۵ روز به انتخابات، شانس پیروزی بایدن به بیشترین میزانش رسیده، ۸۹٪. در چنین زمانی شانس کلینتون ۶۵٪ بود (که دو روز آخر دوباره افزایش داشت).
در نظرسنجیهای کشوری فاصله باز هم کمتر شده ولی خیلی تغییرات کمه، به ۸.۸٪ رسیده. (کلینتون در چنین روزی ۲.۹٪ بالاتر بود).
برتری بایدن و کلینتون ۵ روز قبل انتخابات در ایالتهای کلیدی. تغییر نسبت به ۱۱ روز قبل از انتخابات، و تفاوتشون به خوبی گویاست که افتی که کلینتون تجربه کرد اصلاً برای بایدن رخ نداده. حتی در تگزاس که احتمالاً به ترامپ خواهد رسید، بایدن خیلی نزدیکتره از کلینتون.
با خطای مشابه ۲۰۱۶* بایدن تگزاس، اوهایو و کارولینای شمالی رو از دست میده. پنسیلوانیا، جورجیا و فلوریدا ولی با کمی خطای بیشتر میتونه به ترامپ برسه (وضعیتی که ممکنه مساوی بشن).
ولی در ۲۰۱۶ ترامپ در حال نزدیک شدن بود و الان نیست.
*و نادیده گرفتن خطای دو ایالت به ضرر ترامپ
اگه میانگین تغییرات روزانه رو از ۶ روز پیش با وزن ۲ برابر برای دو روز اخیر لحاظ کنیم، و خطای نهایی به نسبت این میانگین رو برابر ۲۰۱۶ فرض کنیم، بایدن بعیده این ایالتها رو که این مدت وضعیت پایداری داشته ببازه، ولی ممکنه آریزونا و خصوصاً جورجیا رو ببازه.
علاوه بر تگزاس، اوهایو، جورجیا، کارولینای شمالی و آریزونا (که به جز دو تای اول در بقیه عقبه الان)، اگر فلوریدا (۲۹ رأی) یا پنسیلوانیا (۲۰ رأی) هم بره باز هم بازنده است، باید هر دو رو ببره که بتونه پیروز بشه.
(در این پیشبینی فرض کردم ایالتهایی که میانگین تغییرات اخیرشون مثبت بوده، دو درصد به نفع ترامپ خطا داشته باشن. که آریزونا به این شکل به ترامپ رسیده.)
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
«#مازیار_خسروی بهم توی تلگرام مسیج داد؛ گفت یه بولتن خبری میخواد دربیاره که توش پول هست؛ و ازم دعوت کرد به همکاری. یه خرده که چت کردیم گفت اینجوری نمیشه بهتره یه قراری بذاریم که درباره جزییات حرف بزنیم؛ گفتم باشه بریم فلان کافه. گفت چرا کافه؟/
بیا خونه من؛ چایی میخوریم؛ مجبور نیستی روسری سرت کنی؛ درباره کار هم حرف میزنیم؛ پسرمم هست و داره کارای مدرسهش رو انجام میده. به ما کاری نداره؛ ما هم حرفای خودمون رو میزنیم؛ توی بدترین شرایط هم فکر نمیکردم چه اتفاقی برام بیوفته./
بلاخره این آدم سالها به اصطلاح روزنامهنگار بوده. چند دقیقه که گذشت دیدم پسرش نیست؛ گفت رفته خونه خالهم برای درساش؛ هنوز نترسیده بودم تا اینکه وسط حرف زدن درباره کار بودیم و یهو برگشت گفت اگه الان چیزی بین ما اتفاق بیوفته چی تو این دنیا تغییر میکنه؟ گفتم منظورت چیه؟/
هدف از این توییت این نیست که بارداری رو رسماً تحت عنوان بیماری دستهبندی کنیم. جدا از این که تعریف بیماری سرراست نیست، در شرایطی که آدمها حتی به خاطر داشتن یک بیماری که اپیدمی هم هست سرزنش میشن، ایدهی خوبی به نظر نمیرسه./
این نگاه کمک میکنه به فهم این که تصمیمات مربوط به بارداری فقط و فقط توسط فردی که باردار میشه باید گرفته بشه.
اگر کسی میخواد با دیگری (که اون باید باردار شه بچهدار شه)، باید بدونه که درخواستش عملاً مثل اینه که طرف ۹ ماه بیماری سختی رو متحمل شه و ریسک عوارضی بلند مدت هم بپذیره/
نه تنها در حین این فرآیند باید امکانات و توجه پزشکی لازم حق فرد بارداره، کاملاً طبیعیه که کسی نخواد چنین فرآیندی رو بگذرونه (مشابه بیمار شدن). یا اگر در این فرآیند بود بخواد بهش خاتمه بده (درمان بشه) و اگه خواست بهش خاتمه بده (سقط یا زایمان) تصمیم نهایی فقط با خودشه./
«آرزوم بود وقتی یه دختربچه بودی بهت تجاوز میکردم»، «دوستات، خواهرت یا دوستهای خواهرت و یا حتی آدمهای غریبه رو از سایتهای دوستیابی برام بیار»، «خودت نمیدونی ولی تو داری از درد لذت میبری»./
الگوی آزارهای کلامی و رفتاری و جنسی در تمامی این قربانیان مشترک بوده است.در چندین مورد از این خشونتها افراد توسط آمبولانس به بیمارستان منتقل شدهاند.روند اتفاقات ذکرشده برای غالب افراد به شکل مشابهی رخ داده و/
جملات عنوان شده از جانب #بهمن_ایرانپور نیز در اکثر موارد کاملا شبیه بودهاند.
هدف از نوشتن این رشته توییت روشنگری به منظور پیشگیری از آسیبهای احتمالی به قربانیان آینده این فرد است و تلاش برای اینکه جسارتی به دیگر آزاردیدگان این فرد داده شود، تا سکوت خود را بشکنند./
ماجرا برمیگردد به چندین سال پیش و رفاقت مجازی من با #حسین_وحدانی نویسنده و مثلا صاحب سبک و نظر در حوزه رابطه!! آدمی که تنها وقتی از نزدیک ببینیدش خواهید فهمید از ابتداییترین اصول روابط انسانی هم اطلاعی ندارد./
بعد از چند تماس تلفنی و چتی که هیچ سروتهی هم نداشت، قرار شد همدیگر را ببینیم. هدف من یک گفتگوی دوستانه با کسی بود که نوشتههاش رو دوست میداشتم و هدف او چیزی که در ادامه توضیح میدهم.
قرار جای مشخصی نبود؛ بدون توضیح سوار ماشینش شدم تا جایی را پیدا کنیم برای نشستن./
توی ماشین مشروب داشت و میخواست مزه کنم. پرو و وقیح بود و در رفتارش بسیار با اعتمادبهنفس. لحن، تحقیرها و شوخیها و نوع تسلطش به فضا باعث میشد نتوانم خیلی خودم باشم، مسخ رفتار او شده بودم. بدون توضیح و با شوخی و مسخرهبازی کمکم رفت به سمت خارج تهران./
ماجرا از اونجا شروع شد که در جلسهای در یک مدرسه به عنوان سخنران دعوت شده بود. سال هشتاد و دو بود و من به تازگی هجده سالم شده بود و ترم دو دانشگاه رو میخواستم شروع کنم. تازه پای روانشناسیهای زرد به ایران باز شده بود و جز اولین کسانی بود/
که پا تو این مسیر گذاشته بود و کمکم اسمش داشت سر زبانها میافتاد و شروع به چاپ کتابهایی کرده بود که عملا دزدی بود. سخنرانیهایی که ملقمهای از جملات شخصیتهای مذهبی، شوپنهاور، مترلینگ، ناپلئون و هرچی شخصیت تاریخی معروفه. همینها رو ازش کتاب تالیف کرده بود./
( تمام سخنرانیهاش بدون جا انداختن "و" تو سمینارها تکرار میشدن).
خوب خیلی جدید و جذاب بود و حضار رو میخکوب میکرد. هنوز این مدل سخنرانی باب نشده بود و خیلی مورد توجه قرار گرفته بود. دست گذاشته بود روی موضوعات ممنوعه اون زمان، مثل رابطه دختر و پسر./