کمی دربارهی شاهنامه و ضحاک
۱.
من نمیدانم منبع فردوسی برای روایت به بند کشیدن ضحاک چه بوده، و تا چه حد این روایت را با ذوق خود باز پرورده است. اما زیستجهان این روایت با بقیهی شاهنامه تفاوتی اساسی دارد. در بقیهی شاهنامه اغلب ماجرا یا در تختگاه رخ میدهد یا در طبیعت.
۲.
شهری به معنی یک نهاد غیر حاکمیتی و زیستگاه انسانی چندان به چشم نمیآید و در ماجراهای شاهنامه دخیل نیست.
در جنگ کاوه با ضحاک اما شهر کاملا پیدا است و به چشم میآید. این تفاوت در زیستجهان میتواند تا حد زیادی مشهود باشد.
ماجرای دیگر به نوعی پایانین بودن روایت است.
۳.
هر چند در روایتی که در شاهنامه آمده یک مرحلهی بازی به آخرالزمان احاله شده است و ضحاک همچنان در دماوند به بند است، اما جنس روایت جنس رویارویی تمام خیر و تمام شر یا به عبارت دیگر روایت جنگی آخرالزمانی است.
اژدهای سه سر یک سو و یکی آهنگر در سویی دیگر.
۴.
که این آهنگر هم نه نمایندهی فره ایزدی و تخمهی پاک که نمایندهی مردم معمولی و دادخواه است. پدری است به تنگ آمده با چرمی اخگر سوده و سوراخ سوراخ.
همهی اینها تفاوت روایت را با جنس روایتهای شاهنامه بارز میکند.
به همین دلیل، عجیب نیست اگر این روایت منبعی دیگر داشته باشد.
۵.
اگر چنین باشد، این روایتی جذاب بوده که فردوسی به بدنهی اصلی روایتهای شاهنامه خورانده است و برای این خوراندن احتمالا جاهایی را بریده، افزوده، یا سوهان کشیده است.
یعنی روایتی داریم آخرالزمانی، که بر خلاف بسیاری از این روایتها خصوصا نوع زرتشتی آن از ظهور آغاز نمیشود.
۶.
در این روایت شیطان/اژدها/خندان به بند کشیده میشود و آن که چنین میکند نه صاحب یک روح ایزدی که نمایندهی مردم ستمکشیده است. آن شیطان پدری عرب دارد که آن پدر نامی غیر عربی دارد (مرداس) و کارش پرورش اسب است.
آن شیطان پدر خود را به طمع جانشینی کشته است و مغز آدم میخورد.
۷.
آن شیطان کجا اقامت و پادشاهی میکند؟ بیتالمقدس. کجا به بند کشیده میشود؟ دماوند. کوهی در ایران.
اگر من را نمیخورید، روز قدس مبارک. 😉😎
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
چند کلمه دربارهی آب از یک غیرفعال غیر متخصص
۱.
وقتی از آب حرف میزنیم، از کالای تولیدی حرف نمیزنیم. ادبیات آن حوزه را در مورد آب به کار نبرید. ما نمیتوانیم تولید آب را بالا ببریم. اول انقلاب گمان کردند با حفر چاه عمیق دارند تولید آب را بالا میبرند و پدر منابع آبی را درآوردند.
۲.
ما نمیتوانیم آب را قیمت بگذاریم. قیمت آب مثل قیمت شکلات نیست. «پولش را دادهام» حرف مفت است. آب محدود است و پول بهانه است، نه قیمت.
آنچه در آب مهمتر از میزان آب مصرفی است، چرخهی آب است. آب قابل توجهی عملا از کرهی زمین خارج نمیشود و در این کره پدید نمیآید.
۳.
آنچه مهم است این است که حین مصرف چه نوع سرنوشتی برای حضور آب در چرخه رقم میزنیم. اگر آب با مدفوع انسان یا مواد شیمیایی یا هر دو آلوده شود، این آب نیاز به زمان زیادی برای بازگشت به چرخه دارد و گاه حجم بالایی از ذخیرههای آبی را آلوده میکند.
بله. خبر دارم هر روز چه میکنید.
۱.
بعد از پایان جنگ، رییس وقت صدا و سیما ممنوع کرده بود تصویری از جنگ یا متنی در مورد جنگ از صدا و سیما پخش شود.
استدلال؟ مردم نیاز به شادی دارند، جنگ آنها را به افسردگی بازمیگرداند.
برای همین مرتضی آوینی کار در گروه جهاد تلویزیون را رها کرده بود و رفته بود حوزهی هنری.
۲.
حوزهی هنری هم که اول در باغ سبز به او نشان میداد، و گمان کرده بود مرغ تخم طلا را برده، بعدها سر خنجر و شقایق نشان داد که مشکلش دقیقاً «روایت اکنون» است، چه جنگ ایران و عراق، چه بوسنی. آنها روایت نمیخواستند، کار کارمندی و شیک و پیک میخواستند. از مرتضی ساخته نبود خب.
۳.
مداخلهی شخص رهبر نهایتا باعث شد «شهری در آسمان» آزاد شود و اجازهی پخش در سیما بگیرد، اما سیاست همان بود که بود. یک باکس ناچار به روایت فتح داده بودند، اما جنگ همچنان بیرون از باکس ممنوع بود. روایت فتح گتوی بچههای جنگ بود.
۱.
یکی از مصداقهای قدیمی زمانپریشی که معمولا استفاده میشود و گاه مقامات اسراییل هم به کار بردهاند ماجرای «راه قدس از کربلا میگذرد» است.
اول این که این جمله هم مثل بسیاری از جملههای منتسب به امام خمینی تیتر روزنامه یا شعاری روی دیوار یا در نماز جمعه بوده.
۲.
جملهای که با برداشت از حرف او نوشته شده و عین حرف او نیست. عین حرف او چی است؟ سخنرانی روز ۳۱ خرداد ۱۳۶۱ است که من از متنش عکس گرفتهام و در همین رشته میگذارم.
اما زمانپریشی کجای داستان است؟
چنان که در متن خواهید دید، ماجرا مربوط به زمانی است که اسراییل به لبنان حمله کرده.
۳.
مسئولان سپاه در یک تصمیم عجولانه و نسنجیده بخش قابل توجهی از لشکر ۲۷ را به سوریه فرستادهاند تا با اسراییل بجنگد. امام مخالف است و میگوید حتی اگر بخواهید با اسراییل بجنگید، اول باید تکلیف جنگ با عراق را روشن کنید، در آن واحد نمیتوانید دو جا بجنگید.
۱.
از من میپرسند عیب مستند باستانی چی است. خب جواب دقیق این است، در چهارچوبی که من توضیح دادم هیچ عیبی ندارد. جنگ است و این «مستند» هم بنا است سلاح جنگی باشد که هست. بنا است شما را با دشمن همدلتر و از وطن دورتر کند که میکند.
۲.
وطن که ۱۶۴۸۰۰۰ و خردهای کیلومتر سرزمین نیست. سرزمین است، به علاوهی مردمش، به علاوهی مدافعانش. وقتی بین مردم و مدافعان شکاف ایجاد کند، یعنی ماموریت خودش را درست انجام داده.
اگر مثال دوست دارید، انگار من بگویم این چرخدنده بخشی از یک بمب ساعتی است که بنا است شما را بکشد.
۳.
بعد از من بپرسید همین چرخ دنده خودش چه عیبی دارد؟ راستش عیب خاصی ندارد. خیلی دقیق عمل میکند و کاری را که برای آن طراحی شده (ایفای نقش در کشتن شما) خیلی خوب انجام میدهد.
اما اگر سوال این است که «چه طور» این کار را میکند، به این سوال میتوانم جواب بدهم.
۱.
در مورد ارتباط سید مهدی هاشمی با آقای منتظری، این که آقای منتظری تکذیب کرده مثل این است که امام خمینی رابطهاش را با فرزندش سید احمد تکذیب کند.
رابطهی شخصی کارت عضویت یا سند محضری ندارد که منتشر کنیم، رابطه را بر اساس عملکرد تایید یا تکذیب میکنند.
۲.
از خاطرات سیاسی آقای ریشهری تا همین مطلب جانبدارانهی رجانیوز، و نیز در اغلب خاطراتی که افراد سیاسی از سید مهدی هاشمی گفتهاند، این رابطه مفروض است. rajanews.com/news/184580
۱.
وقتی خاطرات جنگ رو جمعآوری، راستیآزمایی، بازنویسی و منتشر میکردیم، همیشه از طرف یک نگاه خاص مورد حمله بودیم. نگاهی که میگفت شهید در کتابهایی که شما کار و منتشر میکنید انسان است، از جنس ملکوت نیست. از همان زمان که مادرش او را باردار است صاحب کرامت نیست.
۲.
خب ما شهیدان را انسان دیده بودیم. انسانهایی با رفتار انسانی، تجربههای انسانی، خطاهای انسانی، کرامتهای انسانی و عاقبتی آگاهانه.
برای ما همت یا باکری یا باقری کسی نبود که نیمهشب از مزارش نور به آسمان بتابد. انسانی بود که در سختترین لحظههای جنگ انسان باقی مانده بود.
۳.
ما هیچ وقت در مورد شهید عطری (کسی بود که میگفتند از مزارش عطر تراوش میکند) چیزی ننوشتیم. ابا نداشتیم که بنویسیم محمد بروجردی وقتی شاگرد بوده توی بازار، کتککاری کرده. ابا نداشتیم بنویسیم محمود کاوه دوچرخه دوست داشته اما بابت نگاه اشتباه به خودش دوچرخه سوار نمیشده.