A Haddadi Profile picture
Oct 21 21 tweets 9 min read
#رشته_توییت
1/خب اختشاش‌گرهای عزیز! بیایید یه خاطره دیگه بگم شاید به درد خورد.
سال 83، تازه دانشجو شده بودیم. همون اولش پام لیز خورد و با دو تا گاگول‌تر از خودم رفیق شدم. حالا اسماشون مثلاً آیدین بود و سعید.
سعید سفید‌ـ‌‌مفید بود و فکر می‌کرد خیلی خوش‌تیپـه.

#اعتصابات_سراسری
👇
2/ بچه‌ی تهرانسر بود. از تهرانسر یه قدم بری غرب وارد دیروز می‌شی. می‌گن کریستف کلمب بالای صفحه‌ی آخر خاطراتش نوشته «مقصدِ بعدی: تهرانسر».
آیدین مالِ شهرک غرب بود. به قول خودش «شئرک». یه مقدار هم استریل بود. از این خود‌ـ‌بچه‌بالا‌ـ‌پندارها. دئودورانت و اینا.

#پتروشیمی_عسلویه
👇
3/ منم که بچه دهات. از این هیچی ندیده‌های هنوز به دوران نرسیده. با اینا می‌رفتم بیرون دنیام بزرگ شه.
یه دفعه ما سه تا نشستیم توی یه کلاسِ خالی. من وسط بودم که یه چیزی رو توضیح بدم بهشون. درسم خیلی خوب نبود اما در مقایسه با اون دو تا یابو من اسب حساب می‌شدم.

#زن_زندگی_آزادی
👇
4/ درس سخت بود و اینام نمی‌فهمیدن. آدم موقعِ نفهمیدن می‌زنه به صحرای کربلا دیگه. شوخی می‌کنه، شاشش می‌گیره، متوجهِ خارشی بی‌سابقه در جایی دور از دسترس می‌شه، یادش می‌افته کلاس دومِ دبستان مدادش رو کجا جا گذاشته و اینا.

#شنبه_خشم
👇
5/ از اینجا همه چیز سریع اتفاق افتاد.
آیدین یه چیز بی‌ربط گفت.
سعید یه چیز بی‌ربط‌تر گفت.
به شوخی جوابِ همدیگه رو دادن.
توی دورِ بعد سعید با نیزه‌ی متلک حمله کرد و آیدین با سپرِ پوزخند دفاع کرد.
توی راند بعد آیدین پا شد و توی چشم سعید نگاه کرد و متلک رو تندتر کرد.

#حسین_رونقی
👇
6/ سعید نشست و لایکِ کینگ جواب داد؛ رودار و بچه بالا.
درد نیارم.
من یهو دیدم این دو تا دارن با خنده‌ی خونین به هم نگاه می‌کنن و جمله‌هاشون رو با «جاکش» شروع می‌کنن و با «دیوث» ختم می‌کنن.
منم بچه‌پایین. شنیدنِ این فحش‌ها خیلی برام درشت بود.

#مجید_توکلی
👇
7/ یکی بگه دیوث یعنی دیگه هیچی دیگه؛ شُرتـش کفنشـه.
قاعده اینه که آدم بهتره یه دست و یه پا ضربدری نداشته باشه تا اینکه بهش بگن قرمساق. تامام.
خلاصه من پاشدم میون‌داری کنم که ختم بشه اما دیدم اصلاً دعوایی در کار نیست.

#فاطمه_سپهری
👇
8/ با این که آیدین می‌گه «عمه‌فلان» و سعید جواب می‌ده «خواهربهمان» اما این دو تا بی‌غیرت به هیچ‌جاشون نیست.
دچار «شوک فرهنگی» شده بودم. حالا الآن اسمش شوک فرهنگیه اون موقعا ما ساده برگزارش می‌کردیم: پشمامون می‌ریخت.
هیچی دیگه. گفتم بگن دیگه.

#حسین_شنبه‌زاده
👇
9/ فقر فرهنگیـم هم اجازه نمی‌داد چیزی بگم چون می‌فهمیدن فحش ِناموس برام مهمه و دیپورتم می‌کنن.
اومدم نشستم سرِ جام.
اینا هم تصورشون رو از شغلِ خواهر و مادر و عمه‌ی طرفِ مقابل بهش گوشزد کردن و اومدن نشستن.
و آرامشی نسبی حاکم شد.

#سارینا_اسماعیل‌زاده
👇
10/ بعد سعید رفت آب بخوره و در مدتِ نبودش آیدین بارِ دیگه صفاتی رو به افرادِ خانواده‌ی سعید نسبت داد.
من هم همچنان بین فقر و شوک تاب می‌خوردم.
حمید که برگشت از من پرسید: «داشت فحش می‌داد این جاکش؟» که آیدین اعلام کرد حاضره جلوی خودش هم تکرار کنه.

#نیکا_شاکرمی
👇
11/سعید نشست و من شروع کردم به ادامه‌ی درس.
سخت بودنِ انتگرالِ دوگانه با تغییر متغیر باعث شد آیدین یادِ یه چیزی بیفته.
تا یه جمله گفتم، آیدین به سعید گفت: «آخه من چه ترسی از تو دارم، بچه گدا؟».
سعید یهو فاتی کرد و رفت توی صورت آیدین.
جدا نکرده بودم می‌خوردش.

#ری‌را_اسماعیلیون
👇
12/ یه خشمی داشت که انگار به بچه‌پایین فحش مادر بدی.
جدا کردم و حمید رو بردم بیرون.
دور که شدیم و گَردِ سمِ خرانِ خشمـش که فرونشست گفتم: «حاجی! این‌همه خوار‌مادرِ همدیگه رو عفونی کردید هیچیت نشد. چرا سرِ هیچی قاتی کردی؟»

#امیرحسین_بساطی
👇
13/ گفت: «واسه من خیلی زور داره که این گوزو به من بگه "بچه‌گدا". بچه شهرکی به تخمم که بچه شهرکی. شئرک شئرک. عَی من ...» و خب یکی از اعضای بدنش رو وارد شهرک کرد.
گفتم: «یعنی فحشِ ننه روالـه؟ بچه گدا سختتـه؟»
گفت: «اون که بادِ هواست. فحشِ این بچه صلواته».

#محسن_محمدپور
👇
14/ زیر لب تند صلوات فرستادم و با خنده گفتم: «داداش! ما تو محله‌مون بچه گدا تعریفه. آدم باید درویش باشه لوتی.»
برگشتیم و زدیم به در شوخی و دل‌ها نزدیک بود و حل شد شکر خدا.
خندیدیم و شکرستون شدیم.
***
حالا حرفم چیه؟

#کارون_حاجی‌زاده
👇
15/ ببین دوستِ عزیز!

آدم زورگوی عصبانی همه کارش اشتباهـه.
ما باید این رژیم رو عصبانی کنیم تا اشتباه کنه.
یکی از چیزهایی که باعث عصبانیتـه فحشـه.
حالا همین‌طور که گفتم، هر فحشی هر کسی رو عصبانی نمی‌کنه.
فحش باید برای طرف مقابل طراحی بشه. لباسیه که باید براش دوخت.

#مهسا_موگویی
👇
16/ شما وقتی می‌گی «مرگ بر دیکتاتور» اینا هیچی‌شون نمی‌شه. حال هم می‌کنن. فکر می‌کنن دیکتاتور تعریفـه. یعنی زور، قوی، رضازاده.
فحش هم خودت انتخاب کن دیگه.
فحش سنگه، گلوله‌س، سپره، گل‌های گُلـه.
بسته به موقعیت و سطح ریسک و امنیت یه چیزی بگو تهِ یارو بسوزه.

#محمداقبال_نایب‌زهی
👇
17/ وقتی روبروییت اسلحه داره و تو نداری؛ فحش ابزارته. فحشِ ابزاری به ظالم نه تنها شایسته‌ی سرزنش نیست بلکه یه عملِ اخلاقیـه و شایسته‌ی تمجید.
شکستنِ حرمتِ موهوم و خیالیِ این ظالمانِ پوچ، این ضحاکانِ مُضحِک عملِ اخلاقیه. باد شدن و باید بترکن.

#حنانه_کیا
👇
18/ یه چیزی درباره‌شون بگید که وقتی یکی شنید بفهمه که می‌شه حداقل حرمتِ اینا رو شکست.
اگر یه فحش دادی و ترسِ کسی از هِیمنه‌ی این رژیم سفّاک ریخت کار درستی کردی.
حالا من فحش نمیدم که بشه این متن رو به اشتراک گذاشت و چشم‌های سانتی‌مانتالا خون نیاد و گرنه که #کیرم_تو_بیت_رهبری.

👇
19/
حالا بعضیا یه چیزایی راجع به جنسیت، فرهنگ و حقوق دگرباشان می‌گن که حرف‌شون درسته اما به جا نیست.
من هم به برابری حقوق آدم‌ها باور دارم اما چه کنم که اونی که تفنگ داره و همه این اسم‌های هشتگ‌شده رو کُشته، روی بیتِ رهبرش و فحش به مادرش حساسه؟
راستی #غراله_چلاوی رو دیدید؟

تمام.
پ.ن
سعید و آیدین. اسم حمید نمی‌دونم اون وسط از کجا اومد. هیچ‌کدوم اسمِ واقعی دوستام نیست.

مخلص مخالفت‌هاتون هم برم اما نظرم رو گفتم. هر فحشی که به قصد عصبانی کردن طرفدار رژیم گفته بشه از نظر اخلاق عملی قابل دفاعـه.

فردا شنبه یادتون نره یه کاری بکنید.

#مهسا_امینی
اما بعد از عذرهای واضح و تکراری برای کم‌کاری‌هام، اینجا 👇متن بالا رو روخوانی کردم.
بشنوید، بخونید، پخش، بحث، رد یا قبول کنید.
حرف‌تای بهتر و مهم‌تر هم زیاده. با اونا هم همین کارا رو بکنید.
#حامد_اسماعیلیون

t.me/abolfazlhaddad…

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with A Haddadi

A Haddadi Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

More from @AbHaddadii

Oct 18
#رشته_توییت
1/
بیایید یه خاطره بگم شاید به دردِ این روزها بخوره.
عیدِ سال 84، بازیِ ایران و ژاپن با دوست‌هام رفتم استادیوم؛ همون بازی‌ای که به خاطرِ اومدنِ قالیباف توی رختکن یه در رو بستن و ازدحام شد و 7 نفر مُردن. چه چیزهایی که ندیدیدم توی این ظلمـستانِِ جور!
#مهسا_امینی
👇
2/
قالیباف اون‌قدر آدم کُشت و آخرش شد آخرین رئیس مجلس جمهوری اسلامی.
بگذرم.
اون روز اومده بودیم ببریم. دور دورِ وحید هاشمیان بود. همون اوایل بازی گلِ اول رو زد. بعدش تیم شروع کرد به دفاعی بازی کردن. فوتبال‌مون همیشه بی‌بیضه بود. بعضی از فوتبالیستامون نه.
#سارینا_اسماعیل‌زاده
👇
3/ همین کریمی و دایی و مهدوی‌کیا اون روز توی بازی بودن.
خلاصه با ترس و لرز دفاع می‌کردیم. از کون قرض کردیم و نیمه اول رو به سر آوردیم اما می‌دونستیم می‌خوریم. گل توی هوا بود و ژاپن فقط باید می‌چیدش.
این میرزاپور رو یادتون باشه یه جوری بود.
#نیکا_شاکرمی
👇
Read 14 tweets
Oct 14
داخلی، شب
آخوندی سخنرانی می‌کند:
«دیدم دیشب یکی از برادرا براش شبهه شده بود که “آقا داریم نوجوان می‌کُشیم، دانش‌آموز می‌زنیم، به دخترها تعرض می‌کنیم، و این‌ها با قرآنِ خدا و دین محمد سازگار نیست.”
می‌خوام بگم که اتفاقاً هست.
مگر خضر اون پسر رو نکُشت که دینِ والدینش رو حفظ کنه؟⬇️
اگر کُشتنِ اون نوجوان، زدنِ اون دانش‌آموز، و خب… فرضاً ملامسه‌ی بدن اون دختر (خنده‌ی کوتاه حاضران) اینها باعث بشه که ترس بندازی توی دلِ جوان یا خانواده‌ش و دیگه نیان خیابون، شما گناه نکردی که ثواب کردی.
اگر خونِ اون کودک باعث جلوگیری از خونِ بیشتر بشه اون کودک هم می‌ره بهشت.⬇️
لذا عزیزان شک نکنن.
ما بر حقیم.
الآن همه‌ی جهان روبروی ماست.
خوش به سعادت‌تون.
ما که جز سخنرانی آزمون برنمی‌آد. (لبخند حاضران)
هم اجر اخروی دارید و هم دنیوی.
اسم نمی‌برم. سال ۸۸ یکی اومد که “عکسم با اسلحه دراومده و زندگیم خراب شده” فرستادمش پیش دوستان، الآن مدیرعامل یه شرکته. ⬇️
Read 4 tweets
Sep 15
#رشته_توییت امروز
توی اتوبوس ایستاده بودم.
توی همون قسمت دایره‌ای‌ای که توی اتوبوسای بلند گذاشتن تا بتونه بپیچه. کفِش فلزیه.
داشتم به یه چیزی گوش می‌دادم. یعنی گوش نمی‌دادم؛ فقط می‌خواستم نویز اتوبوس رو نشنوم.
همزمان داشتم یه مطلبی می‌خوندم راجع به درخت نارون./
خیلی هم نمی‌خوندم.
داشتم توی فکرم متن آماده می‌کردم برای یه ایمیلی که قرار بود بفرستم.
مثلاً مالتی‌تسک.
همون موقع پای چپم خسته شد و خواستم تکیه‌م رو به پای راست منتقل کنم. همون موقع اتوبوس توی پیچِ سرپایین به سمت چپ بود.
نیروی عمودی تکیه‌گاه کم شد.
اصطکاک رفت و سُر خوردن اومد./
در حین سقوط دو بار چنگ انداختم چیزی رو بگیرم اما نه میله‌ای بود نه حشیشةای که بهش تشبث کنم.
وسط اتوبوس، بین یه مردم، سرِ یه پیچ ساده، توی هوا غرق شدم.
مثل درخت نارون قطع‌شده افتادم.
بووم.
البته من بووم رو از داخل شنیدم چون نویز بیرون کنسل بود. صدا از اسکلتم اومد توی گوشم./
Read 6 tweets
Aug 30
1/ #رشته_توییت
من این بازار و این کو را نمی‌دانم. نمی‌دانم.

اتفاق در تابستان رخ داد. تابستانِ سالی که در بهارش من ده‌ساله شده بودم. با خانواده به مشهد رفته بودیم. از تهران، دو روز در راه بودیم. از مسیرِ شمال رفتیم تا صفایی داشته باشد.
2/ مثلِ اکثرِ مردمِ آن روزها، شب‌ها را در پارک می‌خوابیدیم. آن سال‌ها می‌شد این‌طور بود. اما در مشهد، خانه‌ای منتظرمان بود که از طرفِ محل کارِ پدرم فراهم شده بود.
3/ به جز مناظرِ سبز در مسیرِ رفت و چند ساعتی شنا در دریا و شاید روزِ آخر که به پارکِ قوری می‌رفتیم، بقیه‌ی روزها و شب‌ها را در حرمِ امامِ شماره‌ی هشت گذراندیم. سفری زیارتی بود با کمی سیاحت.
Read 41 tweets
Aug 6
1/ #رشته_توییت

شیرِ تعزیه چیست؟

تعزیه توی روستای ما سال‌هاست که اجرا می‌شه. انگار اصلاً تعزیه‌های نواحیِ اطراف تفرش و آشتیان، معروفن به قدیمی و اصیل بودن. فک و فامیل ما هم خیلی درگیرِ این داستان بودن و هستن./
2/ تعداد بارهایی که عموی من به عنوانِ امام حسین در تعزیه شهید شده، از تعداد شهاد‌ت‌های سید جواد هاشمی، بازیگر واجب‌الشهادة صداوسیما به مراتب بیشتره.
این بار دوست دارم دربارۀ یکی از مهم‌ترین کاراکترهای تعزیۀ روزِ عاشورا حرف بزنم: جنابِ شیر!/
3/ احتمالاً همه ویدئوهای مربوط به شیرِ تعزیه را دیده‌اند. یک شیرِ بدترکیب که دنبالِ بعضی از بازیگران تعزیه افتاده و گاهی هم اتفاقاتِ خنده‌داری می‌افتد./
Read 15 tweets
Apr 25
#رشته‌توییت
۱)
فامیل‌مون می‌گفت یه صبحِ زود داشته می‌رفته سرِ کار و از پنجره‌ی راهرو می‌بینه که مردی از دیوار حیاط خونه‌ی روبرویی می‌پره پایین.
از پنجره داد می‌زنه: «دزد!»
از قضا، دو نفر از سرِ کوچه می‌اومدن. می‌دون و یارو رو می‌گیرن.//
۲)
این هم بدو‌ـ‌بدو با کیف سامسونتـش می‌آد پایین، اول می‌ره توی انباری‌شون و بعد می‌ره سراغ دزده.

می‌ره به دزد می‌گه: «مرتیکه! حلبِ روغن جامدِ ما رو بده؟»
دزده می‌گه: «حلبِ چی؟»
- روغن جامد.
- حلب روغن جامد چیه؟
- از این حلب‌های ۴ کیلویی داشتیم توی انباری.
- ولمون کن بابا!

//
۳)
خلاصه از این اصرار و از اون انکار.
بعد یکی از دستگیرکنندگان می‌گه: «داداش این اصلاً دستش خالیه».
فامیل‌مون می‌گه: «شاید قایم کرده یه جایی».
بهش می‌گن: «این اصلاً از اون حیاط اومده نه حیاطِ شما.»
فامیل ما هم کوتاه نمی‌آد.
//
Read 10 tweets

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Don't want to be a Premium member but still want to support us?

Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal

Or Donate anonymously using crypto!

Ethereum

0xfe58350B80634f60Fa6Dc149a72b4DFbc17D341E copy

Bitcoin

3ATGMxNzCUFzxpMCHL5sWSt4DVtS8UqXpi copy

Thank you for your support!

Follow Us on Twitter!

:(