حاجی در یک کشور نمی جنگید،یک وطن نداشت.
از مرز افغانستان تا نهایت عمق عراق، از کنار مرزهای سرزمین اشغالی تا سراسر سوریه، از یمن تا فلسطین، هر جا که مرود دست برد آمریکا و اسراییل بود، حاج قاسم هم بود تا دستشان را از ناموس وخاک مسلمانان و...
مظلومان بی پناه کوتاه کند. نیروسازی از جوان مردان همان کشورها وتوانمندسازی برای جهاد، آرزوی جمهوری اسلامی بود به سمت ظهور ،که با یاران فرامرزی از جمله سپاه قدس محقق می شد. آمریکا و اذنابش با هزارها تریلیون دلار بودجه و به کار گرفتن نیروی زمینی و دریایی و هوایی با غارت و چپاول
۲)
سرمایه های کشور ها؛
و حاج قاسم بدون نیروی دریایی و هوایی و با چند ده میلیون دلار!
اما با با کمک نیروهای مجاهد افغانی و ایرانی و لبنانی و عراقی و سوریه...
پیروز میدان را همه دیدند؛ فرمانده سرافراز ایران بود که همه جابود و همیشه بود.
بشاش بود و پرتوان.
خستگی را خسته کرده بود!
۳)
استراحتش تنها گوشه حسینیه و دفتر کارش ،برای ساعات کوتاه!
وَلَقَد اَرسلنا بِآیاتِنا اَن اَخرِج قَومَکَ مِنَ الظُلُماتِ اِلَی النّورِ وَذَکّرِهُم بِاَیّامِ اللهِ
خدای متعال توصیه می کند ،دستور می دهد حضرت موسی(ع)را که«ذَکّرِهُم بِاَیّامِ الله» ایّام الله را به یاد آن ها بیاور
۴)
موسی(ع) ،پیامبر عظیم الشان الهی مامور است که ایّام الله را به یاد مردم بیاورد.
منبع کتاب:حاج قاسم
۵)
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
عمرو عاص که مردی زیرک و سیاست باز بود، نامی از بزرگترین حیله بازیهای او در تاریخ ثبت است. او وقتی، جناب جعفر طیار برادر امیر مؤمنان (ع) از طرف پیامبر اکرم و با گروهی به حبشه رفتند، با حیله ای به حبشه رفت و به نجاشی گفت:
مردی را دیدم که از حضور شما خارج شد، او فرستاده ی دشمن است، اجازه بده او را بکشیم تا انتقام خود را از آن گرفته باشیم
زیرا اینها به بزرگان ما بسیار توهین کرده اند
نجاشی ناراحت شد و سیلی محکمی به صورت عمرو عاص نواخت! از وقتی که عثمان را کشتند
اکثر حیلهها و فتنههای او از قبیل:
۲)
قرآن بر نیزه کردن در جنگ صفین، نماز جمعه را چهارشنبه خواندن، ذبح کدو همانند گوسفند، زبان در دماغ کردن به عنوان یک سنت و... همه از ناحیه ی این مرد حیله گر تاریخ صادر شد و مردم بی عقل شام هم بی چون و چرا عمل میکردند تا وقتی که شنیدند علی بن ابی طالب (ع) را در محراب عبادت کشتند
مردی که با همسرش بسیار صمیمی بود و زندگی خوشی داشت به بازار رفت تا غلامی برای کمک به زندگی شان بخرد، پس از انتخاب غلام، از فروشنده احوال او را پرسید.
وی گفت: این غلام عیبی ندارد، جز این که سخن چین است.
خریدار نیز این عیب را مهم ندانست و او را خریداری کرد.
پس از مدتی روزی غلام در صدد سخن چینی برآمد؛ از این رو به خانم مولایش گفت: همسرت تو را دوست ندارد و تصمیم گرفته همسر دیگری اختیار کند و اگر هنگام خواب، چند تار مو از زیر گردن او ببری و بیاوری، من او را سحر میکنم تا از کارش منصرف شود و باز هم تو را دوست بدارد، آن گاه بی درنگ..
۲)
خود را به مولایش رساند و گفت: همسرت رفیقی پیدا کرده و تصمیم دارد هنگام خواب سرت را ببرد.
شوهر به خانه آمد و خود را به خواب زد، وقتی همسرش کارد را نزدیک گردن او برد از جا پرید و او را کشت. وقتی خویشان زن خبردار شدند آمدند و شوهر را کشتند و به دنبال آن، همه به جان هم افتادند و
کوتاه ولی قابل تأمل:
مترجم استانداری شیراز تعریف می کرد در زمان استانداری آقای دانش منفرد،قرار بود قاضی القضات کشور سودان به شیراز بیاید من واستاندار به فرودگاه قسمت تشریفات رفتیم! وقتیکه هواپیما به زمین نشست، پای پلکان رفتیم! قاضی القضات سودان را به قسمت تشریفات آوردیم!
اوایل شهریور ماه میوه های مختلف شیراز رسیده بود! سبدی از انواع میوه در قسمت تشریفات روی میز گذاشته بودند! هرچه تعارف به مهمان کردیم چیزی نخورد! به استانداری آمدیم، باز انواع میوه ها و تنقلات و غیره آماده بود، استاندار خیلی اصرار کرد ولی باز رییس قوه قضاییه سودان میل نکردند!
۲)
بالاخره استاندار جلسه داشت، مترجم همراه رییس قوه قضاییه سودان برای سرکشی پر بازدید به دانشکده حقوق می روند! مترجم از او می پرسد، چرا با اینکه زیاد به شما تعارف شد ولی چیزی نخوردید!؟ می گوید من از کشور سودان آمده ام که مردم آن فقیر هستند و دسترسی به انواع میوه را ندارند، اگر..
مرد سیرفروش گفت:قدری از این سیرها ببر که از سیر به سلامتی راهی ست
و من به یاد آوردم که از سیری به دلیری هم راهی ست؛ زیرا که مولانا فرموده بود:
دیده سیر است مرا ، جان دلیر است مرا، زَهره شیر است مرا...
آدم سیر که باشد دلیر هم می شود، اما نه سیری معده
که سیری جان؛ گرسنگی، ضعف و زبونی می آورد؛ نه فقط گرسنگی تن که گرسنگی «من».
اما « گرسنگیِ من »حتی اگر همه جهان را هم بخورد ،برطرف نمی شود، زیرا که کوزه چشم حریصان به این آسانی ها پر نخواهد شد و سعدی بود که گفت:
چشم تنگِ دنیادوست را یا قناعت پر کند یا خاکِ گور ...
۲)
«آز» تنها اسم یک رذیلت نیست در آدمی که قرن ها پیش در ادب فارسی نام دیوی بوده است که هر چه می خورده، سیر نمی شده است!
حرص و آز و سیری ناپذیری، بیماری سخت و صعب العلاجی ست که دارویی جز خرسندی ندارد و علاجش فهم داشته ها و قدر دانستن دارایی ها و نعمتها و فرصتهای خویش است.