دادگاه #حمید_نوری
رشته توئیت
۱-سی‌و‌هفتمین جلسه دادگاه حمید نوری روز پنج‌شنبه ۱۱ نوامبر/۲۰ آبان از حدود ساعت ۸ صبح به وقت محلی آغاز می‌شود. در این جلسه مجید صاحب‌جم اتابکی، از زندانیان سیاسی دهه ۶۰ و از اعضای سازمان مجاهدین خلق شهادت می‌دهد. این جلسه در آلبانی برگزار می‌شود.
۲-رئیس دادگاه #حمید_نوری در استکهلم پیش از برگزار شدن جلسات هفته ۴۵ و ۴۶ سال ۲۰۲۱ (جلسات ۳۶ تا ۴۲) اعلام کرد که این جلسه‌ها در آلبانی برگزار خواهد شد. به همین دلیل هیأت رئیسه دادگاه به شهر دورِس در آلبانی سفر کرده‌اند و دادگاه در این شهر تشکیل می‌شود تا شاکیان و شاهدانی که امکانِ
۳-سفر به استکهلم ندارند، بتوانند در صحن دادگاه شهادت دهند.
جلسه سی‌و‌هفتم دادگاه #حمید_نوری پس از صحبت‌های رئیس دادگاه، با معرفی مقدماتی مجید صاحب‌جم از سوی گیتا هدینگ وایبری، وکیل مشاور او آغاز می‌شود: «مجید صاحب‌جم اتابکی که من از این به بعد او را مجید خطاب می‌کنم، سال ۱۳۴۲⬇️
۴-به دنیا آمده است. او به دلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق حدود ۱۷ سال در زندان بوده است. مجید چند ماه پیش از اعدام‌های سال ۶۷ به زندان گوهردشت منتقل شده و چند ماه بعد از اعدام‌ها به زندان اوین انتقال یافته. او چندین بار با #حمید_نوری برخورد داشته که در خودش در این‌باره توضیح⬇️
۵-خواهد داد.»
پس از صحبت‌های وکیل مشاور مجید صاحب‌جم، رئیس دادگاه می‌گوید که در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم موضوعی برای طرح وجود‌ دارد. وکیل مدافع #حمید_نوری طرح مسأله می‌کند و می‌گوید تصویری که از ماکت زندان نشان دا‌ده می‌شود، هنگام اشاره و ارجاع به آن چندان مطلوب نیست. او از قاضی⬇️
۶-می‌خواهد که در این مورد تصمیمی بگیرد تا امکان بهتر دیده شدن ماکت زندان گوهردشت در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم فراهم شود. توماس ساندر، رئیس دادگاه می‌گوید که چون این تصویر با یک دوربین روی دست نشان داده می‌شود، می‌لرزد و مشکل ایجاد می‌کند. دادگاه برای لحظاتی متوقف می‌شود تا تلاش شود
۷-که این مشکل را برطرف کنند. سپس رئیس دادگاه از شاکی می‌خواهد که هنگام اشاره به ماکت و توضیح از روی آن، نشانگرش را آرام‌تر حرکت دهد.
با آغاز ضبط دادگاه، دادستان بازپرسی از مجید صاحب‌جم اتابکی را آغاز می‌کند. او ابتدا توضیحی مقدماتی درباره کمبود وقت و ضرورت پاسخگویی دقیق می‌دهد.
۸-دادستان از مجید صاحب‌جم می‌خواهد که دیده‌ها و شنیده‌هایش را تفکیک کند و اگر از موضوعی مطمئن نیست بگوید که مطمئن نیست. دادستان سپس درباره زمان دستگیری “مجید” سوال می‌کند. مجید صاحب‌جم پس از سلام و خوشامدگویی می‌گوید: «من شهریور سال ۶۱ به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق⬇️
۹-دستگیر شدم. سال ۶۲ به دادگاه رفتم که اتفاقا قاضی همین نیری بود. دادگاه سه دقیقه طول کشید که وقت خوبی بود! من به ۱۲ سال زندان محکوم شدم و به زندان قزل‌حصار رفتم. دو سال بعد بخشی از مسائل من که نگفته بودم لو رفت و من دوباره به دادگاه رفتم. باز هم همین نیری ۱۲ سال دیگر به من حکم⬇️
۱۰-داد. یعنی سال ۶۵ دوباره به ۱۲ سال زندان محکوم شدم. بهمن سال ۱۳۶۶ من به زندان گوهردشت منتقل شدم. از سال ۶۵ طبقه‌بندی زندانی‌ها بر اساس سر موضع بودن آغاز شده بود و من هم به همین دلیل به زندان گوهردشت منتقل شدم. من و ۲۰۰ نفر دیگر به زندان گوهردشت منتقل شدیم.⬇️
دادگاه #حمید_نوری
۱۱-البته ما با حالت اعتراض و در وضعیت اعتصاب به زندان گوهردشت منتقل شدیم. … وقتی وارد زندان گوهردشت شدیم، حدود ۲۰۰ نفر بودیم. شب بود. یادم می‌آید که برف می‌آمد. ما را وارد یک کریدور کردند. یک بند تقریبا خالی بود، هیچ‌کس توی آن نبود. یک تونل تشکیل دادند و چندین پاسدار با کابل و⬇️
۱۲-چوب و … مشغول زدن ما شدند. بعد گفتند لباس‌هایتان را دربیاورید. ما لت‌و‌پار شده بودیم و کسانی از ما مدام زمین می‌افتادیم. خود من هم چند بار زمین افتادم. یک بار که افتادم زمین از زیر چشم‌بندم حمید عباسی (#حمید_نوری) را دیدم. تعجب کردم که او اینجا چه می‌کند اما درد داشتم و⬇️
۱۳-نمی‌توانستم به این موضوع فکر کنم. #حمید_عباسی یک پاسدار معمولی زندان در سال‌های ۶۱ و ۶۲ در زندان اوین بود و من خودم او را آنجا دیده بودم. بندهای زندان اوین دربسته بودند. پاسدار موظف بود که زندانیان را از اتاق‌های بسته به سرویس بهداشتی و … ببرد یا شکنجه‌شدگان را به امداد ببرد،
۱۴-یا به هواخوری ببرد. این قدرتی بود که آن پاسدار داشت. من #حمید_نوری را آنجا بیشتر از ۱۰ باز دیدم. او هم پاسدار بود و شیفتش را با پاسدارهای دیگر عوض می‌کرد. البته فکر می‌کنم او دیپلم داشت و این امتیاز بزرگی بود. جایی که ما بودیم سالن یک و سالن شش زندان اوین بود که به آن⬇️
۱۵-آموزشگاه می‌گفتند. من #حمید_نوری را آنجا دیدم ….»
در ادامه جلسه رسیدگی به اتهامات حمید نوری، دادستان از مجید صاحب‌جم می‌خواهد که به زندان گوهردشت برگردد.
مجید صاحب‌جم می‌گوید: «بعد از اینکه ما را زدند، فردایش داود لشکری شروع کرد بازجویی کردن از ما. بازجویی‌هایی که خیلی هم⬇️
۱۶-خشن بود. می‌خواستند ببینند که چه کسانی تا چه اندازه‌ای بر سر موضع هستند. سوالی که ما با آن درگیر بودیم و شما هم الان درگیر آن هستید این بود: اتهامت چیست؟ پاسخ می‌توانست این باشد که هوادار، هوادار سازمان، هوادار سازمان مجاهدین یا هوادار سازمانی دیگر. … بعد از این بازجویی ما را
۱۷-منتقل کردند به فرعی مقابل سالن ۱۶ در طبقه همکف. چرا نامش فرعی مقابل سالن ۱۶ است؟ چون این بندها ۱۶ است؛ صرف‌نظر از اینکه این شماره‌ها بعدا مدام عوض می‌شوند اما این سالن‌ها خودشان فرعی داشتند که مثلا می‌شد فرعی سالن ۱۶. ما چون مقابل این سالن بودیم می‌شدیم فرعی مقابل ۱۶. ما در⬇️
۱۸-اینجا بودیم تا روز هشت مرداد. روز هشت مرداد ما را به این قسمت‌های زندان آوردند (روی ماکت نشان می‌دهد). من زندانی گوهردشتی نیستم. من زندانی اوینی هستم. بنابراین خیلی راجع به جزییات این زندان اطلاعی نداشتم. … تصور می‌کنم که ما را بردند به فرعی یک یا فرعی سه. چون این اولین بار⬇️
۱۹-بود که من از فرعی خودم خارج می‌شدم، تصوری نداشتم از ماجرا. اینها شنیده‌های من است از کسانی که متخصص ماجرا بودند ….
روز هفتم مرداد که ما همچنان در فرعی مقابل ۱۶ بودیم روز نماز جمعه بود که شما الان به اندازه کافی درباره آن می‌دانید. در این نماز جمعه گفته شد که دیگر وجود زندانیِ
۲۰-سیاسی در زندان‌ها قابل تحمل نیست …. من پیشنهاد می‌کنم که این نماز جمعه به عنوان سند دادگاه ثبت شود. … برای ما در این نماز جمعه تعیین تکلیف شد. بعد از آن داود لشکری ما را صدا کرد و از فرعی‌مان به راهروی اصلی برد. در آنجا باز اسم و مشخصات ما را پرسید. همان سوال همیشگی: اتهامت
۲۱-چیست؟ این سوال تعیین تکلیف می‌کرد که زندانی چه سرنوشتی داشته باشد اما ما هیچ تصویری از آینده نداشتیم و هر کس بر اساس مصلحت خود جواب می‌داد: هوادار، هوادار سازمان یا هوادار سازمان مجاهدین خلق. ما به فرعی خودمان برگشتیم و شبش تلویزیون‌ها را جمع کردند. تلویزیون نداریم، روزنامه‌ها
۲۲-قطع شده، ملاقات نداریم، نماز جمعه را هم شنیده‌ایم، جنگ ایران و عراق هم تمام شده. خب اگر جنگ تمام شده پس چرا شعار مرگ بر منافق می‌دهند؟ ظاهرا باید فضای صلح‌آمیزی باشد … اما درست برعکس، ما در یک وضعیت تهدیدآمیزی قرار گرفته بودیم و نمی‌دانستیم چه خواهد شد … به هر حال صبح هشتِ
۲۳-مرداد ما از فرعی خودمان خارج شدیم و آمدیم به آن‌طرف ساختمان‌های زندان؛ یکی از این دو فرعی (روی ماکت نشان می‌دهد). رفتیم طبقه سوم. … ما به مدت یک هفته در این فرعی‌ها بودیم تا ۱۵ مرداد. … زندانی از لحظه‌ای که وارد محیط جدید می‌شود تلاش می‌کند به ارتباط گرفتن با دیگران. شما⬇️
۲۴-داستان مرس زدن را شنیده‌اید …. اطلاعات زیادی به دست آوردیم. شنیدیم که هیأتی از خارج زندان آمده و یکی از آنان نیری است. ما می‌دانستیم که نیری برای قطع هواخوری یا ملاقات نیامده. مثل هر قاضی دیگری آمده تا تصمیمی جدی بگیرد. ما شنیدیم که شماری از زندانیان را در روزهای هشتم و نهم⬇️
۲۵-مرداد اعدام کرده‌اند. حتی محل تقریبی‌اش را هم گفتند که در سوله‌ها بوده که من بعدا فهمیدم سوله‌ها کجا هستند و شما هم می‌دانید ….»
دادستان از مجید صاحب‌جم می‌خواهد به داستان خودش و روز ۱۵ مرداد برگردد.
مجید صاحب‌جم می‌گوید: «قبل از اینکه به ۱۵ مرداد برگردیم خوب است برویم به⬇️
۲۶-روز ۱۴ مرداد که باز هم جمعه بود و نماز جمعه. رئیس شورای عالی قضایی گفت که زیر فشار برای “اعدام منافقین” است. این نماز جمعه دیگر کار را تمام کرد …. این نماز جمعه از رادیوی زندان پخش می‌شد ….»
رئیس دادگاه می‌پرسد که شما گفتید رادیوها را هم جمع کرده بودند ….
مجید صاحب‌جم در⬇️
۲۷-پاسخ می‌گوید که زندانی‌ها رادیو نداشته‌اند و او گفته تلویزیون‌ها را برده‌اند اما نماز جمعه از بلندگوی زندان پخش می‌شده.
رئیس دادگاه باز هم در این مورد سوال می‌کند. مجید صاحب‌جم می‌گوید: «من خودم صدای نماز جمعه را از رادیوهای پاسدارها که با صدای بلند پخش می‌شد شنیدم اما از⬇️
۲۸-بلندگوهای سالن اصلی هم پخش می‌شد.»
رئیس دادگاه: اما شما از بلندگو نشنیدید و از رادیوی پاسدارها شنیدید …
مجید صاحب‌جم: بله بله …
او در ادامه می‌گوید: «روز ۱۵ مرداد آمدند و عده‌ای از جمله من را صدا زدند و بیرون بردند. از این فرعی آمدیم به راهروی اصلی و البته از طبقات به طبقه⬇️
۲۹-همکف. آمدیم و در راهروی ساختمان دادیاری نشستیم. چند دقیقه‌ای آنجا بودم تا اینکه ناصریان (محمد مقیسه) آمد، دستش را روی شانه من گذاشت و آرام گفت بلند شو! من به اتفاق ناصریان به اتاق هیأت مرگ رفتم البته جزییاتی دارد از جمله اینکه در کنار اتاق هیأت مرگ هم نشستم اما به هر حال واردِ
۳۰- اتاق هیأت مرگ شدم. آنجا گفتند چشم‌بندت را بردار. چشم‌بند را که برداشتم مواجه شدم با یک میز درازی که کسانی که پشت آن نشسته بودند. من بلافاصله آنها را شناختم جز یکیشان را. نیری بود، رئیسی، اشراقی و پورمحمدی که من او را بعدا شناختم. گفتند بنشین. نشستم. نیری گفت که می‌خواهیم به⬇️
۳۱-زندانی‌ها عفو بدهیم. یاد نماز جمعه روز قبلش افتادم. عفوی در کار نبود، مخصوصا با حضور نیری …. می‌رسیم به سوال اصلی: اتهامت چیست؟ من گفتم هوادار. اشراقی وارد مکالمه شد و گفت که طرفدار گروه منافقین است. من گفتم که من در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم. ما برای رحلت پیامبر و امامانمان
۳۲-مراسم برگزار می‌کنیم. … (برای کسانی که در ایران زندگی می‌کنند این معنای مشخص دارد). مادر بزرگ من برای زنان جوان جلسات مذهبی برگزار می‌کند. شوشتری خندید و گفت پس مادربزرگت هم منافق تربیت می‌کند. همه‌شان خندیدند. در این لحظه ناصریان وارد اتاق شده بود. نیری به او گفت که یک برگه
۳۳-به او بدهد تا انزجار بنویسد. ناصریان من را از اتاق کشید بیرون. من با ناصریان آمدیم بیرون و من کنار راهرو نشستم. آنجا من چند جمله‌ای روی یک ورقه نوشتم (روی ماکت نشان می‌دهد). بعد از چند دقیقه ناصریان دوباره آمد سراغ من، برگه را از من گرفت و رفت توی دادگاه، برگشت و من را کشید به
۳۴-راهروی اصلی. اینجاها (روی ماکت نشان می‌دهد) گفت بنشین تا صدایت کنند. خودش با شتاب رفت و من تا نیمه‌های شب آنجا ماندم. اینجا من بسیاری از مشاهدات خود را دیدم. اینجا زندانیان زیادی بودند که دو طرف پشت به دیوار نشسته بودند. تعدادی از زندانی‌ها از این محل دور می‌شدند و به طرفِ⬇️
۳۵-انتهای راهرو می‌رفتند و مجددا زندانیان جدیدی همین راهی را که من رفته بودم می‌رفتند و برمی‌گشتند. این ماجرا تا شب ادامه داشت. اولین برخورد من با حمید عباسی (#حمید_نوری) اینجا اتفاق افتاد. او از ساختمان دادیاری آمد و وسط راهرو ایستاد. یک لیست ۱۰-۱۲ نفری را خواند و زندانی‌ها⬇️
۳۶-صف بستند. بعد گفت حرکت کنید! بروید به طرف بندتان. در ذهن من اما آن حرکت کنید ماند و در ذهن من خیلی دردآور است. من آن روز عده‌ای از بهترین دوستانم را از دست دادم. کسانی که تا صبح آن روز با ایشان بودم. کسانی که آنها هم مثل من به اتاق هیأت مرگ رفتند اما با یک تفاوت: آنها در پاسخ
۳۷–به سوال اتهام، گفتند هوادار سازمان مجاهدین خلق و من این را نگفتم. جمشید شریعت، علی گلیج، سیرنگ درستکار، … مهدی مداح، عابد کریم‌زاده، محسن محمدباقر، محمدتقی جناب‌زاده ….»
مجید صاحب‌جم پس از مکثی طولانی از شمار دیگری از اعدام‌شدگان نام می‌برد و با بغض و گریه می‌گوید: «اینها⬇️
۳۸-دیگر از من جدا شدند و برای همیشه رفتند برای اینکه بر سر موضع مجاهدی خودشان استوار ایستادند …. اما یکی از دردناک‌ترین صحنه‌ها مربوط به محسن محمدباقر است. او از دو پا فلج بود. در کودکی به دلیل همین مشکلش در فیلم معروفی بازی کرده بود و اتفاقا فیلم آن‌قدر معروف بود که در⬇️
۳۹-جشنواره‌ای در کشور سوئد نشان داده شد و جوایز متعددی هم گرفت. کودکی محمدباقر را می‌توانید در این فیلم ببینید اما درخشان‌ترین لحظه او روز ۱۵ مرداد بود که وقتی صدایش کردند با وجود اینکه دو عصا داشت مثل یک پرنده پرید و در صف ایستاد و تا مسافتی با عصا رفت. … مورد دردناک‌تر اما⬇️
۴۹-فردی بود که او را با برانکار آوردند و گذاشتندش روبه‌روی من. بعد او را به هیأت مرگ بردند و دوباره برش گرداندند روبه‌روی من. بچه‌ها گفتند ناصر را آوردند. من گفتم ناصر کیست؟ گفتند ناصر منصوری و من فهمیدم که ناصر کیست ….»
مجید صاحب‌جم ماجرای ناصر منصوری و فشارهای وارد شده به او⬇️
۵۰-را که در شهادت روز گذشته محمد زند هم مطرح شد بیان می‌کند و می‌گوید که ناصر منصوری چگونه خودش را از سلول انفرادی طبقه سوم به پایین پرتاب کرده است: «… ما صدای شدیدی شنیدیم و آمدیم دم پنجره. دیدیم که یک نفر خونین روی زمین افتاده. پاسدارها سریع آمدند. به او لگد می‌زدند که منافق⬇️
۵۱-هنوز زنده‌ای؟! اطلاعاتت را باید بدهی. با چه کسی می‌خواستی فرار کنی؟ او را می‌زدند و سوال می‌کردند. آخر سر او را بردند و ما بعد فهمیدیم که از دو پا فلج شده است ….»
مجید صاحب‌جم در ادامه درباره شجاعت ناصر منصوری صحبت می‌کند و می‌گوید که او را چگونه به سوی محل اعدام‌ها برده‌اند.
۵۲-او در ادامه می‌گوید: «… چند دقیقه بعد که ناصر منصوری و دیگران را بردند، دوباره آمدند و یک سری دیگر را بردند. بعد حمید عباسی (#حمید_نوری) آمد توی راهروی مرگ با یک جعبه شیرینی. نان خامه‌ای که در ایران معروف است. او به پاسدارها تعارف کرد و وقتی به زندانی‌ها رسید به بعضی‌ از آنان
۵۳-هم تعارف کرد. البته کسی برنداشت اما آنها جشنشان را اعلام می‌کردند … شب شده بود. دوباره حمید عباسی (#حمید_نوری) آمد. نام عده‌ای را خواند که من هم جزوشان بودم. به صف ایستادیم به سوی محل اعدام‌ها. عباسی کمی با من فاصله داشت. من قدم از او بلندتر است و از زیر چشم‌بند او را⬇️
۵۴-می‌دیدیم که ما را رو به محل اعدام‌ها به صف می‌کرد. او بعد گفت حالا عقب‌گرد و خندید. او با ما بازی می‌کرد، بازی مرگ ….»
مجید صاحب‌جم در ادامه شهادتش می‌گوید که روز ۲۲ مرداد بار دیگر به راهروی مرگ و اتاق هیأت مرگ برده می‌شود. او از کسانی نام می‌برد که به آنها فکر می‌کرده و دیگر
۵۵-نبوده ….
مجید صاحب‌جم می‌گوید: «… به هر حال ناصریان (محمد مقیسه) من را باز برد به اتاق هیأت مرگ. این بار یک نفر نبود: شوشتری. شوشتری آن زمان رئیس سازمان زندان‌ها بود و معروف بود. نیری این بار آشکارتر حرف می‌زد. انگار می‌دانستند که ما می‌دانیم چه خبر است. نیری گفت که فلانی⬇️
۵۶-باید مصاحبه کنی. گفتم چه مصاحبه‌ای؟ گفت که باید منافقین را محکوم کنی. من گفتم که سال‌هاست در زندان هستم و خبری از بیرون ندارم. گفت مهم نیست! همین یک جمله کافی‌ست که بگویی منافقین را محکوم می‌کنی. همین موقع ناصریان با عصبانیت وارد شد. او من را نمی‌شناخت. ما زندانی گوهردشتی⬇️
۵۷-نبودیم و او ترجیح می‌داد که گوهردشتی‌ها را زودتر بیاورد پیش هیأت. من را با عصبانیت کشید بیرون و در راهرو نشاند. گفت بنشین و بنویس تا صدایت کنم. بعد با عصبانیت رفت. … یادم رفت بگویم که خود او صبح آمده بود دنبال ما. او همان‌وقت هم عصبانی بود. داد می‌زد که خبیث‌ها! شما هنوز⬇️
۵۸-زنده‌اید! ما را آورد در راهروی مرگ و بقیه ماجرا را هم که گفتم ….»
مجید صاحب‌جم در ادامه می‌گوید که وقتی از اتاق هیأت مرگ بیرون آمده، باز هم حمید عباسی (#حمید_نوری) را دیده که همچنان لیست می‌خوانده و زندانی‌ها را می‌برده. او می‌گوید که در این نوبت تحرکات پاسدارها بیشتر از نوبت
۵۹-قبل بوده که او در راهروی مرگ قرار داشته.
صاحب‌جم در ادامه شهادتش می‌گوید: «… حمید عباسی (#حمید_نوری) از دور آمد. خودکاری را که در دست داشت کشید به شوفاژی که پشت من بود و گفت “عاشورای مجدد مجاهدین”. این جمله برای کسانی که در ایران زندگی می‌کنند و مسلمانند خیلی معنا دارد ….»
۶۰-مجید صاحب‌جم در بخش دیگری از شهادتش بار دیگر از شماری از زندانیان از جمله کاوه نصارا نام می‌برد و از گرفتار شدن او به مشکلات مختلف جسمی و روانی به دنبال شکنجه‌‌های طولانی می‌گوید. او می‌گوید که کاوه نصارا در راهروی مرگ نمی‌توانسته روی پاهای خود بایستد.
صاحب‌جم همچنین از⬇️
۶۱-شوخی‌هایی می‌گوید که زندانیان در راهروی مرگ با هم می‌کرده‌اند تا روحیه بالای خودشان را نشان دهند. او درباره داریوش هنیفه‌پور می‌گوید که او “دو بار دستگیری” بوده و به همین دلیل هم روی او حساس‌تر بوده‌اند: «ناصریان (محمد مقیسه) آمد و خطاب به او گفت که خبیث! ویزایت صادر شده! و⬇️
۶۲-منظورش این بود که حکم اعدامت آمده ….»
شهادت مجید صاحب‌جم، عضو سازمان مجاهدین خلق و از جان‌به‌دربردگان اعدام‌های سال ۶۷ در دادگاه #حمید_نوری که برای دو هفته در آلبانی برگزار می‌شود از طریق این لینک در یوتیوب قابل شنیدن است و پیگیری‌:

۶۳-مجید صاحب‌جم در ادامه شهادتش می‌گوید شب ۲۲ مرداد باز هم حمید عباسی (#حمید_نوری) او و دیگر زندانیان را ابتدا رو به سالن اعدام‌ها به صف می‌کند و بعد به آنان دستور عقب‌گرد می‌دهد.
او در ادامه شهادتش تا پیش از اعلام تنفس ۱۰ دقیقه‌ای، جزییات بیشتری از روند اعدام‌ها ارائه می‌کند.
۶۴-با آغاز دوباره دادگاه #حمید_نوری در شهر دورِس آلبانی پس از ۱۰ دقیقه تنفس، دادستان بازپرسی از مجید صاحب‌جم را از سر می‌گیرد. او از صاحب‌جم می‌پرسد: «من می‌خواهم در روایت شما کمی به عقب برگردم. روز ۱۵ مرداد؛ شما گفتید بعد از اینکه رفتید به اتاق هیأت مرگ و برگشتید، در راهروی مرگ
۶۵-با حمید عباسی (#حمید_نوری) برخورد داشتید. شما از کجا می‌دانید که او حمید نوری بوده است؟»
مجید صاحب‌جم در پاسخ می‌گوید: «این سوالی‌ست که شما به طور معمول از شاهدان می‌پرسید. آنچه من باید به حرف‌های گفته شده اضافه کنم این است که ما در زندان به طور معمول با چند زندانبان بیشتر⬇️
۶۶-در تماس نبودیم و خیلی خوب آنها را می‌شناختیم. من نمی‌دانم که در دیگر رژیم‌های قضایی در کشورهایی که حقوق بشر را رعایت می‌کنند وضعیت چگونه است اما در زندان‌های ایران زندانی با دو یا نهایتا سه نفر به طور مستقیم ارتباط دارد …. من هم به طور مستقیم با لشکری، عباسی (#حمید_نوری) و⬇️
۶۷-ناصریان (محمد مقیسه) به طور مستقیم ارتباط داشتم و نفر چهارمی در بین نبود. هم ما آنها را خوب می‌شناختم و هم آنها ما را. آنها ما را با چشم‌بند می‌شناختند. ما هم صدای آنها را می‌شناختیم، خودشان را می‌شناختیم و گاهی حتی آنقدر به ما نزدیک می‌شدند که بویشان را هم حس می‌کردیم.»
۶۸-مجید صاحب‌جم در ادامه می‌گوید که حمید عباسی (#حمید_نوری) را اولین بار از زیر چشم‌بند در راهروی مرگ دیده است، صدای او را هم شنیده و با توجه به اینکه گاهی چشم‌بندش را بالا می‌زده و می‌دیده، کاملا برایش روشن است که او حمید عباسی بوده. او همچنین می‌گوید زندانیان گاهی چشم‌بندهایشان
۶۹-را دستکاری می‌کرده‌اند تا از زیر آن بهتر ببینند.
مجید صاحب‌جم سپس به جزییات حضور حمید عباسی (#حمید_نوری) در راهروی مرگ می‌پردازد و از روی ماکت توضیح می‌دهد که او را در کجای راهرو می‌دیده: «وقتی او در مقابل ما که نشسته بودیم قرار می‌گرفت، از کمر به پایین او قابل مشاهده بود. در
۷۰-لحظات دیگر هم با توجه به اینکه او حواسش بود یا نبود، می‌شد تلاش کرد تا او را دید یا بخش‌های دیگری از اندام او را دید. در لحظاتی که او اسم می‌خواند، من سرم را چند لحظه بلند می‌کنم و پایین می‌آورم. این کار را تکرار می‌کنم تا اینکه اسامی خوانده شوند. ما ابتکاراتی را روی چشم‌بندها
۷۱-به کار می‌بستیم ….»
دادستان صحبت‌های مجید صاحب‌جم را قطع می‌کند و از او می‌پرسد که آیا یادش می‌آید اولین بار حمید عباسی (#حمید_نوری) لیست چه کسانی را خوانده است؟
صاحب‌جم می‌گوید که به یاد می‌آ‌ورد و اسامی را یک به یک می‌گوید. او پیشتر هم این اسامی را گفته اما بعد از تکرارشان
۷۲-می‌گوید که این اسامی مربوط به یک سری نیستند.
او در پاسخ به سوال بعدی دادستان می‌گوید: «حمید عباسی مسئول خواندن اسامی بود و من فقط یک بار دیدم که ناصریان (#محمد_مقیسه) اسامی را بخواند. این دو نفر بودند که مسئول خواندن اسامی بودند. من روز ۱۵ مرداد شاهد بودم که عباسی چهار-پنج⬇️
۷۳-لیست اسامی را خواند. یک بار هم نام من را خواند که در مورد آن توضیح دادم.»
دادستان درباره نوبتی که ناصریان اسامی را خوانده سوال می‌کند و مجید صاحب‌جم می‌گوید که این نوبت در روز ۲۲ مرداد بوده و نه در روز ۱۵ مرداد.
دادستان در ادامه شماره اسامی نام برده شده از سوی مجید صاحب‌جم را
۷۴-در اسناد دادگاه اعلام می‌کند و از صاحب‌جم می‌پرسد که سرنوشت این افراد چه شده است.
مجید صاحب‌جم می‌گوید که این افراد اعدام شدند. او در ادامه می‌گوید: «در این دادگاه اسامی زندانیان و اعدام‌شدگان گوهردشتی زیاد تکرار شده و شما هم در اسنادتان دارید اما اسامی زندانیان اوینی خیلی⬇️
۷۵-کمتر آمده. همین‌طور زندانیان مشهدی یا کرمانشاهی یا زنان و ….»
دادستان می‌پرسد: «سوال این است که شما از کجا می‌دانید این افراد اعدام شده‌اند؟»
مجید صاحب‌جم می‌گوید: «این افراد سر موضع بودند و برای همین اعدام شدند. البته من لحظه حلق‌آویز شدن آنان را ندیدم اما می‌دانم که آنان⬇️
۷۶-به هیأت مرگ گفته‌اند هوادار سازمان مجاهدین خلق هستند و به همین دلیل اعدام شدند.»
دادستان: از کجا می‌دانید که این را به هیأت مرگ گفته‌اند؟
مجید صاحب‌جم: چون از من هم همین سوال را کردند و اگر من هم می‌گفتم که هوادار سازمان مجاهدین هستم اعدام می‌شدم.
او در ادامه می‌گوید: «من⬇️
۷۷-دیگر هرگز این افراد را ندیدم. خانواده‌هایشان گفتند که آنان اعدام شده‌اند و البته رژیم هم اعلام کرد که این اعدام‌ها انجام شده. این ماجرا آن‌قدر بزرگ بود که حتی منجر به عزل قائم مقام رهبر در آن زمان شد ….»
رئیس دادگاه از مجید صاحب‌جم می‌خواهد موضوع را از زاویه دید و بر اساسِ⬇️
۷۸-تجربه‌های شخص خودش توضیح بدهد. دادستان هم همین نکته را تکرار می‌کند و مجید صاحب‌جم می‌گوید که پس از آزادی در سال ۷۸ این فرصت را پیدا کرده که با خانواده برخی اعدام‌شدگان ملاقات کند و اطلاعات مربوط به دیگر خانواده‌های اعدام‌شدگان را مادرش به او داده است: «من تا ۱۱ سال بعد از⬇️
۷۹-اعدام‌ها در زندان بودم. بعد با دو خانواده از اعدام‌شدگان ارتباط داشتم ….»
او در ادامه و در پاسخ به سوال دادستان درباره حضور #حمید_نوری در راهروی مرگ در روز ۱۵ مرداد می‌گوید که در این روز او مشغول دیدن این‌طرف و آن‌طرف بوده است: «داشتم نگاه می‌کردم که ناگهان دیدم #حمید_نوری هم
۸۰-روبه‌روی من ایستاده و جایی را زیر نظر دارد. من جا خوردم و دستم را بالا آوردم که یعنی مثلا بگویم که باید بروم به سرویس بهداشتی اما او توجهی نکرد و رفت. یک بار دیگر هم شبش او جلوی من قرار گرفت. جهت کفش‌هایش طوری بود که فهمیدم پشتش به من است. وقتی مطمئن شدم پشت به من ایستاده سرم
۸۱-را بالا آوردم و دیدم خیره خیره دارد به زندانیان نگاه می‌کند. دو سه باری دیدم که این‌طور نگاه می‌کند به زندانی‌ها. شاید می‌خواست کسی را شناسایی کند و پیش هیأت ببرد؛ نمی‌دانم اما این رفتار او را چند بار دیدم.»
مجید صاحب‌جم در ادامه شهادتش باز به بیان جزییات رفتار #حمید_نوری در⬇️
۸۲-راهروی مرگ می‌پردازد و شرایط و موقعیت زندانیان در این راهرو را شرح می‌دهد. دادستان از او درباره فاصله‌اش با #حمید_نوری در راهروی مرگ می‌پرسد و صاحب‌جم می‌گوید که عباسی معمولا در وسط راهروی مرگ می‌ایستاد که شاید ۲۰ تا ۳۰ متر بود: «آنجا او اسامی را می‌خواند و هر کدام از زندانیان
۸۳-جایی در این راهرو بودند. یک نوبت فاصله او با من دو سه متر بود. آنجا ساکت بود و من حتی صدای نفس‌هایش را می‌شنیدم که بوی مرگ می‌داد. بعضی‌ها البته دورتر نشسته بودند اما او برای صدا کردن افراد بلندگو نداشت. همان وسط که می‌ایستاد و می‌خواند همه می‌شنیدند؛ البته صدای آرامی داشت.»
۸۴-رئیس دادگاه درباره عرض راهرو از مجید صاحب‌جم سوال می‌کند و او می‌گوید که عرض راهروی اصلی شاید سه متر بوده است اما عرض راهروی کوچکی که اتاق هیأت مرگ در آن قرار داشته، کمی بیشتر بوده: «شاید حدود یک متر بیشتر. یعنی عرض آن راهرو شاید چهار متر بود.»
رئیس دادگاه بر اساس ماکت، پهنا و
۸۵-عرض راهروها را برای حاضران در سالن دادگاه در استکهلم از جمله #حمید_نوری و وکیلان مدافع او توضیح می‌دهد تا تصویر دقیق‌تری به آنها بدهد که از نزدیک ماکت را نمی‌بینند.
او سپس از دادستان می‌خواهد که بازپرسی از مجید صاحب‌جم را ادامه دهد. دادستان باز هم درباره نحوه حضور حمید عباسی
۸۶-در راهروی مرگ سوال می‌کند و مجید صاحب‌جم پاسخ می‌دهد. او بعد درباره روز ۲۲ مرداد از صاحب‌جم سوال می‌کند و اینکه آیا در این روز هم #حمید_نوری را دیده است؟
صاحب‌جم پاسخ مثبت می‌دهد و می‌گوید: «او در این روز هم دست‌کم دو بار لیست اسامی را خواند. من گاهی پاهای او را می‌دیدم، گاهی
۸۷-هم نیمرخش برایم قابل مشاهده بود ….»
او جزییات بیشتری از حضور #حمید_نوری در راهروی مرگ در روز ۲۲ مرداد ارائه می‌کند و پس از جواب صاحب‌جم، دادستان موضوع راهروی مرگ را کنار می‌گذارد و با ذکر اسامی برخی از اعدام‌شدگان از مجید صاحب‌جم می‌خواهد که اگر آنان را می‌شناسد، درباره‌شان⬇️
۸۸-توضیح دهد.
صاحب‌جم در پاسخ به طور مشخص به غلامرضا کیاکجوری اشاره می‌کند و می‌گوید که او یک مورد مهم از اختفای سرنوشت و مرگ یک زندانی در ایران است چون جمهوری اسلامی اساسا زیر بار وجود‌ او در زندان نرفته است.
دادگاه #حمید_نوری
شهادت مجید صاحب‌جم، از اعضای سازمان مجاهدین خلق
۸۹-او در ادامه می‌گوید که شاهد جر و بحث حمید عباسی (#حمید_نوری) با غلامرضا کیاکجوری در راهروی مرگ بوده است: «حمید عباسی پشتش به من بود. من کمی چشم‌بندم را بالا زده بودم و می‌دیدم که او با کیاکجوری حرف می‌زند و جر و بحث می‌کنند ….»
مجید صاحب‌جم در ادامه در پاسخ به سوال دادستان که
۹۰-می‌پرسد آیا بعد از اعدام‌ها هم با حمید عباسی برخورد داشته است، می‌گوید: «بله! چندین و چند بار …. یک بار در شهریور ۶۷ بود که فکر کرده‌ام آمده تا باز من را ببرد پیش هیأت مرگ. او من را از بند بیرون برد و سپرد به یک پاسدار. به او گفت که من را به یک بند و سالنی ببرد. پاسدار من را
۹۱-برد و وارد یک اتاق شدیم که پر از ساک بود. به من گفت ساک خودت را شناسایی کن و بردار! آنجا پر از ساک‌های اعدام‌شدگان بود …. یک بار دیگر هم در مهر ۶۷ او را دیدم که با ناصریان به بند ما آمد. آنجا ناصریان و حمید عباسی (#محمد_مقیسه) یک موضوع مهمی را هم فاش کردند و گفتند که اعدامِ⬇️
۹۲-زندانیان بر سر موضع بر اساس فتوای خمینی بوده است. من تا آن موقع از فتوای خمینی خبر نداشتم و آنجا برای اولین بار درباره آن شنیدم.»
مجید صاحب‌جم سپس می‌گوید که در بهمن سال ۶۷ همراه با ناصریان و حمید عباسی (#حمید_نوری) به زندان اوین منتقل شده است. او می‌گوید که عباسی در اوین هم
۹۳-تقریبا همان وظایفی را بر عهده داشته است که در زندان گوهردشت انجام می‌داده: «یک نظارت کلی بر زندانیان، بازدیدهای هفتگی یا سر زده. این بخشی از کارهای او در دادیاری اوین بود؛ مشابه همان کاری که در زندان گوهردشت بر عهده داشت.»
مجید صاحب‌جم در ادامه در پاسخ به سوال دادستان که آیا⬇️
۹۴-او پس از آزادی و بیرون از زندان هم با حمید عباسی (#حمید_نوری) برخورد داشته است هم می‌گوید: «بله! برخورد داشتم اما ابتدا باید یک موضوعی را تصحیح کنم. من در سال ۷۱ به دلیل مرگ پدرم از زندان به مرخصی رفتم. آنجا با یک نفر صحبت کرده بودم و او جذب سازمان شده بود. برای همین پس از⬇️
۹۵-برگشتن به زندان متهم به جذب نیرو برای سازمان مجاهدین خلق شدم و این باعث شد تا روند بازجویی از من دوباره شروع شود. … این بازجویی‌ها باید در دادسرای انقلاب انجام می‌شد که در تهران، سر خیابان معلم است. در آنجا بود که من دو بار حمید عباسی (#حمید_نوری) را دیدم. آنجا دفتر مرکزیِ⬇️
۹۶-دادیاری است؛ محل حضور دادیارهای ناظر زندان. عباسی هم آنجا بود اما کاری به پرونده من نداشت. این ماجرا مربوط به سال ۷۱-۷۲ است.»
با این پاسخ مجید صاحب‌جم، جلسه سی‌وهفتم دادگاه #حمید_نوری در نوبت صبح به پایان می‌رسد.

ادامه جلسه سی‌و‌هفتم دادگاه نوری از حدود ساعت ۱۳ به وقت محلی در
۹۷-شهر دورس آلبانی از سر گرفته می‌شود. این دادگاه از روز گذشته و برای مدت دو هفته در آلبانی تشکیل می‌شود.
“زمانه” روند دادگاه #حمید_نوری را به شکل زنده در توئیتر خود پوشش می‌دهد. دیده‌بان ایران هم صدای این دادگاه را به شکل زنده بر روی یوتیوب پخش می‌کند:
۹۸-با آغاز دوباره سی‌و‌هفتمین جلسه دادگاه #حمید_نوری، دادستان بازپرسی از مجید صاحب‌جم اتابکی را از سر می‌گیرد. او از صاحب‌جم می‌پرسد: «آیا درست است که سازمان عدالت برای ایران با شما مصاحبه کرده است؟»
مجید صاحب‌جم پاسخ منفی می‌دهد اما در ادامه روشن می‌شود سازمان عدالت برای ایران و
۹۹-سازمان عفو بین‌الملل با صاحب‌جم درباره غلامرضا کیاکجوری مصاحبه کرده‌اند: «خانم رها بحرینی و خانم شادی امین با من مصاحبه کردند. خانم شادی صدر هم بود ….»
دادستان به این مصاحبه ارجاع می‌دهد و می‌گوید: «اینجا گفته‌اید که حمید عباسی اسم کسی را می‌خواند اما او جواب نمی‌دهد و⬇️
۱۰۰-به همین دلیل و ترتیب، یعنی از طریق اینکه جواب نمی‌دهد جان سالم به در می‌برد و اعدام نمی‌شود. آیا این مورد را به خاطر دارید؟»
مجید صاحب‌جم: بله! فکر می‌کنم ۱۵ مرداد بود ….
دادستان در ادامه به جزییات دیگری از این مصاحبه می‌پردازد و می‌گوید که مجید صاحب‌جم گفته است حمید عباسی⬇️
۱۰۱-(#حمید_نوری) شیرینی پخش می‌کرده است. این ماجرا مربوط به روز ۱۵ مرداد بوده است و دادستان می‌خواهد بداند که آیا در روز ۲۲ مرداد هم این اتفاق افتاده است؟ مجید صاحب‌جم می‌گوید: «شاید من گفته باشم که در بقیه روزها هم به همین ترتیب بوده است. ضمن اینکه موضوع کسی که جواب نمی‌دهد⬇️
۱۰۲-مربوط به ۱۵ مرداد است و ماجرای غلامرضا کیاکجوری مربوط به ۲۲ مرداد. ممکن است که این تاریخ‌ها در گزارش با هم ممزوج شده باشند.»
دادستان در ادامه عکس‌هایی را به مجید صاحب‌جم نشان می‌دهد و صاحب‌جم نام زندانیان را می‌گوید و تأیید می‌کند. او می‌گوید که این عکس‌ها به مرور زمان توسط
۱۰۳-سازمان مجاهدین خلق جمع‌آوری شده و برخی از آنان به سال‌های کودکی افراد برمی‌گردد ….
آخرین سوال دادستان درباره خبر بازداشت #حمید_نوری است. او از مجید صاحب‌جم می‌پرسد که خبر دستگیری نوری را از کجا شنیده است. صاحب‌جم می‌گوید که دو سال دو روز کم این خبر را در رسانه‌ها دیده است.⬇️
۱۰۴-او از برخی رسانه‌ها از جمله رادیو فرانسه و صدای آمریکا نام می‌برد و می‌گوید که این رسانه‌ها موضوع را با تیتر “دادیار ناظر زندان گوهردشت دستگیر شد”بازتاب داده‌اند: «بعد هم عکس‌هایی از نوری منتشر شد که من آن عکس‌ها را دیدم. یادم می‌آید که یکی از عکس‌ها مربوط به شناسنامه یا⬇️
۱۰۵-شاید باید بگویم پاسپورت او بود. بعد هم یک فایل صوتی منتشر شد که من از ماجرا مطمئن شدم. … اما وقتی من عکس او را دیدم، گفتم ۹۹ درصد خودش است. یک احساس رضایت توأم با خشم به من دست داد. … من هرگز فکر نمی‌کردم که #حمید_نوری دستگیر بشود، چه برسد به محاکمه ….»
دادستان از منشیِ⬇️
۱۰۶-دادگاه می‌خواهد که تصویر #حمید_نوری برای مجید صاحب‌جم پخش شود. به دنبال پخش تصویر، مجید صاحب‌جم می‌گوید: «او ۳۰ سال بزرگ‌تر شده، ۳۰ سال پیرتر، … اما خودش است. من مطمئنم خودش است و حتی با‌ چشم‌بند هم می‌توانم او را شناسایی کنم.»
صاحب‌جم در ادامه به آن فایل صوتی مورد اشاره⬇️
۱۰۷-می‌پردازد و مدعی می‌شود‌ که این فایل صوتی صدای ناصریان (محمد مقیسه) است که به #حمید_نوری می‌گوید به سوئد نرود چون دستگیر می‌شود اما نوری می‌گوید که به دلیل مشکلات خانوادگی باید برود.
صحبت صاحب‌جم درباره این فایل ادعایی و در مورد ناصریان به درازا می‌کشد و رئیس دادگاه او را⬇️
۱۰۸-متوقف می‌کند. دادستان می‌گوید که سوال دیگری ندارد و نوبت به سوالات گیتا هدینگ وایبری، وکیل مشاور مجید صاحب‌جم می‌رسد. او درباره پخش صدا از بلندگوهای زندان سوال می‌کند و می‌گوید آیا زندان بلندگو داشت؟
صاحب‌جم می‌گوید که سالن‌ها بلندگو داشته‌اند.
وکیل مشاور درباره صدای نمازِ⬇️
۱۰۹-جمعه سوال می‌کند و صاحب‌جم می‌گوید که نماز جمعه هفتم مرداد و نماز جمعه ۱۴ مرداد، هر دو را شنیده؛ اما دومی را از رادیوی پاسدارها شنیده که با صدای بلند پخش می‌شده است.
وکیل مشاور در ادامه سوالات خود نام برخی از زندانیان اعدام‌شده را با مجید صاحب‌جم در میان می‌گذارد و از او⬇️
۱۱۰-می‌پرسد که آیا این افراد را می‌شناسد: حمزه شلالوند.
مجید صاحب‌جم می‌گوید: «من اسم او را شنیده‌ام اما او از زندانیان گوهردشت بود. فکر می‌کنم او را بر اساس سر موضع بودن به اوین منتقل کرده بودند و در آنجا اعدام شده.»
این ادعای مجید صاحب‌جم در حالی‌ست که مختار شلالوند، برادرِ⬇️
۱۱۱-حمزه شلالوند در شهادت خود در دادگاه #حمید_نوری در استکهلم بر اعدام برادرش در زندان گوهردشت تأکید کرد.
گیتا هدینگ وایبری اسامی زندانیان دیگری را با مجید صاحب‌جم در میان می‌گذارد و او می‌گوید که برخی را می‌شناخته و درباره آنان چند جمله‌ای صحبت می‌کند. برخی از این زندانیان از⬇️
۱۱۲-زندانیان مارکسیست بوده‌اند از جمله مجید ایوانی.
مجید صاحب‌جم درباره مجید ایوانی می‌گوید: «او دوست مهربان من بود. من با او هم‌بند بودم. انسانی روشن‌فکر و فرهیخته بود. ما با هم از زندان اوین به زندان گوهردشت آمدیم.»
صاحب‌جم درباره بیژن بازرگان هم صحبت می‌کند و می‌گوید که او را
۱۱۳-در سال‌های اول دهه ۶۰، در اتاق‌های دربسته در اوین دیده است.
… وکیل مشاور مجید صاحب‌جم در پایان از احساس او در مقابل هیأت مرگ می‌پرسد و صاحب‌جم بار دیگر می‌گوید که اعدام‌شدگان را از خودش شجاعت‌تر می‌داند و متأسف است که نتوانسته مثل آنان باشد. او از احساس درد و خشم می‌گوید.
۱۱۴-او در ادامه می‌گوید: «وقتی آزاد شدم مادرم را بردم پیش یک روان‌شناس که او را زیر نظر داشت. او ۱۷ سال مسیر خانه و زندان را رفته بود …. روان‌شناس من را می‌شناخت و گفت می‌خواهی که به تو هم دارو بدهم؟ گفتم نه! من باید راه تعالی انسانی و مسیر مبارزه را بروم تا حالم بهتر بشود. او⬇️
۱۱۵-نسخه‌ای هم برای من پیچید اما من دار‌ویی نگرفتم و راه مبارزه را تا امروز ادامه دادم. به همین دلیل هم حالم بهتر است.»
با پایان سوالات وکیل مشاور مجید صاحب‌جم، کنت لوییس، وکیل مشاور دیگر می‌گوید که از صاحب‌جم چند سوال کنترلی دارد. او می‌پرسد وقتی #حمید_نوری لیست زندانیان را⬇️
۱۱۶-می‌خوانده و می‌رفته، بعد از حدود ۴۰ دقیقه برمی‌گشته. درست است؟
- بله!
- سوال دوم: شما گفتید ۱۲ سال حکم گرفتید اما ۱۷ سال در زندان بودید. چرا؟
- سال ۷۱ که من برای کفن و دفن پدرم به مرخصی رفتم، گفتند که یک دانشجوی رشته ریاضی را جذب سازمان کرده‌ام. دوباره من را دادگاهی کردند.⬇️
۱۱۷-اول حکم اعدام دادند. بعد این حکم شد حبس ابد. بعد شد سه سال حبس و بعد هم دو سال و در نهایت من در سال ۷۸ آزاد شدم.
کنت لوییس در آخرین سوال خود به ماجرای فایل صوتی مورد اشاره و ادعای مجید صاحب‌جم می‌پردازد و صاحب‌جم درباره جزییات این فایل صحبت می‌کند.
پس از سوالات کنت لوییس،⬇️
۱۱۸-وکیل مشاور مستقر در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم می‌گوید که گیتا هدینگ وایبری، وکیل مشاور مجید صاحب‌جم سوال دارد. او درباره زندانیان لیست “بی” سوال می‌کند و گیتا هدینگ وایبری می‌گوید که موکلش همه این افراد را می‌شناسد. در ادامه این گفت‌و‌گو، وکیل مشاور مستقر در استکهلم می‌گوید که⬇️
۱۱۹-اسامی ۲۲ نفر را می‌خواند و از مجید صاحب‌جم می‌خواهد که بگوید آنان را می‌شناسد یا نه. در پاسخ به اسامی مطرح شده، صاحب‌جم می‌گوید که آنان را می‌شناسد.
وکیل مشاور بعدی از مجید صاحب‌جم درباره زندانبانی به نام “فرج” می‌پرسد و صاحب‌جم درباره او صحبت می‌کند و می‌گوید که او چندان⬇️
۱۲۰-برخوردی با فرج نداشته و گویا فرج مسئول امور داخلی زندان بوده است.
وکیل مشاور در ادامه اسامی شماری از زندانیان را مطرح می‌کند و مجید صاحب‌جم می‌گوید که حسن گلزاری را نمی‌شناسد اما بقیه افراد ذکر شده را می‌شناسد؛ از جمله حمید نجاتی خلاق‌دوست که “مرحوم” شده است.
پس از سوالاتِ⬇️
۱۲۱-وکیلان مشاور، دانیل مارکوس، یکی از وکیلان مدافع #حمید_نوری، به طرح سوالاتش از مجید صاحب‌جم می‌پردازد. او می‌گوید که مجید صاحب‌جم دادگاه را دنبال کرده است و در جلسه دیروز هم همراه محمد زند بوده است که صاحب‌جم تأیید می‌کند.
- شما در کمپ اشرف در آلبانی زندگی می‌کنید؟
- بله!⬇️
۱۲۲-وکیل مدافع #حمید_نوری در ادامه درباره دیگر شاکیان و شاهدان ساکن در کمپ اشرف می‌پرسد و سپس از فیلم ساخته شده و ماکت ارائه شده می‌پرسد.
مجید صاحب‌جم در پاسخ می‌گوید: «استثنا چون من زندانی گوهردشتی نبودم در ساخت فیلم و ماکت نقشی نداشتم.»
وکیل مدافع نوری در ادامه می‌گوید که دیگر
۱۲۳-به ماجرای عکس‌های #حمید_نوری نمی‌پردازد اما: «مجاهدین تلویزیونی دارد به نام سیمای آزادی. آیا شما با این تلویزیون درباره #حمید_نوری مصاحبه کرده‌اید؟»
مجید صاحب‌جم می‌گوید که خودش مصاحبه‌ای نداشته اما فکر می‌کند دو نفر از اعضای مجاهدین از جمله محمود رویایی مصاحبه داشته‌اند.
۱۲۴-وکیل مدافع #حمید_نوری سپس درباره کتاب‌های مرتبط با موضوع از جمله کتاب ایرج مصداقی سوال می‌کند و مجید صاحب‌جم می‌گوید که بخشی از همه کتاب‌های مطرح شده را خوانده اما نه همه‌شان را.
وکیل نوری سپس به انتقال صاحب‌جم از زندان اوین به زندان گوهردشت در سال ۶۶ می‌پردازد و می‌پرسد:⬇️
۱۲۵-«یادتان می‌آید چه زمانی این انتقال انجام شد؟»
مجید صاحب‌جم می‌گوید: «بهمن ماه بود. فکر می‌کنم ۲۰ بهمن. هوا سرد بود و برف هم می‌آمد. ما چشم‌بند داشتیم ….»
وکیل نوری می‌گوید: «شما گفتید نوری را هم اینجا دیدید. یادتان می‌آید چه به تن داشت؟»
- تا جایی که یادم می‌آید یک⬇️
۱۲۶-یک اورکت آمریکایی که رنگش سبز بود ….
وکیل #حمید_نوری در ادامه می‌گوید که عکسی در مدارک دادستان وجود دارد و از دادگاه می‌خواهد که این عکس نمایش داده شود. با نمایش عکس، مجید صاحب‌جم می‌گوید که منظورش از اورکت تقریبا همان است.
گفت‌و‌گو درباره عکس و افراد حاضر در آن ادامه پیدا
۱۲۷-می‌کند و وکیل #حمید_نوری از مجید صاحب‌جم می‌پرسد آیا دیگر افراد حاضر در عکس را می‌شناسد.
مجید صاحب‌جم می‌گوید که نمی‌شناسد.
سوال بعدی وکیل مدافع نوری درباره ظاهر توصیف شده از حمید عباسی از سوی صاحب‌جم است. وکیل نوری می‌گوید که این توصیف در اداره پلیس با توصیفی که به دادگاه⬇️
۱۲۸-ارائه شد متفاوت است. او از رئیس دادگاه می‌خواهد که اظهارات صاحب‌جم در نزد پلیس را بخواند. رئیس دادگاه اجازه می‌دهد و روشن می‌شود که صاحب‌جم در نزد پلیس گفته است #حمید_نوری رنگی تیره داشته اما در دفعات بعد او را روشن توصیف کرده و سه جور توصیف ارائه شده.
صاحب‌جم می‌گوید که سه⬇️
۱۲۹-جور توصیف ارائه نشده بلکه #حمید_نوری هم مثل هر آدمی در زمان‌ها و فصل‌های مختلف ممکن بوده رنگ پوستش تغییر کند: «او ممکن بود در تابستان بیشتر زیر آفتاب باشد و تیره بشود.»
وکیل نوری در ادامه درباره نمازهای جمعه هفتم و پانزدهم مرداد سوال می‌کند و مجید صاحب‌جم درباره این دو⬇️
۱۳۰-نماز جمعه توضیح می‌دهد. او بار دیگر شرح می‌دهد که چطور این نمازهای جمعه را شنیده و سپس در پاسخ به سوال وکیل #حمید_نوری و رئیس دادگاه می‌گوید که نماز جمعه هفتم مرداد را هاشمی رفسنجانی خوانده که فرمانده کل قوا [هم] بوده و نماز جمعه ۱۴ مرداد را رئیس شورای عالی قضایی، یعنی⬇️
۱۳۱-موسوی اردبیلی. او موسوی اردبیلی را شخصیتی بسیار معروف معرفی می‌کند و می‌گوید که کاش درباره این نمازهای جمعه بیشتر صحبت می‌شد.
وکیل مدافع #حمید_نوری می‌گوید که مجید صاحب‌جم باید به سوال‌های او پاسخ بدهد.
رئیس دادگاه درباره نام موسوی اردبیلی سوال می‌کند و سپس وکیل نوری با گذر
۱۳۲-از موضوع نمازهای جمعه به روز ۱۵ مرداد و حضور مجید صاحب‌جم در اتاق هیأت مرگ می‌پردازد. او می‌گوید که صاحب‌جم از شوشتری نام برده و می‌خواهد که صاحب‌جم روشن بکند که آیا از شوشتری در جای دیگری نام برده است یا نه ….
در میان پاسخ مجید صاحب‌جم، رئیس دادگاه اعلام می‌کند که در سالن⬇️
۱۳۳-استکهلم کسی نیاز به تنفس دارد و به همین دلیل دادگاه برای دقایقی متوقف می‌شود.

با تشکیل دوباره جلسه پس از تنفس در نوبت بعدازظهر، وکیل مدافع #حمید_نوری طرح سوالاتش از مجید صاحب‌جم را از سر می‌گیرد. او درباره اعضای هیأت مرگ سوال می‌کند و صاحب‌جم با ارجاع به فتوای خمینی به⬇️
۱۳۴-سوال وکیل #حمید_نوری پاسخ می‌دهد. او می‌گوید که پورمحمدی نماینده وزارت اطلاعات بوده و به همین دلیل هم برای زندانیان از جمله او ناشناس بوده است ….
وکیل نوری اما در ادامه از موضوع هیأت مرگ هم می‌گذرد و می‌گوید می‌خواهد چند نام را با مجید صاحب‌جم در میان بگذارد. او به محمود زکی
۱۳۵-و علی حق‌وردی اشاره می‌کند و با اشاره به کتاب محمود رویایی می‌گوید: «تاریخ مرگ محمود زکی در آنجا ۱۲ مرداد ذکر شده اما شما می‌گویید او ۱۵ مرداد اعدام شده. در این مورد چیزی برای گفتن دارید؟»
مجید صاحب‌جم می‌گوید که برداشت وکیل #حمید_نوری “مثل موارد قبلی” غلط است. او می‌گوید:⬇️
۱۳۶-«اگر کتاب محمود رویایی را دقیق بخوانید، اتفاقا او هم گفته است که محمود زکی روز ۱۵ مرداد اعدام شده. او در لیستی تاریخ ۱۲ مرداد را هم آورده و بعد تأکید کرده که تاریخ دقیق اعدام محمود زکی ۱۵ مرداد است نه ۱۲ مرداد.»
وکیل نوری می‌گوید: «اما در مورد علی حق‌وردی گفته شده که او در⬇️
۱۳۷-زندان اوین تیرباران شده ….»
مجید صاحب‌جم می‌گوید: «گروه‌های مختلفی از سال ۶۷ شروع کردند به لیست جمع کردن. برخی از این لیست‌ها خطاهایی داشته‌اند که این خطاها به مرور زمان اصلاح شده‌اند. در این مورد هم شما به عنوان وکیل باید به آخرین مورد مراجعه کنید ….»
وکیل #حمید_نوری در⬇️
۱۳۸-مقابل می‌گوید: «برداشت من از حرف شما این است که منابع بهتر و دقیق‌تری در این مورد وجود‌ دارد که باید به آنها استناد شود ….»
مجید صاحب‌جم می‌گوید: «منابعی که خانم دادستان به آنها استناد کرده اغلب منابع دقیق و درستی هستند….»
وکیل #حمید_نوری با زهرخندی از این موضوع هم می‌گذرد.
۱۳۹-او می‌گوید که می‌خواهد به مصاحبه مجید صاحب‌جم با سازمان عدالت برای ایران بپردازد. در پاسخ به سوال وکیل مدافع #حمید_نوری که مسائل مطرح شده درباره روز ۲۲ مرداد را به چالش می‌کشد، صاحب‌جم می‌گوید که مشاهداتش را درباره روز ۲۲ مرداد دقیق گفته است. او می‌گوید: «من از اتاق هیأت مرگ
۱۴۰-برگشتم و بیرون را نگاه کردم. بهترین جوان‌های مملکت را در داخل زندان اعدام می‌کردند و من از بیرون صدای بازی بچه‌ها را در شهربازی می‌شنیدم ….»
آخرین سوال وکیل مدافع #حمید_نوری پیش از گرفتن تنفس به منظور کنترل نهایی با موکلش، به ماجرای غلامرضا کیاکجوری برمی‌گردد.
مجید صاحب‌جم
۱۴۱-در پاسخ می‌گوید که منتظر این سوال بوده است. نکته‌ای که وکیل #حمید_نوری دارد این است که تاریخ اعدام غلامرضا کیاکجوری ۲۲ مرداد اعلام شده است اما مجید صاحب‌جم می‌گوید که این‌طور نیست و زمان اعدام کیاکجوری روز ۲۵ مرداد است: «من گفتم که روز ۲۲ مرداد برای آخرین بار غلامرضا کیاکجوری
۱۴۲-را در راهروی مرگ دیدم که با دوستش شوخی می‌کرد و بعد از آن دیگر او را ندیدم. موضوع مهم در مورد کیاکجوری این است که رژیم مسئولیت اعدام او را به عهده نگرفته. عفو بین‌الملل در این مورد از مقام‌های رژیم سوال کرده و آنها گفته‌اند که چنین فردی اصلا در زندان نبوده.»
وکیل #حمید_نوری⬇️
۱۴۳-می‌گوید: «اما برداشت من از حرف شما که می‌گویید ۲۲ مرداد او را به راهروی مرگ آوردند و شما دیگر او را ندیدید این است که او در همین روز و زمان اعدام شده.»
مجید صاحب‌جم در پاسخ می‌گوید: «جمله آخر شما درست است. این برداشت شماست و شما این‌طوری فکر می‌کنید اما واقعیت این نیست. من⬇️
۱۴۴-از ۲۲ مرداد دیگر او را ندیدم اما نگفتم که او ۲۲ مرداد اعدام شد. آنچه من گفتم این بود که او را آوردند به راهروی مرگ و او آنجا با‌ دوستش درباره بهشت شوخی می‌کرد. آن روز ۲۲ مرداد بود. تمام.»
به دنبال این پاسخ مجید صاحب‌جم وکیل مدافع #حمید_نوری درخواست ۱۰ دقیقه تنفس می‌کند تا⬇️
۱۴۵-بتواند در مورد پرسیدن سوالات بیشتر با موکلش مشورت کند. توماس ساندر، رئیس دادگاه ۱۰ دقیقه تنفس اعلام می‌کند و حاضران در صحن دادگاه در آلبانی و سالن ۳۷ استکهلم دادگاه را ترک می‌کند. در آخرین لحظات صدای #حمید_نوری شنیده می‌شود که می‌گوید: «این یک دروغگو‌ست و ما با برویم تکلیفِ
۱۴۶-موضوع را روشن کنیم ….»
با پایان زمان تنفس و تشکیل دوباره جلسه رسیدگی به اتهام‌های #حمید_نوری، وکیل مدافع او به رئیس دادگاه اعلام می‌کند که یک سوال پایانی دارد. او از مجید صاحب‌جم می‌پرسد: «امروز صبح یا در طول روز شما گفتید سال ۷۱ از زندان به مرخصی رفتید. سوال این است که⬇️
۱۴۷-چه کسی این مرخصی را به شما داد؟»
مجید صاحب‌جم پاسخ می‌دهد: «دادیاری ناظر بر زندان اوین.»
وکیل #حمید_نوری: «که یعنی چه کسی/کسانی؟»
مجید صاحب‌جم: «تیم جدیدی که پس از ناصریان و عباسی آمدند و بر زندان مسلط شدند. فردی به نام سید مجید و الوندی.»
مترجم سوال می‌کند که: «یعنی دو نفر⬇️
۱۴۸-بودند؟»
مجید صاحب‌جم تأیید می‌کند و می‌گوید که دو نفر بودند.
به دنبال این پاسخ، وکیل مدافع #حمید_نوری می‌گوید که دیگر سوالی ندارد. با توجه به اینکه وکیلان مشاور هم دیگر سوالی از این شاهد ندارند، رئیس دادگاه ختم جلسه را اعلام می‌کند و با پایان این جلسه دادگاه، روند شهادت دادنِ
۱۴۹-مجید صاحب‌جم هم به پایان می‌رسد. رئیس دادگاه از او تشکر می‌کند و او هم متقابلا تشکر می‌کند.
رئیس دادگاه در پایان می‌گوید که جلسه فردا (جمعه ۱۲ نوامبر/۲۱ آبان) ساعت ۸ صبح به وقت محلی در آلبانی آغاز خواهد شد. در این جلسه اصغر مهدی‌زاده، دیگر عضو سازمان مجاهدین شهادت خواهد داد.
۱۵۰-مشروح جلسه روز پنج‌شنبه ۱۱ نوامبر/۲۰ آبان دادگاه #حمید_نوری را در سایت زمانه بخوانید:

radiozamaneh.com/692426

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with Radio Zamaneh

Radio Zamaneh Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

More from @RadioZamaneh

12 Nov
دادگاه #حمید_نوری
رشته توئیت
۱-جلسه روز جمعه ۱۲ نوامبر/۲۱ آبان دادگاه رسیدگی به اتهامات #حمید_نوری به شهادت اصغر مهدی‌زا‌ده اختصاص دارد. او از اعضای سازمان مجاهدین است ‌و در جلسه دادگاه در دورِس آلبانی شهادت می‌دهد.
اصغر مهدی‌زاده به گفته وکیل مشاورش، گیتا هدینگ وایبری، متولدِ⬇️
۲-سال ۱۳۳۳ است. او در سال ۱۳۶۱ و حدود ۲۵ سالگی دستگیر شد. مهدی‌زاده به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق، ۱۷ ماه پس از دستگیری به ۱۵ سال حبس محکوم می‌شود. او پس از ۱۳ سال حبس آزاد می‌شود. مهدی‌زاده سال‌های زیادی از حبس خود را در زندان گوهردشت گذرانده است. هنگامی که او در زندانِ
۳-گوهردشت بوده است، چندین بار با حمید عباسی (#حمید_نوری) برخورد داشته است که اولین مورد آن به اواخر سال ۱۳۶۵ برمی‌گردد. او چند نوبت به راهروی مرگ برده شده اما وارد اتاق هیأت مرگ نشده است. او دو بار هم به اتاق گاز برده شده. او هشتم یا نهم مرداد، ۱۲ و ۱۵ مرداد در راهروی مرگ بوده.⬇️
Read 145 tweets
10 Nov
دادگاه #حمید_نوری
رشته توئیت
۱-سی‌و‌ششمین جلسه دادگاه حمید نوری (بر اساس جدول از پیش اعلام شده و بدون در نظر گرفتن جلسات فوق‌العاده یا برگزار نشده)، روز ۱۰ نوامبر/۱۹ آبان، همزمان با دومین سالگرد دستگیری او در فرودگاه استکهلم، برگزار می‌شود. این جلسه و شش جلسه بعدی دادگاه نوری⬇️
۲-در آلبانی برگزار می‌شود تا هفت شاهدی که امکان حضورشان در استکهلم فراهم نشده، در صحن دادگاه شهادت دهند.
شاهد امروز محمد زند، عضو سازمان مجاهدین است که برادرش رضا زند در اعدام‌های ۶۷ اعدام شده.
روند دادگاه و بازپرسی از محمد زند از اینجا قابل پیگیری‌ست:

۳-در حاشیه برگزار شدن جلسه دادگاه #حمید_نوری در آلبانی، حمید اشتری، از شاکیان اصلی پرونده نوری در اتاقی در کلاب‌هاوس می‌گوید: «بحث درباره تشکیل دادگاه نوری در آلبانی از تابستان مطرح شد. با توجه به اینکه برخی شاکیان و شاهدان به عنوان عضو سازمان مجاهدین در آلبانی پناهنده هستند،⬇️
Read 150 tweets
20 Oct
دادگاه #حمید_نوری
رشته توئیت
۱-روز چهارشنبه ۲۰ اکتبر/۲۸ مهر ۱۴۰۰، سی‌و‌دومین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات #حمید_نوری در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم برگزار می‌شود. در این جلسه بناست علی ذوالفقاری، زندانی سیاسی در دهه ۶۰ و از جان‌به‌دربردگان اعدام‌های تابستان ۶۷ در دادگاه شهادت دهد.
۲-علی ذوالفقاری از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین است که به مدت ۱۲سال در ایران زندانی کشیده. او که از شاکیان و شاهدان پرونده #حمید_نوری است، پیش از این درباره حضورش در راهروی مرگ، رفتن به نزد هیأت مرگ و نقش حمید عباسی (حمید نوری) در این پروسه گفته است: «مدت ۱۲سال در زندان بودم؛⬇️
۳-در زندان رشت، زندان گوهردشت و زندان اوین. من خودم در دوران اعدام‌ها “نوری جنایتکار” را دیدم. او خود من را نهم مرداد در کریدور مرگ بلند کرد و به اتاق هیأت مرگ برد. در آنجا من دقیقاً “رئیسی جلاد” را دیدم که اکنون رئیس‌جمهوری رژیم جمهوری اسلامی است ….»
او گفته است که به خاطر⬇️
Read 109 tweets
19 Oct
دادگاه#حمید_نوری
رشته توئیت
۱-سی‌و‌یکمین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات حمید نوری در دادگاه استکهلم، روز سه‌شنبه ۱۹ اکتبر/۲۷ مهر برگزار می‌شود. در این جلسه ویدا رستم‌علیپور و لادن بازرگان در مقام شاکی و بازمانده قربانیان اعدام‌های سال ۶۷ شهادت خواهند داد. ویدا رستم‌علیپور که⬇️
۲-برادر خود پرویز رستم‌علیپور و همسرش مجید ایوانی را در جریان اعدام‌های سال ۶۷ از دست داده است، پیش از این و در دادگاه نمادین ایران‌تریبونال، درباره اعدام همسرش گفته است: «مجید از هواداران چریک‌های سازمان فدایی خلق-اقلیت بود و در آبان ماه سال ۶۴ در خیابان دستگیر شد. جرمش⬇️
۳-دگراندیشی و مارکسیست بودن بود. تا مدت‌ها نمی‌دانستیم که در کدام زندان است. بالاخره بعد از چند ماه پدر و مادرش موفق به ملاقات با او شدند. می‌گفتند به شدت لاغر شده بود و نمی‌توانسته سرپا بایستد. در سال ۶۵ به او ۱۵سال حکم دادند. نمی‌دانستم خوشحال باشم یا ناراحت. در جمهوری اسلامی⬇️
Read 109 tweets
18 Oct
دادگاه #حمید_نوری
رشته توئیت
۱-سی‌امین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات حمید نوری در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم از ساعت ۱۳:۳۰ (به وقت محلی) روز دوشنبه ۱۸ اکتبر/۲۶ مهر آغاز می‌شود. در این جلسه #صدیقه_حاجی‌محسن شهادت خود را به عنوان شاکی در محضر دادگاه ارائه خواهد داد.
صدیقه حاجی‌محسن،⬇️
۲-خواهر حسین حاجی‌محسن، زندانی سیاسی چپ است که در جریان اعدام دسته‌جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، به قتل رسیده است. او که پیش از این قرار بود به شکل ویدئویی و آنلاین در جلسه دادگاه شرکت کند، برابر اعلام وکیل مشاورش در بیست و نهمین جلسه دادگاه #حمید_نوری، از کانادا به سوئد⬇️
۳-رفته و به شکل حضوری در دادگاه حاضر می‌شود. او درباره اعدام برادرش حسین حاجی‌محسن که گفته می‌شود پنج شهریور ۶۷ در اولین سری اعدام زندانیان چپ به دار آویخته شده، شهادت می‌دهد. لاله بازرگان، خواهر بیژن بازرگان، دیگر زندانی اعدام شده چپ‌گرا در جریان اعدام زندانیان سیاسی در سال ۶۷⬇️
Read 51 tweets
14 Oct
دادگاه #حمید_نوری
رشته توئیت
۱-بیست و هشتمین جلسه دادگاه حمید نوری (بر اساس جدول از پیش انتشار یافته) روز پنج‌شنبه ۱۴ اکتبر/ ۲۲ مهر در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم برگزار می‌شود. در این جلسه بناست مهناز میمنت و مهرب حاجی‌نژاد از آلبانی به شکل ویدئویی و آنلاین شهادتشان را بیان کنند.
۲-جلسه دادگاه با صحبت‌های رئیس دادگاه آغاز می‌شود. او به مهناز میمنت خوشامد می‌گوید، خود را معرفی می‌کند و می‌گوید که توماس ساندر است …. مشکل پیچیدن صدا که در جلسه قبل وجود داشت بار دیگر بروز می‌کند. به همین دلیل روند دادگاه با وقفه همراه است تا در صورت امکان مشکل را برطرف کنند.
۳-مهناز میمنت از اعضای سازمان مجاهدین خلق است که چهار نفر از خویشاوندان از جمله مادر و دو برادرش را در جریان مبارزه با جمهوری اسلامی از دست داده. یک برادر او به نام محمود میمنت در جریان اعدام‌های سال ۶۷ در زندان گوهردشت اعدام شده است‌ و شهادت او در ارتباط با این برادرش خواهد بود.
Read 50 tweets

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Too expensive? Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal

Thank you for your support!

Follow Us on Twitter!

:(