❇️مجموعه #انقلاب: #انقلاب_آمریکا (٢):
(١/٢۵) کلونیهای آمریکا از مدارا و مذاکره با بریتانیا به فاز برخورد نظامی رسیدن و به دستور جورج واشنگتن اولین ارتش نظامی قاره در حالت آماده باش کامل قرار گرفت.
اینکه کلونیهای خودت علیهت شورش کنن یک چیزه ولی اینکه آرایش رسمی نظامی
(٢/٢۵) علیهت بگیرن چیز دیگست.
ژنرال بریتیش Thomas Gage(چپ) دستور داد ٧٠٠نیرو از بوستون خارج بشن به ناحیه روستایی کونکورد در ماساچوست برن تا انبار تسلیحاتی ارتش قاره رو بگیرن. بریتیشها کار رو در نیمه شب شروع کردن، ولی قبلش وطنپرستانی مثل "پائول رِویِر"(راست) به ارتش قاره نقشه
(٣/٢۵) بریتیشها رو لو دادن و اینطوری ارتش قاره وقت داشت تا خودش رو آماده کنه.
دو طرف هنگام طلوع آفتاب در ناحیه لِگزینگتون به هم رسیدن و اول شروع به رجزخوانی کردن. ولی توی همین گیرودار یک ناشناس اولین شلیک رو کرد. آغاز جنگ استقلال آمریکا.
ارتش قاره در اقلیت بود و مجبور شد
(۴/٢۵) به کونکورد عقبنشینی کنه. بریتیشها هم به ٣گروه تقسیم شدن و رفتن به جستوجوی تدارکات. در همین زمان به مرور به تعداد افراد ارتش قاره اضافه شد و حالا بریتیشها در اقلیت بودن. جنگ بزرگتری در کونکورد درگرفت و اینبار بریتیشها، قدرتمندترین ارتش دنیا، به دست مردم محلی
(۵/٢۵) که آموزش درست نظامی هم ندیده بودن به بوستون عقبنشینی کردن و در تمام طول راه هم توسط نیروهای جدید قاره به گلوله بسته شدن. وقتی به شبهه جزیره بوستون برگشتن از تمام جهات با ارتش قاره محاصره شدن. بوستون در محاصره بود و همزمان درگیریهای پراکندهای اطراف بوستون شکل
(۶/٢۵) گرفت. یک شکست برای بریتانیا.
البته این تنها شکستشون نبود. یکی دیگه رو هم در نیویورک تجربه کردن. کلنل بندیکت آرنولد آمریکایی طرحی برای تصاحب منبع تدارکات بریتانیا در Fort Ticonderoga ریخت. او خودش به تنهایی (!) به سمت مقصد راه افتاد، به این امید که در راه مردمی
(٧/٢۵) رو به عنوان سرباز با خودش همراه کنه. سر راه با "پسران کوهستان سبز" روبهرو شد که از قضا رهبرشون "ایتان آلن" قصدی مشابه کلنل داشت. اونا تصمیم گرفتن باهم همراه بشن. ولی جدلی بینشون در گرفت که کی رئیسه. در نهایت گروه پسران کوهستان تهدید کردن که اگر آلن رهبر نباشه
(٨/٢۵) اونا کلنل رو ول میکنن و میرن. کلنل مجبور شد کوتاه بیاد. گروه در نیمهشب به مقر تدارکات بریتانیا رسیدن. بریتیشها که خواب بودن، حسابی غافلگیر شدن و در نتیجه بدون هیچ جنگ و درگیری خودشون و تدارکات رو تسلیم کردن.
آلن در مقابل اعضای کنگره نذاشت کلنل هیچ سهمی از پیروزی
(٩/٢۵) ببره و همه چیز رو به نام خودش زد.
در بریتانیا کسی دقیقا نمیدونست چه خبره. کلونیها استارت جنگ رو علنی زده بودن و تا اونجا همه چیز به نفعشون بود. جورج سوم، Thomas Gage رو اخراج و با ژنرال William Howe(تصویر) جایگزین کرد و دستور اکید برای سرکوب شورش داد.
همزمان در کنگره
(١٠/٢۵) آمریکا، همه میدونستن بریتانیا دوباره برمیگرده پس تصمیم گرفتن فعالیتهای نظامیشون رو منظم کنن و رهبری نیروهای نظامی رو به دست جورج واشنگتن دادن. واشنگتن به سمت بوستون راه افتاد و درست زمانی رسید که بالاخره بریتیشها میخواستن اقدام به شکستن محاصره بکنن.
نقشه اول
(١١/٢۵) بریتانیا این بود که بلندی Bunker Hill رو بگیره و ازاونجا حمله کنه، که نقششون توسط جاسوسان لو رفت. ارتش قاره قبل از بریتیشها Bunker Hill رو گرفت و نیروی دفاعیای رو هم در Breed's Hill مستقر کرد.
روز جنگ (١٧جولای ١٧٧۵) سر رسید. بریتانیا به سمت Breed's Hill هجوم
(١٢/٢۵) آورد تا به Bunker برسه. ولی نیروهای ارتش قاره اونا رو گلوله بارون کردن. بریتانیا ٢بار تلاش کرد از بلندی بره بالا ولی هر٢بار شکست خورد. جنگ ٣ساعت طول کشید تا اینکه تدارکات ارتش قاره تمام شد و عقبنشینی کرد. دیگه بریتانیا تونست Bunker رو بگیره. اگرچه از دور انگار
(١٣/٢۵) بریتانیا برده بود، ولی تلفات بریتانیا ١٠٠٠ و تلفات ارتش قاره ۴٠٠تا بود. آمریکا نشون داد که این فقط شورش نیست، جنگه؛ اونها هم به شدت آمادهن. فقط یک مشکل وجود داشت. سربازان آمریکایی دقیقا نمیدونستن چرا میجنگن!
کنگره دو دسته شده بود. اقلیت استقلال طلب که تندرو
(٢۵/١۴) محسوب میشدن و مصالحه طلبها که میگفتن بریتانیا دیگه درس گرفته و بیاین قضیه رو تمام کنیم چون به هرحال بریتانیا صاحب ماست(آشناست!). این گروه در اکثریت بودن. پس کنگره یه نامه به جورج سوم نوشت که "حاجی بسه. مالیات رو بردار و بیا رفیق بشیم." جواب جورج سوم؟ "من ماتحت
(٢۵/١۵) شما عزیزان راه از هم گسسته میکنم."
بدینترتیب در باقی سال درگیریهای پراکنده ادامه پیدا کرد. مثلا بریتانیا شهر Falmouth رو برای انتقامِ شکستش به آتش کشید. این اقدامات بریتانیا بهانه بزرگی به دست استقلال طلبان شد تا پروپاگاندای خودشون رو به شکل گسترده رواج بدن.
(٢۵/١۶) در همین دوره فرانسه و اسپانیا هم به انتقام شکست در جنگ ٧ساله، شروع به تامین تدارکات ارتش قاره کردن تا بریتانیا رو حتما شکست بدن.
درگیری داخلی بین آمریکاییهای استقلال طلب و طرفداران بریتانیا هم در کلونیهای جنوبی ادامه داشت.
کلنل آرنولد رو یادتونه؟ او هنوز دنبال
(١٧/٢۵) کسب افتخار بود. او نقشه دیگهای برای گرفتن زمینهای بریتانیا در ناحیه کانادای امروزی، نواحی کِبِک و مونترال، ریخت، اون هم در یک حمله که یک ارتش مونترال رو میگیره و یک ارتش دیگه به اولی میپیونده و باهم میرن سراغ کبک. نقشه تا حدودی موفق بود. ارتشها مونترال و
(١٨/٢۵) بخشی از تجهیزات بریتانیا رو هم گرفتن ولی در مسیر کبک، سرما و بیماری آبله ضعیفشون کرد و مجبور به عقبنشینی از کبک به سمت Fort Ticonderoga شدن. این شهر رو با تسلیحاتش یادتونه؟ ژنرال Henry Knox(تصویر) آمریکایی برای تسلیحاتش داشت. او با تعداد زیادی گاری و بوفالو، ١٢٠هزارپوند
(١٩/٢۵) تجهیزات رو در برف سرما به مدت ٢ماه زمینی به بوستون منتقل کرد. حالا ارتش واشنگتن تجهیز شده بود. سربازانش هم خوشحال شدن چون توی سرما بلاتکلیف نشسته بودن و نمیدونستن چه زمانی بالاخره محاصره رو تمام و حمله میکنن.
واشنگتن اول میخواست یک حمله اساسی به بوستون ترتیب بده.
(٢٠/٢۵) ولی زیر دستانش اینکار رو واجب نمیدیدن چون معتقد بودن که بریتیشها الان بشدت ترسیدن و میشه بدون تلفات با استفاده از ترسشون مغلوبشون کرد. واشنگتن هم به حرفشون گوش کرد. نقشه عوض شد. اونا نیمه شب توپهاشون رو در Dorchester Heights برپا کردن که مقر بریتیشها بهش
(٢١/٢۵) دید داشت. بریتیشها تا توپها و موقعیت بدون پناه خودشون رو نسبت به توپها دیدن، فهمیدن اوضاع خرابه رو باید از بوستون فرار کنن. خلاصه ١٢٠ کشتی، ٩٠٠٠ سرباز کت قرمز (سربازان بریتیش) و ٢٠٠٠نیروی آزاد وفادار رو بار زدن و به سوی سرنوشتی نامعلوم رفتن. اولین پیروزی رسمی
(٢٢/٢۵) واشنگتن در جنگ.
واشنگتن بی فوت وقت نیروهاش رو در نیویورک مستقر کرد چون حدس میزد وقتی بریتانیا برگرده هدفش نیویورک خواهد بود.
همزمان شخصی به نام Thomas Paine یک مقاله (Common Sense) دردفاع از استقلال منتشر کرد. این مقاله مثل باکتری در سرتاسر کلونی تکثیر شد و بحثش
(٢٣/٢۵) به همه جا کشید. دیگه کنگره داشت رسما این موضوع رو بررسی میکرد. توماس جفرسون انتخاب شد تا یک بیانیه رسمی درباره استقلال آمریکا بنویسه. نوشته اولیه جفرسون شامل این مطلب بود "تمام انسانها برابر خلق شدهاند و حقوق [پایه] برابر دارند مانند زندگی، آزادی و خوشبختی."
(٢۵/٢۴) [البته جفرسون اون موقع خودش صاحب ١٠٠ برده بود که ما برای حفظ توازن دراماتیک صحنه از پرداختن بهش صرف نظر میکنیم :))]
در ٢جولای، کنگره به استقلال رای آری داد و جان آدامز اعلام کرد که این روز مهمی درتاریخ آمریکا خواهد بود. (البته طرح استقلال ٢روز بعد به اجرا گذاشته
(٢۵/٢۵) شد برای همین الان ۴جولای روز مهمیه.)
خبر به مردم ابلاغ شد و اونها هم مجسمه جورج سوم رو پایین کشیدن.
ایالات متحده آمریکا متولد شد.
✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️
پایان بخش دوم
⬅️منابع:
❇️تاریخ انقلاب آمریکا:
Gordon S. Wood
❇️Founding Brothers:
جوزف الیس
پ.ن)
تعدادی از زنان لباس مردونه میپوشیدن و مخفیانه میرفتن جنگ. یکی از نمونههاش "دبورا سیمپسون" بود. او ٢بار تو جنگ تیر خورد و با بدبختی هویت خودشو مخفی کرد. حتی یک زن عاشقش شد به حساب اینکه طرفش مرده:)) بعد از جنگ دبورا دوره افتاد تو آمریکا و با گفتن خاطراتش حسابی کاسبی کرد.
پ.ن٢)
واشنگتن البته آدم سالمی نبود. کلی عوضی بازی و تقلب کرد.
توی ارتش بریتانیا، مزدورانی بودن اهل آلمان. واشنگتن بهشون وعده زمین مجانی داد تا تغییر جبهه بدن. اون زمینا رو از سر قبرش نمیآورد. اونا مال بومیان بودن! بعد از جنگ، مزدوران و بومیان برای زمینا همدیگه رو قتلعام کردن.
پ.ن٣) William Howe در یک لشکرکشی رفت سراغ خانه زنی به نام لیدیا داراف و خواست ازش به عنوان مقر استفاده کنه. لیدیا میدونست مخالفت یعنی مردن. پس اجازه داد. ولی گفت جای دیگه ندارم، اجازه بدین طبقه بالا بمونم. اونام اجازه دادن. نتیجه؟ لیدیا تمام نقشههاشون رو به ارتش قاره لو داد :)).
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
❇️مجموعه #انقلاب: #انقلاب_آمریکا (١):
(١/٢٢) برخلاف کشورهایی که انقلابهای مشهوری از خودشون در تاریخ ثبت کردن، آمریکا یک کشور انقلابی قهار نبوده در تاریخ. ولی اون هم یک انقلاب مشهور در تاریخ داره. انقلابش برای استقلال از حکومت بریتانیا.
بدون فوت وقت بریم سر اصل مطلب.
(٢/٢٢) مشهوره که کريستف کلمب(چپ) کاشف آمریکاست. ولی این باور به احتمال خیلی خیلی زیاد اشتباهه. شواهد میگه یک وایکینگ به نام Leif Erickson(راست) قبل از هرکسی در قرن ١١ میلادی پا به خاک آمریکا گذاشته. دومین باور اشتباه که البته در سالهای اخیر داره کمکم از بین میره، این بود که
(٣/٢٢) کلمب یک اکتشافگر گوگولی بود که فقط به قصد اکتشاف خواست به هند سفر کنه ولی یهو سر از آمریکا درآورد! کلمب در واقعیت جانور کثیفی بود که از ابتدا به قصد ثروت اندوزی سفر کرد. بعد از "کشف" آمریکا، به اسپانیا رفت و با وعده طلا خانواده سلطنتی رو با خودش همراه کرد. بعد با
❇️مجموعه #جنگجهانیدوم (۶/پایانی):
(١/٢١) موضع کشورهای محور در آفریقا از بین رفته و در اروپا بسیار ضعیف شده بود.
متفقین هم آماده شدن تا کار رو یکسره کنن. با پیشنهاد بریتانیا، حمله متفقین با همکاری آمریکا، اول از جنوب اروپا شروع شد.
نیروهای متفقین در سیسیل پیاده شدن و
(٢/٢١) به سمت شمال (ایتالیا) حرکت کردن که البته کار زیاد سختی نبود چون مردم سیسیل بخاطر داشتن روابط شخصی در آمریکا، ازشون به گرمی استقبال کردن!
تا متفقین به ایتالیا برسن، موسولینی هم خلع شده بود. هیتلر یک یار اصلی رو از دست داد ولی این رو پیشبینی کرده بود و دستپاچه نشد.
(٣/٢١) او بدون فوت وقت نیروهاش رو به ایتالیا فرستاد و اول در عملیات محور، نیروهای ایتالیایی رو خلع سلاح کرد، بعد هم به جنوب رفت تا با متفقین بجنگه. توان آلمان کافی نبود. متفقین آلمان رو همینطور به سمت شمال هول میدادن، تا اینکه زمستون رسید و بخاطر گِل و لای، روند جنگ
❇️مجموعه #جنگجهانیدوم (۵):
(١/٢٣) سربازان آلمانی گرفتار زمستان وحشتناک روسیه شدن؛ چیزی که هیتلر ازش چشمپوشی کرده بود چون مطمئن بود روسها قبل از زمستان تسلیم خواهند شد ولی روسها با تمام وجود جنگیده بودن.
فرماندهان هیتلر ازش خواستن تا دستور توقف بده. اوضاع واقعا
(٢/٢٣) بد بود. بنزین توی باک ماشینهاشون یخ میزد و جنازه همرزمان و حیوانات رو برای پیدا کردن و حفظ مسیر توی برف، باید کنار جاده قطار میکردن. هیتلر هم بخاطر خوشبینی احمقانهش هیچ تجهیزاتی برای سرما در اختیار ٣میلیون سربازش قرار نداده بود. ولی فرماندهان هرکاری کردن،
(٣/٢٣) هیتلر اجازه توقف نداد.
وضع حتی بدتر شد.
در زمستان، استالین واحدهای نظامی سیبری رو فراخوند که اصلا تخصصشون جنگیدن در سرمای وحشتناک بود. سربازان آلمانی حتی به گرد پاشون هم نمیرسیدن.
حالا دیگه آلمان داشت به سمت عقب رونده میشد. پس برای حفظ مواضعش مجبور شد با حالت
❇️مجموعه #جنگجهانیدوم (٢):
(١/٢٣) با تاسیس حزب ناسیونال سوسیالیست (نازی) در آلمان در ١٩٣٣، بزرگترین قدم برای آغاز جج٢ برداشته شد. همزمان تمام اروپا هم به چشم سوءظن به روابط آلمان و ایتالیا نگاه میکردن که روزبه روز نزدیک و نزدیکتر میشد.
تا سال ١٩٣٧، دیگه در اروپا
(٢/٢٣) دو تیم بالقوه متفقین (بریتانیا، فرانسه، شوروی) و محور (محورِ برلین-رم) شکل گرفته بود و همه درحال گرم کردن برای وقایع آینده بودن. در همون سال ژاپن دوباره به چین حمله کرد تا به جو اضطراری جنگی، وجهه رسمی بدن(تصویر).
هیتلر از قرارداد ورسای متنفر بود پس اقدام برای نابودیش
(٣/٢٣) رو شروع کرد. اولین گردان نیروی هوایی و سربازان پیاده جدید رو برای ارتش معرفی کرد و همچنین به ارتش دستور داد تا به مرز فرانسه نزدیک بشن و اگر نیروهای متفقین رو دیدن، سریع عقب نشینی کنن. در کمال تعجب در هیچکدوم از این مراحل متفقین واکنش خاصی نشون ندادن.
حالا که نیروی
❇️ مجموعه #جنگجهانیدوم (١):
(١/٢٢) جنگجهانیاول اصلا به بزرگی جنگجهانیدوم نبود. ولی همچنان لقب خودش تحت عنوان #جنگ_بزرگ رو نگهداشته، شاید چون اولین تجربه بشریت از چنین جنگی بود و دیگه کسی انتظار بروز یک جنگ جهانی دیگه اونم فقط در فاصله ٢١ سال از قبلی رو نداشت.
(٢/٢٢) اما چه اتفاقی افتاد؟ چرا بشر دوباره به این زودی گرفتار اون گرداب شد؟ بیاین مستقیم بریم سر اصل مطلب بپردازیم به جریانات #جنگجهانیدوم.
اول یک مقدمه:
در سال ١٩٠٢م بسر میبریم. مردی ایتالیایی به نام "بنیتو موسولینی" از ایتالیا به سوئیس میره تا از خدمت سربازی
(٣/٢٢) اجتناب کنه. در این دوران به شدت رو به تفکرات سوسیالیستی (جامعهگرایانه) میاره. او همزمان با کار کردن برای گروههای تجاری کوچیک، برای روزنامههای سوسیالیستی تولید محتوا میکرد و طرفدار سرسخت ایده از بین رفتن تمام پادشاهیهای اروپا بود.
فعالیتهای موسولینی، وی
میدونید قبل از کورونا آرزوهامون چی بود؟ اینجوری برنامه ریزی کرده بودیم که تا دو سه سال دیگه(از الان) شرکت خودمون رو داشته باشیم. یک شرکت کوچک جمع و جور با سرجمع ۶ تا کارمند در شروع کار. واقعا نشسته بودیم به جزئیاتش فکر کرده بودیم. من با تمام وجود چند نفری بودن که میخواستم براشون
کاری بکنم. اینکه بیارمشون کنار خودمون تا حداقل یه مدتی باهم کار کنیم که در کمترین حالت یه سابقه کاری برامون درست بشه و آینده دار بشیم همه. این آرزو یه چیزی بود که واقعا شدنی بود. کاراش رو شروع کرده بودیم و اون موقع میگفتیم خب بابا ٣، ۴سال وقت داریم هنوز و میتونیم
آروم آروم بریم جلو.
الان هم شدنیه ولی بعد از این یکسال از نظر جنبه روانی قضیه، این آرزو خیلی دور بنظر میاد. خیلی خیلی دور. وقتی به جزئیاتش فکر میکنم، اینقدر عصبانی میشم که نهایت نداره. فکر میکنم که کل کائنات داره انگشت وسطش رو نشونمون میده و ماهم باید یه کاری بکنیم و