❇️مجموعه #انقلاب: #انقلابهای_روسیه (١١/نهایی):
(١/١۵) روسیه ٣انقلاب، یک جنگ داخلی و جنگ جهانی رو گذروند، خانواده سلطنتی به قتل رسیدن و لنین بالاخره تونست به ساخت بهشت کمونيستی خودش برسه... با این تفاوت کوچک که خیر! نتونست!
بپردازیم به نتیجه کار لنین و انقلابش: استالین!
(٢/١۵) شرایط روسیه از این قرار بود: جنگ داخلی باعث قحطی شد که علاوه بر تلفات خودش، ۵میلیون تلفات دیگه هم رو دست روسیه گذاشت، تورم رو به بینهایت بود و روبل کاملا بیارزش، ١٠٠ها کیلومتر از راهآهن روسیه نابود شده بود، مریضی ٣میلیون نفر دیگه رو کشته بود، نرخ رشد جمعیت
(٣/١۵) در موسکو و پتروگراد منفی شده بود، میانگین طول عمر کاهش پیدا کرده بود، دریانوردانِ Kronstadt سر به شورش گذاشتن و مردم در اعماق بدبختی بودن برای یک لقمه نان!
نکته مهم دیگه که باید توجه بشه بهش اینه که تمام وقایعی مثل جنگ داخلی و جهانی و دعوای لنین برای قدرت
(١۵/۴) و سوءقصد به جانش، همه به صورت توأمان در حال وقوع بود و قاعدتاً فشار و استرس ناشی از همه اینا ماموت رو هم از پا میندازه، چه برسه به لنین.
کمکم سردردهای لنین شروع شد و بیخوابی هم باهاش اومد. همچینن در ١٩٢٢ لنین دوبار سکته کرد.
وقتی در ٣٠ دسامبر ١٩٢٢، حاکمیت رسمی
(۵/١۵) روسیه یک حاکمیت تک حزبی شد، سطح سلامتی لنین و به تبع توانایی رهبریش هم رو به افول بود. همه فکر میکردن جانشین لنین قطعا تروتسکی خواهد بود، چون مثل لنین باهوش و کاریزماتیک و یک قهرمان جنگی بود. آخرین کسی که انتظار میرفت جانشین بشه، استالین بود!
استالین نه علم
(۶/١۵) لنین رو داشت و نه کاریزمای تروتسکی رو. او فقط مردی اهل گرجستان بود که جز لات بازی و بزن بهادری هیچ قابلیت یونیک دیگهای نداشت. با این حال، در بدو آشنایی با لنین، خودش رو حسابی در دل لنین جا کرد و وقتی لنین مناصبِ اطرافیانش رو مشخص میکرد، سعی کرد دست استالین رو حتما
(٧/١۵) بند کنه. ولی با وجود توصیفاتی که از استالین کردیم، نمیشد مقام بالا بهش داد و اینطوری، استالین شد دبیرکل حزب که پایینترین مقام موجود بود. احتمالا اصل کینه استالین نسبت به لنین و گروهش هم از اینجا شروع شد. ولی استالین همونقدر که عملگرا و خشن بود، بسیار صبور هم بود.
(٨/١۵) کمکم فهمید که مقام دبیرکل اون اندازه که فکر میکرد پست نیست. مقام دبیرکل یک جور ورودی بود به حزب، مثل درب یک ساختمان! استالین فهمید که اختیار کامل روی این درب رو داره. میتونه تعیین کنه چه کسی وارد بشه و حتی کجا بایسته! (شغل مشخص کنه).
از همینجا مقدمه چینی
(٩/١۵) استالین برای قدرت شروع شد. او شروع کرد به پیدا کردن حامی و مرید. ۶چشمی حواسش به تمام فعالیتهای اعضای حزب و تمام کلماتی که رد و بدل میکردن بود. شروع کرد به وارد کردن دوستان خودش به سیستم حزب و ناتوانی لنین هم کار رو براش راحتتر کردهبود.
لنین با سکته اولش
(١٠/١۵) قدرت تکلمش دچار مشکل و تقریبا فلج شد. استالین هم از فرصت استفاده کرد تا مشت آهنین خودش رو کمکم دور لنین تنگ کنه: چه کسی، چطوری، چه زمانی و چرا با لنین ملاقات میکرد، یا چه حرفی از لنین باید به گوش بقیه برسه و چی نباید و...
البته لنین هم خیلی حواسش پرت نبود.
(١١/١۵) ولی وقتی فهمید که استالین داره چه میکنه که دیگه دیر شده بود. او سعی میکرد با آخرین توانش اعتراض و پیگیری برکناری استالین رو بکنه ولی توانش کافی نبود. استالین دیگه افسار پاره کرده بود و به هیچکس جواب نمیداد. سکتههای بعدی کاملا لنین رو نابود کرد و دیگه اصلا
(١٢/١۵) نمیتونست حرف بزنه. استالین هم مشتش رو تنگتر و تنگتر کرد. تا اینکه در ١٩٢۴، لنین با آخرین سکتهش درگذشت.
از جمله طرفداران پر قدرت استالین، غولهایی مثل "کامنِف"(چپ)و "بخارین"(راست)بودن. این دو، از تروتسکی متنفر بودن و نمیخواستن بذارن به قدرت برسه. پس در زمان مناسب، قدرتشون
(١٣/١۵) رو به استالین دادن تا جای لنین رو بگیره.
در روز مرگ لنین، استالین یک شوی عالی راه انداخت. اول از همه نذاشت خبر به تروتسکی(تصویر)برسه تا در مراسم حضور نداشته باشه و خودش یکهتاز مجلس بشه، بعد هم زیر تابوت لنین رو گرفتو ادای احترام کرد.
میخ تابوت آرمانهای لنین کوبیده شد.
(١۴/١۵) استالین با قدرت و حمایتی که جمع کرده بود شد همه کاره! ولی چیزی که کسی ندید، خشم و بغض شدید استالین نسبت به تمام اطرافیان لنین بود. او به هیچ کس رحم نکرد، حتی حامیان قدیمیش. همه رو از سر راه برداشت.
کامنوف و بوخارین بعدها اعدام شدن. تروتسکی هم سالها بعد وقتی
(١۵/١۵) فراری بود، کشته شد.
استالین مرد ترسناکی بود. او با خودش عصر وحشتی رو به روسیه آورد که غیرقابل مقایسه با گذشته بود.
انقلاب؟ احتمالا دیگه کسی دلیل انقلابی که اینقدر براش تلاش کرده بودن رو هم به یاد نداشت.
پ.ن)
تروتسکی به ترکیه تبعید شد و بعد به مکزیک رفت. زنده بودنش همچنان مایه وحشت استالین بود چون کاملا پتانسیل کودتا کردن رو حتی در تبعید هم داشت. در ١٩۴٠ تروتسکی در مکزیک ترور شد. استالین دخالتش رو انکار کرد. ولی قاتل تروتسکی بعد از بازگشت به روسیه، مدال "نشان لنین" رو گرفت.
پ.ن٢)
لنین در وصیتنامهش از رهبران حزب خواست تا استالین رو از مقام دبیرکلی حزب برکنار کنن. تروتسکی هم دقیقا دنبال چنین چیزی بود. او تلاشش رو کرد ولی روال جنگ و انقلاب به همه فشار آورده بود. اونا هم برای کم کردن فشار، در ١٩٢۵ تروتسکی رو از مقامش خلع کردن تا مشکلات بیشتر نشه.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
❇️ مجموعه #جنگجهانیدوم (١):
(١/٢٢) جنگجهانیاول اصلا به بزرگی جنگجهانیدوم نبود. ولی همچنان لقب خودش تحت عنوان #جنگ_بزرگ رو نگهداشته، شاید چون اولین تجربه بشریت از چنین جنگی بود و دیگه کسی انتظار بروز یک جنگ جهانی دیگه اونم فقط در فاصله ٢١ سال از قبلی رو نداشت.
(٢/٢٢) اما چه اتفاقی افتاد؟ چرا بشر دوباره به این زودی گرفتار اون گرداب شد؟ بیاین مستقیم بریم سر اصل مطلب بپردازیم به جریانات #جنگجهانیدوم.
اول یک مقدمه:
در سال ١٩٠٢م بسر میبریم. مردی ایتالیایی به نام "بنیتو موسولینی" از ایتالیا به سوئیس میره تا از خدمت سربازی
(٣/٢٢) اجتناب کنه. در این دوران به شدت رو به تفکرات سوسیالیستی (جامعهگرایانه) میاره. او همزمان با کار کردن برای گروههای تجاری کوچیک، برای روزنامههای سوسیالیستی تولید محتوا میکرد و طرفدار سرسخت ایده از بین رفتن تمام پادشاهیهای اروپا بود.
فعالیتهای موسولینی، وی
میدونید قبل از کورونا آرزوهامون چی بود؟ اینجوری برنامه ریزی کرده بودیم که تا دو سه سال دیگه(از الان) شرکت خودمون رو داشته باشیم. یک شرکت کوچک جمع و جور با سرجمع ۶ تا کارمند در شروع کار. واقعا نشسته بودیم به جزئیاتش فکر کرده بودیم. من با تمام وجود چند نفری بودن که میخواستم براشون
کاری بکنم. اینکه بیارمشون کنار خودمون تا حداقل یه مدتی باهم کار کنیم که در کمترین حالت یه سابقه کاری برامون درست بشه و آینده دار بشیم همه. این آرزو یه چیزی بود که واقعا شدنی بود. کاراش رو شروع کرده بودیم و اون موقع میگفتیم خب بابا ٣، ۴سال وقت داریم هنوز و میتونیم
آروم آروم بریم جلو.
الان هم شدنیه ولی بعد از این یکسال از نظر جنبه روانی قضیه، این آرزو خیلی دور بنظر میاد. خیلی خیلی دور. وقتی به جزئیاتش فکر میکنم، اینقدر عصبانی میشم که نهایت نداره. فکر میکنم که کل کائنات داره انگشت وسطش رو نشونمون میده و ماهم باید یه کاری بکنیم و
❇️مجموعه #انقلاب: #انقلابهای_فرانسه(٢):
(١/٢٣) اروپا در نیمه دوم عصر تاریکی (قرون وسطا بین ١٠٠٠تا١۵٠٠میلادی) سراسر وحشت و جنایت و ظلم بود. در این دوران فرانسه به نواحی به نام دوکنشین تقسیم شده بود. دوکها (حاکمان نواحی) هرکدوم ارتشی محلی از شوالیهها و سلحشوران داشتن
(٢/٢٣) و به وسیله اون ارتش، ناحیه رو کنترل میکردن. دوکها برای نفع شخصی، به ندرت از قدرت مرکزی (پادشاه) اطاعت میکردن. همین موضوع هم بسیاری از شورشهای اشرافی رو کلید زد. البته هر شورش اشرافی برابر با تاراج دهقانان (مردم عادی) بود و به تبع یک شورش دهقانی رو به دنبال داشت.
(٣/٢٣) در مواقعی هم که کلیسا و ارکان قدرت برای تاراج عموم همکاری میکردن، شورشهای مذهبی علیه کلیسای کاتولیک شکل میگرفت.
در ١٠٣٣م، طوفان و بلایای طبیعی محصولات زراعی رو نابود میکنه و مردم دستهدسته میمیرن. همینجاست که فرانسویها وحشت میکنن و فکر میکنن قیامت نزدیکه.
❇️ مجموعه #انقلاب: #انقلابهای_فرانسه (١):
(١/٢٢) بعضی ملتها در طول تاریخ، از بقیه انقلابگرهای بهتری بودن. از جمله این ملتها، فرانسهست.
فرانسه یکی از مشهورترین انقلابهای جهان رو در ١٧٨٩م خلق کرد. البته این انقلاب، جمعبندی دهها انقلاب و شورش دیگه در تاریخ فرانسه بود.
(٢/٢٢) فرانسویها در طی دهها شورش دهقانی، مذهبی و اشرافی که تا ١٧٨٩ انجام دادن، سر راهشون تا تونستن کشتن و نابود کردن. اینقدر علیه هرچیزی شورش کردن تا بالاخره تمام تجربیاتشون به بار نشست.
در این مجموعه، تاریخ انقلابهای فرانسه رو بررسی میکنیم تا به انقلاب بزرگ برسیم.
(٣/٢٢) از قبل از آغاز عصر تاریکی (#سدههای_میانی) شروع به بررسی میکنیم. در عصر تاریکی ناحیه فرانسه محل سکونت قومی به نام "فرانک" بود. این قوم افرادی جنگجو بودن که از شمال اروپا به سمت جنوب حرکت کردن و با خیلی از اقوام دیگه، از جمله رومیها، جنگیدن و پیروز شدن.
در قرن سوم میلادی