۱۶ آذر و پاسخ به پرسش هایی در مفهوم شناسی "جنبش دانشجویی"(۱)
پرسش) مفهوم جنبش دانشجویی، آیا بیشتر، بار سیاسی دارد یا آکادمیک؟
پاسخ ) جریان شناسی تشکل های دانشگاهی و کارکرد سیاسی آنها در متون جامعهشناسی سیاسی و مطالعات جنبشهای اجتماعی صدسال گذشته، موضوع بحث و نظریه پردازی
چپ و راست جهانی بوده، حتی دراین حد که آیا چیزی به نام "جنبش دانشجویی"،اصلا معنادار هست یا نیست؟
بخشی از تحلیل ها این بوده که اولا دانشجوی جنبشی عمدتاً حلقهی رابط میان راس و قاعده درجنبشهای اجتماعی و یا نقطه وصل رهبران با تودههای ناراضی بوده و به همین دلیل،نقطهی حساسی است که
اگر نمی بود آن دو نمیتوانستند به درستی به یکدیگر جوش بخورند.
خصلت دوم آن که این حلقه، کاملا عملگرا است. دانشجو،جوان است و جوان، موجودی دو بعدی است، سکه ای قیمتی که دو رو دارد. از سویی وابستگی و بنابراین محافظه کاری و شهوت توجیه گری در او کمتر است اما از سوی دوم، تحریک پذیری،
فقر تجربه و جوهر کم حوصله و عشق او به شتاب و احیانا عدم اشرافش به همه ابعاد یک معضل اجتماعی، او را احیانا در معرض خطا و ابتدا افراط و سپس تفریط قرارمی دهد. جوان، عملگرا و یک کنشگر فعال و درعین حال، به لحاظ تئوریک، گاه منفعل است گرچه کنجکاوی، گشودگی و پذیرندگی جوانانه،
به نوبه خود یک ظرفیت مثبت تئوریک در اوایجاد می کند بخصوص که نوعا جرات طرح پرسش های رادیکال و ریشهای و مهمترازآن، صداقت هزینه دادن و جرئت پیگیری دارد و بطور خاص درمورد تیپ دانشجو، باید بلوغ ذهنی و اطلاعات عمومی او بویژه با امکانات سایبری امروز را برآن افزود و
ازاین جهت، دیرتر از بقیه اقشار، بازی می خورد. پس باید هر دو لبه توقعات خود را صیقل داد چون ظرفیت های دانشجویی کاملا دو بعدی است و بنابراین در مطالعات جنبش ها، توامان فرصت و تهدید، تلقی شده است.
سومین خصلتی که مورد توجه قرارگرفته این بوده که
جنبش دانشجویی را اساسا تمام کنندهی خوبی برای هیچ مسئلهای نمی دانند، نه تمامکننده و نه معمولاً حتی آغازگر
بلکه در این تحلیل، این نهاد عمدتاً نقش کاتالیزور دارد تا یک ایده را به جنبش و مطالبه تبدیل کند. این ظرفیت در آن هست که تشدید کننده باشد اما
نه آغازگر و نه پایانبخش، مگر در موارد بسیار خاص.
و به یک معنا این تحلیل، جنبش دانشجویی را همواره، " گروه فشار" به معنای مثبت آن میداند. اینها نمونه ای از تحلیلهای آکادمیک در مورد جنبش سیاسی دانشجویی است.
پرسش ) جنبش سیاسی دانشجویی تاریخ ایران، چقدربا اشل جنبش های دانشجویی امروز مثلا دراروپا یا شرق آسیا قابل قیاس است ؟
ج) اولا راجع به تفاوت های ایران پیش از انقلاب و پس از انقلاب عرض خواهم کرد اما ابتدا در خصوص صحت وسقم میزان آزادی های سیاسی و استقلال آکادمیک در
دانشگاه های غرب سرمایه داری که یکی از مشهورات و مجعولات این روزگار است نکته ای عرض کنم. اصلا جنبش دانشجویی قانونی به ویژه از نوع اپوزیسیون سیاسی حاکمیت ها دراکثر کشورهای جهان در غرب و شرق عالم وجود ندارد یعنی عمدتاً سرکوب یا بی خاصیت شده یا اصلا متولد و دستکم بالغ نشده است.
درگذشته معمولا سه چهار کشور غربی، بمثابه الگو برای جریان های دانشجویی در ایران تبلیغ میشدند که همانها هم دیگروجودندارند. مثلا فرانسه که معمولاً یک جامعه تحولخواه و انقلابخیز دراروپا بوده وروشنفکران دانشگاهی و تجربه جنبش دانشجویی فعال در دهههای ۷۰ و ۶۰ میلادی علیه سرمایه داری
و امپریالیسم و نژادپرستی داشت با خشونت پلیسی، مهار و سرکوب شد. ریختند و دانشگاهها را کوبیدند و کشتند و جنبش دانشجویی و کارگری را تعطیل کردند. اعتراض به حکومت و سیستم سرمایهداری لیبرال البته مجددا در قالب جلیقه زردها راه افتاده ولی گذشته از اینکه اجازه حضور آن در صحن دانشگاه را
نمی دهند همان را هم بیش از یک سال است که دارند درخیابان ها سرکوب می کنند و هزاران نفررا بازداشت و زخمی و کور کردند اما می بینید که حتی در غوغای کرونا در اروپا هنوز هر هفته به خیابان ها می آیند. انگلستان که اساساً هرگز اجازهی ظهور و تولد هیچ جنبش دانشجویی سیاسی را نداده و یا
در نطفه خفه کرده یعنی فضای دانشگاههای بریتانیا سیاسی بمعنای دانشجویی نیست و ازقبل،"سیاست زدایی شده"بود. در آمریکا جنبش دانشجویی فعالی پیش ازانقلاب ما وجودداشت.دانشجویان چپ در دفاع از حقوق نژادهای تحقیرشده و از جمله سیاهپوستها و نیز علیه جنگ ویتنام و..،معترضان پیگیرو جدی بودند
و کشته میدادند. در فرانسه هم کشته دادند. آلمان هم موجی قوی علیه سرمایه داری و جنگ اتفاق افتاد و کشته داد ولی دیگر تمام شد. الان نه در آمریکا، نه آلمان و فرانسه و نه در انگلیس، امکان قانونی برای چیزی به نام تشکل های سیاسی دانشجویی در صحن دانشگاه و اعتراضات سیاسی و
تریبون آزاد اپوزیسیونی در مسائل سیاسی نمیبینید. دیگر وجود ندارد واجازه نمیدهند.
بنابراین تااطلاع ثانوی، جنبش دانشجویی در عمده کشورهای دمکراتیک و غیردمکراتیک و چپ و راست و شرق و غرب،تقریبا سرکوب یا مهار شده است. در شرق هم اوضاع همین است.دانشگاههای روسیه،چین، هند،ژاپن، درهیچ یک
چنین فضایی نمی بینید. من دانشگاه های بلوک چپ سابق و راست سرمایه داری را رفته ام و جلساتی داشته ام و از نزدیک دیده ام غالباً حتی شم سیاسی و حساسیت اجتماعی هم ندارند. گاه در مواردی خاص ومحدود، دیده یاشنیده ام که جریان هایی درون دانشگاه به مثابه زائده دانشجوئی احزاب سیاسی حاکم،
آن هم درحدود کنترل شده و فاقد انگیزه های خودجوش و شریف اجتماعی مثلا درقالب جشن های صنفی، احیاناً حضورکی غیررسمی دارند اما مثلا امکان میتینگ سیاسی بخصوص علیه ساختارهای حاکمیتی مطلقا ندیده ام. در نظام انضباطی هیچ دانشگاهی دربلوک سرمایه داری لیبرال، هیچ تشکل دانشگاهی سیاسی
از موضع اپوزسیون سیستم، اجازه فعالیت و حتی موجودیت ندارد، اما تقریبا در همه دانشگاه های مشهور آمریکا و اروپا، خط قرمزهای سیاسی و حاکمیتی از قبیل صهیونیزم و سایر مقدسات سرمایه داری وجود دارد که فعالیت سیاسی به نفع آنها، ممکن و علیه آنها ممنوع است و عواقب سختی
از اخراج تا بازداشت دارد. پس هرکس بیخبراست، باخبر باشد وهرکس منکراست، با مسئولیت خودش آزمایش کند و خبرش را به بقیه بدهد. البته حساب اردوکشی های دانشجویی توسط بلوک های قدرت علیه یکدیگر در سرزمین یکدیگر به ویژه در دوران جنگ سرد جداست. غرب علیه شرق و شرق علیه غرب در دو قطبی جهانی
و جنگ سرد نیمه دوم قرن بیست، از جنبشهای دانشجویی و صنفی و کارگری علیه یکدیگر استفاده می کردند اما اجازه فعالیت به جریانات دانشجویی در دانشگاههای خودشان نمی دادند. شوروی و کمونیست ها از فطرت برابری طلبی و استثمار ستیزی دانشجویان در دانشگاه های جهان و از جمله غرب علیه رقیب
و ضد بلوک غرب، حداکثر استفاده را بردند و شورش های دانشجویی ضدسرمایه داری و ضدآمریکایی بسیاری را سازمان دادند یا دست کم، حمایت کردند. متقابلاً در سال های منجر به فروپاشی بلوک سوسیالیست شرق، رسانه های سرمایه داری با شعار آزادی و حقوق بشر، مقابله به مثل کرده و جریانهای دانشجویی
ضدکمونیستی در بلوک شرق اروپا را سازماندهی و پشتیبانی میکردند. پس ابتدا خواستم اطراف این سوءتفاهم درخصوص آزادی های به اصطلاح آکادمیک در دنیای لیبرال را کمی بتراشیم تا درست دیده شود و مقایسه های غیرمنطقی صورت نگیرد تا بعد به نقاط قوت و ضعف دانشگاه های خودمان بپردازیم.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
۱۶ آذر و پاسخ به پرسشهایی در
مفهومشناسی "جنبش دانشجویی"(۱)
پرسش) مفهوم جنبش دانشجویی، آیا بیشتر، بار سیاسی دارد یا آکادمیک؟
پاسخ ) جریانشناسی تشکلهای دانشگاهی و کارکرد سیاسی آنها در متون جامعهشناسی سیاسی و مطالعات جنبشهای اجتماعی صدسال گذشته،
موضوع بحث و نظریهپردازی چپ و راست جهانی بوده، حتی در این حد که آیا چیزی به نام "جنبش دانشجویی"، اصلا معنادار هست یا نیست؟
بخشی از تحلیلها این بوده که اولا دانشجوی جنبشی عمدتاً حلقهی رابط میان راس و قاعده در جنبشهای اجتماعی و یا نقطه وصل رهبران با تودههای ناراضی بوده و
به همین دلیل، نقطهی حساسی است که اگر نمیبود آن دو نمیتوانستند به درستی به یکدیگر جوش بخورند.
خصلت دوم آن که این حلقه، کاملا عملگرا است. دانشجو، جوان است و جوان، موجودی دو بعدی است، سکهای قیمتی که دو رو دارد. از سویی وابستگی و بنابراین محافظهکاری و شهوت توجیهگری
١٣. ترورها کمکم صنعتی شدهاند. مسلسل خودکار با کنترل ازراهدور، بیآنکه کسی دیده شود. این یک جنگ است، جنگ یکطرفه، صریح میگویندمازدیم، صهیونیست ها لبخند تمسخر می زنند و
رئیس جمهور آمریکا ساعتی پس از ترور خبر آن را توییت میکنند و همه منتظر چریک های آزادیبخش و گروه های عملیاتی بین المللی در دفاع از مستضعفین جهان و انتقام خون ایران هستند. مشغول دیدن سریال «خانه امن» بودیم که زیرنویس کردند: خانه، ناامن است.
چرخۀ صنعت ترور که اهداف آن از پیش معلوم بوده، همچنان میچرخد. کسانی که دشمن خارجی ندارند، زندگی میفرمایند و بادیگارد دارند، شاید برای آنکه از مردم کتک نخورند. معلوم نیست چرا کسانی که دوپول، ضرر برای دشمن و سود برای ملت ندارند مالک پاویونها و تشریفات امنیتی شدهاند
۱۰.خوننامۀ شهیدحاج محسن فخریزاده را میتوان ادامه داد اما اگر در خانه کس است،یک حرف بس است.شخصیتی که چهل سال منتظر شهادت و بیست سال،منتظر ترور بوده است،صدایش درنیامده و دستی در بیتالمال نبرده است.
از ابتدای تأسیس سپاه، در جبهۀ غرب و جنوب، پاسداری مشهور به روحیۀ عرفانی و مأنوس با شعر و ادبیات و علاقمند به فیزیک و ریاضیات بوده و از سالهای دفاع مقدس تا لحظه ترور، مجاهد بود و مجاهد ماند. و این هنر «مجاهد ماندن» تا پایان را دستکم نگیرید.
بودند مجاهدین سابق که قاعدین امروز و سپس خائنین لاحق شدند، در معرکه (ثم استقاموا) بیتوفیق ماندند، از کارنامۀ جهادی انقلاب و حتی از سابقه مختصرخود شرمندهاند، برخی مدیران که دیگر به هیچ چیز جز خود، اعتقاد ندارند،
مجاهد شهید، برادرحاج محسن فخری زاده(۵)
(ازفیزیک تا خدا)
۹. سردار محسن،شاگردانش را توجه میداد که با نگاه تحلیلی، پرسشگرانه و غیرمقلدانه به سیر تاریخ فیزیک بنگرند و حساس باشند که مثلا چگونه فیزیکدانان از پنج نیروی"مغناطیسی"،"الکتریکی"،"هستهای"،"گرانشی"و "ضعیف"به سه نیرو رسیدند؟
به تلاش امثال ماکسول، فارادی و... احترام می گذارد اما پژوهشگر فیزیک را فرامیخواند که دوباره و سه باره بیاندیشند چه شد که دو نیروی الکتریکی و مغناطیس به هم پیوست و "الکترو مغناطیس" با چه توجیهی پدید آمد؟ چرا انیشتین کوشید همه نیروها را به منشاء واحد بازگرداند و چرا موفق نشد؟
تا دهههای اخیر که عبدالسلام و واینبرگ، نیروی ضعیف را به
الکترومغناطیس پیوند دادند و جایزه نوبل به کشف "الکترو ضعیف" به عنوان نیروی سوم داده شد.
استاد شهید، برادر فخریزاده درنامه به یکی از شاگردانش مینویسد این تحلیل، مبتنی بر تفکیک میان مفهوم نیرو و انرژی است.
برادر محسن فخریزاده (۴)
(فیزیک، فلسفه، عرفان و آنگاه خون)
۸. پرسش بعدی برادر محسن این بود که چرا فیزیک کوانتومی نمیداند وضعیت الکترون موجود در اتم در گذر از یک تراز به تراز دیگر چگونه است؟ چرا تنها از واقعه، خبر میدهد. چرا برای نحلههای عملگرا و پوزیتیویست نیز اساسا مهم نیست
که الکترون در جریان این گذر چه وضعی دارد و تنها تشنه فایده عملی آن است؟
جان ما تشنه دانایی است اما در هیچ یک سیراب نمیشود. حال آنکه طرح همین پرسشهای جواب نداده، تضمین پیشرفت علم است و همین چالش اساسی در هر دو مکتب فیلسوفان علم است که فیزیکدان را به سکون و قناعت میکشاند،
همان اتهامی که اینان دیگران را بدان متهم میکردند. علم بی این سؤالات، رشد نمیکند و هر چه مانع تحقیق بیشتر در علم شود محکوم به شکست است.
اما البته شهید هستهای ما همین "نمیدانم"های انبوه فیزیک جدید را درعین
چالشی در "فلسفه علم" از منظر پاسدارشهید محسن فخریزاده (۳)
۶.شهیدترور، سردار پاسدارمحسن فخریزاده، که اوو همه شهدای هسته ای را باید ازجمله شهدای تمدن سازی معاصرایرانی،اسلامی دانست درنقطه وصل فیزیک و فلسفه، نظریه پردازی کرده است .او به منظر اپیستمولوژی صدرایی در فلسفه علم و
شباهتی میان "آزمایش فیزیکی" با "تعقل فلسفی" توجه میداد که چگونه فیزیکدان برای شناخت طبیعت، چارهای جز دخالت در آن ندارد و همین دخالت دانشمند، واقعیت را از موقعیت "ماقبل شناخت" یعنی از نفسالامر پیشین خارج میکند و بنابراین آنچه دانشمند در طبیعت، شناسایی میکند
همان موجود قبل از شناسایی نیست. برای مشاهده الکترون باید از فوتون بهره برد اما به محض تماس فوتون با الکترون، وضعیت در هم میریزد و دیگر این الکترون، آن الکترون نیست. این نکته گرچه در فیزیک کلاسیک هم شناخته شده بود اما ارزش عملی آن را نمیدانستند. در فیزیک و در علوم آزمایشگاهی،