۱
«شبحی در اروپا میچرخد؛ شبح کمونیسم. همه نیروهای اروپای کهنه، در تهاجمی مقدس برای تار و مار کردن این شبح، متحد شدهاند»
در اواخر فوریه ۱۸۴۸ یکی از مهمترین آثار سیاسی تاریخ منتشر شد: مانیفست حزب کمونیست
۱۷۳ سال بعد، آیا مفاهیم مطرح شده در مانیفست همچنان موضوعیت دارند؟ #رشتو
۲
مانیفست در یک بزنگاه ویژه تاریخی و اندکی پس از شعلهور شدن آتش انقلاب در فرانسه نوشته شد. در زمانهای که در امریکا همچنان بردهداری برقرار بود #مارکس که بار اصلی نوشتن مانیفست را بر عهده داشت در آن هنگام جوانی۲۹ ساله بود و در تلاش برای بیان مواضع کلی یک سازمان سیاسی
۳
مانیفست از ۴ بخش تشکیل شده (متن کوتاهی است که ترجمه فارسی آن هم به راحتی در اینترنت قابل کشف است):
مهمترین موضوع بخش نخست «پیکار طبقاتی» است:
«تاریخ تمام جوامعی که تا کنون وجود داشتهاند تاریخ پیکار طبقاتی است»
پیکاری که سرنوشت محتوم آن از دید نویسنده «حاکمیت پرولتریا»ست
۴
شایان ذکر است منظور از «پرولتاریا» فقط طبقه کارگر نمیباشد و دامنه وسیعتری از همه «مزدبگیران» را شامل میشود.
طبقهای که مالک هیچ چیز نیست و خودش تنها کالای قابل فروشی است که در اختیار دارد؛ به قول مارکس «چیزی جز نیروی کارش ندارد که بفروشد»
۵
نکته حاشبهای
عبارت جنجالی و بحثانگیز «دیکتاتوری پرولتاریا» در مانیفست و در واقع در آثار مارکس تا قبل از سال ۱۸۵۰ دیده نمیشود.
عبارتی که به شدت مشکلساز است:
اگر پرولتاریا اکثریت جامعه است و قدرت سیاسی را در اختیار گرفته چه نیازی به دیکتاتوری دارد؟
۶
بدون شک میتوان گفت بحث پیکار طبقاتی از آن دسته مباحث مطرح شده در این بیانیه است که تا امروز موضوعیت خود را حفظ کرده است؛
مانیفست برای تبیین این پیکار دست به بحثی تاریخی در باب چگونگی ظهور سرمایهداری و پیدایش بورژوازی میزند
۷
جالب اینجا که #مارکس درباب ظهور صنعت مدرن و مناسبات جدید تولید و مبارزه با خرافه لحنی ستایشآمیز از بورژوازی دارد؛
جوزف شومپتر جایی نوشته بود مانیفست چنان از بورژوازی در دوره ظهورش ستایش کرده که «حتی ادم اسمیت و جان استوارت میل هم چنین ستایشی از بورژوازی نکرده بودند»
۸
یکی از پیشبینیهای مارکس هم حرکت محتوم سرمایهداری به سمت جهانی سازی است:
««نیاز به فروش دائمی فزاینده محصولاتش، بورژوازی را در سراسر کره خاکی میتازاند. او باید همهجا میخاشرا بکوبد، همه جا بساطی علم کند، همه جا رابطه بسازد»
۹
تحقق دیرهنگام این پیشبینی حاصل فروپاشی اتحاد شوروی و ورود ۲ میلیارد کارگر چینی و هندی به بازار کار بود؛ جهانی شدن کامل سرمایه نیازمند فروپاشی نظامهایی بود که خود را متعهد به مانیفست معرفی میکردند! به قول واروفاکیس آیا تاریخ هرگز وارون-رویداد (Irony) جالبتری ایجاد کرده؟!
۱۰
اما بورژوازی جز مناسبات پولی هیچ مناسبت دیگری را به رسمیت نمیشناسد:
«در یک کلام، بورژوازی استثمار برهنه، بیشرمانه، مستقیم و وحشیانه را جایگزین استثماری کرد که در پس حجاب اوهام دینی و سیاسی عمل میکرد»
مانیفست صدای طبقهای است که با بورژوازی وارد جنگ شده
۱۱
مانیفست «وضعیت کنونی» سرمایهداری را بحرانی میداند؛ جامعه دچار مازاد تمدن، مازاد وسایل معاش، مازاد صنعت و مازاد تجارت شده است.
بنابراین مانیفست به نوعی «مرگ نزدیک» سرمایهداری را پیشبینی میکند و در اینجا به خطا میرود.
خطایی که شاید حاصل ۲ برداشت اشتباه مارکس باشد:
۱۲
۱- تفسیر مانیفست از اوضاع به نوعی تحلیل «سرمایهداری رقابتی» است که به تدریج با «سرمایهداری انحصاری» جایگزین میشود؛
نکتهای که در سالیان آتی از چشمان تیزبین مارکس و انگلس دور نمیماند و در کتاب سرمایه و دستنوشتههای انگلس در سالهای بعد مورد توجه قرار میگیرد
۱۳
۲- مانیفست بر این باور خوشبینانه امید بسته بود که طبقه کارگر متشکل و متحد است و به «هدف تاریخی» خود آگاهی دارد؛ در حالیکه زمان نگارش مانیفست این طبقه در آغاز تشکل خود بود و نه به همبستگی رسیده بود و نه آگاهی مدنظر مانیفست را دارا بود
۱۴
نقدهای دیگری هم بر مانیفست هست که در این مقال نگنجد؛ هیچ اثری مقدس و بدون ایراد نیست ولی مانیفست علیرغم کاستیها، متنی آموزنده، زنده و همچنان دارای موضوعیت است؛
۱۵
جهان امروز هم بیشباهت به زمانه مارکس نیست؛ اختراعات و نوآوریهای سریع تکنولوژیک که از یک سو رشتههای سنتی را فرو میریزد و از سوی دیگر شکافی عظیم میان مالکان سرمایه با اکثریت جامعه تولید میکند؛ جهانی که یکدرصد جمعیت مالک بیش از نیمی از ثروت موجود است و ۵۰٪ جمعیت مالک ۱٪
۱۶
و هنگامی که برای تطهیر سرمایهداری از خروج میلیونها نفر از فقر مطلق به فقر نسبی برای شما میگویند اشارهای به افزایش شدید نابرابریها، طمع بیپایان سرمایهداران، تخریب فاجعهبار محیط زیست و سرقت دموکراسیها به دست بانکداران و ابرثروتمندان نخواهند کرد
۱۷
با جملاتی از ژاک دریدا بحث رو تمام میکنم:
کمتر متنی چنین نور آشکار کنندهای بر حقوق، حقوق بینالملل و ناسیونالیسم افکنده است. اشتباه است اگر مارکس را نخوانیم و باز نخوانیم و دربارهاش بحث نکنیم؛
بدون این بازخوانی آیندهای در کار نیست:
او بیش از یک روح دارد ...
منابع:
۱- مانیفست حزب کمونیست (ترجمه شهاب برهان)
۲- دگرگونی جهان، درآمدی بر مانیفست حزب کمونیست (بابک احمدی)
۳- مانیفستی برای همین حالا (یانیس واروفاکیس)
۴- مارکس و سیاست مدرن (بابک احمدی)
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
اگر گذرتون به نیویورک و خیابان ۴۳ غربی افتاده باشد شاید بیلبورد معروفی که «بدهی ملی امریکا» را به نمایش میگذارد دیده باشید؛
آیا آنگونه که مخالفان و حتی سیاستمداران امریکایی مدعی هستند این بدهی ۲۷ تریلیون دلاری اقتصاد امریکا را تهدید میکند؟
تصور اقتصادی عموم بر این باور غلط ساخته شده که حکومت برای تامین بودجه برنامههای خود نیازمند درآمد مالیاتی است؛
هنگامی که هزینهها از درآمدها پیشی میگیرد، حکومت مجبور به استقراض میشود و یک بدهی فزاینده مانند بدهی امریکا نهایتا به فروپاشی اقتصاد منجر خواهد شد
این یک باور غلط است
بسیاری از سیاستمداران هم بر این باور غلط تاکید میکنند؛ مثلا جمله معروف ولی احمقانه اوباما بعد از بحران مالی که «خانوادهها در سراسر کشور دارند کمربندهاشون رو سفتتر میبندند (صرفهجویی میکنند)؛ دولت فدرال هم باید کار مشابهی بکند»
دوستان زیادی لطف کردند و در مخالفت با این توییت و حمایت از اقدامات شرکتهایی مثل فیسبوک استدلالهایی کردند که فکر میکنم بد نباشه به طور خلاصه نشون بدم چرا هیچ کدوم اون استدلالها پایه درستی نداره👇
اول از همه دعوا سر چیست؟
شرکتهایی چون فیسبوک و توییتر پلتفرمهای اجتماعی هستند که طبق قانون معروف به Section230 دارای ۲ مزیت بیسابقه برای سایر شرکتها شدند؛ اول اینکه در باب مطالبی که کاربران منتشر میکنند مسئولیت حقوقی ندارند و دوم اینکه حق تعدیل (moderate) مطالب رو دارند
ما میگیم اولی خوبه و دومی نیاز به بازبینی داره و در حالت فعلی منجر به نوعی دیکتاتوری Big Tech شده؛ حالا استدلالات مخالفان:
۱- سانسور و حذف اکانتها قانونی بوده؛
پاسخ: نمیگیم غیرقانونی بوده میگیم خود قانون مشکل داره
۲- شرکت خصوصی هستند؛
پ: باشند! شرکت خصوصی بری از اشتباه است؟