یادمه وقتی بعد از پایان دوره کارشناسی، حسابداری رو به همراه چهار سالی که ازعمرم تلف شده بود رو رها کردم و رفتم رشته #تاریخ، به جز پدر و مادرم که در هر شرایطی بهم ایمان دارند، در دید همه فک و فامیل و دوست و آشنا و اطرافیانم، یه آدم احمق جلوه میکردم.
دوران به شدت سختی بود چون
دوران به شدت سختی بود چون
هرکسی از راه می‌رسید شروع می‌کرد سوال‌پیچ کردن که چرا رشته‌ای مثل حسابداری که همیشه براش شغل هست رو رها کردی و رفتی دنبال تاریخ! اوایل سعی میکردم پاسخ بدم و بهشون بفهمونم که همه‌چيز پول نیست و من هدفم اینه بتونم به عنوان یه شخص کوچک اما مفید، مشغول فعالیت فرهنگی برای پیشرفت
کشورم باشم. ولی کم کم متوجه شدم این توضیح دادن‌ها آب در هاون کوبیدنه! دیگه به کسی توضیح ندادم. هرکس میگفت چرا حسابداری رو رها کردی، فقط لبخند میزدم و بحث رو عوض میکردم. فهمیده بودم برای این مردم صحبت کردن از #علاقه و #عشق چیز تعریف نشده‌ایه و ترازوی اندازه‌گیری‌شون فقط با #پول
سنجیده میشه. تمرکزم رو گذاشتم روی درس و پیشرفت فکریم. دوران سختی بود. کارگری میکردم. دست‌فروشی میکردم. تا خرج دانشگاه رو بدم. چه دانشگاهی؟ #رشته_تاریخ.
یادمه روز دفاع پایان‌نامم، وقتی دکتر خسروبیگی -استاد راهنمام- به اساتید داور گفت که «نمره رو بدیم بره! از باهوش‌ترین
یادمه روز دفاع پایان‌نامم، وقتی دکتر خسروبیگی -استاد راهنمام- به اساتید داور گفت که «نمره رو بدیم بره! از باهوش‌ترین
دانشجویی که تا امروز داشتم هیچکدوممون نمیتونیم ایراد بگیریم» فهمیدم که راه رو درست رفتم.
درسم تموم شد. دکترا قبول شدم (نوبت دوم دانشگاه تهران) اما بخاطر مشکل مالی و ترس از عدم توانایی پرداخت شهریه، انصراف دادم. بجاش شروع کردم به انجام کارهای پژوهشی.
درسم تموم شد. دکترا قبول شدم (نوبت دوم دانشگاه تهران) اما بخاطر مشکل مالی و ترس از عدم توانایی پرداخت شهریه، انصراف دادم. بجاش شروع کردم به انجام کارهای پژوهشی.
کتاب اولم چاپ شد. چند ماه بعد کتاب دوم. و سوم. و چهارم...
حالا طی ۶ سال، ٩ کتاب منتشر کردم، دو متاب در دست تالیف دارم، ده‌ها مقاله علمی پژوهشی چاپ کردم، چند روزنامه و سایت خبری باهام مصاحبه داشتند و...
اما قشنگ ماجرا اینجاست👇
همه اون کسانی که با طعنه و تمسخر، کنایه
حالا طی ۶ سال، ٩ کتاب منتشر کردم، دو متاب در دست تالیف دارم، ده‌ها مقاله علمی پژوهشی چاپ کردم، چند روزنامه و سایت خبری باهام مصاحبه داشتند و...
اما قشنگ ماجرا اینجاست👇
همه اون کسانی که با طعنه و تمسخر، کنایه
میزدن که: «آدم عاقل حسابداری رو ول میکنه میره تاریخ؟» امروز با تملق و چاپلوسی هرجا منو می‌بینند درخواست امضای کتاب‌هام رو می‌کنند! دیگه کسی سوال‌پیچم نمیکنه که چرا تغییر رشته دادی!
من با موفقیتم تو رشته‌ای که عاشقش بودم، جواب همه تمسخرها رو دادم. و امروز علیرغم این که
من با موفقیتم تو رشته‌ای که عاشقش بودم، جواب همه تمسخرها رو دادم. و امروز علیرغم این که
خوب میدونم اگه حسابداری رو رها نمیکردم، موقعیت مالی خیلی بهتری داشتم، اما هرگز پشیمون نیستم.
گاهی اوقات باید برای رسیدن به موفقیت، شجاعت به خرج بدید. چشمتون رو روی دهن همیشه گشاد مردم ببندید و برید به سراغ علایقتون، به سراغ هدفتون. موفقیت شما بهترین تو دهنی به افرادی هست که
گاهی اوقات باید برای رسیدن به موفقیت، شجاعت به خرج بدید. چشمتون رو روی دهن همیشه گشاد مردم ببندید و برید به سراغ علایقتون، به سراغ هدفتون. موفقیت شما بهترین تو دهنی به افرادی هست که
هیچ هنری ندارند و با روده‌درازی و تمسخر دیگران عقده‌گشایی می‌کنند.
این رشتو رو زدم تا بهت بگم تو هر سن و سالی که هستی، اگه فکر میکنی روزگاری روی خودت، روی علاقت و روی هدفت بخاطر حرف مردم پا گذاشتی، همین الان کمرتو صاف کن و از همین لحظه شروع کن به ساختن مسیری که
این رشتو رو زدم تا بهت بگم تو هر سن و سالی که هستی، اگه فکر میکنی روزگاری روی خودت، روی علاقت و روی هدفت بخاطر حرف مردم پا گذاشتی، همین الان کمرتو صاف کن و از همین لحظه شروع کن به ساختن مسیری که
بخاطر دیگران روزگاری رهاش کرده بودی. زندگی ما کوتاهه. بخاطر دیگران پا رو خودتون نذارید و فرصت‌سوزی نکنید. بهمن انصاری تونست. شما چرا نتونید؟
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
