ریشه های انگیزاسیون(نهاد تفتیش عقاید)به اروپا و قرن دوازدهم برمیگردد زمانی که اولین برنامه های سازمان یافته برای تحت تعقیب قرار دادن افراد غیر مسیحی/کاتولیک کلید خورد، در سال 1184 پاپ لوسیوس سوم، اسقف های را به جنوب فرانسه فرستاد تا افرادی را که وی "کفار" میخواند ردگیری و "تطهیر"
نمایند! در همین بازه زمانی کلیسا همچنین با فرستادن مفتشانی به آلمان و ایتالیا این پروسه را پیگیری میکرد، در 1231 پاپ گریگوری با امضاء فرامین "دومینیکن و فرانسیسکن" شخصا پیگیر "ردگیری و شکار کفار" شد!
این اقدامات بیش از صدها سال و در برخی مناطق تا قرن نوزدهم میلادی ادامه داشت!
شغل مفتشان
مفتشان وقتی به شهری میرسیدند اعلام عمومی میکردند و این شانس را به شهروندان میدانند که به "کفر" خود اعتراف کنند، افراد اگر اعتراف میکردند مجازاتشان تخفیف میگرفت و از فرستادن به زیارت و کار اجباری تا شلاق زدن متفاوت بود، کسانی که متهم به کفر بودند باید اعتراف و ابراز
پشیمانی میکردند، شخص متهم به کفرگویی اگر اعتراف نیمکرد شکنجه و اعدام در انتظارش بود!
اشخاص متهم به کافر بودن، اجازه نداشتند با کسی که به آنها اتهام کفر زده روبرو شوند، اجازه دادگاهی و دفاع از خود را نداشتند و بعد ها (پس از شکنجه و اعدام) مشخص میشد که اتهام وارده (کفر) غلط بوده
و شخص واقعا کافر نشده بوده!
در اوایل قرن چهاردهم "برنارد گای" کتابچه راهنمای تاثیرگذاری را با نام "اصول هدایت تفتیش من باب شرارت کفار" را برای مفتشان نوشت، گفته میشود خود گای شخصا بیش از 600 نفر را به جرم کفر محکوم و روانه اعدام کرد!
در این دوران گزارشات بی شماری از سوءاستفاده
از قدرت وجود دارد از جمله "کنت ریموند هفتم از تولوز" که بخاطر زنده زنده سوزاندن کفار بر روی نیزه ها مشهور بود! کفاری که طبق گزارشات اعتراف کرده بودند و طبق خود آیین نامه تفتیش عقاید نباید اعدام میشدند آنهم با آن روش وحشیانه!
جانشین وی "کنت آلفونسه" هم زمین ها و دارایی های افراد
متهم شده را تصاحب میکرد و به ثروت خود می افزود!
در 1307 مفتشان مسئول دستگیری و شکنجه بیش از 15 هزار نفر از اعضاء "شوالیه های معبد" در فرانسه بودند که اکثریت آنها به اشکال فجیعی اعدام شدند!
از جمله مشهورترین اعدام های این دوران در فرانسه بود جاییکه در1431 دختر جوان روستایی مبارز
نوزده ساله به نام "جوآن از عکا" به جرم "کفر و جادوگری" زنده زنده بر روی نیزه سوزانده شد!
در اواخر قرن پانزدهم شاه فردیناند دوم و ملکه ایزابلا از اسپانیا اعتقاد داشتند که عامل فساد و تباهی کلیسای کاتولیک یهودیان نوکیشی هستند که از ترس یهودستیزی اجباراً به مسیحیت گرویدند و هنوز دل
در گرو یهودیت دارند، این نوکیشان همواره تحت سوءظن خانواده های قدرتمند مسیحی بودند و آنها را عامل طاعون، مسموم کردن آب و دزدیدن کودکان و پسر بچه های مسیحی میدانستند!
فردیناند و ایزابلا معتقد بودند که این نوکیشان در خفا به عبادت دین خود میپردازند، این زوج همچنین از خشم روزافزون
توده عوام مسیحی از نوکیشان واهمه داشتند (عوامی که برای جنگهای صلیبی بر علیه مسلمانان در گرانادا شدیدا به آنها احتیاج داشتند) لذا فردیناند تصمیم گرفت که انگیزاسیون بهترین راه برای تامین مخارج جنگهای صلیبیست آنهم با غارت و تصاحب دارایی های نوکیشان کافر! و همچنین آرام کردن عوام
یک تیر و دو نشان!
در 1478 تحت رهبری کشیش "توماس دی تورکیمادا" انگیزاسیون برعلیه نوکیشان شروع شد تا پایان همان سال یهودیان نوکیش(گرویده به مسیحیت) شناسایی و از مسیحیان جدا شدند و به زندگی اجباری در گتوها و حومه رانده شدند، در 1482 بیش از 20 هزار نوکیش برای فرار از اعدام به کفر
خود اعتراف کردند، اما مفتشان شرایط قبول "توبه" آنها را لو دادن نام دیگر کافران اعلام کردند، و اینطور شد که تا پایان همان سال هزاران نوکیش بر روی نیزه زنده زنده سوزانده شدند!
تورکیمادا به عنوان "ژنرال مفتش" انتخاب شد و دادگاه هایی در سراسر اسپانیا به راه انداخت، شکنجه سیستماتیک
تبدیل به یک امر روتین و عادی شده بود، دادگاه های موسوم به "آتو دا فی" در ملاعام برگزار میشد، متهمین همگی لباس های یکدست با کلاه هایی بر سر داشتند که فقط یک سوراخ بر روی آن وجود داشت، شکنجهها شامل شلاق زدن با تیغ، داغ کردن، بریدن گوش و انگشت دست و پا، بریدن بدن با چاقو و قمه و...
بود و اگر متهم به کفر خود اعتراف نمیکرد پس از ادامه این شکنجه ها زنده زنده بر روی نیزه سوزانده میشد! اگرچه این مراسم وحشیانه همواره با تشویق و هورا کشیدن عوام صورت میگرفت اما گاهگاهی برعلیه مفتشان اقداماتی میشد ازجمله در 1485 مفتشی با سم کشته شد ومفتشی دیگر با ضربات چاقو در کلیسا
از پای درآمد، و اما تورکیمادا به تلافی این کار 42 نفر را در ملاعام آتش زد!
زوال قدرت تورکیمادا از آنجا شروع شد که تحقیقاتی را راجع به کفر بعضی از روحانیون آغاز کرد، آنها شکایت شان را نزد پاپ آلکساندر ششم بردند و وی را قانع کردند که تورکیمادا باید مهار شود سرانجام تورکیمادا مجبور
شد تا زمان مرگش در 1498 قدرتش را با چهار نفر از روحانیون تقسیم کند! پس از مرگ وی "دیگو د دیزا" به عنوان ژنرال مفتش قدرت را در دست گرفت، وی شکار کافران را با شدت عمل بیشتری دنبال کرد تاجاییکه شامل خانواده اشراف و مقامات محلی هم میشد، عده ای از آنها توانستند با رشوه دادن از شکنجه و
اعدام فرار کنند که این خود نشان از سطح بالای فساد در دوران دیزا بود،
پس از مرگ ملکه ایزابلا در 1504، شاه فردیناند، کاردینال گونزالو خیمنز (رئیس کلیسای کاتولیک اسپانیا) را به عنوان "ژنرال مفتش" انتخاب کرد، خیمنز قبل تر و در جریان تعقیب و شکار قبایل مسلمان در گرانادا خود را اثبات
نموده بود، به عنوان ژنرال مفتش خیمنز، مسلمانان را تا شمال آفریقا تحت تعقیب قرار داد و فردیناند را به حملات نظامی ترغیب میکرد، پس از اشغال شهرهای آفریقایی نهاد انگیزاسیون تاسیس و مفتشان دست به کار میشدند، برخی گزارش ها حاکی از شکنجههای وحشتناکی بود ازجمله اینکه زنان باردار را جدا
میکردند و شوهر یا برادر یا پدر خانواده را مجبور میکردند بچه ای که در شکم مادر بود را زنده زنده با چاقو بیرون بکشد و به قتل برساند زیرا به گمان مفتشان آن بچه تجسم "ضدمسیح" بود و کشتنش واجب....! از شکنجه های دیگر میتوان به بریدن رگ گردن و وارونه آویزان کردن از سقف به طوریکه شخص
به آهستگی در خون خود خفه شود، بستن دست و پا به اهرم هایی که در جهات مخالف دست و پا را میچرخاندند، کشیدن و چرخاندن اندام ها و مفاصل بدن خارج از حد تحمل، ریختن آهسته و مداوم قطرات شمع یا روغن داغ و فلز گداخته بر روی بدن، رد کردن سیخ های فلزی از زیر پوست و ناخن ها، بریدن پلک و بینی
دفن کردن فرد زیر خاک (بطوریکه فقط سر شخص از خاک بیرون بود) در اوج گرمای صحرا و رها کردن مار و عقرب در اطراف سر وی، کشیدن ناخن و دندان ها با چاقو و اره، تغریق مصنوعی، استفاده از چرخ های شکننده ی استخوان ها موسوم به "چرخ کاترین"، گهواره جودا (قرار دادن نشمینگاه فرد بر روی نوک تیز)
سواری بر روی خر اسپانیایی! استفاده از خردکن جمجمه، دستگاه جدا کننده زانو، دستگاه خارش اسپانیایی (تصویری که شبیه چنگگ است ودر واقع کارش جدا کردن گوشت و استخوان از بدن شخص بود)
دستگاه موسوم به Rack که استفاده از آن به شدت مرسوم بود، در این دستگاه قربانی درحالیکه بر روی تخته چوبی
خوابانده شده بود ودست و پایش بسته شده بود، با چرخاندن دستگاه دست وپایش به صورت همزمان از همدیگر فاصله میگرفتد و به حدی کشیده میشدند تا اینکه ماهیچه و عضلات دست وپای قربانی پاره میشد،که حتی در صورت نمردن شخص، باعث فلج و ازکار افتادگی دائمی میشد!
وسایل و روشهای شکنجه به قدری متنوع
بود که خود رشته توییت دیگری را میطلبد، اما ما در اینجا رشتو را ناتمام میگذاریم و در ادامه رشتو در قسمت بعدی راجع به انگیزاسیون در روم، انگیزاسیون در جهان جدید (آمریکا) و چگونگی پایان انگیزاسیون در اسپانیا (به عنوان خشن ترین انگیزاسیون تاریخ) خواهیم پرداخت!
جان وین گیسی معروف به "دلقک قاتل" یکی از مرگبارترین قاتلان زنجیرهای تاریخ آمریکا بود، کسی که به (حداقل) 33 جوان و پسربچه تجاوز کرد و و آنها را به قتل رساند، و این آمار فقط مربوط به اعترافات و پرونده های کشف شده از وی است!
گیسی در17مارچ 1942 در شیکاگوی ایلینویز از پدر و مادری دانمارکی/لهستانی متولد شد، گیسی و خواهر و برادرانشان در محیطی خصمانه وتحت نظارت پدری الکلی بزرگ شدند، پدری که دایما آنها را با تسمه فلزی، کمربند، و شلاق تیغ دار کتک میزد، مادر گیسی هم از کتک های همسرش در امان نبود
خواهر گیسی "کارن" میگوید همه ما یاد گرفته بودیم در مقابل کتک خوردن ها سخت باشیم و جان حتی گریه هم نمیکرد!
گیسی در دوران مدرسه هم حس بیگانگی و انزوا داشت و بخاطر شرایط ویژه قلبی اش(مادرزادی ضعف داشت) قادر نبود با کودکان دیگر بازی و روابط اجتماعی برقرار کند، همین هم باعث میشد تا
از آنجایی که تب و تاب انتخابات آمریکا بالاست و رقابت روز به روز نفس گیرتر میشود ماهم قصد داریم در این #رشته_توییت به موضوع انتخاباتی و مربوط به روسای جمهور آمریکا بپردازیم اما از زاویه متفاوت دیگری...
آنهم چیزی نیست جز تاریخچه سوءقصد و ترور روسای جمهور ایالات متحده....!
در کل تاریخ 244 ساله ایالاتمتحده تا به امروز، مجموعا 30 بار به جان روسای جمهور آمریکا (فعال، انتخاب شده، یا سابق) سوءقصد شده و 4 رئیس جمهور فعال هم در این میان کشته شده اند، که ما در این رشته توییت به معرفی 15 سوءقصد مهم میپدازیم،
وقایع و سوءقصد ها به ترتیب زمانی میباشد👇
15_پرزیدنت آندرو جکسون
سی ام ژانویه 1835 واشنگتن دی سی
در خلال برگزاری مراسم ترحیم یک عضو کنگره، یک نقاش ساختمان بیکار به اسم ریچارد لاورنس با سلاح کمری به سمت رییسجمهور شلیک کرد که خطا رفت، شلیک سلاح دوم هم ناموفق بود،بلافاصله جکسون به سمت تیرانداز حمله ور شد وبا عصایش به جان
در این #رشته_توییت به بررسی موضوع "پورنوگرافی کودکان در ژاپن" میپردازیم،
اما ابعاد این ماجرا چقدر وسیع است!؟
فرهنگ ژاپنی و مردمانش چه نظری راجع به این موضوع دارند!؟
قوانین حکومتی تا چه حد سختگیرانه است!؟
برای آگاهی از پاسخ این سوالات در ادامه با ما همراه باشید!
1_معمولاً هروقت سخن از ژاپن است همگی به ناگاه ذهن مان به سمت پیشرفت های عظیم اقتصادی، تکنولوژی، علمی، ابرشهرهای پر زرق و برقی مانند توکیو و کیوتو، هوش بالا و سخت کوشی و تلاش بی وقفه مردمان این کشور میرود، اما ژاپن سویه ی دیگری هم دارد و آن سویه چندان روشن و خواندنی نیست!
2_سویه ی تاریک ژاپن که ما در این #رشته_توییت قصد داریم بررسی کنیم چیزی نیست جز "صنعت پورنوگرافی کودکان و تجارت سکس کودک" در این کشور مرفه جهان اولی!
ابتدا از این شروع کنیم که در فرهنگ عامه ژاپن اصولا چیزی به اسم "تابو و غیرقانونی" بودن سکس با کودک (زیر 18 سال) وجود ندارد!