۱. ذهنیّت رایج در ارتباط با مفهوم «ریسک/ریوارد» این است که برای هر ترید، ضرورت دارد این نسبت بزرگتر از ۱ بوده، و اگر مساوی یا کوچکتر از ۱ باشد، ورود به آن ترید «منطقی» نیست. اما این ذهنیّت چه اندازه «مطابق با واقع» است؟
۲. پیش از شروع، توضیح مختصری در رابطه با مفهوم «ریسک/ریوارد» ضروریست. نسبت ریسک به ریوارد نشاندهندهی «وضعیّت ذهنی» تریدر در رابطه با برآیند تریدش است. به این معنا که تریدر «انتظار» دارد به ازای هر یک دلاری که «ریسک» میکند، چه اندازه «پاداش» دریافت نماید.
۳. بعنوان مثال اگر تریدری این نسبت را «۱/۳» تنظیم کند، معنایش این است که او «انتظار» (وضعیت ذهنی) دارد که در ازایِ هر یک دلار ریسکی که میکند، ۳ دلار پاداش دریافت نماید (ریسک، در ذات ترید است)
۴. در «نگاه متداول» (که عموماّ در صنعت پکیجفروشی ریشه دارد) گفته میشود که اگر این نسبت ۱ باشد، معنایش آن است که به ازای یک دلار ریسک انتظار یک دلار پاداش داشتن، و اگر این نسبت کمتر از ۱ مثلا ۰/۵ باشد معنایش آن است که به ازای هر یک دلار ریسک انتظار نیمدلار پاداش داشتن..
۵. و چون هیچ عقل سلیمی چنین کاری را نمیکند، پس حتماً باید ریسک به ریوارد بالاتر از ۱ (حداقل ۲) باشد.
اما ریشهی این خطای فکری کجاست؟
ریشه آنجاست که نگاه این افراد به ترید نگاهی تکگراست، یعنی هر ترید را به «تنهایی» مورد توجه قرار داده و نتیجهی آن را ملاک قضاوت قرار میدهند.
۶. حال آنکه «تریدر» کسیست که مجموعهای از ترید را انجام میدهد. لذا برآیند کار او را باید با در نظر گرفتن مجموعهی تریدهایی که انجام داده است محاسبه کرد. در اینجاست که مفهومی به نام «درصد موفقیت» یا همان Win Rate مطرح میشود.
۷. این مفهوم در حقیقت اشاره به درصد موفقیّت «استراتژی»ای دارد که تریدر انتخاب کرده است. حالا در دو مثال نشان میدهیم که چطور با در نظر گرفتن Win Rate، حتی میتوان با ریسک به ریوارد بالای ۲ هم در دراز مدت متضرّر بود و بالعکس با ریسک به ریوارد زیر ۱ بازده پرسودی داشت.
۸. فرض کنیم که ریسک به ریوارد شما ۲ (به ازای هر یک دلار ریسک ۲ دلار سود) و Win Rate شما «۲۰ درصد» باشد و باز فرض کنیم که شما ۱۰ ترید (هر ترید ۱ دلار) انجام دادهاید.
با توجه به Win Rateتان:
شما ۸ ترید ناموفق و ۲ ترید موفق داشتهاید.
۹. پس مجموع ضرر شما ۸ دلار و مجموع سودتان ۲ دلار خواهد بود. مشخص است که این روند شما را در درازمدت به «فلاکت» خواهد انداخت.
حال فرض کنیم در همان مثال، ریسک به ریواردتان را ۰/۵ و Win Rateتان را ۸۰ فرض میکنیم. در اینصورت مجموع سود شما ۱۲ دلار و مجموع ضررتان ۲ دلار خواهد بود.
۱۰. فرمول محاسبه:
E=[1+(W/L)]*P - 1
E: برآیند مجموعهی تریدها
W: تعداد تریدهای موفق
L: تعداد تریدهای ناموفق
P: Win Rate
۱۱. این فرمول را در رابطه با دو مثال بالا بررسی کنیم:
مثال اوّل:
E = [1+(2/8)]*0.2 - 1
E = - 0.75
مثال دوّم:
E = [1+(8/2)]*0.8 - 1
E = 3
۱۲. نتیجه:
مفهوم «ریسک به ریوارد» و حتّی «مدیریت سرمایه» بدون در نظر داشتن مفهوم Win Rate، ناکارآمد هستند و هراندازه هم که به درستی بررسی و لحاظ شوند، در صورت نداشتن یک Win Rate مناسب، در دراز مدّت، تریدر را به ورطهی نابودی میکشانند.
۱۳. علّت:
«ریسک به ریوارد» و حتّی «مدیریت سرمایه» جزئینگرند، یعنی هر ترید را مستقلاً اندازهگیری میکنند، در حالیکه Win Rate «کلنگر» است و مجموعهی تریدها را در نظر میگیرد؛ و تریدر کسی نیست که یک یا دو ترید کند و بس!
پینوشتها:
۱. محاسبهی Win Rate مستلزم داشتن استراتژی کاملاّ شفاف و دقیق است از یک سو و «پایبندی» به آن استراتژی از سوی دیگر است.
۲. داشتن «استراتژی» بمعنای برخورداری از «نظم فکری/منطقی» در ترید و خویشتنداری در مقابل امواج احساسات است.
۳. به «پکیجفروشان» اعتماد نکنیم. چون در نگاه این دوستان، من و شما «ابزار» هستیم نه «هدف»، لذا بدیهیترین توضیحات و تعاریفی هم که عرضه میکنند گاهی نیاز به بازبینی مجدد دارد. شک در بدیهیات گاهی أفضل الأعمال است.
۴. عذر بابت طولانی شدن رشتهی کلام
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
اين جهان كوه است و فعل ما ندا
سوي ما آيد نداها را صدا
مولوی
#جرجندی نه ابراهیمِ ادیان است نه ابرانسانِ فلسفه، او فقط بانگ وجدان فروخفتهی ما به زیر آوار توّهم است. وجدانی که سالیان درازیست که با حیات در چنبرهی دروغ «سازش» کرده است.
۱. سالها فقط «#کودکآزاری» را شنیدیم، اما هیچگاه نپرسیدیم چرا #کودکآزاری این جایگاه را در منویِ صرافیهای خبری دارد. سالها از «#فسادبانکی» شنیدیم اما بیش از آنکه نالهی وجدان کوک کنیم، با «صنعت لطیفهسازی» گوش وجدان را با ریسهی خنده آذین بستیم.
۲. سالها دلالان قمار، گاه در قامت مدیریها به دهانمان باج خنده دادند تا از حقیقت لال شود، گاه در قامت شادمهرها و تهیها گوشمان را با ترانه پر کردند تا از حقیقت کر شود، و گاه هم در اندام جهانبختها با چشمانمان همآغوش شدند تا حقیقت رؤیایی شود که یوسف هم از تعبیرش بازماند.
۱. برای پی بردن به «إسکم» بودن یک پروژه، ضرورتاً نیازی به آشنایی با ابزارهای تحلیل تکنیکال، فاند و یا آنچین نیست (اگرچه دانستن اینها یقیناً بهتر است) بلکه کافیست تا با الگوهای رفتاری (روانی) کسانی که این پروژهها را تبلیغ میکنند کمی آشنا باشیم.
۲. الگوهای رفتاری در میان مروّجین و مبلّغین یک پروژهی إسکم معمولاً یکی هست (خطاهای بنیادین ذهن همهجا یکیست فقط ظاهر تغییر میکند). برخلاف ابزارها و روشهای فنی که ممکن است هر روز تغییر کند، الگوهای رفتاری (روانی) چون برخاسته از شخصیت فرد است، به سادگی تغییر پذیر نیست.
با ظهور «اقتصاد سیاسی» داد و ستدهای ابتدائی و غیرعلمی جای خود را به مدل توسعه یافتهای از «شیادیِ قانونی» و مجموعهی «دانشِ ثروتاندوزی» داد. (فردریک انگلس)
۱. در سال ۱۸۲۱ یونانیان برعلیه امپراطوری عثمانی دست به شورش زدند. این شورش با همدردی حلقههای آزادیطلب و رمانتیک بریتانیا همراه شد. تا آن جا که لرد بایرونِ شاعر به یونان رفت تا در کنار شورشیها مبارزه کند. اما «سفتهبازان» لندنی متوجّه فرصتی شده بودند.
۲. آنها به رهبران شورشی پیشنهاد عرضهی «اوراق قرضهی شورش یونانی» را دادند، اوراقی که در بازار سهام لندن قابل خرید و فروش بودند. شورشیها هم وعده دادند که اگر به استقلال برسند این اوراق را همراه با سودشان بازپرداخت کنند.
حبابِ میسیسیپی
«تاریخ» چیست؟ افراد جدید در حال تکرارِ اشتباهات قدیمی (فروید)
۱. در سال ۱۷۱۷ کمپانی میسیسیپی که در فرانسه تأسیس شده بود، شروع به مستعمرهسازی درّهای در پایین میسیسیپی کرده و شهر «نئواورلئانز» را بنا کرد.
۲. این کمپانی که ارتباطات خوبی در دربار لوئی پانزدهم داشت، برای تأمین مالی جاهطلبیهای خود، سهامش را در بازار بورس پاریس عرضهی عمومی کرد.
۳. جان لا دبیر این کمپانی مدیر بانک مرکزی فرانسه هم بود. علاوه براین، پادشاه او را به سمت ریاست کنترل امور مالی (معادل همان وزارت دارایی این روزها) گماشته بود. در سال ۱۷۱۷ درّهی پایینتر میسیسیپی علاوه بر مردابها، تمساحها و... چندین جذابیّت دیگر هم داشت.