ببینید عزیزان اگر واقعاً فکر میکنید با یک روز صبح جمعه ساعت ۸ از خواب بلند شدن و نیم ساعت در صف رایگیری ایستادن قرار است تمام مشکلات چند ده سالهی ما حل شود که خُب بسیار در اشتباهید! اصلاً موضوع انتخابات نبود، موضوع #مطالبهگری است.
من بعضی وقتها اعتراضات مردم در کشورهایی مثل ایالات متحده را که میبینم قبطه میخورم. سر هر موضوع کوچک و بیخودی از نظر ما (مثلاً عدم ملاحظات محیط زیستی توسط یک تولید کننده محصولات شیمیایی!) در خیابان جمع میشوند و پلاکارد دستشان میگیرند و تا حقشان را نگیرند دست بردار نیستند.
اینجا ولی هر بلایی سرمان میآورند جاخالی میدهیم. دیگه ته اعتراضمان ناز کردن و رای ندادن است. شورای نگهبان هم بهانه است وگرنه چرا آمار مشارکت انتخابات شورای شهر و روستا انقدر پایین بود؟ نمیخواهیم مشکل را حل کنیم، میخواهیم «تاج قربانی» رای روی سرمان بگذاریم.
میدانیم آخر مالیاتدهی، مطالبهگری است، پس از همان اول مالیات نمیدهیم. حین فرار مالیاتی هم خودمان را یکجوری قانع میکنیم که قرار بود این پول به سوریه و لبنان برسد! در اداره دولتی یک نفر رشوه میگیرد. میگوییم این کثافتها سر و ته یکی هستند، چرا من گزارش کنم؟
تازه اگر کارم راه بیفتم خودم هم رشوه هم میدهم. راستش ما ایرانیها خیلی آدمهای علیهالسلامی نیستیم. خیلی دوست داشتم بگویم این تورم دو رقمی چند دهه اخیر است که مردم را اینطور بار آورده اما به تاریخ که نگاه میکنم (حداقل از صفویه به این طرف) ما همین بودهایم.
پر توقع و کوتهبین، همیشه به گذشته پر افتخارمان مینازیم و اگر در دنیای امروز کم آوردیم، افسانههایی مثل نصف ناسا ایرانی هستند میسازیم. یکبار برای همیشه بپذیرید. ما مردمی هستیم «متوسط»، درآمد سرانهمان متوسط است، IQمان متوسط است، دغدغههایمان متوسط است، کیفیت زندگیمان متوسط است.
اگر قرار است بهتر از این باشیم، باید خودمان تلاش کنیم. باید مطالبهگری کنیم. اگر فکر میکنید نمیتوانید این کار را بکنید و دنبال لقمه حاضر و آماده هستید و میخواهید از کالج که بیرون آمدید، درآمد سالیانهتان از ۸۰ درصد مردم جهان بهتر باشد، بروید، واقعاً بروید.
بمانید فقط خودتان را اذیت میکنید. چون من از این مردم (که خودم هم شاملش میشوم) چشمم آب نمیخورد. ما مردم فقط روی نفت نشستهایم و هر از گاهی ماشین حساب را در میآوریم که اگر nمیلیون بشکه نفت ۱۱۰ دلاری میفروختیم به هر ایرانی xتومان میرسید. بعد هم که حسرت زندگی نرمال را میخوریم.
سطح دغدغه و فرهنگ جهان سوم، مطالباتمان اما جهان اول. خلاصه بهقول یک آهنگی از رضا یزدانی که میگفت «نگرانباش، حل نمیشه» باید نگران باشیم، چون ظاهراً قرار نیست حل بشود...
*غبطه
شک کردم و آخر هم کار دستم داد :)
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
#رشتو
سری که درد نمیکند را دستمال نمیبندند! داشتم به ویدوی اخیری که از برخورد گشت ارشاد با آن مادر معترض منتشر شده است فکر میکردم. با خودم گفتم چرا همه موبایل بهدست و نظارهگرند؟ چرا کسی به اعتراض بر نمیآید؟ از خودم پرسیدم اگر خودت آنجا بودی اعتراض میکردی؟
گفتم خُب البته که نه، من چیزهای زیادی برای از دست دادن دارم. دلیل اینکه چرا اعتراضات خفته مردم بیدار نمیشود هم همین است. مشکلات در ایران تا حد خوبی صنفی شده است. مثلاً مشکل سربازی برای مردان است، مشکل حجاب برای زنان است، مشکل خشکسالی برای کشاورزان و دامداران است،
مشکل آلودگی هوا برای تهرانیهاست و مشکل برخورد تندروها با تولیدات فرهنگی برای مشهدیهاست. در چنین شرایطی هرکسی یک گرفتاری دارد و اصولاً سری را که درد نمیکند دستمال نمیبندند. نمیدانم ویدیوی اخیر برنامه خندوانه با تهیهکنندگی رامبد جوان را دیدهاید یا نه.
بهنظرم تاکید حاکمیت بر مسئله #حجاب را میتوان در ضعف نظام در طراحی سیستمها و حل مشکلات بنیادین دانست. یعنی چه؟ یعنی نظام دید که نمیتواند به آن مدینه فاضلهای که در ابتدای انقلاب برای آن هدفگذاری کرده بود برسد،
در واقع نتوانست مشکلات سیستم آموزش و اقتصاد و درمان و محیط زیست و قضا و الخ را حل کند، پس رویکرد آسانتر را انتخاب کرد، گفت «نشانه»ها را درمان میکنم، اگر دزدی بزه کرد، دست او را قطع میکنم، با اینکه میدانم مشکل از سیستم آموزشی من است.
اگر قیمت کالایی افزایش یافت، با گرانفروش برخورد میکنم با اینکه میدانم اقتصاد من دچار مشکلات ساختاری است.
اگر شال زنی در خودرو از سرش افتاد، سریع با او برخورد میکنم، با اینکه میدانم دزدی و فساد و نابرابری اجتماعی تاثیرات بهمراتب مخربتری از بیحجابی در آن مدینه فاضله دارند.
جنس ریزش این روزهای بازار از جنس کاهش مالتیپلهاست. یعنی چه؟ یعنی اگر بازار تا دیروز بهازای هر واحد از سود ۸ واحد پول میداد، حالا میگوید من حداکثر ۶ واحد پول میدهم. یعنی سهام تو برای من کمتر ارزش دارد. چرا؟ دو دلیل عمده دارد؛ افزایش ریسکها و کاهش حاشیه سود.
چه ریسکهایی؟ عمدهی ریسکها، #ریسک_دولتمردان است؛ اعمال عوارض صادراتی، افزایش نرخ خوراک، افزایش اسپرد دلار آزاد و نیما، کنترل قیمتها در بورس کالا، قطعی برق صنایع در زمستان و تابستان. ریسک دیگر هم به اقتصاد جهانی باز میگردد که مهمترین آن کرونا در چین و نرخ بهره امریکاست.
کاهش حاشیه سود اما چند جنبه اساسی دارد؛ اولاً فرض بازار بر این است که نرخ تورم بیشتر از افزایش نرخ دلار خواهد بود. در نتیجه با خرید سهام یک شرکت کامودیتی محور و با فرض ثبات سایر عوامل، قدرت خرید او یک سال دیگر کمتر از امروز خواهد بود. در نتیجه میخواهد سهام را با تخفیف بخرد.
#رشتو
شش آموزه از شش سال نامه و مجمع سالانه برکشایر هاثاوی:
۱- بزرگترین دارایی شما، خود شما هستید. وارن بافت در مجمع سالانه سال ۲۰۰۲ برکشایر یک سوال پرسید: «تصور کنید به یک جوان ۱۷ ساله یک خودرو پیشنهاد کنید، هر خودرویی که میخواهد، با یک شرط؛
آن خودرو تنها خودرویی است که در طول زندگی میتواند داشته باشد. او احتمالاً دهها بار کتابچه راهنمای آن خودرو را میخواند و روغن را دو برابر زودتر از آنچیزی که توصیه شده عوض میکند!
همهی ما در شروع زندگی، یک بدن و یک ذهن دریافت میکنیم. شما نمیتوانید آنها را تا سن ۶۰ سالگی خراب کنید و انتظار داشته باشید بتوانید آن را تعمیر کنید.»
#رشتو
روزهایی میرسید که از انبوه خبرهای نااُمیدکننده فلج میشدم، جسمم در فضای کار بود اما ذهنم کار نمیکرد. درست مثل نویسندهای که نمیداند خط اول کتاب خود را چگونه آغاز کند. حالا از آخرینباری که عامدانه یک تیتر خبر را خواندم، مدتهاست میگذرد.
یادم هست آن روز از خودم پرسیدم «آخرینباری که با اعلام یک خبر، تصمیم به سرمایهگذاری گرفتم کی بود؟» با خودم گفتم قبول، خبرهای مالی را دنبال نمیکنم ولی زمانی در شبانهروز را به خواندن خبرهای سیاسی و اجتماعی اختصاص میدهم. بالاخره آدم باید در جریان امور مملکت باشد!
یک ماه پیش اما عنوان ساده یک کتاب صوتی در فیدیبو، چشمم را به خودش جلب کرد: «پیگیر اخبار نباشید». بهدلیل مشغله زندگی از کنار آن گذشتم اما دیدم از صدای گوینده آن نمیتوان گذشت؛ عادل فردوسیپور.
#رشتو
تقریبا دیگر امیدی به اصلاح نیست!
«نه این که [نظام] نخواهد اوضاع بهتر شود، حتما میخواهد، اما دیگر توانش را ندارد. خیلی دلشان میخواهد بشود، اما نظام تدبیر چنان از اندیشمندان واقعی و انرژی خِرد جمعی تخلیه شده و...
چنان در محاصره رانتخواران قرار گرفته است که دیگر توان ایجاد تغییر ندارد.
از یکسو، ناکارآمدی سیستمی به همراه فساد رانتی، از درون تمام انرژی نظامِ تدبیر را میمکد، و از سوی دیگر اندک انرژی باقی مانده نیز صرف تنشها و درگیریهایی میشود که خودش با بیرون درست کرده است.
بدون تغییرات ساختاری و افقگشایی، امکان برون رفت از این باتلاق برای حکومت وجود ندارد. اما افقگشایی نیز نیازمند اعتماد به نفس و انرژی روانی عظیمی است که دیگر در ساختار قدرت دیده نمیشود.