(۵/١) در روز هشتم سپتامبر صدای خسخس از گلوی مائو شنیده شد. خدمتکار مائو که برای ١٧سال گذشته در خدمت وی بود قلمی را لای انگشتان دست مائو گذاشت و مائو به زحمت زیاد خطوط کجومعوجی را روی کاغذ رسم کرد. مائو سپس ٣ضربه خفیف به حاشیه تخت چوبیاش زد. خدمتکار متوجه شد که منظور
(۵/٢) مائو از اینکار، پرسش درباره "تاکئو میکی"، نخست وزیر ژاپن است. (اسم نخستوزیر ژاپن در زبان چینی معنای "٣ تخت چوب" را دارد.) مائو هرگز میکی را ملاقات نکرده و تا آن زمان هم هیچ علاقه خاصی به او نشان نداده بود. میکی، در زمانیکه که مائو جویای احوالش شده بود، مشغول مبارزه
(۵/٣) با یک کودتای درون حزبی بود و سعی داشت مقام نخستوزیری خود را حفظ کند.
"مِنگ" (یکی از دو دوستدختر و پرستار مائو) بولتن خبری را جلوی چشمان مائو گرفت تا وی آخرین اخبار درباره نخستوزیر ژاپن را بخواند. این گزارش خبری درباره یک رهبرِ دیگرِ در آستانه سقوط، آخرین چیزی بود
(۴/۵) که مائو خواند.
منگ اندکی بعد شنید که مائو گفت: "خیلی مریضم. پزشکان را خبر کنید." اینها آخرین کلماتی بودند که از دهان مائو خارج شدند. "مائو تسهتونگ" در ساعت ١٠ و ١٠ دقیقه بعد از نیمه شب نهم سپتامبر ١٩٧۶ درگذشت. ذهن مائو تا آخرین لحظات حیاتش کار میکرد. اما او
(۵/۵) تا لحظه آخر فقط به یک چیز میاندیشید:
حفظ خودش و حفظ قدرتش.
❇️ مائو:داستانهای ناشناخته/جانگ چنگ، جان هالیدی/بیژن اشتری
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
(١/٢۴) #مغولستان!
کشوری که با وجود ١.۶ میلیون کیلومتر مربع مساحت، فقط ٣.٢ میلیون نفر جمعیت داره. این کشور فقط دو همسایه شمالی (روسیه) و جنوبی (چین) داره که البته طولانیترین مرز دنیا رو هم با چین داره؛ حدود ۴۶٠٠ کیلومتر.
در چنین جایگاهی حتما باید درباره #کورونا اخبار
(٢/٢۴) زیادی ازش به گوش میرسید. ولی دقیقا چه اتفاقی این مدت در مغولستان افتاده؟
مغولستان کشوریه که اقتصادش بر محور کشاوزی، دامپروری و صادرات مواد عالی و کانی میگرده. البته تاثیر کشاورزی و دامپروری همچنان بیشتره.
امکانات پزشکی-بهداشتی مغولستان در کل متوسط روبه پایینه.
(٣/٢۴) هواش سرد و خشکه و همین موضوع خودش باعث مریضیهای فصلی در کشور میشه که بدون کورونا، همونا اگر از کنترل خارج بشن، خودش یک بحرانِ بزرگ میشه؛ بخصوص در فاصله زمانی ماه نوامبر تا فوریه که بیماری ذاتالریه بسیار شیوع پیدا میکنه.
بخاطر همین مسائل، مردم مغولستان با توصیههایی
❇️مجموعه #انقلاب: #انقلاب_آمریکا (۴):
(١/١٨) کلونی پایتخت خودش، فیلادلفیا، رو از دست داده بود.
نیروهای واشنگتن در Valley Forge (نزدیک فیلادلفیا) مستقر شده بودن. باز هم زمستان شده بود که يعنی کمبود مواد خوراکی، سرما و مریضی بیشتر؛ اینبار همراه با اعتراض علنی سربازان.
(٢/١٨) ولی ناگهان شخصی اهل پروسیا با نام:
Friedrich Wilhelm Heinrich Steuben(تصویر)
که توجه بنجامین فرانکلین استخدام شده بود، از ناکجاآباد رفت سراغ واشنگتن و گفت که اومده تا افرادش رو با استانداردهای اروپایی آموزش بده! او به سربازان نحوه صحیح شلیک کردن، آرایش نظامی گرفتن
(٣/١٨) و کجاها و به چه شکلی کمپ بزنن رو آموزش داد و مقرارت سختی علیه تخطی کنندگان از قوانین وضع کرد.
ارتش واشنگتن زمستان ١٧٧٨ رو اینطوری پشت سر گذاشت و حالا قوی و آموزش دیده و آماده پس گرفتن فیلادلفیا بود. ولی اصلا نیازی به عملیات نظامی نشد!
با مداخله فرانسه، بریتانیا
❇️مجموعه #انقلاب: #انقلاب_آمریکا (٣):
(١/١٨) ایالات متحده آمریکا متولد شد و مردم مجسمه جورج سوم رو پایین کشیدن و ازش ۴٢٠٠٠ توپ فلزی ساختن.
اینکار از نظر بریتانیا خیانت تلقی میشد. یعنی جورج سوم اگر دستش باز بود، تمام سربازان آمریکایی و اعضای کنگره رو حلقآویز میکرد.
(٢/١٨) واشنگتن درست حدس زده بود. بریتانیا برگشت و اینبار هدفش نیویورک بود. جورج سوم ١٣٠ کشتی با ٢۵هزار نیرو به نیویورک اعزام کرد.
واشنگتن میدونست جنگیدن با قدرتمندترین ارتش دنیا کار سادهای نخواهد بود. ولی چاره دیگه نداشت. آمریکا انتخاب خودشو کرده بود. استقلال.
(٣/١٨) به واشنگتن واقعا سخت میگذشت. زمستان دوباره رسیده بود. اعتماد بنفس سربازان سقوط کرده بود و حتی خیلیاشون خدمت رو ترک کردن. موضوع فقط سربازان نبودن. بخاطر طولانی شدن جنگ، اعتقادات همه نسبت به استقلال رو به سقوط بود. واشنگتن باید کاری میکرد. هرکاری که حس میهنپرستی
زندگی پیچیدهست. برای همین یک وقتایی واقعا فکرمیکنیم که علیه ماست و قصد کرده کاری کنه تا تمام چهارچوبهامون رو زیر پا بذاریم تا بهمون بفهمونه رئیس کیه. بعد از یک فهرست بلند بالا از اشتباهات (که البته تا نمیریم تموم نمیشه :)) الان میفهمم که "نه زندگی دشمنمه و نه محک
خوردنِ خودم و چهارچوبهام و توانم چیز بدیه." این چیزا با خودش "تغییر" میاره. تغییر رو نمیشه گفت که خوبه یا بده، ولی ١٠٠درصد لازمه. طول عمری که هیچ تغییری با خودش نیاره اسمش هرچی باشه، "زندگی" نیست. برای راحتی ذهنی (در ابعاد شخصی) نه نیاز داریم عابد باشیم، نه عارف و نه زاهد.
نیاز داریم بدونیم زندگی کردن یعنی چی. زندگی تغییره و به جلو رفتن. اینکه تمام عمرت فکر کنی فقط خودت میفهمی افتخار نداره. اینکه کل عمرت هیچکدوم از باورهات رو نسبت به خودت و اطرافیانت به چالش نکشی، افتخار نداره. اینکه همیشه هراتفاقی میفته یا هرناتوانیای که از کاهلی خودت میاد
بذارید یک مغلطه بزرگ رو همین الان حل کنیم تا دیگه به دام نیفتیم.
به توییتی که عکسش رو گذاشتم نگاه کنید. به متدی که در این توییت بکار رفته میگن Whataboutism. بخوام یه معادل فارسی براش بذارم میشه "پس اینو چی میگی". حالا دقیقا چطوریه این متد:
(٢/٧) این دیدگاه قصدش اینه که یک ژست "منصف" برای شما بگیره تا خامتون کنه. همه ما میدونیم که بدی/غم و... هرجا باشیم وجود داره، ولی هر عقل سلیمی میدونه که این چیزا جزوی از جهانن، از بین نمیرن و میزانشونه که مهمه. حالا ایده "اینو چی میگی" فقط روی بخش اول تمرکز و بزرگش میکنه.
(٣/٧) «تو ایران انتخاب بین بد و بدتره؟ کجا نیست!؟/تو ایران یه عده از آدما زیر خط فقرن؟ کدوم کشور وجود داره که توش هیچ آدمی زیر خط فقط نباشن؟!/پلیس درایران خشونت بخرج میده؟! بابا تو آمریکاش هم پلیس آدم میکشه! اونوقت تو ایران یذره خشونت بخرج نده؟!»
و از این قبیل مقایسهها.
❇️مجموعه #انقلاب: #انقلاب_آمریکا (٢):
(١/٢۵) کلونیهای آمریکا از مدارا و مذاکره با بریتانیا به فاز برخورد نظامی رسیدن و به دستور جورج واشنگتن اولین ارتش نظامی قاره در حالت آماده باش کامل قرار گرفت.
اینکه کلونیهای خودت علیهت شورش کنن یک چیزه ولی اینکه آرایش رسمی نظامی
(٢/٢۵) علیهت بگیرن چیز دیگست.
ژنرال بریتیش Thomas Gage(چپ) دستور داد ٧٠٠نیرو از بوستون خارج بشن به ناحیه روستایی کونکورد در ماساچوست برن تا انبار تسلیحاتی ارتش قاره رو بگیرن. بریتیشها کار رو در نیمه شب شروع کردن، ولی قبلش وطنپرستانی مثل "پائول رِویِر"(راست) به ارتش قاره نقشه
(٣/٢۵) بریتیشها رو لو دادن و اینطوری ارتش قاره وقت داشت تا خودش رو آماده کنه.
دو طرف هنگام طلوع آفتاب در ناحیه لِگزینگتون به هم رسیدن و اول شروع به رجزخوانی کردن. ولی توی همین گیرودار یک ناشناس اولین شلیک رو کرد. آغاز جنگ استقلال آمریکا.
ارتش قاره در اقلیت بود و مجبور شد