۲.
حرف حسابش این است که برای اینکه آنچه «هژمونی جهانی» خوانده باقی بماند، آمریکا باید « تفوق در اوراسیا» را حفظ کند.
او اوراسیا را به ۴ «ناحیه» تقسیم میکند: ناحیه میانی (یعنی روسیه امروزی)، غرب، جنوب و شرق.
۳.
او میگوید برای «چیرگی آمریکا» سه شرط وجود دارد.
اول آنکه «باید فضای میانی هرچه بیشتر به درون مدار غرب کشیده شود (جایی که آمریکا برتری دارد)»
این، همانطور که متوجه شدهاید، بخوبی پیش نمیرود.
۴.
شرط دوم: «ناحیهٔ جنوبی نباید در کنترل یک بازیگر منفرد در بیاید»
به عبارت دیگر، خاورمیانه و آسیای مرکزی باید مجزا بمانند ویا تحت امر توسط هیچ بازیگر دیگری غیر از آمریکا نباشند.
۵.
شرط سوم و آخر: «شرق نمیبایست به گونهای متحد شود که موجب اخراج آمریکا از پایگاهها[ی نظامی]یش شود.
به عبارت دیگر، برای اینکه آمریکا بتواند اینها (در تصویر) را حفظ کند آسیای شرقی نیز باید تفکیک شده باشد.
۶.
نتیجهگیری اول، که گویی کسی شکی هم در این داشته باشد، از نظر استراتژیک بنفع آمریکا نیست که کشورهای اوراسیا با هم روابط خوبی داشته باشند.
از هرچیز مهمتر، هدف آمریکا خاصه در خاورمیانه و آسیا، عمل به «تفرقه بینداز و حکومت کن» است.
۷.
جالب است که او همچنین نوشته که «اگر ناحیهٔ میانی، غرب را پس بزند، تبدیل به یک موجودیت منفرد مقتدر شود، و همزمان یا جنوب را تحت کنترل خود درآورده یا با یک قدرت اصلی در شرق متحد شود، آنگاه تفوق آمریکا در اوراسیا به نحو چشمگیری تنزل میکند.»
۸.
به عبارت دیگر اگر روسیه خود را از غرب بیرون بکشد و در خاورمیانه و آسیای شرقی و مرکزی کنترل بدست آورد، یا، اتحادی با چین (که بدون شک امروزه بازیگر اصلی شرق است) تشکیل دهد، آنگاه هژمونی جهانی آمریکا بطور جدی در معرض خطر است.
۹.
او از این فراتر رفته و اخطار میدهد «خطرناکترین سناریو، یک اتحاد بزرگ میان چین، روسیه و احیاناً ایران خواهد بود»
که این معنای کاملاً جدیدی برای تلاشهای جاری آمریکا برای زنده کردن توافق با ایران که در زمان ترامپ کشته شد، به دست میدهد.
۱۰.
او دو سناریوی دیگر طرح میکند که نمایانگر پایان هژمونی جهانی آمریکا خواهد بود.
اولی اینکه اگر «دو بازیگر اصلی شرقی بگونهای در شرف اتحاد باشند».
امروزه آنها کدامند؟ بیتردید یکی چین، و دیگری احتمالاً همچنان ژاپن، یا حتی هند یک رقیب جدی [برای این گزینه] است.
۱۱.
سناریوی دیگر «پر دادن آمریکا از هرّهٔ بام قدرت غرب».
او میگوید این «بطور خودکار پایان هژمونی آمریکا را رقم میزند»
احتمالاً به همین دلیل است که آمریکا این روزها اینقدر تلاش میکند تا رابطهٔ رعیتی اروپا نسبت به خود را مستحکم کند.
۱۲.
جالب اینکه در چنین فضایی او همچنین به اوکراین اشاره میکند، که از نظر او «نقش یک محور ژئوپولیتیک حیاتی و مهم را بازی میکند».
چرا؟ خودتان در متن بخوانید. بطور خلاصه: «اساس وجود» آنچه او یک «ناحیه جدید» میخواند، احتمال اینکه روسیه یک امپراتوری اوراسیایی باشد را مردود میکند.
۱۳.
او «از دست دادن اوکراین» پس از «بیش از سیصد سال تاریخ امپراتوری روسی» را یک «عقبگرد حیاتی ژئوپولیتیک برای کشور روسیه» میخواند. چون این روسیه را «با گذشت هر سال» محکوم به «کمتر اروپایی و بیشتر آسیایی شدن» میکند.
۱۴.
غیرمنتظره نیست که او این را چیز خوبی میبیند و مینویسد «بازتعریف اوکراین بعنوان یک کشور اروپای مرکزی» و اطمینان از «ادغام بیشترش با اروپای مرکزی»، یک «جزء حیاتی و مهم از استراتژی گستردهتر آمریکا برای اوراسیا» است.
۱۵.
او تا آنجا پیش میرود که میگوید اوکراین یکی از سه کشوری است که باید «قویترین پشتیبانی ژئوپولیتیک آمریکا» را دریافت کند. و اینکه «تا جایی که آیندهٔ تحولات روسیه مد نظر است، اوکراین کشوری با اهمیت حیاتی است».
۱۶.
اگرچه او متوجه این هست که سیاست آمریکا در قبال اوکراین، بشدت برای روسیه حساسیتزا است و مینویسد «این از سوی بسیاری از افراد حاضر در مسکو –حتی غربگرایانشان- بعنوان سیاستی دیده میشد که منافع حیاتی روسیه را (در اینکه نهایتاً اوکراین را به جامعهٔ مشترک بازگرداند) هدف گرفته است»
۱۷.
او همچنین در بارهٔ احتمال پیوستن اوکراین به ناتو مینویسد که به قضاوت او «آنرا بغایت سختتر از آن مییابد که به آن تن دهد»، زیرا «لازمهٔ آن به رسمیت شناختن این است که زین پس سرنوشت اوکراین، بصورت ریشهای به سرنوشت روسیه متصل نباشد»
۱۸.
در هر حال او این را وسوسهبرانگیز میبیند، چون «روسیه نمیتواند در اروپا باشد بدون اینکه اوکراین هم در اروپا باشد، ولی اوکراین میتواند در اروپا باشد، بی اینکه روسیه در اروپا باشد»
۱۹.
روی هم رفته، برای نتیجهگیری، اینطور بنظر میرسد که محاسبهها این بوده که جدا کردن اوکراین از روسیه امری حیاتی است، زیرا انجام آن امکان این امر را که روسیه بتواند دوباره قدرت جدی اوراسیا شود، بشدت تضعیف میکند.
۲۰.
بنظر میآید که او متوجه هست که این یا یک گسست غیرقابل بازگشت با روسیه ایجاد خواهد کرد، یا وادارش میکند که همراه با اوکراین تماماً بخشی از اروپا به حساب آید.
بنظر میآید او هر دو نتیجه را قابل قبول میداند چون روسیه به هر حال ضعیف خواهد بود.
۲۱.
اینکه او همچنین نوشته است برای آمریکا «خطرناکترین سناریو، اتحاد بزرگ روسیه، چین و احتمالاً ایران خواهد بود» ناسازگار است، چون میتوان گفت این سیاست در قبال اوکراین به همان سرانجام میرسد.
۲۲.
ناسازگاری دیگر جایی است که مینویسد سیاست آمریکا در قبال اوکراین، روسیه را «کمتر اروپایی و بیشتر آسیایی» میکند، ولی در همان حال اینکه کشیده شدن روسیه به درون اروپا را وسوسهبرانگیز دیده است...
به هر حال، ببینیم به چه سرانجامی میرسیم. تاریخ هنوز به آخر نرسیده است.
۲۳.
سریع ترجمه کردم و سعی کردم تا حد ممکن درست منتقل بشه. پس امیدوارم خطاهای احتمالیش رو ببخشید و اگر نظری هم دارید خوشحال میشم بگید.
در هر حال بنظرم مطلب، تصویر معنیدار و قابل درکی رو از اونچه این روزها در نقاط مختلف دنیا میگذره پیش رومون گذاشته، و واقعاً ارزش مطالعه رو داره.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
استدلال من این نیست که «بمب اتم=کره شمال=علفخواری» و اتفاقاً فرضم قویاً اینه که دوستانی موافق بمب، اغلب از سر صدق و دلسوزی موضعشون اینه.
ولی بنظر من صرف اقدام به ساختن سلاح هستهای یا حتی تولید یکی دوتاش ایجاد بازدارندگی مورد نظر طرفداران این نظریه رو نمیکنه، بلکه برعکس👇
نتیجهش ایجاد اجماع جهانی علیه ایران و عراقیزه کردن ایرانه.
چرا؟
چیزی که باید توجه کرد اینه که مفهوم بازدارندگی یک مفهوم چندجانبهاست.
اولاً شما با اقدام به ساختن بمب یا حتی داشتن یکی دوتاش بازدارندگی ایجاد نمیکنی چون اگر چنین چیزی ممکن بود، دلیلی نداشت آمریکا ۵۵۵۰، روسیه 6225👇
پاکستان و هند هرکدوم حدود ۱۶۰، اسرائیل بین ۹۰ تا ۲۰۰ و کرهٔ شمالی ۴۰-۵۰، چین ۳۵۰ انگلیس ۲۲۵ و فرانسه ۲۹۰ بمب اتمی داشته باشن، هر کدوم یکی-دوتا میداشتند و همین لابد در رقبا «بازدارندگی» ایجاد میکرد.
پس شما با انگشت شمار بمب، در مقابل قشون کلوپ اتمی، بازدارندگی ایجاد نمیکنی👇
هر روزی که میام تو توییتر و خیل انبوه فحشدهندگان به دولت روحانی و جمعیت نالان از «مدیریت ناکارآمد»ش رو میبینم، فکر میکنم که لابد اینها یک چیزی میفهمن و من خنگم.
بعد ناچارم دوباره پیش خودم مرور کنم تمام اتفاقات سالهای اخیر رو از میراث ویرانه و خزانهٔ خالی احمدینژاد گرفته تا⬇️
بعضی گشایشها بعد از برجام، تا اومدن ترامپ و دیوانگیش و تحریمهای پیدرپیش تا اومدن بایدن و ادامهٔ همون روال...
و بعد یادم بیارم که اونچه که زمانی باعث قحطی و مرگ هزاران کودک در عراق و شکستن کمر اقتصادش شد تحریمی بمراتب خفیفتر با عنوان «نفت در برابر غذا و دارو» بود، درحالیکه⬇️
ما نفتمون رو حتی در برابر «هیچ» هم نمیتونیم صادر کنیم!
و اینکه سرپا بودن ما و اینکه هنوز ارزاق ولو با قیمت بیشتر هست، و زندگی کماکان جریان داره، بیشتر به معجزه شبیهه و بنظرم فارغ از سوگیریهای سیاسی قابل تقدیر.
و بالاخره با خودم به صلح میرسم که مشکل از گیرنده نیست.⬇️
1/ پنج درس در باب تولرانس خودمانی
(رشته توییت خرکی)
ما افتخارات بسیاری در تاریخ خود داریم [آقا دارم جدی صحبت میکنم، گوش بده] و همواره با این افتخارات در تنگناهای تاریخی، مصائب، سختیها و مرارتهای بسیاری را از سر گذارنیدهایم. از یادآوری شایستگی و بزرگمنشی بزرگانمان، همچنین
2/ توانمندیهای نژادی و قومی سترگمان، و «اولین» بودنهایمان در ایجاد و کشف و اختراع بسیاری از داشتههای امروزین بشری که بگذریم، یکی از برترینِ افتخارات ما داشتن ویژگیای است که در اینجا «تولرانس خودمانی» اش مینامیم. این تولرانس امّا، همانطور که هر ویژگی دیگرمان منحصر به خود
3/ ماست، مشخصاتی دارد که آنرا از سایر انواع الکی و غیرخودمانی آن متمایز میکند.
پس در این مجال ما بر آن هستیم که به منظور اشاعهی فرهنگ ناب و اصیل خودمانی [مگه با شما نیستم؟] و همچنین آموزش نوباوگانی که بدلیل قرارگیری زودهنگام و بیمورد در شاهراه اطلاعاتی امکان غفلت آنها از
۲
منظور از «مبالغه» در اینجا بکار بردن ادبیاتی است که منطقاً کمکی به استحکام استدلال یا نقد در بحث نمیکند، توصیف اغراقآلود ویا بیانی است بیپشتوانه، منفی با مثبت، آلوده به نفرت یا شیدایی، که از آن برای کسب اعتبار و پشتوانه کاذب و یا تبلیغ و القای حقانیت گفتار استفاده میکنیم.
۳
گفتار مبالغهآمیز چگونه است؟
مثال:
مردک جیرهخوار افیونی، با تصویب این قانون شرمآور، باعث محرومیت کارگران شریف و رنجدیده کشور، از حقوق حقهٔ خود شد. #بیمبالغه:
فلانی، با فشار برای تصویب این قانون، عملاً مانع از دستیابی کارگران کارگاههای زیر ۵ نفر، به پوشش تامین اجتماعی شد.