رای ترامپ/بایدن روی برخی متغیرها U شکل است: مشخصا، بایدن در بین صاحبان درآمدهای زیر ۳۰ هزار دلار در سال و بالای ۵۰ هزار دلار در سال اکثریت دارد ولی ترامپ رای صاحبان درآمد ۳۰-۵۰ هزار در سال را دارد. همین طور در مورد سن: بایدن در بین جوانان و افراد بازنشسته رای بیشتری دارد ولی//
در بین افراد بین ۴۵-۶۵ سال (بگوییم سن کار)، رایشان برابر است.
توضیح برای کسانی که خارج از آمریکا هستند: درآمد زیر ۳۰ هزار احتمالا شامل جوانان با شغل پارهوقت و والدین منفرد با شغل حداقل حقوق است که همبستگی زیادی هم با نژاد دارد. شغلهای بالای ۷۵ هزار معمولا مشاغل حرفهای است//
که نیازمند مدرک دانشگاهی است. درآمد بین ۳۰-۵۰ هزار دقیقا همان گروهی است که ترامپ هدف گرفته است: کسانی که شغلی ورای حداقل حقوق دارند (مثلا کارگر فنی در یک کارخانه یا کارمند اداری هستند) ولی به رده درآمدی مشاغل با مدرک بالا نمیرسند و خب بخشی از این مشاغل از برونسپاری، //
تجارت آزاد یا حتی مهاجرت نیروی خارجی آسیب دیده است.
البته حتما دقت داریم که درآمد همبستگی قوی با تحصیلات، سن، نژاد، مکان زندگی و تا حد ضعیفتری جنسیت دارد و در نتیجه آن الگوی U-shape در واقع دارد همه اینها را نمایندگی میکند و لزوما معنی علی (Causal) کامل ندارد.
این توضیح کمابیش واضح را هم بدیم که زندگی یک خانواده ۳-۴ نفری با حقوق ۳۰-۵۰ هزار دلار در سال اصلا آسان نیست و این خانواده در اکثر ایالتها زیر خط فقر است. مقداری ظاهری این عدد (چه ریال چه ارزهای دیگری مثل یورو) نباید گمراهمان کند.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
رشتو: خطای محتمل در استفاده از «ارزش جایگذاری» برای قیمتگذاری
دریاچه ارومیه زمانی جای جذابی برای شنا و تفریح بود ولی امکانات چندانی اطراف آن نبود. چند نفر کارآفرین دست به کار شدند و با «هزینه سنگینی» هتلهای خوبی اطراف آن ساختند. متاسفانه چند سال بعد دریاچه خشک شد و دیگر //
مشتری چندانی برای این هتلها وجود نداشت. فرض کنیم بخواهیم قیمت سهام این هتل را ارزشگذاری کنیم. روش درست فکر کردن چیست؟
۱) اگر عدم اطمینانی در کار نباشد و خشکی دریاچه دائمی باشد، قیمت سهام این هتلها نزدیک به «صفر» خواهد بود!
۲) اگر عدم اطمینان باشد (مثلا یک احتمال مثبتی//
برای احیای دریاچه در آینده باشد)، قیمت سهام بیش از صفر میشود. چرا؟ چون خریدار هر چند جریان نقدی فوری ندارد ولی یک سری اختیار (Embedded Option) خریداری میکند که ممکن است در آینده به بار بنشیند (یا ننشیند). میدانیم ارزش اختیار همیشه مثبت است.
یه دولت چه جوری میتونه از بازار سهام حمایت کنه؟ حداقل به دو شکل: اولی شکل درست قضیه است: «ریسکهای بنیادی» اقتصاد را کم کنه تا «صرفه ریسکی» که به جریانهای نقدی اعمال میشه کمتر بشه و قیمت داراییها تقویت بشه. مثلا دخالت دولت در قیمتگذاریها (از ارز تا انرژی)، سیاستهای //
صادراتی، سیاستهای نامعلوم بانک مرکزی، روابط خارجی متلاطم و ... همهشون به قول معروف یک عدم اطمینان نایتی (Knightian Uncertainty) یا ابهام در بازار ایجاد میکنه که نرخ تنزیل جریان نقدی را بیشتر میکنه. یک دولت هر قدر بتونه از این نوع عدم اطمینانهای اضافه کم کنه به قیمت //
بنیادی سهام کمک کرده و باعث تقویت میشه.
نوع دیگه حمایت که مستقیم به کمک «سهامداران فعلی» بیاد و سعی کنه تابع تقاضای خرید دارایی را تقویت کنه. شبیه کاری که ترامپ هم این چند ماهه با بازار سهام آمریکا کرده. در اینجا به جای تقویت «بخش حقیقی»، از طریق «سیاست پولی» سعی میشه که //
سوالی برای فکر کردن: بازار ثانویه سهام در این دو سال سود بسیار بالایی تولید کرده است. دو فرض: این سودآوری از یک جایی به بعد تا حد خوبی «قابل پیشبینی» شده بود. میدانیم که عرضه سهام جدید محدود است و منطق جمع صفر تا حد خوبی حاکم است. پس برای یک سرمایهگذار جدید در این بازار - //
که مثلا از تابستان ۱۳۹۸ به بعد وارد بازار شده است - یک نفر دیگر باید سهامش را فروخته باشد و موقعیتش را نقد کرده باشد. آن یک نفر دیگر کیست؟ و چرا حاضر شده با وجود چشمانداز کمابیش قطعی برای سود غیرعادی دراین بازار، سهامش را به دیگری واگذار کند و خودش از این سود صرفنظر کند؟ //
خب حدسهای مختلفی میشود زد: ۱) فروشندگان ریسک-گریز بودند و با علم به این که بازار سهام ریسکی است، در جایی از منحنی رشد از بازار خارج شدند. این حدس ضعیف میشود وقتی توجه کنیم که سودآوری اسمی بازار از جایی به بعد حتی برای افراد غیرمتخصص هم کمابیش بدیهی به نظر میرسید. //
رشتو: چرا ۳۰ درصد کاهش درآمد سرانه از دید اقتصاددانان «فاجعه» است؟ و چرا این عدد به نظر خیلیها فشار واقعی زندگیشان را منعکس نمیکند یا با شواهد زندگی روزمره همخوانی ندارد؟
به این سوال چندین پاسخ مختلف میشود داد که هر کدام گوشهای از یک مساله چند وجهی را روشن میکند. //
۱) اجزای درآمد سرانه: درآمد سرانه کل کالاها و خدمات حقیقی است که در اقتصاد تولید (و مصرف/سرمایهگذاری) شده است. این سبد هم خدماتی مثل مسکن و آموزش و بهداشت را دارد و هم کالاهای مصرفی داخلی (سیبزمینی) و هم کالاهای مصرفی خارجی (گوشی موبایل). فشار اصلی افت درآمد سرانه در این //
سالها هم عمدتا از مسیر تجارت خارجی (بیشتر به خاطر تحریمها) بوده و به همین دلیل هم قدرت خرید اجزای «مبادلهپذیر» درآمد سرانه - مثل لوازم الکترونیکی - خیلی بیشتر از ۳۰ درصد افت کرده است. حتی آن بخشهای تولید داخل که زنجیره تامین خارجی دارد (مثل خودرو) هم تحت تاثیر قرار //
چند سال پیش با یکی آشنا شدم که فارغالتحصیل اقتصاد تاپ ۵ بود و داشت میرفت تاپ ۱۰ هیات علمی فاینانس شود. موضوع پژوهشش همین چیزهایی است که دغدغه ما است: تحلیل بازار مالی از منظر رفاه و نرماتیو. کارهای مهمی هم کرد و در ژورنالهای خیلی خوب «اقتصاد» چاپ شد ولی به نظرم در جایی که //
بود تنیور نگرفت یا بهش گفتند نمیگیرد و باید برود (حدس من). از دید من مقالاتی که این آدم نوشته خیلی جدیتر، اثرگذارتر و سختتر از مقالاتی است که یک هیات علمی متوسط فاینانس برای تنیور گرفتن لازم دارد. با این همه نتیجه این بوده که دیدیم. این ماجرا به نظرم تا حدی توضیح میده که //
چرا ادبیات موضوع در این حوزهها کم حجم است. یک بار یک استاد معروف به من گفت ما به هیات علمی فاینانس حقوق فاینانس میدهیم که موضوعات مورد علاقه MBA و جامعه بیزنس را توسعه بدهند. اگر کسی دغدغه «تحلیل رفاه» دارد برود دانشکدههای اقتصاد و از این کارها بکند. //
چون این مفهوم «جمع صفر» را در بسترهای مختلفی به کار بردیم، یک جمعبندی بدهیم از انواع توصیفات جمع صفری در بازار مالی. این چهار نوع از بدیهی (ملموس و عینی برای همه) به غیربدیهی (نیازمند مدل و تفکر انتزاعی در سطح کلان) مرتب شدهاند. هر چه پایینتر میرویم بحثبرانگیزتر میشود. //
۱) جمع صفر مکانیکی در بازارهایی مثل فارکس یا شرطبندی ورزشی و مثال: بازارهای بدون بازده کل و صرفا دست به دست شونده. ما خیلی به این نوع اشاره نکردیم چون هم ماهیتش بدیهی است و هم قشر بزرگی را درگیر نمیکند. اثرات کلان خیلی بزرگی هم ندارد.
۲) جمع صفر بین بازیگران «فعلی» بازار مالی: بازارهایی با بازده کل انتظاری مثبت و جمع بازده اضافه صفر (مجموع آلفای ناشی از به اصطلاح نوسانگیری صفر). یک سرمایهگذار منفعل میتواند به اندازه بازده متوسط بازار سود بگیرد ولی جمع بازدههای مازاد بر آن روی کل سرمایهگذاران صفر است. //