نخ سیگار و «مشعل آزادی»: تحلیل روانشناختی از واکنشهای جامعه ایرانی به رویدادهای سیاسی #رشتو
در عصری که زندگی میکنیم.../۱
شناختن عوامل و نیروهایی که به صورت نامرئی و غیرمستقیم در شکلدهی و جهتدهی به افکار، خواستهها، سلیقهها و مواضع سیاسیمان نقش بنیادین دارند، از هر زمان دیگری حیاتیتر است. /۲
اهمیت این شناخت برای جامعه ایرانی - که علاوه بر رسانههای ارتباط جمعی، شبکههای اجتماعی و شگردهای تبلیغاتی رایج در جهان امروز - در معرض یک جنگ تمام عیار روانی و بمباران بیامان رسانهای در جهت مقاصد سیاسی گوناگون قرار دارد، چندین برابر است./۳
در این راستا، مطالعه آثار، نظریهها و کارنامه حرفهای ادوارد برنیز (Edward Bernays) که او را بنیانگذار «روابط عمومی» و پدر «پروپاگاندای مدرن» میخوانند و.../۴
به عنوان یکی از صد چهره تاثیرگذار قرن بیستم میشناسند، برای درک مکانیزمهای روانشناختی در دستکاری افکار عمومی، میتواند بسیار موثر باشد. /۵
ادوارد بزنیز، تخت تاثیر نظریههای دایی مشهورش «زیگموند فروید» ( Sigmund Freud) - بنیانگذار رشته روانکاوی - معتقد بود که خواستههای انسان به مراتب بیش از اینکه برخاسته از نیازهای منطقی و عقلانی او باشند، ریشه در نیازهای پنهان روانی و ضمیر ناخودآگاه او دارند./۶
پس هر دستگاه تبلیغاتی، رسانه یا فرد پروپاگاندیستی که بر این مکانیزمهای روانی شناخت کافی دارد، میتواند افکار عمومی، باورهای جمعی، مواضع سیاسی، خواستهها و سلیقههای جامعه را به دلخواه خود شکل و جهت بدهد. /۷
ادوارد برنیز، «نماد»سازی را یکی از مهمترین ابزار این شیوه پروپاگاندا برای عبور از ذهن مخاطب و دست یافتن به ضمیر ناخودآگاه او میداند. /۸
به عنوان مثال اگر از هر فردی بپرسیم که چرا «ماشین» داشتن برایش اهمیت دارد؟ پاسخ خواهد داد که او ماشین را به عنوان یک «وسیله نقلیه» برای تردد از نقطهای به نقطهای دیگر - مثلاً از منزل به محل کار - نیاز دارد. /۹
اما وقتی به صنعت اتوموبیلسازی توجه میکنیم، میبینیم که تبلیغ «برند» و «پرستیژ» ماشین اصلیترین دغدغه آنهاست و عموم مردم نیز به ماشینی بیشتر تمایل دارند که «نماد» بهتری برای جایگاه اجتماعی، قدرت، موفقیت و جذابیت است. /۱۰
یعنی در مقطعی از زمان، شرکتهای اتوموبیلسازی موفق شدند تا یک وسیله نقلیه را در باور عمومی، به یکی از برجستهترین «نماد»های جایگاه و پرستیژ اجتماعی و پاسخ دادن به این نیاز ناخودآگاه مشتریان خود تبدیل کنند./۱۱
در صورتی که هیچ ارتباط منطقی مستقیمی بین کارکرد یک وسیله نقلیه و جایگاه اجتماعی یک فرد وجود ندارد./۱۲
یک مثال دیگر که در کارنامه حرفهای ادوارد برنیز برجسته است؛ گسترش چشمگیر مصرف «سیگار» در میان جامعه زنان آمریکاست./۱۳
در دهه ۱۹۲۰ میلادی، سیگار کشیدن در جامعه آمریکا یک رفتار کاملاً «مردانه» به حساب میآمد. سیگار کشیدن برای زنان - به ویژه در اماکن عمومی - یک رفتار «تابو» و ناهنجار محسوب میشد که مختص زنان «بدکاره» و «خیاباتی» است. /۱۴
شرکتهای دخانیات آمریکا علیرغم تمام تلاشهای تبلیغاتی و حتی همکاریشان با جامعه پزشکی برای معرفی سیگار به عنوان یک کالای «سلامتی» که در کاهش وزن و پایین آوردن استرس تاثیر مثبتی دارد، موفق نمیشدند تا زنان جامعه را با «استدلال منطقی» به مصرف سیگار متقاعد سازند. /۱۵
تا اینکه شرکت «American Tobacco Company» ادوارد برنیز را به عنوان مشاور روابط عمومی به استخدام خود درآورد. /۱۶
ادوارد برنیز که تلاقی زمانی افزایش تولیدات سیگار با شتاب جنبشهای فمینیستی پس از جنگ اول جهانی را دریافته بود، در صدد برآمد تا این دو را به یکدیگر گره بزند و.../۱۷
سیگار را به «نماد» رهایی و استقلال و قدرت زنان و عمل «سیگار کشیدن» را به عنوان روشن کردن «مشعل آزادی» (Torches of Freedom) در افکار عمومی جامعه جا بیاندازد. /۱۸
او با همکاری برخی چهرههای سرشناس جنبش فمینیستی آمریکا و چاپ عکسهای آنها در حال سیگار کشیدن در مجلات متعدد و همچنین با استخدام زنانی که در راهپیماییها - از جمله راهپیمایی بزرگ عید پاک در نیویورک - با سیگاری در یک دست و پلاکاردی در دست دیگر «اقتدار» خود را به نمایش میگذاشتند..
موفق شد تا این محصول مضر شرکتهای دخانیات را به «نماد» کنشگری عدالتخواهانه و «مشعل آزادی» زنان تبدیل کند. /۲۰
«مشعل»ی که تا سالها - بلکه تا امروز - در دست بسیاری از زنان و مردان کنشگر اجتماعی، شاعر، نویسنده و هنرمند به عنوان نماد «روشنفکری» روشن بوده و هست، بدون اینکه لزوماً از ترفندهای تبلیغاتی اولیه این نمادسازی اطلاعی داشته باشند./۲۱
ادوارد برنیز، در مدت عمر طولانی خود، علاوه بر نقشش در مصرفگرایی جامعه آمریکا، مشاور چندین رئیس جمهور و نهادهای امنیتی این کشور نیز بود و مشهور است که در شکلدهی به افکار عمومی در جنگسرد، کودتای گواتمالا و برخی دیگر از رخدادهای مهم سیاسی زمان خود، نقش بسیار موثری داشت./۲۲
حال جا دارد که با توجه به این موضوع، ما نیز به چگونه شکلگیری رفتارها، واکنشها و موضعگیریهای اجتماعی و سیاسی خودمان توجه بیشتری بکنیم./۲۳
مثلاً از خود بپرسیم چرا واکشنهای قشرهای مختلف جامعه نسبت به توافقنامه «برجام» و توافقنامه «۲۵ ساله با چین»، اینچنین دقیق و مستقیم با خطکشیهای مرسوم اجتماعی، جناحی و رسانهای مطابقت دارد؟ /۲۴...(ادامه در پایین)
چرا قشری از جامعه آنقدر مشتاقانه امضای «برجام» را جشن گرفت و از امضای توافقنامه با چین چنان برآشفت؟ و قشری دیگر «برجام» را «ننگین» و «خائنانه» خواند و از توافقنامه با چین به گرمی استقبال نمود؟ /۲۵
این برداشتهای کاملاً متضاد از یک متن واحد - یا بعضاً حتی بدون خواندن آن - از کجا نشأت میگیرد؟ /۲۶
برای پاسخ به این سوال، باید یک لایه عمیقتر در ضمیر ناخودآگاه جامعه برویم و «نماد»هایی که رسانههای مختلف برای مخاطبان خود از این توافقنامه ساختهاند را بررسی کنیم. /۲۷
مثلاً اگر نگاهی به سایتها و رسانههای منتقد «برجام» بیاندازیم؛ خواهیم دید که بسیاری از آنها نقدشان از این توافقنامه را در کنار عکس مرد جوانی که تی.شرتی با پرچم آمریکا به شکل یک «قلب» پوشیده، در وسط خیابان، در یک جمع مختلطی از دختران و پسران، مشغول رقصیدن است. /۲۸
این تصویر دریچهای به ناخودآگاه قشر سنتی جامعه است که برجام را برای آنها - نه به عنوان یک سند حقوقی روابط بینالملل - که به عنوان «نماد» آغاز دوره «بیبند و باری» و زیر پا گذاشتن «عفت عمومی» و «غربپرستی» تبیین کردهاند... /۲۹
ترسی که هیچ ارتباط منطقی با یک توافقنامه بینالمللی هستهای که به منظور لغو تحریمهای اقتصادی مذاکره شده ندارد، اما به یک نیروی محرک پنهانی مهم برای مخالفت با برجام تبدیل شده. /۳۰
همچنین، مخالفت قشر دیگر جامعه با توافقنامه چین را نیز میتوان از همین منظر بررسی کرد؛ .../۳۱
قشری که سالها جهان
«غرب» را برایش به عنوان «نماد» علم و پیشرفت و آزادی و نشاط و «زندگی نرمال» معرفی کردهاند و «شرق» را «نماد» سنتگرایی و سرکوب و انضباط خشک و زندگی در اردوگاههای کره شمالی ترسیم نمودند. /۳۲
قشری که «پرستیژ» و جایگاه جهانی خود را از نظرگاه «غرب» میبیند، به جوایزی که هنرمندان و سلبیتریهای ایرانی از جشنوارههای غربی میگیرند عمیقاً میبالد، به دانشمندان کشورش که در دانشگاهها و مراکز علمی غرب جذب شدهاند به شدت افتخار میکند،../۳۳
و اصولاً مقصودش از واژه «جهان» یا «جهانیان» ساکنین کشورهای غربیاند. /۳۴
این قشر وحشتی عمیق ناخودآگاهی از «شرقی»تر شدن دارد، چرا که آن را بریده شدن از «جهان» و فرو رفتن در انزوا میبیند. وحشتی که هیچ ارتباط منطقی با یک توافقنامه راهبردی میان دو کشور ایران و چین ندارد، اما به یک نیروی محرک پنهانی برای مخالفت با آن تبدیل شده است. /۳۵
در عصری که زندگی میکنیم، شهروند «مستقل» بودن و نظر مستقل داشتن و مواضع آگاهانه سیاسی گرفتن، به صرف خواندن اخبار و مطالعه مقالات و دنبال کردن مناظرات و گوش دادن به تحلیلها و عضویت در شبکههای اجتماعی و شرکت در کمپینها و مشتری رسانههای گوناگون بودن، میسر نمیشود. /۳۶
یک شهروند امروز باید با عوامل نامرئی و شگردهای رسانهای و پروپاگاندای تبلیغاتی که به افکار و باورها و احساسات و خواستهها و سلیقهها و واکنشهای او شکل و جهت میدهند نیز تسلط و آگاه لازم را داشته باشد؛ تا یک نخ سیگار را به عنوان «مشعل آزادی» به دستش ندهند. /پایان
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
«جاده دو طرفه قدرت و مسئولیت» #رشتو
خبرنگاران و تحلیلگران حرفهای شبکههای فارسیزبان خارج از کشور، فعالین سیاسی جناحی داخلی، کارشناسان و استادان علوم سیاسی و سلبریتیهای منتقد،.../۱
...اگر «حق» پرسشگری از دستگاه دیپلماسی کشور را طلب میکنید، خود نیز باید در قبال تحلیلی که به افکار عمومی تحویل میدهید «مسئولیت»پذیر باشید. /۲
نمیتوانید کارمند ایراناینترنشنال، صدای آمریکا، بیبیسی، دویچهوله، رادیو فردا و ایرانوایر باشید و با بودجه دولتهای خارجی، شبانهروز مشغول تحریف خبر، واژهسازی، جنگ روانی و دستکاری افکار عمومی باشید، و بعد در هر کنفرانس خبری یا جلسه مجازی، مجال پرسشگری هم بخواهید. /۳
پیشنهاد میکنم این آزمایش را در اولین فرصت انجام بدهید؛ دفعه بعد که در یک میهمانی، جمعی از دوستان، همکاران، مترو، تاکسی، صف خرید حضور داشتید؛ یک نظر مثبت در مورد یکی از عادیترین و روزمرهترین موضوعات زندگی در ایران بیان کنید. /۱
موضوعی که هیچ ارتباطی با مسائل سیاسی، روابط بینالملل یا معضلات کلان اجتماعی و اقتصادی نداشته باشد و صرفاً خوشحالی و رضایت شما از زندگی، در آن لحظه خاص، را نشان میدهد. /۲
مثلاً در یک روز خوش بهاری بگویید «امروز چقدر هوا پاک و تازه است» یا نکتهای در مورد یکی از جذابیتهای شهرتان بگویید، مثلاً «چقدر کافیشاپها و رستورانهای تهران در این سالها خوب و با سلیقه شدهاند» یا «چقدر تنوع و تعداد کلاسهای ورزشی و هنری زیاد شده».../۳
یک لحظه تصور کنید جان.اف کندی آن جمله معروفش که «نپرس کشورت برای تو چه میکند، بپرس تو برای کشورت چه میکنی» را خطاب به جامعه امروز ایران میگفت. با چه هجمهای از اعتراضات و حملات و برچسبها از سوی قشر خاصی از جامعه مواجه میشد؟ /۱
در سالهای اخیر، به دلایلی که باید بررسی و آسیبشناسی شود، قشری در جامعه ایرانی متولد شده که شاید بتوان آن را قشر «کودک-شهروند» نامید. قشری که شاید از نظر جمعیت چندان بزرگ نباشد، اما پر سر و صدا، پر توقع و مخل آرامش جامعه است. /۲
از ویژگیهای کودک-شهروندان این است که برای خود کوچکترین مسئولیتی در قبال شرایط خودشان و کشورشان و حل مشکلات جامعهشان قائل نیستند... /۳
در چند روز گذشته، آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان، اعلام کرده که ۷۰٪ جمعیت آلمان به ویروس #کرونا مبتلا خواهند شد. بوریس جانسون، نخستوزیر انگلیس، نیز گفته که مردم باید این واقعیت را بپذیرند که عزیزانشان را از دست خواهند داد...(۱)
همچنین مقامات انگلستان گفتهاند که چنانچه در ماههای آینده میلیونها نفر در این کشور مبتلا به ویروس کرونا بشوند تا زمستان آینده مصونیت عمومی نسبت به این ویروس ایجاد خواهد شد. و مقامات کانادا و برخی دیگر از کشورهای غربی نیز در مورد ابعاد شیوع این ویروس اظهارات مشابهی داشتهاند.(۲)
چنین اظهارات نگرانکننده و اعداد و ارقام نجومی در حالی از سوی دولتهای غربی مطرح میشود که سازمان بهداشت جهانی، در بیانیه اعلام «پاندمیک» بودن کرونا، مشخصاً تاکید کرده که اگر «اراده سیاسی» وجود داشته باشد، ویروس کرونا تنها پاندمی «قابل کنترل» در تاریخ است..(۳)
در موزه صلح تهران آقای تقیپور روی صندلی چرخداری که یادگار گلوله تانکیست که در زمان جنگ، در سن ۱۶ سالگی، دوتا پایش را از کمر قطع کرده بود، به گروه بازدیدکنندگان تور میداد و از خاطراتش میگفت:
از روزهای دشوار جنگ، ازحملات شیمیایی، فضای اضطراب در شهرها و روستاهای مرزی، از خون سرفه کردن سربازان، بوی گاز خردل و اعصاب، کمبود امکانات. حکایتهای شگفتآوری که شاید همگی نظیرشان را شنیدهایم.
اما در میان همه خاطرات جذاب و حیرتآورش، یکی از همه برایم تکاندهندهتر بود. نه به خاطر «ایثارگری» و «فداکاری» و «شجاعت» ابرانسانی که معمولاً در حکایتهای جنگ میشنویم. بلکه به خاطر «ظرافت»ش. ظرافتی که شاید بتواند در این روزهای سخت دوباره به دادمان برسد.
۱- دلم میخواست یک بار - فقط یک بار - یک هنرمند ایرانی در یکی از جشنوارههای بینالمللی بلندگو را در دست میگرفت و به سه دهه اعمال تحریمهای اقتصادی «فلجکننده» دولتهایشان علیه مردم کشورش اعتراض میکرد. #لیلاحاتمی ...
۲- یک بار فقط٬ از تحریم قطعات هواپیماهای مسافربری که تا کنون منجر به مرگ صدها هموطنش شدهاند و هر پرواز را برای مسافران ایرانی و خانوادههایشان به یک تجربهء عذابآور و پُراضطراب تبدیل کردهاند٬ شکایت میکرد...
۳- یک بار فقط٬ به چهل سال «ایرانهراسی» سیستماتیک و «امنیتیسازی» بیوقفه علیه ایرانیان در رسانهها و فیلمها و کتابهای غربی و معرفی کردن آنها به عنوان ملتی متحجر و «تروریست» و جنگطلب و خطرناک اعتراض میکرد...