وه که آذربایجان چه بسیار بزرگانی به مام میهن هدیه داده و از میان زندگان، اشرف آنها استاد #جواد_طباطبایی است. زادروز ۷۶سالگی استاد خجسته باد و عمرشان دراز.
نقل از استاد
«در ایران همه چیز متولی دارد، جز خود ایران». من برآنم که نمیتوان نسبت به بیمتولی بودن ایران بیاعتنا ماند.
👇
👆
آنچه پیوسته ایران کم نداشته، دشمن بوده است، اما «با تبه شدن مزاج زمانه»، دشمنان بیرونی به درون نقل مکان و جا کردهاند... این سخنانِ مرا - یا مانند مرا - که وطنخواهان این کشوریم، یعنی شمار اندک کسانی که «نجات میهن را برتر از رستگاری روح خود میدانند»، که ...
👇
👆
...که «به شرط بلاغ گفته شود»، میتوان تا مجالی باقی مانده است شنید، و حتی «با ملال پند گرفت»، اما اگر فرصت از دست رفت، که در حال رفتن است، آن پیش آید که ... شیخ اجل ...[گفت]:
سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل، چو پر شد نشاید گذشتن به پیل
👇
👆
در زمانه آن شیخ اجل... دشمن از بیرون میآمد...، ولی با وزیدن بادهای سَموم، امروز، ایران با شیره جان خویش، دشمنی در درون پرورده است که بیگانهای در درون و آشنایی بیگانه است. یعنی دزد با چراغ آمده!»
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
مدتیست مالهکشی و افسانهبافی درباره احمدشاه قاجار دوباره راه افتاده
چه نکته تاریخی:
این جوانک بیلیاقت در جریان قرارداد۱۹۱۹ (که ایران را عملا تحتالحمایه بریتانیا میکرد) درخواست مقرری ماهیانه ۱۵ تومان از بریتانیا در ازای حمایت از قرارداد داشت.👇
در اوج اعتراض ایرانیان به قرارداد، راهی سفر اروپا شد و ۹ ماه از جیب دولت ورشکسته ایران مشغول خوشگذرانی شد
در مرز فرانسه به او گفتند بواسطه قرارداد ۱۹۱۹، دولت فرانسه نمیتواند او را به عنوان پادشاه کشور پذیرایی کند. حداکثر در حد مهارجهای هندی شده است. 👇
با خفت و خواری با هویت مستعار وارد فرانسه شد.
آنجا رجال وطنپرست ایرانی احتمالا در گوشش خواندند که این قرارداد به سود او نیست. همان رجالی که بریتانیا و وثوقالدوله از آنها میترسیدند.
مقصد بعدی احمدشاه انگستان بود. به آنجا که رفت، اول در مهمانی پادشاه اشارهای به قرارداد نکرد👇
هر کی میخوای باش! #رشتو
نقل میکنند روزی ارتشبد خاتم فرمانده #نیروی_هوایی، بعد از ساعت خاموشی، پیاده از پادگان به سمت خانه میرفته که سرباز وظیفه نگهبان شیفت با دیدن سایه او، به صدای بلند فرمان ایست میدهد. خاتم توقف کرده و خود را به سرباز معرفی میکند:
(۱/۷)
پسرم من تیمسار خاتم فرمانده نیروی هوایی هستم.
سرباز میگوید:
هرکی میخوای باش. باید اسم رمز شبانه رو بگی.
خاتم دوباره تاکید میکند:
من ارتشبد خاتم هستم.
سرباز که نشناخته، خشمگین میشود و گلنگدن اسلحهاش را میکشد و به خاتم دستور میدهد روی زمین دراز بکشد و ...
(۲/۷)
...و پیش از آنکه خاتم کلمه دیگری بگوید نعره میزند:
تکون نخور وگرنه سوراخ سوراخت میکنم
تیمسار خاتم ناچار روی زمین میخوابد و چون اسم رمز را نمیدانسته چند ساعتی به همان حال میماند.
ساعاتی بعد گروهبان پاسبخش برای تعویض نگهبانی میآید و به سرباز میگوید: این کیه دراز کشیده؟
(۳/۷)