آدام اسمیت (که خانوادگی جانی بودند)، در حقیقت میرزا بنویس هیوم بود و در اصل میتوان گفت ثروت ملل تقریر نظرات هیوم است (هیوم خودش یک قاتل فراری بود)
میگوید فعالان اقتصادی از سر خیرخواهی فعالیت نمیکنند بلکه به دنبال نفع شخصی هستند و در نتیجه جامعه هم سود میبرد
این حرف را مولانا بسیار دقیقتر میزند:
همچنان هر کاسبی اندرجهان
بهر خود کوشد نه اصلاح جهان
مندویل هم در کتاب افسانه زنبورها همین را میگوید که رذائل شخصی به فضائل عمومی ختم میشوند
بعضی هم به این جمله حضرت عبدالمطلب ارجاع میدهند که:
انا رب الابل و للبیت رب
در هر صورت با یک واقعیت رو برو هستیم و آن واقعیت چیزی نیست جز برشی از وجود انسان و نفس او.
انسان نفسی حیوانی دارد که برای حیات او ضروریست. اشتراک این سطح از نفس انسان و حیوان یک امر طبیعیست همانطور که با نباتات هم اشتراکاتی دارد.
این واقعیت است که انسان تمایلات حیوانی دارد
اجازه بدهید به شعر مولانا برگردیم
مؤمنان از دست باد ضایره
جمله بنشستند اندر دایره
یاد طوفان بود و کشتی لطف هو
بس چنین کشتی و طوفان دارد او
پادشاهی را خدا کشتی کند
تا به حرص خویش بر صفها زند
قصد شه آن نه که خلق آمن شوند
قصدش آنک ملک گردد پایبند
آن خراسی میدود قصدش خلاص
تا بیابد او ز زخم آن دم مناص
قصد او آن نه که آبی بر کشد
یاکه کنجد را بدان روغن کند
گاو بشتابد ز بیم زخم سخت
نه برای بردن گردون و رخت
لیک دادش حق چنین خوف وجع
تا مصالح حاصل آید در تبع
همچنان هر کاسبی اندر دکان
بهر خود کوشد نه اصلاح جهان
هر یکی بر درد جوید مرهمی
در تبع قایم شده زین عالمی
حق ستون این جهان از ترس ساخت
هر یکی از ترس جان در کار باخت
حمد ایزد را که ترسی را چنین
کرد او معمار و اصلاح زمین
اولا مولانا در این مثنوی بحثس در مورد "ترس" است. اینکه ترس عاملی برای حرکت انسان و جامعه است.
مولانا میگوید پادشاه از ترس نابودی تاج و تختش قلمرو خود و در نتیجه مردم و جامعهاش را حفظ میکند.
یا گاو از ترس زخم خوردن حرکت میکند نه برای کشت و کار و روغن گرفتن و آرد کردن و ...
یا مردم هنگام طوفان یاد خدا میکنند
یا کاسب برای فرار از فقر و گرسنگی کاسبی میکند نه برای انجام تکلیف اجتماعی
اینکه ترس و منفعت شخصی را یکی بگیریم و از آن به "حداکثرسازی" منفعت شخصی برسیم غلط است
ثانیا قیاس انسان و حیوان صورت گرفته است. انسان و حیوان در سطحی از وجود با هم اشتراکاتی دارند. همانطور که انسان با گیاه هم اشتراکاتی دارد.
گاهی یک پادشاه برای حفظ تاج و تخت میجنگد و یک شیر هم برای حفظ قلمرو خود میجنگد. دو واقعیت هستند اما
آیا یک شیر میتواند از سطح حیوانیت خود بالاتر رود و برای ارزشی بالاتر بجنگد؟
هرگز
اما انسان چطور؟
آیا انسان هم نمیتواند از سطح حیوانیت و غریزه خود بالاتر رود و پادشاه نه تنها برای حفظ تاج و تخت خود نجنگد که جان خود را فدای مردمش کند؟
قطعا میتواند
آیا یک کاسب فقط برای منفعت شخصی کاسبی میکند یا میتواند از نفع شخصی دنیایی خود بگذرد و برای ارزشی والاتر و حیاتی پاکتر کاسبی کند؟
اینکه به سطحیترین غرائض انسان اشاره کنیم به عنوان واقعیت و همان را حقیقت بپنداریم و هر حقیقت بالاتری را کتمان کنیم ریشه در انسانشناسی غلط ما دارد
و آیا اگر یک جامعه با پیگیری رذائل اخلاقی افراد به منفعت رسید جوامع دیگر هم خواهند رسید؟
اگر با جنگ یک جامعه توانست جامعهی دیگر را نابود کند آنوقت باز هم این زذائل به فضائل ختم شدهاند؟
به نظر میرسد امثال هیوم و اسمیت و مندویل زندگیهای سراسر سیاهی خودشان را توجیه میکردند.
فیلم "خون به پا خواهد شد" فیلمی آمریکایی در ژانر درام و اقتباسی از رمان نفت به قلم آپتون سینکلر (Upton Sinclair) است که در سال ۱٩٢٧ به چاپ رسید.
این فیلم در اکثر لیستهای بهترین فیلم های قرن بیست و یکم قرار داشته است و از آن به عنوان یک شاهکار نام می برند.
در آن سال فیلم "there will be blood" بسیاری از جوایز اسکار و گولدن کلوب را نصیب خود کرد.
داستان این فیلم مربوط به فردی به نام دنیل پلین ویو (Daniel Plainview) است که با موفقیت یک چاه نفت را به بهره برداری میرساند.
خصیصههای کاپیتالیستی در نقش اول فیلم نمایان است و ماهیت اخلاق کاپیتالیستی را به زیبایی به تصویر می کشد. آنجا که پلین ویو بیان می کند: درون من #رقابت نهفته است! درواقع این فیلم نیروی محرک اقتصاد کاپیتالیستی را بر پرده سینما ترسیم کرده است.
سه نفر را در نظر بگیرید که دو نفرشان در خلاف جهت یکدیگر حرکت میکنند و یکی از آنها سرجای خود ایستاده است. در مسیر آن دو نفر دربهای رمزدار و معماهاییست که باید حل کنند تا انتهای مسیر برسند. هر دو "تلاش" میکنند و هر دو "کشف حقیقت"هایی دارند تا به مقصد برسند.
حال فرض کنید
انتهای یکی از مسیرها گلستان زیبا و پربار باشد و در انتهای مسیر دیگر حیوانات درنده در انتظار.
از بین این سه نفر دو نفر "عالم" و یک نفر (آنکه حرکت نکرد) جاهل است.
جهت حرکت انسان به علم او معنا و اثر میبخشد.
و قطعا جهل از علمی که انسان را به گمراهی بکشد بهتر است #علم_اسلامی
مثلا قرآن هم میتواند عامل گمراهی باشد اگر جهت حرکت در امتداد ولایت نباشد (ولایزید الظالمین الاخسارا)
پس صرف "کشف واقع" و باصطلاح "علمی بودن" بودن یک گزاره به آن تقدس نمیبخشد بلکه جهت حرکت کاشف است که آن را نافع یا غیرنافع میکند
هرچند حرکت در مسیر "حق" به کشف "واقع" نزدیکتر است
ثانیا میگه مالیات نگیریم. این هم مغالطه پهلوان پنبه است. چه کسی گفته مالیات نگیریم؟ مالیات از سفتهبازی و ثروت و مصرف بالا و خانههای خالی و ... بگیر. هر چقدر هم بیشتر بگیری بهتر
دیشب در جلسه اندیشکده ها با استاد عزیزمان آقای دکتر @DavoodManzour، نکته ای را عارض شدم که بعد از جلسه متوجه شدم ایشان برداشت اشتباهی از نکته بنده داشته اند. قطعا ضعف از بیان بنده بوده اما توقع میرفت که ایشان با سعه صدر بیشتری با یک انتقاد ساده برخورد کنند
اینجا قدری توضیح می دهم
بحث شامل دو بخش بود 1. باید تفاوت قائل شویم بین "تغییر در چارچوب یا تحول چارچوب" و بدانیم که اصلاح در چارچوب فاسد باعث تقویت آن چارچوب فاسد میشود.پس لزوما اصلاح ساختار قدمی روبه جلو نیست 2. بنده دکتر منظور را نه فقط رئیس سازمان امورمالیاتی بلکه یکی از فرماندهان جنگ اقتصادی میبینم
فلذا انتظار دارم اکتفا به مدیرت جزیره ای سازمان خودشان نکنند و نگاه حسابداری به مالیات را با نگاه اقتصادکلانی به این مساله جایگزین کنند. مثلا در شرایطی که اقتصاد ایران به شدت نیاز به سیاست های انبساطی برای خروج از رکود دارد بستن بودجه انقباضی سم مهلکی است برای این اقتصاد
یعنی توجیه کنندگان ظلم سرمایه داری آنقدر عجیبند که بعضی وقتها باورم نمیشود که فی سبیل الله این حرفها را میزنند.
حاضرید از 1850 تا امروز غارتگری ها و استعمارها و استثمارها را هم با هم حساب کنیم مجموعا چقدر میشود؟
چقدر تعدی به محیط زیست شده و اکسترنالیتی منفی این دو قرن چقدر است؟
آیا حاضرید در مورد مبنای عدالت خودتان توضیح دهید که چطور میتوانید توجیه کنید ثروت 3میلیارد نفر برابر سیصد نفر باشد، در حالی که نظام توزیع مالکیت ابزار تولید کاملا غیرعادلانه است؟
حقیقتا قارون در نظر شما موفق ترین انسان تاریخ است (با وجود آنکه هیچ مال حرامی هم نداشت)
در طول دو قرن اخیر با ظلم و تعدی و استعمار و غارت منابع کشورهای دیگر اختلاف عظیمی را به وجود آورده اند و حالا که یک لقمه نان خشک جلوی ملت می اندازند منت هم سر مردم دنیا می گذارند! (بگذریم از اینکه همان لقمه نان خشک را هم مردم خودشان با خودشان تقسیم می کنند
#رشتو
حرکت خودرو میتواند در "سیستم"های مختلف تعریف شود. خودرو یک سیستم است و زیرسیستمهای مختلف دارد. یک بار "مبنای" حرکت در خودرو تبدیل انرژی گرمایی به انرژی مکانیکی است. یکبار هم تبدیل انرژی خورشیدی به انرژی مکانیکی
در اولی به رادیات و پیستون و ... نیاز است و در دومی خیر
7/1
در اقتصاد هم همین است. وقتی میگوییم در یک نظام اقتصادی با مبنای متفاوت ممکن است از اساس یک جزئی وجود نداشته باشد (مثلا یک نهاد مثل بانک در یک نظام اقتصادی تعریف نشود) برخی استبعاد میکنند که مگر میشود در یک اقتصاد بانک نباشد؟ بورس نباشد؟ سیستم تولید انبوه نباشد؟
7/2
همانطور که شاید صد سال پیش می گفتند مگر می شود با انرژی خورشیدی خودرو حرکت کند؟! قبلترش هم می گفتند مگر می شود با چیزی غیر از اسب حرکت سریع داشت؟ الان هم احتمالا می گویند مگر می شود در آینده بدون صرف هیچ انرژی تغییر مکان داد؟
7/3