رشتو:شرح حال #حمید_اشرف+ماجرای دانه و جوانه و...
1)«مشکلاتی که امروز روشن و واضح بنظر می رسند معماهای حل شده ای هستند که آسان شده اند و این مسائل هنگام وقوع آنچنان واضح و روشن نبود و باز هم تجربه لازم بود که اشکالات را نمایان کند»
دستگیری اش ، مرده یا زنده برای ساواک حیاتی بود👇
2)"هر وقت عواملی از این سازمان دستگیر و یا در درگیری کشته می‌شدند، شاه می پرسید:"پس با #حمید_اشرف چه کردید؟!"پرویز ثابتی
معروف بود که عمر چریک شهری 6 ماه است، اما او 5 سال تمام از مرگ گریخته بود و ساواک مستاصل از دستگیری اش و حیران از اینکه چطور هربار بدون گذاردن ردی از خود 👇
3)میگریزد و کسی در فرار به گردش نمیرسد؟!شاه شخصا پیگیرش بود و فشارش روی ساواک،گیر انداختنش را برای عوامل ساواک به امری حیثیتی تبدیل کرده بود. تصاویرش همه جا بود و ساواک 100هزار تومان مژدگانی برای شهروندی که جای او را لو بدهد تعیین کرد اما دریغ از حتی یک گزارش!
4)45 سال پیش در چنین روزی شاه و ساواک بعد از پنج سال بالاخره توانستند از شر #حمید_اشرف خلاصی یابند و ساواک حتما مژدگانی بزرگی هم از شاه دریافت کرد. اما او که بود و از کجا می آمد؟👇
5)#حمید_اشرف در 10 دی 1325 در محله امیریه تهران کوچه خادم آزاد در خانواده ای متجدد و مرفه متولد شد.پدرش اسماعیل فرزند تاجر اصفهانی و مادرش از خاندان روحانیون تبریز بود.پدر حمید جزو 30نفر دیپلمه یی بود که توسط رضاشاه به آلمان عزیمت کرد و در رشته بهره برداری از راه آهن تحصیل کرد.👇
6)مادر حمید هم تا مقطع سیکل(نهایت تحصیلات مرسوم آن زمان برای دختران)تحصیل کرده بود.حمید فرزند چهارم بود. برادر بزرگش دکتر #احمد_اشرف از جامعه شناسان برجسته(که در سالهای بعد در دهه40 و 50 از مدیران ارشد سازمان برنامه و بودجه بود) 12 سال از حمید بزرگتر بود و همین برادر بود که 👇
7)بذر تفکرات انتقاد از سیستم را در ذهن حمید کاشت.جالب است که #حميد_اشرف در خانواده ای بزرگ شد که طبق خاطرات برادرش احمد، به #رضاشاه علاقمند بودند و پدر حمید،که از نزدیک شاهد تلاشهای رضاشاه برای سازندگی کشور بود ارزش زیادی برای وی قائل بود. حمید هفت ساله بود که 👇
8)پدرش به ریاست راه آهن تبریز رسید و همه اهل خانواده به تبریز رفتند و حمید تا کلاس ششم را در تبریز درس خواند و با زبان ترکی آشنا شد و به ترکی سلیسی حرف میزد.اغلب دوستان او در این مقطع کودکان کارگران راه آهن بودند و دوست صمیمی اش،بچه سوزنبان راه آهن بود و همین از عواملی بود که👇
9)در شخصیت وی تاثیر گذاشت.خانواده در سال 1338 به تهران بازگشتند.
برادر بزرگ او،#احمد_اشرف،از طرفداران دکتر مصدق بود که ابتدا در حزب پان ایرانیست،سپس در حزب زحمتکشان نیروی سوم فعالیت میکرد و از هواداران خلیل ملکی بود و حمید را هم تحت تاثیر همین تفکرات پرورش میداد.به سفارش احمد،👇
10)#حميد_اشرف به #دبیرستان_البرز رفت و در 14سالگی بود که اولین نشانه های تفکرش را بروز داد! در مدرسه هنگام بحث با پسر تیمسار اویسی،که برای اثبات حرفش گفت:"اعلیحضرت خودشان فرمودند!"حمید جواب داد:"اعلیحضرت خیلی غلط فرمودند!" و دکتر مجتهدی حمید را بدلیل "توهین به مقام سلطنت"👇
11)از دبیرستان البرز اخراج کرد. لاجرم به دبیرستان رخشان(خوارزمی فعلی) رفت.
در 15 سالگی در تظاهرات معروف دانشجویان در بهمن سال40 که منجر به حملات نیروهای مسلح به دانشجویان شد شرکت کرد.
در 17 سالگی #حمید_اشرف با تیم کوهنوردی کاوه آشنا شد و در همان تیم بود که با عزیز سرمدی👇
12)(رفیق بیژن جزنی)آشنا شد و در کلاسهای سخره نوردی او شرکت میکرد. حمید علاوه بر کوهنوردی حرفه ای در رشته های شنا و بوکس هم مدال آورده بود.آشنایی اش با گروه بیژن جزنی بتدریج به او خط فکری مشخص تری داد و او شروع به مطالعه کتب مارکسیستی کرد.سال اول کنکور در رشته فیزیک دانشکده علوم👇
13) پذیرفته شد اما او که دانشکده فنی را ترجیح میداد یکسال پشت کنکور ماند و در این مدت در کلاسهای "طرح پیکار با بیسوادی" به تدریس پرداخت.
در سال 45 در رشته مهندسی مکانیک پذیرفته و در دانشکده فنی مشغول به تحصیل شد. در همین سال بود که #بیژن_جزنی و رفقایش که سابقه طولانی👇
14)فعالیت سیاسی داشتند،بعد از ناکامی های فعالیت مسالمت آمیز، تصمیم به تشکیل یک سازمان مخفی گرفتند.
یکسال بعد گروه جزنی لو رفت و او و یارانش دستگیر شدند.حمید که بدلیل قابلیتهای فیزیکی و بدن ورزیده اش، در شاخه نظامی سازمان جای گرفته بود، چون نام اصلی اش را به مسئولش نگفته بود 👇
15)هیچ ردی از خود نگذاشت و حساسیتی برنیانگیخت و از دستگیری ها مصون ماند.
حمید طبق توصیه جزنی،در اعتراضات و فعالیتهای دانشجویی شرکت نمیکرد اما همه چیز را زیر نظر داشت.دانشجویان آن زمان میگویند حمید آدم با معلومات و آگاهی بنظر میرسید ولی برای ما عجیب بود دانشجویی با این آگاهی👇
16)چطور سیاسی نیست و در فعالیتها شرکت نمیکند؟ تا اینکه غیب شدن ناگهانی اش و واقعه سیاهکل و انتشار تصویر او در کنار 8 چریک دیگر که ساواک برای سرشان 900 هزار تومان جایزه تعیین کرده بود، ما را بهت زده کرد!👇
17) #حمید_اشرف درباره علت و هدف آغاز جنبش مسلحانه مینویسد:
"در شرایطی که گروههای سیاسی بواسطه ی اِعمال فشار نیروزهای پلیسی،از هرگونه حرکت سازنده بازداشته شده بودند و هرگونه فعالیت نیروهای اپوزیسیون ،با خشونت تمام متوقف میگردید و انبوه عظیم ترس و خفت بر توده ها و حتی روشنفکران👇
18)سنگینی بازدارنده ای بوجود آورده بود، "گروه جنگل" فعالیت خود را آغاز کرد.ما عملا به این نتیجه رسیده بودیم که در اوایل کار، ایجاد هر نوع سازمان وسیع و گسترده،بمنظور بسیج توده ها،بعلت کنترل شدید پلیسی، مقدور نمیباشد، لذا به تئوری کار گروهی معتقد شده بودیم. هدف گروه بطور خالص👇
19)و ساده، ایجاد برخوردهای مسلحانه و ضربه زدن به دشمن به منظور در هم شکستن اتمسفر خفقان در محیط سیاسی ایران و نشان دادن تنها راه مبارزه یعنی "مبارزه مسلحانه"به خلق میهنمان بود."
واقعه سیاهکل را خود حمید در یک جزوه بطور کامل توضیح داده و بسیار مفصل است ودر حوصله این رشتو نمیگنجد👇
20)اما مختصرا بگویم قرار نبود به آن زودی اقدامی صورت بگیرد.صفایی فراهانی از خارج بازگشته و وقتی دید حمید یک سازمان مخفی چریکی را سازماندهی کرده متعجب شد. 22چریک حاصل اتحاد فدایی ها با تیم احمدزاده-پویان بمدت چند ماه در جنگلهای شمال زندگی و به بررسی محیط برای فعالیت چریکی👇
21)"در آینده" پرداختند که ناگهان با دستگیری دو تن از گروه توسط ساواک ، چریکها تصمیم به حمله به پاسگاه سیاهکل گرفتند تا در قبال گروگانگیری بتوانند رفقایشان را آزاد کنند و اینگونه ناگهانی واقعه سیاهکل در 19بهمن49 رخ داد. درگیری بالا گرفت و هلی کوپترهای ارتش به محل اعزام شدند. 👇
22)دو چریک و رییس پاسگاه و یک مامور دیگر کشته شدند و 11 چریک توسط ساواک منطقه و عده ای هم توسط مردم روستایی به ساواک تحویل داده شدند. یکی از چریکها زیر شکنجه و بقیه در اسفندماه به حکم تیمسار فرسیو اعدام شدند.(یکماه بعد چریکها با طرح حمید اشرف، فرسیو را بدلیل این اعدامها و حکمی 👇
23)که به گروه جزنی در سال47 داده بود، ترور کردند) اما چند چریک دیگر (از جمله #حمید_اشرف) توانستند بگریزند و زندگی مخفی و چریک شهری را آغاز کردند.
"رفقای ما نمونه کامل صداقت انقلابی بودند و بخاطر اعتقاداتشان بی محابا هر خطری را تقبل می کردندو معمولا به تنها چیزی که بها نمی دادند👇
24)جانشان بود و همین بود که مفهوم « فدایی» در مورد آنها نه بعنوان یک شعار بلکه بعنوان یک واقعیت مصداق پیدا میکرد." #حمید_اشرف
چریکها در واقعه #سیاهکل ناکام ماندند اما این رخداد چون بمبی جامعه سالها راکد مانده ایران را سخت تکان داد!از سیاست تا عرصه فیلم(گوزنها ، خداحافظ رفیق👇
25) و دولت آباد) و موسیقی(ترانه های جمعه،جنگل،شبنورد) ادبیات و شعر (بطوریکه شفیعی کدکنی بعنوان دوره #سیاهکل در ادبیات از آن نام میبرد)همه را تحت تاثیر خود درآورد.
چریکها دارای شخصیت افسانه ای خصوصا نزد دانشجویان شدند و بسیار از آنها حمایت میکردند(البته مخفیانه).👇
26)با این رخداد دوباره جنبش های دانشجویی رنگ تازه ای بخود گرفت و جامعه دچار تحول شد. جامعه ایران برای اولین بار با پدیده چریک و مبارزه مسلحانه روبرو میشد چیزی که از مدتها پیش در بسیاری از جوامع و کشورها آغاز شده و بعنوان "تنها راه مبارزه" مطرح میشد.
👇
27) #حميد_اشرف درباره جو جامعه در بعد از سیاهکل مینویسد:"پس از پیروزی در عملیات نیمه دوم فروردین 50 و رسوا شدن رژیم در نمایشهای تلویزیونی مقامات امنیتی، روحیه نیروهای مبارز بسیار بالا رفته بود.سایه شکستهای قبلی زدوده شده بود. خلق از مبارزان افسانه ها ساخته بود. نیروهای روشنفکر 👇
27)به هیجان آمده بودند.جنبشهای دانشجویی ابعاد تازه ای یافت. خلق سرکوفت خورده و سرکوب شده با چشماق برق زده و ناباوری به جریانات مینگریست و پیش خود میگفتند:آیا این حقیقت دارد؟ آیا هستند کسانیکه در مقابل این رژیم با تمام ارتش و سازمان امنیت و قدرت نظامی اش قد علم کند؟ 👇
28)بعضی از قدرت افسانه ای سخن میگفتند،بعضی ها چریکها رابه پیامبران تشبیه میکردند که این نشانه از خود بیگانگی طولانی مردم بود. مردمیکه وحدت سیاسی شان را غصب کرده اند و از هم جدا نگهداشته میشدند و به آنها تعلیم میدادند:دماغ را میان چشمها کشیده اند که این چشم به آن چشم نگاه نکند!"👇
29)ساواک سایه به سایه بدنبال چریکها بود. چریکهایی که در شهر مستقر بودند و هر روز به شکلی در می آمدند تا از شناسایی در امان بمانند. تا سال 52 ساواک با اعدام بیش از ده چریک دیگر از جمله مسعود احمد زاده و کشتن 8 چریک دیگر که نامشان کنار #حمید_اشرف منتشر شده بود از جمله
30)امیرپرویزپویان، "تیم سیاهکل" را قلع و قمع کرد ، مانده بود حمید اشرف که ورزیده ترینشان بود. تا روز 8 تیر55 ساواک برای به دام انداختن او هر اقدامی که توانست انجام داد.
#حمید_اشرف بیش از ده بار از محاصره ساواک گریخت با اینکه طی یک فرار پایش تیرخورد و در یک فرار دیگر پایش در 👇
31)اثر نارنجک مجروح شده بود،باز هم توانست فرار کند! با وجود اینکه به آسم هم مبتلا بود. دانشجویان آن دوره میگویند #حمید_اشرف شده بود چگوارای ما و مرتب درباره او حرف میزدیم و حکایتهای گریزش حتی با اغراق نیز دهان به دهان میچرخید مثلا در یک مورد با آب و تاب تعریف میکردند که 👇
32) حمید چطور از روی پل به روی قطار در حال حرکت پرید(که این البته اغراق بود)!
ساواک در شهریور و مهر 1350 مدتی مادر و پدر #حمید_اشرف را بعنوان گروگان در زندان قزل قلعه نگه داشت تا به گوش حمید برسد و در طول مراسم کاری نکند!یکبار که بطور نمایشی به آنها گفتند پسرتان کشته شده، تصویر👇
33)رژیم ج.ا در سال 87 کتابی تحت عنوان "چریکهای فدایی خلق"انتشار داد که بر اساس گزارشهای ساواک و اعترافات چریکهای دستگیر شده تحت فشار است و البته بسیار علیه #حمید_اشرف نوشته شده حتی بخشهایی بدون سند و صرفا نظرات نویسنده حکومتی(محمود نادری). دشمنی ج.ا با حمید اشرفی که توسط ساواک👇
34)کشته شده بسیار قابل توجه است،احتمالا به این دلیل که او الهام بخش براندازیست!البته دلیل بر این نمیشود که اشتباهاتش را نادیده بگیریم.سوای اینکه به عملکرد چریکها انتقادات بسیاری وارد است و باید هم در اینباره با سند و دلیل بحث شود اما صرفا ذکر اعترافات تحت شکنجه مانند اینست که 👇
35)اعترافات تلویزیونی زندانیان سیاسی فعلی را بعنوان سند مطرح و منتشر کنیم!
در اینجا چند خاطره از کسانیکه با حمید اشرف در خانه تیمی زندگی کرده اند را میاورم تا نشان دهنده بخشی از کاراکتر اوست و بسیار جالب نیز میباشد. طبق اعترافات چریکها به ساواک که در همین کتاب منتشر شده و طبق 👇
36)روایات رفقایش دو ویژگی برجسته #حمید_اشرف که تمامی اعضای سازمان بعنوان رمز موفقیت او ذکر میکنند "صبوری بسیار و خونسردی بسیار"حمید بود. و اینکه همواره خودش در دایره خطر بود و اگر رفیقی گرفتار میشد خودش برای نجات وی به محل درگیری میرفت.در قرارهای خطرناک و عملیاتهای پیچیده هم👇
40)خودش حاضر میشد. حتی سر قرارهای علنی هم میرفت،عباس هاشمی میگوید وقتی هنوز مخفی نبودم او سر قرار با من آمد و من با دیدنش شوکه شدم! با خنده آمد جلو و صمیمانه مرا در آغوش گرفت. وقتی به یکی از رفقا گفتم به رفیق بگویید اشتباه میکنه که سر قرارهای علنی میاد! او جواب فرستاده بود:
41)"من بخاطر همین کارها #حمید_اشرف ام!"
حیدر تبریزی میگوید:یکبار که ماشین حمید در خیابان خراب شد،از عابرین خواست ماشین را هل دهند و خودش هم یک دستش روی فرمان و مشغول هل دادن، که ناگهان اسلحه اش روی زمین افتاد! با کمال خونسردی گفت:آقا بی زحمت اون اسلحه رو میدی بمن؟!👇
41)خودش را یک ساواکی جا زد و آنقدر خونسرد رفتار کرد که کسی به او شک نکرد! میگفت در مواقع خطر باید با "قلبی گرم و مغزی سرد" عمل کرد و حفظ خونسردی نیمی از مشکل را برطرف میکند.
خط جزنی این بود که حمید اشرف باید برای حفظ خودش به خارج برود. خود حمید چند تن را بخارج فرستاده بود. اما 👇
42)علیرغم اصرار مرکزیت او هرگز نپذیرفت سازمان را رها کند و به خارج برود. عباس هاشمی به او پیغام داده بود که رفیق باید از کشور خارج بشه و او دوباره پیغام فرستاده بود:"به رفیق بگویید من تا در ایران هستم #حمید_اشرف ام!" کسی مانند او سازمانده نبود و بهین دلیل راضی نشد به خارج برود👇
43)کسانیکه با #حمید_اشرف زندگی کرده اند میگویند او برای هر اقدامی با دیگر سرشاخه ها مشورت میکرد و فردمحور و خودرای نبود.و پیش می آمد که با او مخالفت کنند و کار خودشان را بکنند.مثلا در عملیات ترور ناهیدی بازجوی مشهد،حمید بسیار مخالف بود و بارها تاکید میکرد این عملیات ضرورت ندارد👇
44)اما حمید مومنی و چند سرشاخه دیگر با اصراری که داشتند بدون توجه به حمید عملیات کردند.شاید او نمیخواست جوی که تقی شهرام در سازمان مجاهدین ایجاد کرد را خود برای فدایی ها اعمال کند.این همان ویژگی بود که بخاطرش اعضا از بالا و پایین سازمان او را دوست داشتند. شمسی شفیع عضو کم سن
45)سازمان میگفت با #حمید_اشرف خیلی راحت میشد بحث کرد،او بسیار در بحث انتقادپذیر و صبور بود.
نمونه بارز صبر و خونسردی حمید اشرف را میتوانید در نوار گفتگویش با #تقی_شهرام که بارها با لحن تند با او برخورد میکرد بشنوید. 👇
44)#حمید_اشرف طبق روایت رفقایش مسئولیت پذیری بالایی داشت. ناهید قاجار(مهرنوش)میگوید:"زمستان سال 54 در خانه تیمی در مشهد بودیم.در خانه ما دختر جوانی بنام لیلاگلی آبکناری بود که از پرکاری تیروئید رنج میبرد ولی حاضر نبود به دکتر مراجعه کند. در یکی از تماسهای تلفنی رفیق حمید اشرف، 👇
45)من راجع به بیماری لیلا توضیح دادم.حمید گفت در اسرع وقت بلیط اتوبوس بگیرد و به تهران بیاید تا خودم او را نزد متخصص ببرم! لیلا به تهران رفت و بعد از دو هفته اقامت در تهران به مشهد بازگشت و شرح سفرش را اینگونه توضیح داد:"در ترمینال خود #حمید_اشرف به دیدارم آمد. من را به خانه 👇
46)تیمی برد که خودش با حمید مومنی و مادر عزت غروی و ارژنگ و ناصر شایگان شام اسبی فرزندان کوچک فاطمه سعیدی هم بودند. درباره رفتن به دکتر به حمید اشرف اعتراض کردم که چرا وقت پرارزش سازمان را صرف دکتر بردن من میکند؟!حمید گفت:وقت گذاشتن برای سلامتی رفقا بخشی از کارهای سازمان است!👇
47)برای من جالب بود که #حمید_اشرف با ارژنگ شایگان شام اسبی شطرنج بازی میکند و با ناصر که کوچکتر بود اسب سواری بازی میکرد! حمید میگفت:کاش بچه ها میتوانستند مادرشان را ببینند(مادرشان در زندان بود).همان زمان صحبت از تلاشهایی بود که برای فرستادن بچه ها به خارج کشور انجام داده بودند👇
48)که ضربات اردیبهشت 55 مهلت نداد."
لیلا با در دست داشتن دارو و دستورالعمل غذایی که #حمید_اشرف برحسب توصیه دکتر نوشته بود به مشهد برگشت. همان شب حمید به خانه تیمی ما زنگ زد و موکدا به من گفت : "مهرنوش! مواظب سلامتی این دختر جوان ما باش! او باید تا دو ماه دیگر مجددا به دکتر 👇
49)مراجعه کند."لیلا در مدت اقامت دوهفته ایش در تهران شیفته ی خصوصیات انسانی و صمیمانه ی #حمید_اشرف شده بود و میگفت" این رفیق با دیگر رفقای مسئول خیلی متفاوت است.
شمسی شفیع میگوید:"زمانیکه موضوعی را تعریف می کردم، حمید سراپا گوش می شد. انزمان من بسیار جوان و کم تجربه بودم ولی👇
50)می دیدم که او با چه حوصله ای به حرف های ما گوش می داد. معتقد بود که از هر کسی هر چقدر هم جوان و بی تجربه باشد می توان چیزی اموخت. همین خصلت او باعث شده بود که احترام خاصی نزد همه رفقا داشته باشد.ما هر شب به نوبت نگهبانی میدادیم و رفیق محمود(حمید اشرف) هم جزو نگهبانها بود.👇
51) وقتی رفیق #حميد_اشرف نگهبانی می داد ضمن آگاه بودن به امر نگهبانی و رعایت سروصدا، کفش رفقا را هم واکس می زد، صبحانه را آماده میکرد و بعد به آرامی همه را از خواب بیدار میکرد و ما خود را برای ورزش آماده میکردیم.
روزی رفیق حمید نزد ما آمده بود و ما با همدیگر مطالعه میکردیم. 👇
52)صحبت از کتاب و فیلم و موسیقی شد. یکی از رفقا خطاب به #حمید_اشرف مطرح کرد که: رفیق محمود! یکی از سینماها فیلم تنگسیر را آورده، گویا فیلم خیلی خوبی است. حمید هم گفت من هم شنیده ام فیلم خوبیست.شماها با همدیگر برنامه ریزی کنید و دوتا دوتا به دیدن این فیلم بروید! ما بسیار تعجب👇
53)کردیم چون این کار برای ما عملی غیرمجاز بود اما حمید گفت که نه خیلی هم خوبست!باهمدیگر این فیلم را ببینید و درباره ش با هم صحبت کنید. من در آنجا متوجه شدم که حمید چه دید بازی دارد. او انسانی دگم و خشک مغز نبود و تلاش میکرد از هر امکانی برای رشد سازمان استفاده کند. 👇
54)جالب است که بخشی از این ویژگی های حمید حتی در اعترافات و بازجویی های روحی آهنگران و جمشیدی رودباری هم آمده.
حمید ایدئولوگ نبود و همچین ادعایی هم نداشت.یعنی بلحاظ تئوری نیاز به مطالعه بیشتر داشت. او یک فرمانده بود نه یک ایدئولوژی پرداز و در مواقعیکه حس میکرد نیاز به کارهای👇
55)مطالعاتی دارد،خودش پای کلاسهای آموزشی حمید مومنی مینشست.
اعدام بیژن جزنی ضربه سنگینی به سازمان وارد کرد و حمید اشرف گفته بود: این ضربه بزرگی به جنبش بود و اگر مجازات(ترور) شهریاری(نفوذی ساواک)، عاملی برای ربودن و ترور جزنی و یارانش (۲۹ فروردین ۵۴) باشد، ما اشتباه کرده‌ایم."👇
56)عباس هاشمی، روز آخر زندگی حمید اشرف را اینگونه روایت میکند:"بهزاد امیری دوان سر قرار با حميد اشرف رفته است،و براى آخرين بار رفيقش را با كُت جين بلندِآبى ميبيند. در ازدحام چهار راهى در كنار پارك شهر تهران احساس ميكند ماشينى مشكوك و محيطى مشكوك را! 👇
57)حميد اما اينبار خونسردى و آرامشِ هميشگى اش را ندارد! بسته اى پول را به بهزاد ميدهد و میگوید:"اوضاع خوب نيست "و قرار تمام ميشود.
نهایتا در 8 تیر 55 در مهرآباد جنوبی،خانه حمید اشرف محاصره شد اما اینبار نتوانست از مهلکه بگریزد.جمعا ده نفر بودند و ساواک کل محله را محاصره 👇
58)کرده بود. چند ساعت درگیری و نهایتا #حمید_اشرف در پشت بام در حالیکه سعی داشت از ارتفاعی روی سطح دیگر بپرد، تیری وسط پیشانی بین دو ابرویش نشست و او را از پا انداخت!👇👇👇
59)بررسی تراژدی دانه و جوانه در خانه تیمی:#حمید_اشرف یا ساواک؟
محمود نادری یکی از نویسندگان وابسته به وزارت اطلاعات، کتابی بنام چریکهای فدایی خلق منتشر کرد، در این کتاب مدعی شد برادران شایگان(13 و 11ساله) را حمید اشرف تیر خلاصشان را زد.این اولین باری بود که چنین ادعایی 👇
60)با این قاطعیت مطرح میشد چون حتی ساواک هم روی این مسئله مانوری نداد و جالب که نادری هیچ منبعی برای این ادعا ذکر نکرد. هیچ منبعی. در اینجا بطور خلاصه به بررسی صحت این ادعا میپردازیم.
این دو نوجوان که بودند؟ ارژنگ و ناصر شایگان شام اسبی فرزندان فاطمه سعیدی و قلیچ شایگان بودند.👇
61)قلیچ از اعضای سابق حزب توده بود.فاطمه سعیدی علاوه بر فرزندان خودش ابوالحسن،ارژنگ و ناصر، برای نادر فرزند قلیچ نیز مادری کرد.بدلایلی که ظاهرا عدم مسئولیت پذیری قلیچ در زندگی و... از عللش بود فاطمه از قلیچ جدا شد و نادر هم ترجیح داد با نامادری اش زندگی کند.نادر در سنین جوانی 👇
62)به مارکسیسم علاقمند شد و با مصطفی شعاعیان آشنا شد.فاطمه نیز خیلی زود به این راه و مبارزه و... علاقه پیدا کرد و تصمیم گرفت آنها را همراهی کند تا اینکه نادر در درگیری کشته شد،مدتی بعد فاطمه سعیدی دستگیر شد و شعاعیان مانده بود و دو کودک بی سرپرست:ارژنگ و ناصر. 👇
63)نام سازمانی #دانه_و_جوانه هم در همین زمان به آنها نسبت داده شد.در دوره اتحاد شعاعیان با چریکهای فدایی، شعاعیان سرپرستی این دو کودک را به #حمید_اشرف سپرد.آنها بدلایل امنیتی نمیتوانستند به مدرسه بروند و حمید مومنی و غزال آیتی معلم آنها شده بودند و درسهای پایه تحصیلی شان را به👇
64)آنها در خانه تیمی تدریس میکردند. هرچند #حمید_اشرف در خانه هایی که این بچه ها بودند مقرراتی لحاظ میکرد مثلا اینکه شرایط تغذیه در این خانه ها حتما بهتر باشد و خانه تلویزیون داشته باشد و... اما بچه ها بجز بعضی مواقع که با غزال آیتی برای گشت و گذار به بیرون میرفتند،از بازی با 👇
65)بچه های دیگر و رفتن مدرسه و زندگی نرمال محروم بودند و بازی کردنشان محدود به حیاط خانه بود و بدتر از همه مادرشان در زندان بود و از دیدارش محروم بودند. خانه ای که دانه و جوانه در آن ساکن بودند در تهران نو در 26 اردیبهشت 55 ضربه خورد.شبی که حمید اشرف نیز در آن خانه بود. 👇
66)بعد از واقعه ساواک نام ارژنگ و ناصر شایگان شام اسبی را جزو "تروریستها" اعلام کرد و هیچ گزارشی مبنی بر اینکه بچه ها توسط چریکها کشته شده اند منتشر نکرد! حال بپردازیم به روایت مسئول عملیات ضربت ساواک،پرویز معتمد که شخصا پرونده #حمید_اشرف را پیگیری میکرد و مسئول عملیات ضربه 👇
67)به خانه های حمید اشرف بود. پرویز معتمد در گفتگو با ایرج مصداقی در اینباره آورده:" همان ابتدا قبل از این که درگیری شروع شود حمید اشرف نارنجک‌ها را پرتاب کرد و به شکلی که توضیح دادم گریخت. قبل از پرتاب نارنجک از سوی #حمید_اشرف و صدای شلیک مسلسل‌اش، صدای تیری به گوش نرسید. 👇
68)این نشان‌دهنده‌ی آن است که آن دو بچه توسط #حميد_اشرف کشته نشدند.
توضیح دادم که او نارنجک چطوری انداخت و فرار کرد و خانه به خانه و با تیراندازی با مسلسل کلاش گریخت. تأکید می‌کنم این که در خانه چه اتفاقی افتاده من خبر ندارم. اما مطمئن هستم که هنگام مرگ این دو کودک، حمید اشرف👇
69)در آن خانه نبود." معتمد در گفتگو با سعید قائم مقامی بسیار صریح درباره چریکها حرف میزند حتی بدوبیراه هم بارشان میکند و از خدمات رفقایش در ساواک برای امنیت میگوید اما وقتی به ماجرای دانه و جوانه می رسد،نسبت به کتاب نادری واکنش نشان داده و میگوید:👇
70)"پیش از صدای مسلسل #حمید_اشرف(یعنی شکستن محاصره و فرارش از خانه )، صدای تک تیراندازی به گوش نرسید،این یعنی آن دو کودک را حمید اشرف نکشته.اگر او کشته بود، در آن کوچه ی 6متری، صدای تک تیر راحت شنیده میشد.آقای محمود نادری! تو غلط کردی که نوشتی که آن دو بچه را حمید اشرف کشته!"👇
71)برگه پزشکی قانونی نیز علت مرگ را "درگیری با مامورین"ذکر کرد.
فاطمه سعیدی تعریف میکند که وقتی خبر کشته شدن بچه هایش به زندان آمد روزهای اول وقتی او به بازجویان میگفت شما به دو بچه 13 و 11 ساله هم رحم نکردید،بازجویان به او میگفتند:خب بچه های تو هم به مامورین ما شلیک میکردند!👇
72)و او گفت مگر بچه 13 و 11 ساله میتواند اسلحه بدست بگیرد؟! چند روز بعد بازجویان به او میگویند بچه ات را "چریکها" کشته اند! و مدتی بعد وقتی خبردار میشوند تنها حمید اشرف زنده از آن خانه فرار کرده به او گفتند: بچه هایت را ما نکشتیم حمید اشرف کشته! یعنی چند روایت متفاوت که از 👇
73)بازجویان ساواک نقل شده اما هرگز هیچ گزارشی از اینکه با دو جنازه کودک مواجه شدند و یا گلوله از اسلحه چریکها بود یا... منتشر نشد.
نادری در کتابش گزارشات ساواک را عینا منتشر کرده، اگر چنین ادعایی از سوی ساواک وجود داشت قطعا منتشر میکرد. بعد از انتشار کتاب و انتقادات زیادی که 👇
74)از سوی فدایی های سابق براه افتاد، نادری در سایتی نوشت که در نشریه داخلی فدایی ها شماره 22 دی ماه 55 یکی از فدایی ها که اسمش را هم نمیاورده!نوشته حمید اشرف گفته بود من تیرخلاص ناصر را که نارجنک ساواک به او خورده بود زدم!این در حالیست که نه آن نشریه را منتشر کرده و نشریه داخلی👇
75) آن سال تا خرداد55 بود نه دی! و مهمتر اینکه چرا نادری در کتابش هیچ حرفی از این نشریه و این اعتراف مهم نزده؟
جلال توکلیان همکار نادری دیگر نویسنده اطلاعات به یاری دوستش شتافته و کلا یک روایت دیگر مطرح میکند درنشریه شهروند امروز! مینویسد "نبرد در می گیرد و اعضای خانه تیمی یکی 👇
76)پس از دیگری از پای درمی آیند. در آخرین لحظات، حمید اشرف که راه نجات از مھلکه را می دانست و آن را از دیگران پنھان کرده بود به قصد فرار از خانه خارج می شود، اما ھنوز چند گامی برنداشته، به پشت بازمی گردد و در اقدامی ھولناک دو برادر را که معصومانه و آرام و رنگ پریده در گوشه ای 👇
77)از اتاق پناه گرفته بودند،به سمت دیواری می کشاند، تفنگ را بر سر آن ھا نشانه می گیرد و ماشه را می کشد." اولا طبق گزارشها حمید همان ابتدا حلقه محاصره را شکست و گریخت نه آخر درگیری و وقتی همه کشته شدند!وطبق چه منبعی وقتی نمیداند در آن خانه چه گذشته چنین داستانی مینویسد؟ 👇
78)جالب اینکه نویسنده وابسته به ج.ا درباره حمید اشرفی که طرف حسابش ساواک شاه بوده میایند کاسه ی داغتر از آش، روایتهایی مطرح میکنند که حتی ساواک هم روی آن مانور نداده درحالیکه کافی بود ساواک چند گزارش منتشر کند بین مردم که ببینید چریکهای آدمکش دو کودک را کشته اند! همانطور که 👇
79)ساواک در جراید کیهان و اطلاعات درباره چریکها و بویژه حمید اشرف مرتب مینوشتند او از دختران سو استفاده جنسی میکرد و مرتب دختر عوض میکرد و از این اراجیف مضحک(اصلا ارتباط عاشقانه بین دختر و پسر در سازمان ممنوع بود دقیقا بدلیل همین شایعات ساواک)،یعنی ساواک برای تخریب چریکها میاید👇
80)داستانی که غیرواقعی میسازد اما روی مسئله ی قتل دانه و جوانه سکوت میکند.اگر قتل آنها توسط حمید واقعیت داشت حتی در حد شبهه، ساواک مرتب در جرایدش مینوشت که برادران شایگان را حمید اشرف کشته و قطعا تاثیر زیادی در ذهن مردم میگذاشت اما ساواک چنین نکرد و مانوری روی این مسئله نداد،👇
81)اما ج.ا بدون ذکر منبع میاید قاطعانه میگوید کار حمید اشرف بوده ، ظاهرا رژیم ج.ا بیشتر از ساواک از حمید اشرف کینه و نفرت دارد!!!
حیدر تبریزی درباره نوع ارتباط حمید اشرف با بچه ها مینویسد:" قرار بود رفیق رضا(حمید اشرف) برای بحث روی طرحهائی که کار می کردیم به پایگاه بیاید. 👇
82)ارژنگ و ناصر بسیار خوشحال شدند. بازی شان را قطع کردند و در هال نشستند به انتظار رسیدن رفیق. در باره او با هم حرف می زدند.
رضا(حمید اشرف) که وارد شد، صدای خنده و شادی بچه ها فضای خانه را پر کرد. فرصت ندادند و شروع کردند به تعریف وقایعی که اتفاق افتاده بود. هر یک چیزی می گفت👇
83)و وسط حرف همدیگر می دویدند و همه وقایع را با آب و تاب برای حمید اشرف تعریف میکردند. بعد از نیم ساعت حمید به بچه ها گفت: بذارید برم رفقای دیگر راهم ببینم.حمید آمد توی اطاق، روبوسی کردیم. ولی چند دقیقه ای بیشتر نگذشته بود که ناصر به در زد که بیا دیگه منتظریم.حمید به هال برگشت👇
84)و صحبت هایشان را از سر گرفتند. کمی بعد از سر و صداهائی که می آمد، بنظر می رسید ارژنگ و ناصر در حال کشتی گرفتن و کاراته بازی با حمید هستند. آنشب بر خلاف معمول بچه ها دیرتر خوابیدند و با حمید حرف می زدند. روز بعد با آنکه کار زیادی داشتیم، حمید در بین جلسات وقتهائی را جور👇👇
85) کرده بود که با بچه ها باشد. رابطه عاطفی و علاقه شدید بین بچه ها و حمید کاملا مشهود بود."
#حمید_اشرف فرزند زمان و عصر خود بود. زندگی چریکی و رادیکالیسم ناگزیر حاکم بر این نوع زندگی ، برای نسل من که هرگز چنین چیزی را تجربه نکرده بسیار عجیب و غیر قابل هضم است! البته در دنیای 👇
86)امروز و قوانین بشر امروزی هیچ چیزی ارزش این را ندارد که آتش بر همنوع خود بگشاییم، البته که باید چنین باشد. اما در آن دوره چنین نبود. آرمان رسیدن به "رهایی خلق ستمدیده" مقدس بود و در راهش، دادن جان خیلی بدیهی بود و این مختص تمام جوامعی بود که درگیر مبارزه بودند نه صرفا ایران.👇
87) حفظ سازمان هم بهمین دلیل اهمیت داشت و بهمین دلیل چریک نباید زنده بدست ساواک میفتاد و باید پیش از گرفتار شدن به شکنجه و اعدام، در مواقع محاصره و تیرخوردن خودکشی میکرد و این مسئله بسیار طبیعی بود. جالبتر اینکه بجز وابستگان حکومت، هیچ روشنفکر و قشر تحصیل کرده ای به چریکها 👇
88)"خرابکار" یا "تروریست" نمیگفت و اتفاقا بسیاری در نهان حمایت هم میکردند. وقتی روشنفکر میهن دوستی چون فریدون فرخزاد بعد از واقعه سیاهکل با دسته گل به دیدار خانواده حمید اشرف میرود، بیانگر اینست که بسیاری از الیت جامعه برای مبارزه آنها احترام قائل بودند فارغ از نوع مبارزه شان.👇
89)حمید اشرف آنقدرزنده نماند که مانند همرزمش سیامک اسدیان در مقابله با رژیم اسلامی تیم های عملیاتی را سازماندهی کند.
حمید طی پنج سال زندگی مخفی سه جزوه نوشت که اکنون بعنوان کتاب در اینترنت در دسترس است:"تحلیل یک ساله مبارزه چریکی در کوه و شهر" و "جمعبندی سه ساله" و شرح سیاهکل 👇
90)که بعدها با عنوان "حماسه سیاهکل" منتشر شد. از #حمید_اشرف چند سرود نیز به جا مانده:
soundcloud.com/nilou-pejvak/f…
دوستان من اشتباهی کردم در ترتیب شماره توییتها، از توییت 36 پریدم به شماره 40 ! با پوزش.

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with catherine

catherine Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

More from @catherineIIIX

9 May
رشتو: نقش #بهشتی و #باهنر در اعدام #فرخ_رو_پارسا ،پزشک و وزیر آموزش و پرورش در دوره شاه، به روایت بنی صدر:
1)چرا یکسال و نیم بعد از انقلاب بفکر کشتن خانم فرخ رو پارسا افتادند؟بدون تردید آن اتهام را در آن روزها ساخته بودند و وقتی پرس و جو کردیم که چرا این زن را باید اعدام کنند،
2)دیدم کاسه‌ای زیر نیم کاسه است؛چند نفر از روحانیون معتبر در رژیم جدید از جمله آقایان #باهنر و #بهشتی،سالها از مشاوران نزدیک خانم دکتر #فرخ_رو_پارسا در امر آموزش و پرورش بودند و در کار تطبیق کتابهای درسی با موازین و شرایع اسلامی با وزارت آموزش و پرورش همکاری می‌کردند.این آقایان
3)از این مساله وحشت داشتند که مبادا در محیطهای روحانی و جامعه انقلابی، اینگونه عنوان بشود که مشاوران این خانم وزیر، دو نفر از روحانیون و اعضای جدید شورای انقلاب هستند و چگونه میتوان باور کرد که خانم وزیر آموزش و پرورش،محکوم و زندانی و یا فراری شود و مشاوران او،از اعضای
Read 15 tweets
1 May
رشتو1) باشکوه ترین مراسم #روز_کارگر در ایران در سالهای 58-60 به روایت تصویر
اولین مراسم پرشور روز کارگر از تمامی طیفها در 11اردیبهشت58 بود.سازمان چریکهای فدایی خلق بطور شاخص در برپایی این مراسم دخیل بودند گرچه مثل همیشه گروههای مذهبی نهایت سعی خود را در مصادره آن بکار بستند و 👇
2)و با حمله و سر دادن شعارهایی مذهبی و علیه گروههای چپ سعی در بر هم زدن مراسم داشتند. مراسم سازمان فدایی از مقابل خانه کارگر بسمت خیابان سپه بود. گروههای سیاسی دیگر نیز در این مراسم حضور داشتند. #روز_کارگر اردیبهشت58
و این مراسم اولین مراسم رسمی روز کارگر در ایران بود👇
3)آخرین مراسم #روز_کارگر (بمعنای یک مراسم باشکوه) در 11 اردیبهشت60 توسط سازمان فداییان اکثریت برگزار شد.این سازمان که از مدتی پیش در اتحاد با حزب توده از سیاستهای جمهوری اسلامی دفاع میکرد،توانست میتینگ بزرگ روز کارگر را (درست در روزهای سرکوب رژیم علیه دیگر طیفها) ترتیب دهد👇
Read 7 tweets
1 May
#نه_به_جمهوی_اسلامی
#رای_بی_رای
۱) ماله را زمین بگذار
ای بوقچی استبداد
ای که انسانیت را
مفت فروختی به شیطان
ماله را زمین بگذار
ای سخنگوی ضحاک
ای که دیو را جای پری
می فُروشی به دنیا!
ماله را زمین بگذار
ای حامی استمرار
ای که مُزد پر چَربت
از بودجه ی بیت المال! 👇🏻
۲) ماله ای که میکشی
بر جنایات ضحاک
گلوله است بر مغز و
قلب مردم ایران
ماله ای که میکشی
در کمال وقاحت
پتک باتوم جانیست
بر پیکر مرد و زن
ماله ای که میکشی
با شعار «نه به جنگ»
سوز شلاق بازجوست
به اسیرِ در محبس
ماله ای که میکشی
بر دلارهای سردار!
افزایش فقر است و
فزونی تنگدستان 👇🏻
۳) تو ای‌ زن که بدون حجاب
با ماتیک سرخ و لاک
از پشت تریبونها
رژیم ضد زن را
تطهیر میکنی!
تو ای فُکُل کراواتی
با نقاب اصلاحات
که با ژست «نه به تحریم»
این رژیم خونخوار را
تبلیغ میکنی!
بدان که روح خویش را
با پول خون مردم،
به اهریمن فروختی! 👇🏻
Read 4 tweets
20 Apr
رشتو: #امروز_در_تاریخ
1) #انقلاب_فرهنگی به روایت تصاویر : حملات وحوش چماقدار و مقاومت خونین دانشجویان
انقلاب فرهنگی به مجموع رخدادهایی از ابتدای سال59 گفته میشود که منجر به تسلط کامل حاکمیت بر دانشگاهها شد. این بحث از ابتدای انقلاب دغدغه اصلی حاکمیت بود. اما بهانه این اقدام
2)در 26فروردین59 بدست حاکمیت افتاد و زمانیکه رفسنجانی طی سخنرانی اش در دانشگاه تبریز از ضرورت #انقلاب_فرهنگی گفت و دانشجویان در پاسخی اعتراضی، شروع به هو کردن وی کردند! با ورود انجمن اسلامی دانشگاه به صحنه و درگیری با دانشجویان اوضاع متشنج گشت و همین رخداد بهانه بدست حاکمیت داد
3)بعد از انقلاب،حزب جمهوری بریاست #بهشتی و راست ترین جناحهای حاکمیت،بتدریج تمامی ارگانها را بقصد پاکسازی عقاید متفاوت و منتقد بدست میگرفت.در ابتدای انقلاب بیش از نیمی از دانشجویان چپ و باصطلاح هواداران اپوزیسیونهای نظام بودند و در ستادهایی در دانشگاه فعالیت میکردند #انقلاب_فرهنگی
Read 7 tweets
18 Apr
رشتو:1)
«پیشاهنگ قادر نیست بدون این که خود مظهر فداکاری و پایداری باشد،توده‌ها را در راه انقلاب بسیج کند.آنچه بر آهن سرد توده‌ها،در دوره‌ی خمودی موثر می‌افتد،آتش پیشاهنگ است»
#بیژن_جزنی از متفاوت ترین ومنحصربفردترین شخصیتهای چپ ایران:نقاش،نویسنده وشاعر،فارغ التحصیل دکترای فلسفه Image
2)#امروز_در_تاریخ 30فروردین1354
جراید:« 9 زندانی حین فرار کشته شدند!
#بیژن_جزنی،حسن ضیاظریفی،مشعوف کلانتری(دایی بیژن)،عزیز سرمدی،عباس سورکی،محمد چوپان زاده،احمد جلیلی افشار و مصطفی خوشدل،کاظم ذوالانوار»
فرار؟! 9 زندانی با دست خالی و دستبند و تحت نظارت چند ساواکی مسلح در👇 Image
3)ماشین ساواک چگونه توانستند فرار کنند؟! چرا هیچکدام به پایشان تیر نخورده؟! زندانی فراری از پشت سر تیر میخورد نه از جلو و دهها پرسش دیگر...7 فدایی و 2 مجاهد خلق که حکم زندان داشتند.آخر زندانی حکم دار را اعدام نمیکنند، بهمین جهت بایست نام "فرار" برای توجیه، میتراشیدند... 👇
Read 67 tweets

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Too expensive? Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal Become our Patreon

Thank you for your support!

Follow Us on Twitter!

:(