در فرودگاه استکهلم، برگزار می‌شود. این جلسه و شش جلسه بعدی دادگاه نوری⬇️
۲-در آلبانی برگزار می‌شود تا هفت شاهدی که امکان حضورشان در استکهلم فراهم نشده، در صحن دادگاه شهادت دهند.
شاهد امروز محمد زند، عضو سازمان مجاهدین است که برادرش رضا زند در اعدام‌های ۶۷ اعدام شده.
روند دادگاه و بازپرسی از محمد زند از اینجا قابل پیگیری‌ست:

۳-در حاشیه برگزار شدن جلسه دادگاه #حمید_نوری در آلبانی، حمید اشتری، از شاکیان اصلی پرونده نوری در اتاقی در کلاب‌هاوس می‌گوید: «بحث درباره تشکیل دادگاه نوری در آلبانی از تابستان مطرح شد. با توجه به اینکه برخی شاکیان و شاهدان به عنوان عضو سازمان مجاهدین در آلبانی پناهنده هستند،⬇️
Read 150 tweets
20 Oct
دادگاه #حمید_نوری
رشته توئیت
۱-روز چهارشنبه ۲۰ اکتبر/۲۸ مهر ۱۴۰۰، سی‌و‌دومین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات #حمید_نوری در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم برگزار می‌شود. در این جلسه بناست علی ذوالفقاری، زندانی سیاسی در دهه ۶۰ و از جان‌به‌دربردگان اعدام‌های تابستان ۶۷ در دادگاه شهادت دهد.
۲-علی ذوالفقاری از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین است که به مدت ۱۲سال در ایران زندانی کشیده. او که از شاکیان و شاهدان پرونده #حمید_نوری است، پیش از این درباره حضورش در راهروی مرگ، رفتن به نزد هیأت مرگ و نقش حمید عباسی (حمید نوری) در این پروسه گفته است: «مدت ۱۲سال در زندان بودم؛⬇️
۳-در زندان رشت، زندان گوهردشت و زندان اوین. من خودم در دوران اعدام‌ها “نوری جنایتکار” را دیدم. او خود من را نهم مرداد در کریدور مرگ بلند کرد و به اتاق هیأت مرگ برد. در آنجا من دقیقاً “رئیسی جلاد” را دیدم که اکنون رئیس‌جمهوری رژیم جمهوری اسلامی است ….»
او گفته است که به خاطر⬇️
Read 109 tweets

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Too expensive? Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal

Thank you for your support!

Follow Us on Twitter!

:(