#رشتو
نقدی بر «همبستگی ناپایدار» سەگانە #شورای_گذار#شورای_تصمیم و #مشروطە سعی میکنم تناقضات را یادآور شوم.
دراین نوشتە از مقالات و خوانشهای دکتر کامران متین استفادە نمودەام.
١-مفهوم«تمامیت ارضی»درحقوق بین الملل کاربرد دارد و تعریف میشود و هیچ ارتباطی بە مسائل درون کشوری ندارد.
١
و تبدیل بە ابزار سرکوب و دیگریهای ذهنی است کە بتوان بوسیلەی این اصطلاحات برساخت «ابتذال شر» بە یک نورم طبیعی جلوە دادە شود.
در ادامەی بند اول از یک اصطلاح ترکیبی «یکپارچگی ملی» استفادە شدە کە همان «همگەن سازی» و «یکسان سازی» است. کە بر مبنای استدلالهای دکترین دولت-ملت متمرکز و
٢
تمامیت خواە تعریف شدە و این نوع نگاە همان فرآیند تشکیل «هویت ملی» بر مبنای قبول نکردن «هویتهای جمعی متفاوت» در جغرافتای سیاسی ایران است.
تاریخ تشکیل کشور ـ ملتهای اروپایی، خود گواه است بر دشواری فرایند ملت سازی. اغلب این کشورها ـ به استثناء معدودی ـ یک یک دوران نسبتاً طولانی
٣
خود را یک “ملت” تصور کردند. با این همه، هنوز هم در ادامه بقای این کشور ـ ملت ها به شکل کنونی تردید وجود دارد. ایجاد یک نظام آموزشی فراگیر، ترویج یک زبان ملی،
به ویژه در شکل نوشتاری و تاکید بر ریشه های تاریخی و فرهنگی مشترک از جمله روش هایی بود که در این کشورها برای یکپارچگی ملی
٤
اتخاذ شد. تنوع در زبان ها و لهجه ها به قدری گسترده بود که تعمیم و رسمیت بخشیدن بەیک زبان یا لهجه واحد و فراگیر، اغلب به یکی از مهمترین ارکان سیاست ملت سازی در کشورهای اروپایی تبدیل شد. به طور مثال، ایتالیا زمانی که خود را در سال 1860یک ملت واحد و مستقل اعلام کرد، جمعیتی داشت که
٥
تنها سه درصد آن به زبان“ ایتالیایی” به مفهوم دقیق کلمه صحبت می کردند. در آستانه انقلاب کبیر فرانسه،نیمی از فرانسویان اصلاً به فرانسوی صحبت نمی گفتند.
در کشور ـ ملت های جدید تر، مشکل زبان رسمی به مراتب جدی تر بوده است. در هندوستان، هنوز انگلیسی نقش خود را به عنوان زبان رسمی خوب
٦
ایفا می کند و زبان رسمی دوم ـ هندی ـ در عمل برای بخش وسیعی از مردم مفهوم نیست.بسیاری از کشورهای آفریقایی، برای غلبه بر نگرانی ها و اعتراض گروه های قومی کوچکتر( یا تحت سلطه)،ناچار شده اند از یک زبان اروپایی ـ کەمعمولاً زبان قدرت استعماری پیشین در آن کشور است ـ به عنوان زبان رسمی
٧
آن کشور تازه تاسیس خود ـ استفاده کنند.
من در اینجا از “ ملت سازی” صحبت کردم زیرا ملت یک واحد سیاسی تاریخی یا یک اجتماع طبیعی نیست کەاز قدیم بر جا بوده باشد. “ ملت” گروهی از مردم است که تصور تعلق بەیک اجتماع گستردەرا ـ بدون آن کەاعضای آن را بشناسید یا ببینندـ در خود پروراندەاند.
٨
این “ تصور” به طور خود جوش و در شکل گسترده و همگانی معمولاً وجود ندارد و باید ایجاد شود. البته در ایجاد “ ملت” یکی از عناصر بالقوه مهم و شاید مهمترین اصل “ احساس خویشاوندی یا تبار مشترک” است. بر این پایه،“ ملت” را میتوان گروهی از مردم دانست که به افسانه ای درباره تبار مشترک خود
٩
باور دارند. به گفته بندریک اندرسون (1983)،ملت یک “ اجتماع تخیلی” است زیرا اعضای آن،دیگر اعضا را نه می بینند، نه می شناسند و نه اصولاً چندان درباره آنان می دانند،اما در هر حال این باور را در خود پرورانده اند که همگی عضو یک ملنت واحدند. زمانی که فرد هویت ملی می یابد، خود را ملزم
١٠
به وفاداری نسبت به یک ملت می بیند؛ این وفاداری جای پیوندهای محدودتر خانواده ای، قبیله ای، محلی و قومی را می گیرد یا به همان نسبت در
اذهان مردم اهمیت می یابد. ملت ها افسانة “ تبار مشترک” را در تاریخ خود کشف می کنند؛ یا اگر نشود،اثری از آن یافت، دست به جعل آن می زنند. این افسانه
١١
سپس مبنای روان شناختی محکمی برای پدید آمدن حس عضویت در یک ملت میشود.
" ناسیونالیسم”، ایدئولوژی اصلی ملت سازی است. ناسیونالیسم همواره یک “ روایت ” گونه بر پایه تاریخ گذشته سرزمین و شعر و افسانه های بومی پدید می آورند.به قول “ ارنست رنان”، یکی از وجوه ملت بودن، داشتن تلقی غلط از
١٢
تاریخ خود است. یکی از مکانسیم های ناسیونالیبسم برای ایجاد روحیه همبستگی ملی، ساختن هویت “ خودی ” در برابر “ دیگری ” است. “ خود ”همواره در تقابل “ با دیگری ” شکل می گیرد.“دیگری ” لازم نیست واقعاً واجد همه خصوصیتهایی باشد که به او نسبت داده می شود. آن چه مهم است، ترویج این پندار
١٣
است که “ دیگری ” متفاوت ونمیتواند مثل ما باشد.
برای همین ما باید «هویت ایرانی» را از نو باز تعریف کنیم و جایگزینی پارمترها را در این تعریف بپذیریم.و مفهوم«همبستگی ملی» کە ترمی مدرن و فکری است را بە جای «دیکتاری یکپارچگی ملی»بر مبنای نفی هویتها را از گفتمان سیاسی برداشتە و بر
١٤
مبنای قانون «یانتە» با وجود تفاوتهای «هویت ملی،زبانی،دینی،جنسی و جنسیتی و …» بە فرصتی برای ایجاد «امنیت»«صلح»«مالکیت»«حس تعلق»«مسئولیت و تعهد»بە فرهنگ غالب تبدیل کنیم.
-بند یک با بند سە در تناقض است چون در بند یک«نفی هویت من فردی»در بالای متن مقدس است. و بند سە را رد میکند.
١٥
پس «اعلامیەی جهانی حقوق بشر» ابزارانگاری شدە و برای زیبایی متن استفادە شدە و معنای واقعی ندارد.
در ضمن در ادامەی همان بند از کنوانسیونهای الحاقی نام بردە شدە و «میثاقین»یا همان میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی
مصوب ۱۶ دسامبر ۱۹۶۶ میلادی (مطابق با ۲۵/۹/۱۳۴۵ شمسی)مجمع عمومی
١٦
سازمان ملل متحد است.
در بخش اول و بند یک تا سە چنین آمدە:
بخش یک
ماده ۱
۱.کلیه ملل دارای حق خودمختاری هستند. به موجب حق مزبور ملل وضع سیاسی خود را آزادانه تعیین و توسعه اقتصادی ـ اجتماعی و فرهنگی خود را آزادانه تأمین میکنند.
۲.کلیه ملل میتوانند برای نیل به هدفهای خود در
١٧
منابع و ثروتهای طبیعی خود بدون اخلال با الزامات ناشی از همکاری اقتصادی بینالمللی مبتنی بر منافع مشترک و حقوق بینالملل آزادانه هر گونه تصرفی بنمایند ـ در هیچ مورد نمیتوان ملتی را از وسایل معاش خود محروم کرد.
۳. دولتهای طرف این میثاق از جمله دولتهای مسئول اداره سرزمینهای
١٨
غیرخودمختار و تحت قیمومت مکلفند تحقق حق خودمختاری ملل را تسهیل و احترام این حق را طبق مقررات منشور ملل متحد رعایت کنند.
پس بند یک کەاز همگونسازی و یکسان سازی صحبت میکند کل منشور و بند های توافقی را رد میکند.
الان سوالی اساسی مطرح میشود با این اوصاف آیا ایران باید تجزیەشود؟ نه
١٩
الزاما. اما قطعا اصرار بر حفظ دولت-ملت واحد، تکرگه، تک زبانه و فارسی-محور ایران که در واقع محتوای سیاسی-تاریخی شعار حفظ تمامیت ارضی است نه تنها مانع تجزیه ایران نخواهد شد بلکه تسریعش خواهد کرد. چرا؟ چون این امر تنها با اعمال خشونت دولتی علیه ملل غیر-فارس ساکن ایران میسر است
٢٠
(همچنانکه تا کنون بوده)و این همزمان هم استبداد سیاسی و تمرکز قدرت در “مرکز” را میطلبد و هم گرایشات سیاسی واگرایانه ملل بەحاشیه رانده شدەرا تقویت میکند.
تنها یک تبیین نوین و رادیکال-دموکراتیک از ایران که بر شناسایی رسمی ایران به عنون کشوری چند ملیتی و به تبع آن شناسایی و پذیرش
٢١
حقوق ملی مترتب بر آن که در یک #قرارداد_اجتماعی دموکراتیک سراسری درج شود میتواند مانع استقلالطلبی ملل به حاشیه رانده شدەدر ایران شود.
در این تبیین نوین نوین و رادیکال-دموکراتیک ملل و فرهنگهای ساکن ایران بەعنوان مولفههای برابر سیاسی و حقوقی و از موضع برابر باهم و در روندی جمعی
٢٢
و دموکراتیک نظام سیاسی نامتمرکز آینده را تبینن و تعریف خواهند کرد.
بنابراین مفصلبندی روشن از یک استراتژی برای تمرکززدایی از دولت ایران –فارغ از شکلی که دولت غیرمتمرکز آینده سرانجام به خود خواهد گرفت –در هر برنامه سیاسی مدعی گذار دموکراتیک در ایران بدون تجزیه جغرافیایی آن باید
٢٣
جایگاهی اساسی داشته باشد.
یعنی نباید مفاهیم و واژگان را بدلیل منافع یک گروە سیاسی خاص،تهی از معنا کرد. و اجازە نداد گروهی خاص فوبیا از صداهای متفاوت ایجاد کنند.و در ضمن همگرایی و کار مشترک بر مبنای پلاتفرم و پرنسیپ است ٢٤
بدلیل وجود پرنسیپ و پارامترهای چندگانە و نامشترک و نا دموکراتیک، هیچگاە امکان کار مشترک با گروههایی کە تفاوتها را قبول ندارد و بخشی از پروژە ملت سازی و همگون سازی و دارای ذهنیت انکار است وجود ندارد.و از همین حالا با شکست موجە خواهد شد.
٢٥
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
#رشتو_٢
تاریخ حذف هویت ملی و قربانیان این گونە از سانسور حکومتی در خاورمیانە از دیر باز صفحات خونینی در ذهن و اندیشەی تاریخ سیاسی-هویتی و کلیەی ابعاد فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی کردها بە جا گذاشتە است.
دولتهای مرکزی جعرافیای سیاسی ایران با فرضیات و تئوریهای توطئە برای
١👇🏽
بقا و تثبیت و دوام شالودەی حکومتی خود همیشە نیازمند «دشمن ذهنی» بودەاند و بدین ترتیب ملیتها و اقلیتهای بیرون از حلقەی قدرت،بە بهانەهای واهی حفظ تمامیت ارضی و نگهبانی از ارزشهای ملی و حکومتی با ساختار دولت-ملت -بە معنای واحد آن-جزو قربانیان این توطئەها بودەاند. در نهایت در تقابل
٢
وتضاد بین خواستەهای مشروع ملیتها و حکومتهای مرکزی جغرافیای سیاسی ایران درطول تاریخ شاهد نقض مداوم حقوق بشر و فجایع بزرگ بشری و نسل کشی درتمامی ابعاد انسانی،فرهنگی،جنسیتی،اقتصادی و زیست محیطی و بیوساید و دیموساید بودەایم.
در ادامە نگاهی گذرا بە مفهوم نسل کشی و انواع آن میپردازم:
٣
رشتو
مروری گذرا از تاریخ نسل کشی کُردها در جغرافیای سیاسی ایران
سرکوب،کشتار و قتل و عام بعنوان ابزاری برای حذف و سانسور کُردها ازجانب حکومتهای مرکزی ایران بکار گرفتەشدە است.بدینگونە کەکشتار و نسل کشی بخشی از کردار وسیاست حکومتها علیەملت کُرد و دیگر ملل ایران تا کنون بودەاست تا
۱
از این طریق صدای هویت خواهی کُردها را در نطفە خفە نمایند و خواستەهایشان نادیدە گرفتە شود و در طول زمان بە فراموشی سپردە شوند و در آنسوی تاریخ نگە داشتە شوند.
اما خوشبختانە کُردها توانستەاند این مراحل از کشتار و حذف سیستمایک را با وجود هزینەهای گزاف انسانی با موفقیت سپری نمودە و
٢
از اضمحلال جان سالم بدر برند و از نابودی و منقرض شدن نجات یابند.
ضروری است کە مروری گذرا بە چند نمونە از کشتارهای جمعی و نسل کشی کُردها در جغرافیای سیاسی ایران در مقاطع مختلف تاریخی داشتە باشیم،تا از این طریق و در ادامەی مباحث ورودی داشتە باشیم نسبت بە کشتارهای کُردستان در عصر
٣
تودهها را خلق میکنند. تودهها را به وجود میآورند تا به ابزار دست خویش بدلشان کنند. چگونه؟
با دستکاری ذهن و زبانشان. با مختل کردن قدرت اندیشهشان که صواب را از ناصواب تشخیص ندهند. تودهها را مقلد بارمیآورند و بدون پرسش.
١👇
آنها سوال نمیکنند و نمیگویند چرا و چگونه. فقط میگویند بگویید چه را باید اجرا کنیم. توده فردی است که قدرت تخیل، تفکر انتقادی و امکان اندیشیدن مستقل و بیپروا را در خود از بین برده است. پادزهر توده همان اندیشه مستقل و آزاد است.
٢👇
ذهن و زبان انتقادی که قدرت پرسشگری و چون و چرا را درخود خفه نکرده باشد.
نژادپرستان و ناسیونالیستهای رادیکال، نئوفاشیستها هنوز به تودهها و خلق جامعه تودهای نیاز دارند. اشباح ایدئولوژی هنوز با ماست. آنها برای تحقق توهمات نژادی، زبانی و مذهبی خود باید تودهها را فریب دهند.
٣👇