کابوس نیمهشب دوم تیر ماه ۱۲۸۷ باغشاه برای خفتگان خندق پشت دروازه باغشاه که حالا حیاطی شده وسط تهران افسارگسیخته، تمام نشده است و هر سال و هر روز و هر ساعت و هر دقیقه در حاشیه #بیمارستان_لقمانالدوله ، آخرین ایستگاه بیشتر از جان شستههایی به جان آمده از زندگی، تکرار میشود.
از وضعیت تنها آرامگاه باقی مانده از شهدای مشروطه و کودتای محمدعلیشاهی و خانواده ملکزاده مینویسم. آرامگاهی که بعد از ۱۱۲ سال پنج ماه و ۲۰ روز از آن شب تاریک یومالتوپ و مانند همه این سالها حال خوبی ندارد. #صوراسرافیل#ملکالمتکلمین#بیمارستان_لقمانالدوله
میرزاجهانگیرخان #صوراسرافیل و میرزا نصرالله خان #ملکالمتکلمین و قاضی ارداقی قزوینی عصر روز ۲ تیر ۱۲۸۷ بعد از چند روز مقاومت پشت دیوارهای مجلس شورای ملی در پارک امینالدوله به همراه دیگر آزادیخواهان دستگیر کردند و بعد از انتقال به عمارت قزاقخانه عصر همان روز به باغشاه بردند
مامنتوف گزارشگر روسی شرح ین حال را چنین مینویسد:« آنها را به باغشاه بردند و پهلوی دیوار نگهداشتند و طناب به گردنشان انداختند و از دو طرف کشیدند. آن قدر که از دهانشان خون آمد و بعد نفر سوم خنجر در قلبشان فرو بردند.» #صوراسرافیل#ملکالمتکلمین#بیمارستان_لقمانالدوله
پیکرهای پارهپارهاشان را خندقی پشت باغشاه انداختند. بعد از فتح تهران بعضی از آزادیخواهان و خانواده این سه نفر آن جایی که پیکر این سه را بدون غسل و کفن به خاک سپرده شده بودند ساماندهی کردند و مقبرهای در آنجا ساختند. #صوراسرافیل#ملکالمتکلمین#بیمارستان_لقمانالدوله
مقبرهای که با سقفی سنگی که به روی چهار ستون روزگاری سفید باقی استوار شده است. بعدتر یک نفر از خانواده صوراسرافیل، خدیجه سلطان همسر ملکالمتکلمین که از زنان آزادیخواه و عضو انجمن سری زنان در مشروطه بود و پسرانش به خاک سپردند و این جا تبدیل به آرامگاه و یادمان مشروطهخواهان شد
در دوره رضاشاه همزمان با گسترش تهران پشت باغشاه بیمارستانی ساخته شد که برای این که به دروازه نزدیک بود برای بیماران عفونی در نظر گرفته شد. در سال ۱۳۲۷ بهداری تهران دست به گسترش این بیمارستان کوچک زد و بیمارستانی سیصد تختخوابی برای بیمارانی عفونی و مسمومین ساخت #بیمارستان_لقمان
آرامگاهی که هر چند در فهرست میراث فرهنگی ثبت شده است اما هر چند وقت یک بار در مسیر اخبار قرار میگیرد. خبری که حاکی از تصمیم مدیران بیمارستان لقمان برای تبدیل آن بخش به پارکینگ پزشکان است. #بیمارستان_لقمان#آرامگاه_مشروطه_خواهان#صوراسرافیل#ملک_المتکلمین
اتفاقی که سالهاست موضوع مناقشه میان دوستداران تاریخ و میراث فرهنگی و شهرداری و مدیران بیمارستان است و قرار بود این مناقشه با ساماندهی آرامگاه به پایان برسد. ساماندهی که بعد از دو سال گویا بار دیگر به بایگانی پیوسته است. #آرامگاه_مشروطه_خواهان#صوراسرافیل#ملک_المتکلمین
تازهترین نکته درباره وضعیت آرامگاه برداشته شدن دیوار غربی آن حیاط بود. اما نشانههای است که به نظر میآید خبرهای دیگری هم در جریان باشد. در آبان ماه ۱۳۹۹ شمسی دیواری که بیمارستان لقمان را از آرامگاه #صوراسرافیل و #ملک_المتکلمین و قاضی ارداقی و خاندان ملکزاده جدا میکرد نبود.
از خانه سریداری نیز جز تلی از خاک و آجر باقی نمانده بود و کوچه شهید سید محمد ابراهیمی هم از هر دو سو برای ساخت و سازی که در میانهاش جاری بود بسته شده بود. #آرامگاه_مشروطه_خواهان#صوراسرافیل#ملک_المتکلمین
ساخت و سازی که هرچند نمیشد از پشت دیوارهای فلزی که دو سمت کوچه شهید ابراهیمی زده بودند نمیشد فهمید چیست، اما احتمالا باید ربطی به بیمارستان داشته باشد. دیوارهایی که کوچه را از بین برده و راه دسترسی به محل آرامگاه را از سمت خیابان بسته بود. #آرامگاه_مشروطه_خواهان
برای رسیدن به آرامگاه باید از در اصلی بیمارستان میان بیماران و مراجعانی که هر کدام ممکن است کرونا یا بیماری دیگری داشته باشند بگذری و مسیری را که به اورژانس بیمارستان میرسد بگیری. #آرامگاه_مشروطه_خواهان#صوراسرافیل#ملک_المتکلمین
در سمت شرق اورژانس درست مقابل دری که هر لحظه ممکن است کسی را که خودکشی کرده داخلش ببرند به دیوار پلاستیکی و تابلویی که آن جا را معرفی میکند، برسید. برای رفتن به پشت دیوار از حراست بیمارستان اجازه میگیرم و پشت دیوار پلاستیکی میروم. #صوراسرافیل#ملک_المتکلمین
پشت دیوار پلاستیکی اما تصویری است از ساخت و سازی نیمهتمام و طاقی که محل اصلی مقبره ملکالمتکلمین و قاضی ارداقی و میرزا جهانگیر صوراسرافیل است بازسازی شده اما کار به نیمه رسیده رها شده است. #آرامگاه_مشروطه_خواهان#صوراسرافیل#ملک_المتکلمین
از آنجایی که طاقی و حیاط به اندازه یک متر با سطح خیابان که حالا بخشی از حیاط بیمارستان و شاید به زودی پارکینگ شود، تفاوت دارد برای رسیدن پیش از این چند پله بود که حالا زیر تلی از آجرهای نیمه و نخالههای بنایی پنهان شده و برای رسیدن به بخش پایینتر باید کمی احتیاط کرد.
در در پایین جایی که قبلا پله است و درست در مقابل طاقی سه مقبره قرار دارد که دوتای آنها متعلق به خانواده ملکالمتکلمین و یکی مربوط به خانواده صوراسرافیل است. روی سنگها مخدوش است و تنها چیزی که میشود خواند فامیل ملک و روی سنگ سوم که چندین تکه شده فامیل جهانگیر است.
به استناد مطالب منتشر در سایتها و منابع تاریخی تا پیش از این بازسازی مقبره خدیجه سلطان و دکتر مهدی ملکزاده در سردابهای قرار داشت که زیر این طاقی بود و با یک پله به سمت پایین پیش میرفت. #آرامگاه_مشروطه_خواهان#صوراسرافیل#ملک_المتکلمین
اما در مرمتهای متعدد چند سال گذشته به دلیل ریزش زمین در این مکان زیرزمین مسدود شده است و نام خدیجه سلطان روی سنگی که به دیوار نصب شده کنار قاضی ارداقی و میرزا جهانگیر خان آمده است. #آرامگاه_مشروطه_خواهان#صوراسرافیل#ملک_المتکلمین
کارکنان بیمارستان لقمان میگویند که مدتهاست این جا همین قدر رها شده باقی مانده است. این مدتهاست شاید باز میگردد، یک بار به سال ۹۲ که که یکی دو نفر از اعضای شورای شهر تهران تصمیم به بازسازی و مرمت آرامگاه شهدای مشروطه گرفت و طرحی نیز آماده شد اما رها شد. #آرامگاه_مشروطه_خواهان
در سال ۹۷ بار دیگر این موضوع در شورا مطرح شد و این بار قرار بود طرح عملی شود. طرحی که تا شروع شد با حمله شدید جناح تندرو مواجه شد. آنها با طرح این موضوع که ملکالمتکلمین ازلی بوده قلمهایشان را به این بازسازی نشانه گرفتند و با قلدری هر چه تمامتر جلوی بازسازی را گرفتند.
رفتاری که البته برای بسیاری از فعالان میراث اتفاق تازهای نیست و بیشتر از آن که بار اعتقادی داشته باشد در جهت صلاحدید صاحبان سرمایه و ساختمان سازان عمل میکند. در این مورد هم بخشی از گزارشهای نوشته شده تکرار گزارشی بود که در آن هیچ نشانهای از فکتهای تاریخی معتبر وجود نداشت.
انگار دستی که آن شب تیرماه از آستین قزاقها بیرون آمد همچنان نمیخواهد که روح آن سه آزادیخواه زیر سقف تهران آرامگیرد. این بار نیز این حملهها یک بار دیگر نه تنها کاربازسازی آرامگاه را متوقف که آن را به این روزی انداخت که حالا میشود دید. #صوراسرافیل#ملک_المتکلمین
در آستانه فصل سرد تهران آرامگاه شهدای مشروطه تهران با کابوس همه این سالها طی خواهند کرد. کابوسی که زیر تلی از آجر و خاک و جریان دارد و از کنار استخوانهای به جای مانده از آنها نیز نمیگذرد و اخرین کلمات ملکالمتکلمین درخود تکرار میکند:« ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما…»
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
ساعت ۱۰ شب ۴ آبان ۱۳۴۶ بعد از پایان مراسم تاجگذاری شاه و ملکه در کاخ گلستان، کاروان سلطنتی و مهمانانشان به سمت چهارراه یوسفاباد رفته و تالار بزرگی که برای اجرای موسیقی و اپرا باغ ارفع ساخته شده بود را افتتاح کنند: #تالار_رودکی
ایده ساخت این تالاری چند منظوره و با امکانات سالنهای تئاتر معتبر جهان چند سال پیش مطرح شد. سالنی که در آن بتوان علاوه بر اجرای موسیقی اپرا و باله نیز برگزار شود و همزمان ارکستر سمفونیک نیز در آن اجرا داشته باشد. #تالار_رودکی
ایده ساخت این سالن نیز مانند بسیاری از مراکز فرهنگی آن زمان از سوی فرح پهلوی در سال ۱۳۳۶ مطرح شد.
وزارت فرهنگ و هنر برای ساخت سالن زمینی را که پیشتر باغ ارفع در آن قرار داشت و کمی پایینتر از چهارراه کالج بود را انتخاب کرد. #تالار_رودکی
موضوعی که سرانجام آفرین امامی مدیر مجموعه جهانی کاخ گلستان با تاییدش کرد هرچند ایشان معتقد است هنوز برایشان ثابت نشده است و احتمالا آلبوم لابهلای اشیای دیگر قراردارد. #آلبوم_خانه_سلطنتی#سرقت#مجموعه_ناصرالدین_شاه
در خبر ایسنا تاکید شده بود که : «اصل موضوع تایید شده اما ظاهرا با توجه به در دست بررسی بودن این مساله برای رسیدن به جزئیات آن، کسی از مسوولان امر آن را به طور رسمی تایید نمیکند که ماجرا از قول او نقل شود.»#آلبوم_خانه_سلطنتی#سرقت#مجموعه_ناصرالدین_شاه
ناصرالدینشاه به خاطر بدهی که بابت لغو قرارداد رویترز روی دستش مانده بود تصمیم گرفت باغ #لالهزار را بفروشد. اما چه کسی ۹۰ هزار تومان نقد داشت بدهد؟ پس تصمیم گرفتند باغ را تکهتکه کنند. یکی از قطعههای خوب این باغ نصیب #امین_السلطان و پدرش میرزا ابراهیمخان شد. #خانه_اتحادیه
ابراهیم خان، قهوهچی باشی ناصرالدین شاه بود و به قول یکی از مورخان معاصر در همراهی با امینهاقدس، زن پرنفوذ شاه «از بام تا شام تنقل به تنور شکم ناصرالدین شاه میریخت»او از همین قهوهچی باشی بازاری بزرگ را در جنوب تهران به نام خود کرد که هنوز هم به نامش معروف است #خانه_اتحادیه
اما شاید مهمترین رهاورد پدر برای پسرش علیاصغر بود. پسری عنوان صدراعظمی پیدا کرد؛ هم در دوره ناصری، هم در دوره مظفری و هم در دوره مشروطیت. او ۱۰ سال صدراعظم ناصرالدینشاه بود و دوبار صدراعظم مظفرالدینشاه شد و قرارداد دارسی را در همین خانه قطعی کرد. #خانه_اتحادیه
#ناصرالدین_شاه قاجار یکی از متفاوتترین شاهان تاریخ ایران بود. او جدا از نحوه اداره ایران شاهی اهل کتابخواندن بود و به زبان فرانسه و انگلیسی تا حدی مسلط بود. عکاسی میکرد و نقاشی میکشید و شعر میگفت. اما شاید یکی از عجیبترین خصلتهایش علاقهاش به گربهای بود به اسم #ببری_خان
#ببری_خان گربه مادهای بود که گویا روزی که #ناصرالدین_شاه سخت بیمار بوده و تب سختی داشت به بالای سر شاه آمده بود و بچههایش را در همان اتاق گذاشته بود. فردای آن روز تب شاه قطع شد و او این اتفاق را به خاطر قدم ببریخان دانست و از آن زمان جایگاه ویژهای به ببری داد.
#ببری_خان اتاق خاص و ندیمهخاصی داشت و زبیدهخانم گروسی یا امیناقدس از او نگهداری میکرد. او وسیلهای برای نجات درباریان بود. زمانی که شاه از دست کسی غضب میکرد آن فرد ببریخان را واسطه میگرفت.
این #رشته_توییت یک اعترافنامه است. اعتراف به دروغی که بیشتر از ۱۵ سال است به خودم و دیگران گفتم. تا انتها بخوانید. البته خواستید قضاوت کنید مشکلی نیست؛ به نوعی بخشی از تعاملات قرنطینه ای است. اما سعی کنید تا انتهای داستان را بخوانید بعد قضاوت./۱ #اعتراف_نامه#تعاملات_قرنطینه
یادم نیست کی و کجا خواندم اما چند روز پیش بود که لابه لای یکی از همین شبکه های اجتماعی که ای روزها شده زندگی عادی ما؛ نوشته بود:« تا به حال کسی را آن قدر دوست داشتی که از او بترسی؟ تا به حال کسی تو را آن قدر دوست داشته که از او بترسی؟» #اعتراف_نامه#تعاملات_قرنطینه /۱
جمله دوم مثل پتک خورد توی سرم. چون من را به چند سال قبل. به حقیقتی که سالها بود در ته وجودم انکارش میکردم؛ من مصداق نفر دوم بودم. کسی را دوست داشتم که طرف مقابلم ترسید. #اعتراف_نامه#تعاملات_قرنطینه/۳
با چشمانقیکرده و صورتی کثیف قنداق پیچ شده داخل گهوارهای چوبی داشت با دستهایش بازی میکرد که ناگهان بیدلیل به آن مرد با آن سیبل از بناگوش درفته بداخلاق بالای سرش خندید و مهرش به دل او نشست. مهری که همانجا او را #عزیزسلطان کرد و سرنوشتش را برای همیشه تغییر داد. #ملیجک
سلطان صاحبقران آن روزها بابت مردن ببریخان دلمرده بود و کمتر سری به امیناقدس میزد. خوب میدانست که از کم توجهی امیناقدس نبوده که ببری مرده اما اتاق زبیده خانم او را یاد گربه محبوبش میانداخت. اما آن روز کاری داشت که سر از اتاق امیناقدس درآورد. #ملیجک#عزیزسلطان
امیناقدس با آن چشمان نیمه بینا تا شاه را دید که سرزده وارد شده بلند شد و عذرخواهی کرد و با آن لهجه کردی شیرینش که اگر میدانسته اتاق را قرق میکرده و رفت پی فرمان شاه. #ملیجک#عزیزسلطان