This poem is from a public account believed to have belonged to #sarinaesmailzadeh, a 16-year-old Iranian girl who @amnesty says was beaten to death in the #IranProtests...
... It appears to have been written by her and posted 3 days before she died. Someone I know agreed to translate it to English on condition of anonymity so I could post it here:
Another morning dawned.
I am not in the mood for anything yet.
Once more, endless everyday deceptions have resumed.
How long will they continue?
Will they never end?
I am not in the mood for anything yet.
Once more, endless everyday deceptions have resumed.
How long will they continue?
Will they never end?
He loads his gun with cruelty,
Tramples on human value with his next step,
And running fast, escaping from humaneness,
Angrily presses the trigger, aiming at her face.
The target: a little girl!
Whose body is now covered with wounds.
Will they ever heal?
Tramples on human value with his next step,
And running fast, escaping from humaneness,
Angrily presses the trigger, aiming at her face.
The target: a little girl!
Whose body is now covered with wounds.
Will they ever heal?
Her blood is dripping—dripping bitterly,
A red liquid with the scent of a grape oozing out!
The sky has now turned into a red city.
The little girl’s eyes have closed.
She was now burning inside and out—all her body and soul.
A red liquid with the scent of a grape oozing out!
The sky has now turned into a red city.
The little girl’s eyes have closed.
She was now burning inside and out—all her body and soul.
What was the man telling himself?
What color was his brain when he fired the ruthless bullet?
Will he go on living?
How many more shots will he fire?
What if there is a reincarnation of the body?
What is going to wash his filthy, rotten body clean?
What color was his brain when he fired the ruthless bullet?
Will he go on living?
How many more shots will he fire?
What if there is a reincarnation of the body?
What is going to wash his filthy, rotten body clean?
باز دوباره صبح شد؛
اما من هنوز حوصله‌ی هیچ چیزی رو ندارم؛
و باز شروع تمسخر‌های بی‌پایان؛
تا کی ادامه دارد؟
بی‌نهایت؟
---------
خشابش را پر از ظلم می‌کند؛
با قدم بعدی شرافت را زیر پاهایش گذاشته و محکم‌تر می‌دُوید، رو به راه فرار از انسانیت.
اما من هنوز حوصله‌ی هیچ چیزی رو ندارم؛
و باز شروع تمسخر‌های بی‌پایان؛
تا کی ادامه دارد؟
بی‌نهایت؟
---------
خشابش را پر از ظلم می‌کند؛
با قدم بعدی شرافت را زیر پاهایش گذاشته و محکم‌تر می‌دُوید، رو به راه فرار از انسانیت.
گلوله را با خشم رو به صورتش می‌کوبد.
دخترک را می‌گویم؛
که وجودش پر از زخم است.
اما آیا این زخم‌ها التیام خواهند بخشید؟
می‌چکد.
به تلخی می‌چکد؛
مایعی سرخ رنگ با رایحه‌ی رز.
آسمان شهر قرمز شد.
چشمان دخترک بسته شد.
او الآن هم از درون داغان بود و هم از بیرون؛
دخترک را می‌گویم؛
که وجودش پر از زخم است.
اما آیا این زخم‌ها التیام خواهند بخشید؟
می‌چکد.
به تلخی می‌چکد؛
مایعی سرخ رنگ با رایحه‌ی رز.
آسمان شهر قرمز شد.
چشمان دخترک بسته شد.
او الآن هم از درون داغان بود و هم از بیرون؛
هم جسمش، و هم روحش؛
و تمام وجودش.
او با خود چه می‌گفت؟
مغزش چه رنگی به خود داشت، که بی‌رحمانه گلوله را پرتاب می‌کرد؟
آیا او به زیستن ادامه خواهد داد؟
او در ادامه چندین گلوله را پرتاب خواهد کرد؟
و تمام وجودش.
او با خود چه می‌گفت؟
مغزش چه رنگی به خود داشت، که بی‌رحمانه گلوله را پرتاب می‌کرد؟
آیا او به زیستن ادامه خواهد داد؟
او در ادامه چندین گلوله را پرتاب خواهد کرد؟
اما اگر تناسخ باشد، بی‌چاره آن جسم!
جسمی که روحِ در وجودش سبب تعفن شده باشد.
اما آیا کسی به شست و شوی این حجم از کثافت کمکی می‌کند؟
#MahsaAmini #mahsaminiمهساامینی #Iran
جسمی که روحِ در وجودش سبب تعفن شده باشد.
اما آیا کسی به شست و شوی این حجم از کثافت کمکی می‌کند؟
#MahsaAmini #mahsaminiمهساامینی #Iran
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
