بارها شده است که بطور ناگهانی از تشکیل سازمانی جدید یا نهادی موازی خبردار شدیم. بحرانها بزرگتر و تعداد سازمانهای اصطلاحا «متولی» آنها هم بیشتر میشود. بطور مثال حداقل ١٨ سازمان و نهاد درگیر بحران آلودگی هوا هستند. کمی بیشتر از این تعداد درگیر بحران اعتیاد هستند./1
دیگر بحرانهای محیط زیستی یا اقتصادی نیز کمابیش همین است. بارها خبر از چندقلویی شدن و زایش مجدد نهادها و سازمانها شده، در حالیکه تغییر چندانی نه در عملکرد و نه در خود مسئله دیده نمیشود. اینها نشانه چیست؟/2
با قیاس از ساختار مبارزه با اعتیاد که کمی بیشتر میشناسم، میتوان گفت این چندقلویی شدن سازمانها در ج.ا. نشانگانی از درونپاشی خود رژیم و نتیجهای ناگزیر از روابط حاکم بر هستههای سخت قدرت است. ماهیت رژیم انقلابی است. این رژیم بعد از گذشت چهار دهه هنوز «استقرار» نیافته است./3
حلقههای تصمیمگیری اصلی متشکل از نخبگان، مریدان و همراهان همگی از فیلتر ایدئولوژی رد شدهاند و «وفاداری» را به رژیم به اثبات رساندهاند. بردار نمایش یا اعلام وفاداری [از سوی جدیدها /تازه ملحق شدهها] معمولا با سپردن اعتماد[از سوی قدیمیها] تکمیل میشود./4
سازوکار در همان روابط محفلی و گاه دروازهای مثل عقیدتی سیاسیها، حراستها و پلیس اعتقادی نظام فعال است. طبیعتا در طول زمان، مشکلات اجتماعی بدون راهحل و سیاستگذاری مناسب، مدام وخیمتر میشوند./5
بحرانها ابعاد جدید وخیمی به خود میگیرند و سیستم نیاز به پیدا کردن راه حل دارد.گروه،سازمان، نهاد یا تصمیمگیر قبلی روبروی هیچ فشاری برای پاسخگویی نیست. او قبلا کارایی خودش را با وفاداری اثبات کرده. سازمانها در تلهی همه چیز آرام است و همه مشغول اطاعت هستند، گیرافتادهاند./6
آنها سکون درون سازمان را با کارایی و اثربخشی برنامهها در بیرون محافل تصمیمگیری «یکی» میگیرند. بنابراین سازمان را موثر، منسجم و همچنان «قدرتمند» ارزیابی میکنند. اما در زمین واقع، بحرانها سر به فلک زده، ارقام وحشتناکی بدست آمده و آمارها از چند برابرشدن بحران خبر میدهند./7
حالت فریبندهای در محافل تصمیمگیری حاکم است. نظام نمیتواند افراد مورد اعتماد را کنار بگذارد و نیروی جدیدی را بپذیرد. نظام در باتلاق پاتروناژی (شبکههای متعدد مرید-مرادی) به لحاظ مالی فاسد و به لحاظ ایدئولوژیک، وفادار یا دارای منافعی برای تظاهر به وفاداری گرفتار شده است./8
نمیتواند قبلیها را حذف کند. بنابراین به فوریت به گروه فرمانبردار جدیدی، فضای فراخ دیگری میدهد. نظام به هر کسی اعتماد ندارد و در عین حال قبلیها را هم نمیتواند حذف کند. بطور موازی گروه وفادار جدید را، مسئول حل بحران میکند. باز دور باطل شروع میشود./9
افرادی مطیع، به لحاظ علمی و اخلاقی متوسط، مرتبهطلب و منافع محور سراسیمه صندلیهای «نو» را تصاحب میکنند و بودجهها را «قورت» میدهند. تازه واردها معمولا سعی میکنند، خود را فرهیخته و منتقد قبلیها نشان بدهند. (سندروم را در مسیر حرفهای دکتر-بسیجی مجید حسینی نگاه کنید)/10
برگردیم به جامعه. بحرانها همچنان بر زندگی عادی مردم سنگینی میکنند، به آنها آسیب میزنند ولی هیچراهحلی امکان ظاهر شدن ندارد. یک اتفاقهایی هم همزمان میافتد: شبکه تصمیمگیری همچنان درگیر بحران وضعیت انقلابی است و به غیرخودی اعتماد ندارد(دچار تشتت نهادی که بود)/11
حالا گرفتار رقابت گفتمانی هم میشود. سازمان جدید هم مثل قبلیها، کمربند اصلی(التزام به ولایت) را محکم میبندد. اما اضافه شدن نهاد یا سازمان جدید نه شایستهسالارانه بوده است، و نه بحران، بر مبنای شواهد محوری فرموله شده است./12
در درون سازمان بر سر تامین منافع درون گروهی، خنثی کردن دیگر گروهبندیها و پیش بردن طرحهای استراتژیک «قورت» دادن منابع بودجهای و تحصیل منابع جدید کشمکش شروع میشود. بیرون سازمان، بحرانها با سیری وخیم میتازند. سازمانها یا نهادهای جدید توانا به حل مشکل که نیستند،/13
بلکه در زمین رقابتها، بیشتر درگیر شکافهای جدید با دیگر سازمانهای موازیاند و کوشش میکنند بقا خود را تضمین کنند. برای این امر دست به یارگیری های جدید می زنند و پیشنهاد تاسیس نهاد دیگری می دهند!/14
یا به نام گروههای کارشناسی یا ضرورتهای دیگری که عمدتا مصنوعی هستند، گروهها و نهادهای جدیدی علم میکند. در واقع ظهور سازمانها از قواعد داخلی یا شکافهای شکلدهنده (formative rifts) پیروی می کنند و نه از ضرورت بیرونی. ارتباط سازمان یا نهاد جدید با جامعه قطع است./15
اما مانایی سازمان نه در گرو ارائه عملکردی کارآمد، بلکه در توسل به کمربند ایدئولوژیک نظام و خرج کردن از آن به عنوان معیاری برای ماندن در «صراط مستقیم» نظام است./ 16
رژیمهای ایدئولوژیکی که فکر میکنند میتوانند همسانی(homogeneity) ایدئولوژیک را به عنوان چسب، هدف و البته ابزاری برای انسجام بیشتر قدرتشان بکار ببرند، تدریجا به درون پاشی سیستمی نزدیک میشوند./17
نظام ج.ا.همچنان مشغول محکمتر کردن کمربند ایدئولوژیک است و هر بحرانی را به ضعف زرادخانه اعتقادی مرتبط میکند. رژیم چهل سال است دنبال مدیر باتقواست. اما یکی از یکی دیگر، تبه کارتر و دزدتر از آب در میآید./18
بحرانها مشغول بلعیدن جامعه هستند، رژیم سفره را گستردهتر و دوباره نهاد جدیدی تاسیس میکند. به جای حل بحران، نیروی عمده سازمانها صرف توازن داخلی قدرت میشود. آنها بیشتر از حل بحران، درگیر و معطوف به بقا خودشان شدهاند و موظف به بیاعتبارکردن سازمانهای رقیب./19
خطرناکتر آنجاست که رقابت گروههای درونی قدرت به همه حوزهها کشیده شده است. ما باید نگران این باشیم که چند برنامه نظامی پنهان دیگر در این بین ظهور کرده است و مشغول پیشروی است؟/20
تا زمانیکه ماهیت رژیم را پاتروناژ چند-مرکزی بازنشناسیم، ممکن است هر اقدام در تاسیس نهاد جدید به اشتباه به بهبود وضع تعبیر شود. موضوعی که در مجامع فکری مشورتی جهانی به ماهیت «پلورالیستیک» رژیم تعبیر شده است، حال آنکه درونپاشی رژیم را فقط حسن تعبیر کردهاند./21
مانایی رژیم تا به امروز تابعی بوده از ظرفیت تامین منابع برای سوار شدن بروی فرمانبرداریها. ساحت بوروکراسی و بویژه سیاستگذاری که با زیست روزمره شهروندان در تماس است، عملا در کماست. عقل معاش تعطیل و غایب است. به اقتضای عقب انداختن سقوط عمومی، «آقا» عاقل میشود و زمان میخرد./22
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
برای جانباختگان آبان و همه مدافعان حق «مقاومت در برابر دیکتاتوری»
اوتو ارنست رمر(Otto Ernst Remer) افسر بلندپایه نازی که نقش اصلی در خنثی کردن برنامه سوقصد به هیتلر در ١٩٤٤ داشت، در سوم مه ١٩٥٣به جرم «اهانت» به افسران تدارک دهنده آن، محاکمه و به سه ماه زندان محکوم شد. /١
رمر در جریان یک سخنرانی در بروانشوایگ، افسران اعدام شده را «خائنان به دولت آلمان» و مورد حمایت دشمنان کشور نامیده بود. بدنبال اهانت به این افسران، فرانتز باوئر دادستان براونشوایگ با صدور ادعانامهای علیه رمر تعقیب کیفری او را آغاز کرد./٢
دادگاه که با پیچیدگیهای بسیاری برگزار شد در نهایت حکم زندان سه ماههای را برای رمر به جرم اهانت و افترا به افسرانی که در برابر هیتلر مقاومت کرده بودند، صادر کرد؛ اما نتیجه این دادگاه و جریان بحثها در خلال محاکمه به جریان مهمتری پیوند خورد: /٣
حالا عدهای هم عقلانیت[خریت]شان گل کرده و استدلال پشت استدلال طلب میکنند که چرا مملکت اینطوری شد؟سند آمایش جز با همنشینی تخصص و پاسداشت حق طبیعی شهروندان سند آمایش نیست. سند آمایش ایران از دهه 60 باجی است که به نظامیهای شکست خورده در جنگ و مهندسان سیمانکار داده شده است.1
وقتی میگوئیم باج است از این حیث که رفسنجانی برایکنترل نارضایتی از جنگ بیحاصل، ماموریت «سازندگی»اش را با هبهکردن منابع سرزمینی با هدف کسب اطاعت شروع کرد. ضدسرزمینی بودن این سندهای آمایش برای هیچ کدامشان مهم نبوده. در ابتدا هدف راضیکردن نظامیهای از جنگ برگشته بوده.2
کارگزاران ج.ا. فقط خواستهاند موازنه قوا درون رژیم را برقرار کنند. منابع سرزمینی صرف این معادلات شده است. ضرورت، حق و منافع مردم الویتی نبوده است. مشکل با این رژیم هم همین است. همه چیز فدای بقا اینها. و از آنجایی که اساسا سپاه به چیزی به نام پداگوژی نظامی مدرن مجهز نیست، 3
رقابتهای سیاسی بهترین زمان برای طرح مسائل مهم در یک کشور و دوره طلایی به چالش کشیدن راهحلهای آلترناتیو است. ما در مناظرات چه دیدیم؟ در مناظرات به عینه دیدیم، عصاره نظام حامل چه درک محدودی از مسائل و تا چه اندازه از وخامت آنها بیاطلاع است. 1
در دهه اخیر بارها شنیدهایم که مسائل اقتصادی، اقلیمی و جمعیتی در ایران شکل مسئله وخیم [wicked problem] به خود گرفتهاند: نصفه نیمه و نادرست طرح شدهاند، گذر زمان بر پیچیدگی آنها افزوده، راهحلها در مسیرهای دمکراتیک عرضه نشدهاند و انحصار معرفی یا صورتبندی از بحرانها 2
به واسطه انحصار سیاسی و عقیدتی، امکان راهچاره منطقی و منصفانه را از ما گرفته است.بدون اتلاف وقت در مورد «کاندیدها»، سراغ دو موضوعی میروم که به گمانم میتوانند جز مهمترین مسائل امروز و آتی ما باشند و بقا کشور را تحت تاثیر قرار دهند. 3
هرگز نمیبایست در مقابل قدرتطلبی آغشته به فرهیختگی سکوت کرد. اگر ج.ا. کار را به اینجا رسانده، با همراهی متفکران و دانشگاهیها توانسته. برخی شان با تولید دانش "آستانهای"(دانشی که سطوحی از نقد و دگرگونی را مجاز میشمارد) و نه انتقادی بر جهتگیری سیستم مهر تایید زدهاند. ۱
ظاهرا نشان دادند که به دنبال راه چاره هستند اما در نهایت کوشش میکردند از مدیر گروهی به مشاوره وزیر و مدیرکل پژوهش سازمان ارتقا بگیرند. برای اینکه در سیستم بمانند، از موضع انتقادی و بازدوباره سنجی فاصله میگرفتند و مقّاش ریز ارزیابی را زمین میگذاشتند.۲
همزمان مدیران سیاسی سازمانها که عمدتا محصول روابط مکتبی و هیاتی دهه ۶۰ هستند، غالبا کودن و دارای پایینترین سطح مطالعه و کمترین شانس برای چرخش فکری هستند، به حضور این دست آکادمیسینهای لفاظ که به اندازه ثبت ِ احوال همه کشورهای غربی اسمهای خارجی بلدند، اتکا میکنند.۳
۱حالا همه افتادهاند به فاصلهگیری از جنگسالاران سپاه.
به اینها اقبال نشان ندهید. برنامه این است که خودشان را وارد صحنه فاصلهگیری از رژیم کنند و بگویند اگر بحث مقابله با سپاه است ما هم کنار شمائیم.
تکرار خرداد ۷۶
۲نگاه کنید حجاریان چه تصنیفهایی میسراید. بخش واماندهتر رژیم ( اصلاحطلبان) خودش را به نیروهای مخالف نزدیک میکند که بحران دستاورد/همدستیاش را جبران کند.
۳بحران مشروعیت اصلاحطلبان با سرقت جبران نمیشود.
نگاه کنید اول م.صادقی از کشتار آبان گفت.
بعد تاجزاده مثلا موضع علیه سپاه گرفت، سناریو با ظریف اوج گرفت و حالا امنیتیترین چهره (حجاریان) وارد زمین مخالفان میشود.
۴ آغاز پروژه پیشقراولی در صف مخالفان. مصادرهی مخالفان. سطح تطبیق رژیم به سمت مصادره رسمی دستورکار مخالفان میرود.