۱. "كتاب نيال فرگوسن، با عنوان امپراتوری(٢٠٠٣)، تاريخ امپرياليسم بريتانيا است كه ثابت میكند سابقۀ بريتانيای امپرياليستی نهتنها چيزی نيست كه کسی از آن شرمنده باشد، بلكه نيرويی مثبت بود كه «جهان مدرن را به وجود آورد». ويژگی تاريخ امپراتوری گسترش جهانی تجارت و
۲. ثروت، نوسازی صنعتی و فرهنگی، و رشد ليبراليسم و دموكراسی بود. امپرياليسم سرمايهگذاران را تشويق کرد تا پول خود را در اقتصادهای در حال توسعه به كار اندازند؛ مكانهايی كه در غيرآنصورت هيچكس ریسک سرمايهگذاری در آنجاها را قبول نمیكرد.
توسعۀ امپراتوری بريتانيا به جهان كمتر
۳. توسعهيافته دارای اين تأثير بود كه با الزام بعضی قواعد بریتانیایی از شدت چنين مخاطراتی كاسته شد. هنگامی كه امپراتوری بریتانیا در اوج نفوذ خود بود، نسبت به هریک از قدرتهای امروز، میزان بسیار بیشتری از سرمايهگذاری بینالمللی در جهان توسعه نيافته ایجاد کرده بود. در سال ١٩١٣ در
۴. حدود ٢٥ درصد از سرمايۀ جهانی در كشورهای فقير سرمايهگذاری شده بود. در سال ١٩٩٧ این رقم فقط چيزی در حد ٥ درصد بود. بريتانيا نظام مالی، حملونقل و توليد صنعتی را كه در كشور خود به پیشرفت رسانده بود، به جهان صادر كرد. امپرياليسم بريتانيا به جای واردكردن منابع که باعث تحليلبردن
۵. اقتصادهای كشورهای زير نفوذ او میشد، بسياری از نهادها و مؤسسات مدرنشده را به آن مناطق فرستاد. سرمايهگذاری بريتانيايی بودجة پيشرفت را نه فقط برای حكومت سفيدپوستانِ حاکم در آمريكای شمالی، استراليا و آمريكای جنوبی، بلكه برای هند و آفریقا و آسيای شرقی نيز تأمين کرد. تأسيسات
۶. زيربنايی بنادر، راهها، راهآهن و ارتباطات را فراهم ساخت كه اين مناطق توسط همانها به جهان مدرن دسترسی يافتند؛ علاوه بر اینها، یک نظام قانونی جهت تضمين و تأمین تجارت و ایجاد نظم و ترتیب امور از دستاوردهای آن بود.
امپریالیسم اروپایی در دههها 1940 و 1950 به پایان رسید. از آن
۷. زمان تاکنون دنیای غیرغرب نیم قرن فرصت داشته تا به شکوفایی اقتصادی خاص خود دست پیدا کند. این حقیقت که بسیاری از این کشورها در طول این مدت، یک قدم از آن فنآوری قدیمی که سرمایهگذاری اروپای استعماری در آنجا ایجاد کرد پیشتر نرفتهاند، تقصیر غرب نیست. آن دسته از کشورهایی که غرب
۸. را الگوی خود کردند، همچون کره جنوبی، سنگاپور، و تایوان، نشان دادند که با یک پسزمینۀ جهانسومی هم میتوان در طول دو نسل به یک ملت مدرن، لیبرالدمکرات و شکوفا تبدیل شد. آن کشورهایی که کماکان غرق در افلاس و عقبماندگیاند، فلاکتشان ناشی ازسلطهجویی، نژادپرستی و ستم غرب نیست،
۹. بلکه معلول سیاستها و برنامههای سوسیالیستیای است که خود انتخاب کردهاند یا از قِبَلِ جنگ داخلی و انقلاب بر آنها تحمیل شده است".
از کتاب لیبرالیسم محافظه کار، حضرت مردیها
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
"few in the late 20th supposed it was possible to get trash collection or fire projection privately, both having been socialized in the late 19th century, until it was tried. In the Netherlands the postal service has been successfully privatized, even though for reasons of State
security the post worldwide had been a State monopoly for hundreds of years".
But leaping into the Supply Chain Fallacy, as Mazzucato does with both feet, makes it easy in modern circumstances of the massive State to conclude that the entrepreneurship of the State is necessary all over the place. One looks down the supply chain of any innovation for any
یک پیشنهاد
از چند گونه موجود باید پرهیز کرد
۱) خبرنگاران ضد امپریالیسم و معنویت گرا که در غرب ساکن اند.
۲) مخالفان ضد سرمایه داری که در اسکاندیناوی ساکناند.
این لیست تکمیل می شود 😉
از پیشنهادهای شما هم استقبال می شود.
۳) علاقه مندان نهضت های آزادی بخش آمریکای لاتین (مرگ بر استکبار ... هایت)
۴) اصلاح طلب های مقیم آن طرف آب که بی خیال ۸۸ و میر در حصر نمی شوند.
۵) تمام کسانی که فکر می کنند از روده درازی های معلم "شهید"، علی شریعتی، حرف حساب در می آید.
۶) بنیادگرایان دولت
State fundamentalists
یک جزیره را در نظر بگیرید که هر سال در آن ۱۰ نفر به دنیا میآیند. این ۱۰ نفر هر کدام ۵۰ سال زندگی میکنند و بعد همه با هم میمیرند. علاوه بر آن، درآمد مردمان این جزیره در سال اول زندگیشان ۱ دلار است، و هر سال درآمد آنها ۱۰
۲. درصد زیاد میشود. بنابراین سال دوم درآمد آنها ۱.۱، سال سوم ۱.۲۱ و سال ۵۰ ام صد و شش دلار (۱.۱ به توان ۴۹) خواهد بود. تا اینجای کار در داستان ما هیچ «نابرابری اقتصادی» ای وجود ندارد. همه متولد میشوند، هر سال درآمد یکسانی دارند و بعد از ۵۰ سال هم میمیرند.
حالا بیایید با
۳. هم دینامیک این اقتصاد را فراموش کنیم و یک «عکس لحظهای» از این اقتصاد بگیریم و به شکل ایستا به آن نگاه کنیم. در یک لحظه خاص در این جزیره ۵۰۰ نفر زنده اند که ۱۰ نفر آنها متولد ۵۰ سال پیش اند، درآمدشان ۱۰۶ است و به زودی خواهند مرد، ۱۰ نفر آنها متولد ۴۹ سال پیش اند، درآمدشان ۹۷
۱. "امروز به ندرت می بینیم که ظهور و پیروزی فاشیسم در آلمان و ایتالیا را به حمایت های بورژوازی انحصارگر (شرکت های بزرگ) و کمک آنها به موسولیتی و هیتلر برای رسیدن به قدرت نسبت دهند یا آن را حاصل تناقض های درونی سرمایه داری بدانند. تردیدی نیست که بخش بزرگی از نخبگان محافظه کار (از
۲. جمله بسیاری صنعتگران و کارخانه داران) از هیتلر در بحران نهایی جمهوری وایمار حمایت کردند و بسیاری از "کسب و کارهای بزرگ" نیز از اقتصاد جنگ نازیها بهره مند بودند و سود خوبی می بردند و اینها در حافظه بسیاری از افراد حک شده است. با این حال امروز به خوبی می دانیم که تا چه اندازه آن
۳. بخش های بسیار بزرگی از جامعه آلمان که به قول ایان کرشاو، مورخ بنام بریتانیایی، "برای پیشوا خودشان را به آب و آتش زدند " متنوع و البته مصمم بودند. با توجه به طیف گسترده ای از شهروندان جامعه آلمان که با رژیم نازی همذات پنداری کردند، سخت نیست دریابیم همه گناه پیروزی ناسیونال