این پرسش را فراوان شنیدهام که چرا خواندن متنهای سدههای گذشتۀ #زبان_فارسی برای فارسیگویان و فارسینویسان بهنسبت ساده است ولی همین کار برای زبانهایی مانند انگلیسی به این سادگی نیست. میتوان دلیلهایی برای این پدیده برشمرد؛ برای نمونه:
یک: معیار شدن زبان فارسی و/
یک: معیار شدن زبان فارسی و کاربرد آن به عنوان #زبان_رسمی و ادبی و علمی در حدود هزار سال پیش رخ داده است و قرنها پیش از آن، زبان فارسی از دیدگاه #زبانشناسی_تاریخی وارد دورۀ «نو»ی خود شده بوده یعنی زبانی با ویژگیهای کمابیش همگن و با عنوان علمیِ #فارسی_نو پدید آمده بوده است،/
در حالی که برخی از زبانهای مطرحِ امروز در آن زمان هنوز دورۀ «کهن/باستان» و یا دورۀ «میانه»ی خود را میگذراندهاند و از حالتی که امروز دارند به اندازۀ یک یا دو مرحله دگرگونی عمده و گسترده فاصله داشتهاند؛/
دو: هزار سال پیش هم دستور فارسی تا به آنجا ساده شده بوده که دگرگونیهای بیشتر در آن، برای نمونه در طول زمان، اغلب مشکلی بنیادین در فهم زبان پدید نمیآورده؛/
سه: #خط_فارسی (همانند دیگر خطهای منطقه، از جمله خط عبری و خط آرامی که نظامِ درونیِ مشابه دارند) به گونهای طراحی شده که اختلاف لهجه و بسیاری از دگرگونیهای آوایی که در خلال زمان رخ میدهند نتوانند مانعی برای ارتباط نوشتاری پدید آورند؛/
چهار: موفقیت فارسینویسان در معیارسازی زبان به گونهای که مردمان سرزمینهایی پرشمار در جغرافیایی پهناور و زمانی دراز با تکیه بر این معیارها بتوانند با هم ارتباط برقرار کنند. (هدف ایجاد #زبان_معیار همین است)؛/
پنج: موفقیت در پیریزیِ سنتی آموزشی در سدههای گذشته که فارسی معیار را به نسلهای بعد و به دوردستها منتقل میکردهاست. فراموش نکنید که فقط شما نیستید که در مدرسه یاد میگیرید شاهنامه را بفهمید، حافظ هم حدود چهارصد سال پس از فردوسی، «یاد میگرفته» چگونه شاهنامه بخواند و بفهمد./
هفتصد سال پس از فردوسی، یعنی سیصد سال پیش هم در هند و عثمانی همین مهارت را از راه همین سنتها یاد میگرفتند؛
شش: حکومتهایی نیرومند، بزرگ و ثروتمند از حدود هزار سال پیش و در جغرافیایی گسترده که بعدها از هند تا عثمانی کشیده شد زبان فارسی را به عنوان زبان رسمی خود به کار میبردند/
و از این زبان در درون امپراتوریِ خود و نیز برای ارتباط با امپراتوریهای همسایه استفاده میکردند. برای این منظور، یعنی برای کاربرد بینالمللی، نیاز بوده که زبان به درجات بالایی تثبیت و معیار شده بوده باشد.
گویا اسم #دیااُکو هم رواجی پیدا کرده (درسته؟). این اسم یه جورایی مثل کامبیز و آتوسا میمونه. اینها از صورتِ یونانیِ نامهای ایرانی گرفته شدهن. توی منابع یونانی نام یکی از شاهان سلسلۀ ایرانیِ ماد Dēïókēs ثبت شده. صورت اصلی و ایرانیِ این نام دَهیُکَ بوده. دهیُ یعنی «منطقه؛ کشور»./
ولی دَهیُکَ در نام این شاه صورتِ کوتاهشدۀ یک نام بلندتر بوده که گویا در این مورد مطمئن نیستیم چی بوده. یعنی مثلاً اگه صورتِ بلندترش دَهیُفَرنا میبود (که توی سندها دیده شده)، معنیش میشد «فرِّ کشور، شوکتالمُلک» یا اگه دَهیُچِثرَ میبود، معنیش میشد «دارندۀ سرزمینِ پرشکوه»./
مثل این میمونه که الان برای نمونه به جای الهام میگن اِلی، ولی خب به الهه و الناز و المیرا هم میگن اِلی. واضحه که تا نشنویم و توی سندی نبینیم که صورتِ اصلی و کامل نامِ اِلی در مورد یه فرد خاص چی بوده، دربارۀ صورت اصلی نامش نمیتونیم اطمینانی داشته باشیم./
به واژههایی مثل "پروردن"، "برداشتن"، "گردآوردن" و "تلفنکردن" میگن #مصدر و همین اسمِ شاید نادرست باعثِ سوءتفاهمهایی شده، یعنی خیلیها فکر میکنن اینها تو فارسی محلِ صدور و ریشۀ فعل هستن. این برداشت حتی باعث میشه بعضیها گاهی این واژهها رو تو جملههاشون کمتر به کار ببرن!/۱
یعنی فکر میکنن اینها یه جور فعل هستن و اگه بخوان معادلی برای یه اسم انگلیسی که با tion- یا ty- ساخته شده پیدا کنن، بعیده از چیزی که بهش میگن مصدر استفاده کنن یا اگه بخوان تو جمله اسم به کار ببرن، احتمالاً از اسمهای پرورش، برداشت، گردآوری و تماس (تلفنی) استفاده میکنن./۲
ولی پروردن، آوردن، کردن و... درواقع خودشون اسمهای مشتقی هستن که از بُنِ گذشتۀ پرورد-، آورد-، کرد، و... ساخته شدهن.
البته مصدر در اصل از بنِ گذشته + پسوند -َن (مثل کرد + -َن) ساخته نمیشده و این صورتبندی محصول #بازتحلیل بوده که تعمیم داده شد و بعدها درعمل روش ساخت مصدر شد./۳
میشود گزارۀ #SlavaUkraini را که این روزها میشنویم اینطور ترجمه کرد: «#زنده_باد_اکراین!». واژۀ slava در اصل به معنی «شهرت، آوازه، سرافرازی» است و همریشه است با واژۀ فارسی #سرودن و هر دو از ریشۀ #هندواروپایی -k̑leu* به معنی «شنیدن» ماندهاند./1
پس معنی لفظی Slava Ukraini «آوازه [برسد] به #اکراین!» است.
به کسی چیزی "شنواندن" میتواند به معنی «حرف زدن» با او یا «سرودن» و «آواز خواندن» برای او باشد.
"سرودن" در فارسی و stirīn در #کُردی به معنی «آواز خواندن» هم به همین شکل از آن ریشۀ به معنی «شنیدن» ساخته شده بودهاند./2
گفتیم معنی slava در اکراینی (و در بقیۀ زبانهای #اسلاوی) «آوازه» بوده. مشابه این معنی در واژۀ "خسرو" دیده میشود. خسرو در واقع دو جزء دارد: خُـ به معنی «خوب» (که در خُنیا، هُنر، خوب، خرّم و ... هم هست) و جزء "سرو" به معنی «آوازه» از ریشۀ مورد بحث. خسرو یعنی خوشنام و نیکآوازه./3
از منطقۀ #طبرستان سندهای بسیار ارزشمندی به زبان #فارسی_میانه یعنی #زبان_رسمی ایرانِ ساسانی (و تا مدتها پس از آن) به دست آمدهاند که از جمله شامل نامهنگاریها و صورتجلسههای مربوط به چند پروندۀ قضایی هستند؛ برای نمونه نامۀ A در عکس زیر دستور تشکیل پروندهای است به این ترتیب:/1
دوازدهم دیماه سال 86 پس از یزدگرد، آقای فَرُّخاَبزود که #هیربد و در همانحال از متصدیان امور قضاییِ منطقهای در طبرستان بوده نامهای را که عکس آن را دیدید به آقای آزادخسرو که از دیگر کارکنان این دایره بوده میفرستد و اطلاع میدهد که مردانی (از خاندانی (؟)) با نام یَزد/2
به همراه خانمی به نام دُختخوشیهْ شکایتی تنظیم کردهاند. فَرُّخاَبزود در ادامه به آزادخسرو دستور میدهد که مردانِ (از خاندانی (؟)) با نام دینیدان را که علیهشان شکایت شده به همراه آنهایی که شکایت کردهاند برای استماعِ دعوی احضار کند./3
مازندران که در داستان لشکرکشی #کیکاووس جای دیوان است در غرب (شاید در شام، یمن یا همسایۀ مصر) بوده. در کوشنامه (۵۰۰ هـق) آمده: «زمین بِجَه هرکه او داندش/جهاندیده #مازندران خواندش». بجه قسمتی از حبشه بوده. #جلال_متینی در مقالهای که در پیوند زیر مییابید/1 noormags.ir/view/fa/articl…
... [جلال متینی] دربارۀ سرزمین مازندران در داستان لشکرکشی کیکاووس بحث دقیقی انجام داده است. صورتی از مقالۀ آقای متینی را در این وبگاه نیز میتوانید مطالعه بفرمایید:/2
پیش از آقای متینی هم کسان دیگری دربارۀ کجاییِ مازندران در داستان لشکرکشی کیکاووس مطلب نوشته بودهاند، از جمله آقای #صادق_کیا که مطلب ایشان را میتوانید از این پیوند بارگیری بفرمایید:/3
بیبیسی و ایراناینترنشنال کوشش جدی دارند تا چهرههای #تجزیهطلب یا حامیان نظری آنها را در هر فرصتی در جامعه مطرح کنند و به دایرۀ واژگانی آنها فرصت تبلیغ بدهند. در اینجا آقای بادامچی لفظ #ناسیونالیسم_فارسی را جعل میکنند و تلاش غریبی دارند تا آن را به تنش اخیر ربط دهند!/1
«ناسیونالیسم فارسی» که بهویژه در شبکههای اجتماعی و در تلویزیونهای مبلّغ تجزیهطلبی رواج دارد برابر «ناسیونالیسم ایرانی» جعل شده. تجزیهطلبها کوشش زیادی در جهت جایگزینی لفظ فارس با ایران دارند و برایشان مهم است که این کاربرد به رسانههای جدی راه یابد./2
البته عجیب نیست که مهمان بیبیسی در تحلیل چنین مناقشهای از دایرۀ واژگان تجزیهطلبان و نژادگرایان بهره ببرد. پارسال و در مناقشۀ قرهباغ هم بیبیسی در اقدامی عجیب چهرهای تجزیهطلب مثل آقای هاشمی را به عنوان کارشناس مدافع جمهوری آذربایجان دعوت کرده بود./3