My Authors
Read all threads
۷۵ سال پیش در چنین روزی، وزیرِ امورخارجه‌ی ژاپن رسماً تسلیمِ بی قید و شرط را مقابل آمریکا امضا کرد.
#رشته_توییت
در این روز در سال ۱۹۴۵ ، ژاپن مرا از اردوگاه کار اجباری آزاد کرد، سپس خلبانانِ آمریکایی زندگی من را نجات دادند!
(نوشته شده توسط جورج مک دانل)
روز ۱۵ آگوست ۱۹۴۵ بود. امپراتور هیروهیتو به مردمش اعلام کرده بود که ژاپن تسلیمِ قدرت‌های متفقین شده است.
برای ما که در اردوگاه"اوهاشی/Ohashi" در کوه‌های شمال ژاپن محبوس و اسیر جنگی بودیم و در معدن آهن کار اجباری میکردیم ، این بمعنای آزادی بود اما این لزوماً به معنای امنیت نبود!
۳۹۵ اسیر در اردوگاه ، که تقریبا نیمی از آنها کانادایی بودند ، هنوز تحت کنترلِ موثرِ نیروهای ژاپنی بودند. بنابراین ما مذاکره با آنها را در مورد آنچه در آینده رخ خواهد داد آغاز کردیم.
کُدِ ارتشِ ژاپن "بوشیدو" بود که یک افسر را به جنگ یا خودکشی(سپوکو) یا پذیرفتنِ شکست مُلزم می‌کرد.
ما میدانستیم که فرمانده اردوگاه -یوشیدا زنکیچی- در صورت قریب الوقوع بودنِ نجات زندانیان، دستورِ کشتنِ آنها را "به هر روشی که در اختیار داشت"داده بود و همچنین میدانستیم که همه‌ی ما به راحتی می توانیم در تونل معدن و زیرِ هزاران تُن سنگ دفن شویم بی‌آنکه اثری از ما بماند!
ما بهیچوجه نمیتوانستیم متفقین(که هنوز در ژاپن فرود نیآمده بودند) را از محلِ معدن با خبر کنیم.
این به دلیل بمباران آمریکا و نابودی تمام تأسیسات بود.
میلیون‌ها ژاپنی تقریباً مانند ما با قحطی مواجه بودند و اردوگاهِ ما فقط برای مدت سه روز مواد غذایی داشت.
زنکیچی عصبانی بود و از تسلیم احساسِ حقارت میکرد.
اما بنظر میرسید او مایل به مذاکره درباره وضعیتِ ما باشد و پس از ساعاتی پراسترس ، به این توافق رسیدیم: نگهبانان ژاپنی از اردوگاه اخراج شوند، درحالی که یک گروه از کِنپیتای (پلیس نظامی) امنیتِ او را فراهم کند تا در اتاق خود محصور شود
درهمین حال کشاورزان ژاپنی که خوشحال از اتمام جنگ بودند با ما توافق کردند که در ازای برداشتنِ وسایل اردوگاه، برای چند روز به ما غذا بدهند.
همچنین از طریق یک رادیوی کوچک متوجه شدیم که آمریکا قصد دارد جزائر ژاپن را برای یافتن اردوگاهها جستجوی هوایی کند.
با دنبال کردنِ دستورالعمل‌های پخش شده از رادیو، بلافاصله روی سقفِ اردوگاه با حروف سفید در ابعاد ۸ فوت نوشتیم: "POW".
دو روز بعد، با از بین رفتن تمام غذاهایمان، صدای موتور هواپیما از سمت اقیانوس را شنیدیم. صدا شبیه به یک هواپیمای تک‌موتوره در ارتفاع ۳۰۰۰ پایی بود.
هواپیما بالای سرِ ما رسید؛
یک جنگنده آبی‌رنگ که ستاره‌های سفیدِ نیروی دریایی آمریکا روی بالها و بدنه آن نقش بسته بود.
در کمال ناباوری از ما گذشت و صدای هواپیما رو به سکوت گذاشت!
با خود میگفتیم: خدایا! نه! بگذار ما را ببیند!
ناگهان دوباره صدای غرش موتور هواپیما شنیده شد.
خلبان کوه را دور زده بود و از دره درحال کاهش ارتفاع بود!
صدای موتور کاملاً واضح بود.
همه ما تهییج شده بودیم؛
خدایا!دعای ما مستجاب شد!!
دوباره به ارتفاع ۷۰۰۰ پایی صعود کرد(شاید میخواست با ارتباط رادیویی محل ما را گزارش کند.)
اینبار جرات کرد و نزدیک‌تر شد و یک جعبه نقره‌ای رنگ را برایمان رها کرد.
نوارهایی شبرنگ(فلورسنت) و یک یادداشت بدین مضمون در آن بود:
"سُتوان کلاود نیوتن(درجه: جونیور) ناوِ USS جان هنکوک، مکان‌ِ تان ریپورت شد"!
دستورالعملِ نوارهای شبرنگ بدین شرح بود:
"اگر غذا میخواهید حرفِ F، دارو M و برای کمک S را بیرون بیاورید"!
ما "F"و"M" را بیرون آوردیم.
اینبار "نیوتن" با یک چرخش دیگر پیام ما را از روی زمین خواند و به سمتِ دریا و ناوِ "جان هنکاک" تغییر مسیر داد.
هفت ساعت بعد، ۱۲ هواپیما از سمت دریا به ما نزدیک شدند.
آنها با همان رنگ اما اینبار بسیار بزرگتر بودند - بمب افکن های اژدری (Grumman Avenger) با دو خدمه!
هرکدام دو بسته بار با چتر در نزدیکِ ما رها کردند که در مجموع بیش از یک تُن غذا و دارو بود.
در این جعبه ها از پوره‌ی تخم‌مرغ گرفته تا قالب‌های گوشت خوک و لوبیا وجود داشت. همچنین چیزی به نام "پنی سیلین" وجود داشت که بعداً فهمیدم پزشکان از سال ۱۹۴۵ برای بیماران عفونی تجویز میکنند.
علیرغم هشدارهای دکترِ اردوگاه در زیاده‌روی در غذا خوردن، عده ای اینکار را کردند و به دلیل دریافتِ ناگهانی کالریِ زیاد مُردند!
اما رساندنِ تدارکات برای ما یک چیز بود و رسیدن به ما چیز دیگری!
روزها گذشت، تا اینکه یک روز صبح، یک ناظرِ هواییِ دیگر چرخی دور اردوگاه زد و نامه‌ای برایمان انداخت: ( درود از ناوِ هنکاک، دوستان‌ِ بزرگ فردا میآیند)
"دوستان"حدود ساعت 10 صبح روز بعد رسیدند و آنها واقعاً بزرگ بودند: سوپرفرس های چهار موتوره B-29!
مانند پنی‌سیلین، برایمان جدید بود.
درهای بزرگ‌ آنها باز شد و جعبه‌های چوبیِ ۶۰ گالُنی مجهز به چتر نجات و قلع اندود با لوازمی ازجمله لباس فرم، کفش به پایین رها شد.
از آنجایی که این بسته‌ها در محیطی نیم هکتاری پخش شده بود، هیچ کدام توسط روستائیان برداشته نشد.
روز بعد دوباره همین مقدار از همین امتیاز‌های آسمانی! برایمان فرستاده شد.
ما اکنون چند تُن غذا داشتیم.
روز بعد روی سقف اردوگاه نوشتیم: "متشکریم،دیگر بس است!"
هواپیمای بعدی که قصد رها کردن بسته ها را داشت با شلیکِ یک منوّر قرمز رنگ پاسخ ما را دریافت کرد و دور شد.
صحنه‌ی سوررئالی بود اما من این واقعیت را هیچگاه فراموش نکردم که واکنش سخاوتمندانه آمریکا جان ما را نجات داد.
بعداً فهمیدم که حدود سه میلیون سرباز و غیرنظامی ژاپنی در جنگ جان خود را از دست داده‌اند. میلیونها نفر دیگر زخمی شدند. این کشور با دو بمب اتمی مورد اصابت قرار گرفته بود.
هر سطح از جنگ برای ژاپن فاجعه‌ای بینظیر بود و مردم این کشور بخاطر هدفِ فتح آسیای شرقی توسط ژاپن، به خوراک توپ تبدیل شده بودند.
با همرزمان خود از قبرِ رفیقان‌مان در اردوگاه بازدید کردیم.
این جزائی ناعادلانه برای این جوانان بیگناه و شجاع بود.
اشک از چشمانم سرازیر بود.
در ۱۵ سپتامبر ، ۳۰ روز پس از آنكه امپراگتور هیروهیتو به طور علنی تسلیم ژاپن را اعلام كرد ، یك هواپیمای دریایی از دریا پرواز كرد و یك یادداشت را انداخت تا به ما اطلاع دهد كه یك گروه ویژه نیروی دریایی آمریكا روز بعد ما را تخلیه می‌كند.
روز بعد ستون های موتوری ایالات متحده تا دندان مسلح وارد اردوگاه اوهاشی شد.
فرمانده‌شان دستوراتی حاویِ چگونگی تخلیه‌ کردن ما از اردوگاه را اعلام کرد.
من در آخرین وسیله ای بودم که اردوگاه را ترک میکرد.
محوطه‌ی اردوگاه را میدیدم که اکنون خالی بود.
جز یک شخصیتِ فراموش شده که از دفترش بیرون آمده بود و اطراف را می نگریست!
آری، زنکیچی بود...
روزگاری ۴۰۰ نفر را به بردگی گرفته بود.
بازماندگان نبرد هنگ‌کنگ که در اردوگاه/زندانِ اوهاشی نگهداری میشدند، قبل از تخلیه در ۱۵ سپتامبر ۱۹۴۵ این عکس از آنها گرفته شده است. نویسنده که ۲۳سال داشت ، در ردیف عقب، چهارم از سمت چپ است.
پ.ن:
نتیجه اخلاقی این که ژاپن افسران ارشد خود را با کد بوشیدو ملزم به خودکُشی یا جنگِ بی‌نتیجه/مرگ میکرد اما ایالات متحده برای سربازانی که عموما آمریکایی نبودند و از هر طرف در یک قدمی مرگ بودند، چنین سخاوتمندانه و انساندوستانه کمک میفرستاد.
Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh.

Keep Current with مِع«🐍»‏

Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

Twitter may remove this content at anytime, convert it as a PDF, save and print for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video

1) Follow Thread Reader App on Twitter so you can easily mention us!

2) Go to a Twitter thread (series of Tweets by the same owner) and mention us with a keyword "unroll" @threadreaderapp unroll

You can practice here first or read more on our help page!

Follow Us on Twitter!

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3.00/month or $30.00/year) and get exclusive features!

Become Premium

Too expensive? Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal Become our Patreon

Thank you for your support!