بحثم اساسا راجع به «فقر» در آمریکا نبود ولی حالا که ناخواسته به اونجا کشیده شد، این تخمین «سرانگشتی» را بپذیرید: در جایی مثل آمریکا فقیرترین افراد - خصوصا اگر شغلی با حداقل حقوق داشته باشند - احتمالا در تامین سه چیز مشکل جدی ندارند: ۱) تغذیه پایه ۲) لوازم مصرفی با تولید انبوه //
(مثلا لوازم الکترونیک عادی یا پوشاک) و ۳) سرپناه (خصوصا در مناطق میانی آمریکا). دلیل اولی اینه که نسبت قیمت تغذیه پایه به دستمزد در اقتصادهای پیشرفته پایینه، شما با حداقل دستمزد حدود سه ساعت میتونید تقریبا همه نیاز غذایی «پایه» یک نفر برای یک هفته را تامین کنید. دلیل دومی //
اینه که به خاطر تولید انبوه اکثر این وسایل در کشورهایی مثل چین، نسبت دستمزد در کشورهای پیشرفته به قیمت جهانی کالاهایی مثل پوشاک و لوازم خانگی خیلی بالا رفته. دلیل سومی را قبلا مفصل توضیح دادم: زمین در میانه آمریکا تقریبا مفت است و خانه چوبی هم خیلی ارزان میتواند سر هم شود.//
طبعا میپرسید پس اگه اینا را دارند، پس فقر چیه؟ ۱) وقتی از تامین نیاز پایه غذایی به سمت تغذیه سالم و متعادل برویم، دیگه حداقل دستمزد (خصوصا برای خانواده) ممکنه کفایت نکنه، یک مصداقش پدیده اضافهوزن در طبقه کمدرآمد کشورهای توسعهیافته. ۲) داشتن سرپناه راحته ولی کیفیت یک سری//
ابعاد - مثل کیفیت مدرسه بچه یا امنیت منطقه یا دسترسی - کاملا به قیمت زمین و مسکن وابسته است. ۳) خدماتی که دیگه از خارج وارد نمیشه (مثلا بهداشت و درمان یا آموزش عالی) یک دفعه به نسبت حداقل حقوق خیلی گرون میشه. کسانی که درآمد خیلی پایین دارند بیمههای مخصوصی میگیرند ولی//
مثلا دندانپزشکی ممکنه با این بیمهها راحت انجام نشه.
حالا وقتی مثلا میریم وسط آمریکا یک اتفاق جدید افتاده: چشمانداز آینده یا Prospect برای یک عده بدتر شده! طرف مثلا فلزکار بود و در یک کارخانهای با حقوق خوب کار میکرد. الان کارخانه تعطیل شده و اون آدم در سن ۵۰ سالگی، //
نه تنها برای خودش گزینه چندانی برای شغل نمیبینه، بلکه حتی برای بچههایش هم چشماندازی بدتر از چیزی که خودش در جوانی داشت را داره. چرا؟ چون خودش وقتی نتونست دیپلم دبیرستان را بگیره، رفت کارگر فلزکاری شد و شغل خوبی پیدا کرد. الان بچهاش حتی اگر بره کالج محلی ارزون و لیسانسی //
بگیره، باز معلوم نیست چشمانداز شغلی مثل جوانی والدینش داشته باشه. حالا چی شد که برای این طبقه وضعیت زندگی طوری شد؟ در مورد عوامل و دلایلش بحث زیاده و باید جداگانه بحث کنیم.
جمعبندی: فقر در کشورهای پیشرفته معنی، جنبهها و بروزهای خیلی متفاوتی از کشورهای جهان سوم داره. //
زندگی یک فرد کمدرآمد در کشورهای پیشرفته ممکنه - حداقل از دور - برای طبقه متوسط یک کشور جهان سومی مرفه به نظر برسه ولی خب به قول علمای علوم اجتماعی باید «فهم تفسیری» از قضیه داشت و به تجربه زیسته اون فرد نگاه کرد تا ابعاد خاص اون نوع فقر را درک کرد و به جای دیگه تعمیم نداد.//
جمعبندی شخصی من اینه که فقر در کشورهای توسعهیافته، بیش از آن که مربوط به امکان زنده ماندن و تامین نیازهای زندگی در لحظه حال باشه، مربوط به پایداری، کیفیت و چشمانداز زندگی و ضمنا امکان مدیریت کردن شوکهای آینده است.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
یک تعداد خوبی از دانشگاههای آمریکایی تو شهرهای صاف وسط کشور هستند که گفتم زمین خیلی ارزونه. قیمت زمین تو این شهرها گرادیان جالبی داره: اگر با ماشین ده دقیقه با دانشگاه فاصله داشته باشی، قیمت زمین تقریبا میشه همون «نزدیک صفر» که قبلا گفتم. حالا تو همون شهر اگر بخواهی نزدیک //
دانشگاه باشی، طوری که ماشین لازم نداشته باشی و مثلا بتونی با ۱۵-۲۰ دقیقه پیادهروی یا دوچرخهسواری کوتاه به دانشگاه برسی، قیمت زمین و خونه شروع میکنه به زیاد شدن و ممکنه یک دفعه خیلی گرون باشه. الگویی که قشنگ سازگار با تئوری اقتصاد منطقهای و شهریه: اون دوناتی که ده دقیقه//
با ماشین راهه، میشه یه سطح خیلی بزرگ که راحت جوابگوی تقاضا است. وقتی به حلقه دور کمپوس نگاه میکنیم میشه یه حد خیلی محدودی از زمین که براش تقاضای خیلی زیادی هست (این که با ماشین نخواهی بری امتیاز بزرگیه) و در نتیجه قیمتش خیلی میره بالا تا بازار پاک بشه. جور دیگر که نگاه //
منطق محاسبهام را کمی توضیح میدم (خیلی سرانگشتی است). ببینید من فرض کردم فرد در روز حدود ۲۵۰۰ کالری و کمابیش معادل پروتئین و ویتامین داخل جیره غذایی نظامی یا اضطراری را دریافت کنه. اگر مثلا برنج را به عنوان واحد شمارش بگیریم، این میشه معادل «دو کیلو برنج در روز». قیمت جهانی //
برنج حدود نیم دلار برای کیلو است که بگیم وقتی به مصرفکننده میرسه قیمت دو کیلوش بشه ۱.۵ دلار (تکرار میکنم: برنج را Currency محاسبه گرفتم به خاطر جهانی بودنش، کالری میتونه از گندم یا ذرت یا جو هم بیاد، کمابیش با قیمتی مشابه). توی آمریکا یک چیزی دیگه هم که بسیار ارزونه، شکره.//
البته نه لزوما شکر سفید بلکه مایعات حاوی قند! چرا؟ چون حجم عظیمی ذرت تولید و پردازش میشه که «شربت ذرت» یکی از محصولات اونه و خیلی ارزون در میآید. به این خاطر هم «نوشیدنیهای شیرین» به قیمت ارزونی در دسترسه. در طبقات کمدرآمد، آب میوههای خیلی شیرین، یکی از منابع تغذیه
آقا/خانم یک بحث انتقادی بکنیم: من حقیقتش در این ماجرای لشکرکشیها این بار تصمیم گرفتم کامل سفت بایستم. استدلالم هم اینه که این ترورایز کردن نوشتنها ته نداره. امروز نوشتن از جغرافیای اقتصادی آمریکا به یک پروژه سیاسی گره میخوره، فردا راجع به تغییر اقلیم، قیمت نفت، بازار مسکن، //
نظام بهداشت و درمان، سیاست بانک مرکزی، آموزش عالی و هر چیز دیگری هم بنویسیم بلاخره یک گروه بینام و نشانی پیدا میشه که سر و صدا راه بیندازه و بخواهد با جوسازی یک مطلب عادی را از مسیرش خارج کنه. این که فلان مطلب را فلان آدمی که من اصلا نمیدونم کیه را بکنند دستمایه حمله و //
ترور شخصیت بکنند و بخواهند آدم را ساکت کنند، باب خیلی بدی را باز میکنه. خوشبختانه من تکلیفم و سابقهام و کار و زندگی روشن و شفافه و این گرد و خاکها یک روز دیگه برام میخوابه و کارم را ادامه میدم ولی بقیه ممکنه تحمل این حد از آزارها را نداشته باشند. //
این توضیح را شاید باید زودتر میدادم. دیدم یک مطلبی از خبرآنلاین را منتشر میکنند که انگار من در میانه حوادث آبان از افزایش قیمت بنزین دفاع کردهام!! قضیه این بود: ۱) ما سالها در مورد یارانه نابرابر سوخت نوشتیم (شاید برای ۱۵ سال). ۲) بعد به این جمعبندی رسیدیم که اگر یارانه//
حدف شده دست دولت برسد، مثل بقیه منابع هدر میدهد و چیزی به مردم نمیرسد. ۳) پس در سالهای اخیر اصرار داشتیم که اصلاح یارانه سوخت حتما و حتما باید با یک مکانیسم «پرداخت مستقیم به همه شهروندان» همراه باشد تا چیزی از یارانه به بودجه دولت منتقل نشود. ۴) انواع و اقسام مکانیسمها //
را پیشنهاد کردیم تا مطمئن باشیم دهکهای پایین - که خصوصا در این سالها تحت فشار اقتصادی طاقتفرساتری هستند - بخش مهمی از این یارانه را «مستقیم» و «بدون دخالت دولت» دریافت میکنند. ۵) یک روز صبح پا شدیم دیدیم دولت بدون اعلام قبلی و پرداخت نقدی، فقط بنزین را گران کرده است!! من //
دوستمان هنوز فرق تفاوت وضعیت اقتصادی بین مناطق یا همون Regional Disparity و بحث «فقر در سطح خانوار» را نمیداند و برای ما صحبت از مغالطه میکند. نوشته من اساسا در مورد «فقر» نبود و درباره «واگرایی» اقتصادی بین مناطق مختلف آمریکا بود که نه هر حرف عجیبی است و نه بحثبرانگیز! //
موضوع بحث و پژوهش رایجی بین اقتصاددانان و تحلیلگرانی است که در حوزههایی مثل مسکن و منطقهای و نیروی کار پژوهش میکنند و کسی هم در مورد اصل این واگرایی شکی ندارد. اگر بحث و اختلاف نظری هست روی «عوامل و پیشرانههای» این واگرایی است که سر فرصت در مورد فرضیات مختلف در مورد //
آن صحبت میکنیم. شاخص درآمد سرانه هم برای این است که ظرفیت اقتصادی مناطق را بسنجد. اگر بخواهیم در مورد فقر در سطح خانوار صحبت کنیم، آن موقع اساسا نگاهمان دیگر منطقهای و جغرافیایی نیست چون در تمام مناطق خانوادههایی با درآمدهای مختلف وجود دارند و باید هزینههای زندگی و امثال //
همه جزییات S386 را نمیدونم ولی اگر گرین-کارت کار و NIW را کلا مشمول این قانون کرده باشه اصلا معلوم نیست سر کارفرماهای آمریکایی - مثلا دانشگاهها - چی میآید. درصد بزرگی از هیات علمی و کارکنان بخش فناوری خارجی هستند و فکر میکنم حتی اگر مشکل پاسپورت نداشته باشند، باز //
سقف زمانی که میشه روی H1B موند محدوده (فکر کنم ۵ سال). خب با این قانون چی میشه؟ استاد اروپایی و چینی و ایرانی و ترک و کرهای استخدام میکنند و طرف میدونه حتی به ارزیابی تنیور نرسیده باید کشور را به خاطر اتمام ویزای کار ترک کنه؟ نمیدونم چه فکری کردند که تصویبش کردند.//
از اون طرف به شرایط دوستان ایرانیمون فکر میکنم که سالهای طولانی سرمایهگذاری کردند روی تحصیل و کار و حالا ممکنه همه برنامههاشون به هم بریزه. خیلی متاسفم و حس روزهای بعد از Travel Ban را دارم. امیدوارم که مشکل جدی برای دوستانمون ایجاد نشه و بیهزینه از تبعات قضیه عبور//