"ویژگی مهندسیِ اصلیِ پول دستوری اینست که انگار پول فردا (یا همان وعده پولی آینده) به همان اندازه پول امروز معتبر است، دلیلش هم اینست که دولت آن تعهد را کرده است. چنین ترتیبات و وضعیتی در بازار آزاد دیری نمی پاید، ولی دولت با قدرت اجبار خود می تواند زمانی دراز آن را حفظ کند. دولت
می تواند همه تعهدات مالی فعلی را با انتقال آن به مالیات دهندگان آتی برآورده سازد یا آن را از طریق مالیات یا تورم از دارندگان فعلیِ پول دستوری تامین کند و البته حتی بر اساس قوانین تعیین پول رسمی می تواند جلوی رواج و استفاده از دیگر گزینه های پولی را هم بگیرد. استفاده دولت از اهرم
قدرتمندش (انحصار قانونی استفاده از زور) برای برآوردن تعهدات فعلی از طریق درآمدهای آتی در واقع به این معناست که انگار با دستور دولت بدهی به پول تبدیل می شود و البته بعد دولت پذیرش آن را الزام می کند و جلوی فروپاشی اش را هم می گیرد".
"بانک انگلستان توانست به بهانه جنگ، تبدیل به طلا را برای خارجی ها به حالت تعویق درآورد و داخلی را هم به کاهش استفاده از طلا وادارد. بانک انگلستان به خوبی از پول دستوری، مقررات و کنترل انحصاری خود بر مهمترین زیرساخت مالی جهان بهره گرفت تا بتواند هزینه های چشمگیر جنگ را تامین کند.
با این حال نه به طور رسمی استاندارد طلا کنار گذاشته شد، نه تبدیل اسکناس به طلا ممنوع شد و نه حتی ارزش پوند کاهش یافت".
"در حالیکه همه کشورهای اروپایی در سال 1914 اجرای استاندارد طلا را در عمل رها کردند، در ایالات متحده تا سال 1917 روال معاوضه با طلا همچنان برقرار بود و باعث شد این کشور مقصدی جذاب برای انبوه طلاهایی به شمار آید که از اروپا فرار کرده بودند".
"بریتانیا برای بازگشت به استاندارد طلا اصرار داشت که ارزش پوند 10 تا 20 درصد بالاتر از نرخ مبادله جاری تعیین شود، نرخ فعلی حاصل جنگ و تورم بعد از آن بود. به این منظور نیاز بود که قیمت ها در بریتانیا باید حدود 10 تا 20 درصد کاهش پیدا می کرد تا برتری رقابتی خود را در برابر کشورهای
رقیب حفظ کند و بتواند کار صادرات را که برایش بسیار حیاتی بود پیش ببرد. اما چنین کاهشی اتفاق نیفتاد، بیش از همه به خاطر اینکه اتحادیه های کارگری اجازه کاهش حقوق و دستمزدها را ندادند. حقوق و دستمزد واقعی افزایش یافت و بریتانیا با مصیبت بیکاری فراگیر روبه رو شد. برای تورم منفی نیاز
به انقباض اعتباری بود که این هم رخ نداد، زیرا بیکاری را گسترده تر می کرد. این بیکاری تا اندازه ای هم ناشی از بیمه بیکاری دولتی بود که پس از جنگ به وجود آمد (و اتحادیه های کارگری می توانستند در اعتراض به کاهش حقوق و دستمزد بیشتر مقاومت کنند). در نتیجه بریتانیا داشت طلاهایش را از
دست می داد. بریتانیای کبیر به جای لغو بیمه های بیکاری، انقباض اعتباری و/یا تعیین نرخ برابری مناسب تر، کاری دیگر کرد. بریتانیا برای جبرانِ زیان از دست دادن طلاها بر عرضه پول خود افزود (آن را متورم کرد) و دست به دامن ایالات متحده شد. اگر دولت ایالات متحده هم پول خود را متورم
می کرد، دیگر نیازی نبود بریتانیا طلای اضافه به آنها بدهد. کوتاه سخن آنکه مردم امریکا باید بار تورم و فروپاشی ها و مصائب پیامد آن را تحمل می کردند تا دولت انگلستان و اتحادیه های کارگری همچنان بتوانند به همان شکل که به آن عادت کرده بودند ادامه دهند".
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
"البته در یک کشور ثروتمند دلایل خوبی هست که دولت حداقل هایی بیرون از بازار برای قربانیان فقیر آسیب دیده از حوادث طبیعی یا دشمنان که امکان تامین خودشان را ندارند فراهم آورد. اما نباید فراموش کرد که این ربطی به بازتوزیع درآمدها بر اساس اصول موهوم عدالت اجتماعی پیدا نمی کند
و البته به معنای لزوم ایجاد شغل برای افراد نیست تا در آمدی که فکر می کنند شایسته آنند را کسب کنند".
فون هایک
1. در سال ۲۰۱۷ کارلا استی تحلیل گر ژئوپلتیک مرکز پژوهش های جهانی شدن و خبرنگار دفتر مرکزی سازمان ملل به کره شمالی رفت. او کره شمالی را "نمونه موفق نظام سوسیالیستی" و "بهشتی برای کودکان" لقب می دهد که آموزش و بهداشت رایگان، به روز و عالی ارائه می کند:انتقال
2. دستاوردهای تمام اعجاب انگیز مردم و حکومت کره شمالی با کلام یا حتی تصویر اگر غیر ممکن نباشد بسیار دشوار است ... مردم کره شمالی در توسعه سوسیالیستی کشورشان قهرمانانه ثابت قدم بوده اند، ... مردم کره شمالی نمونه شکوهمند جامعه ای دموکراتیک و برابر به لحاظ اجتماعی و اقتصادی هستند.
3. کره شمالی همچنان مثالی از پیگیری شجاعانه عدالت اجتماعی و اقتصادی است ...
استی به ویژه تحت تأثیر پیشرفت این کشور در زمینه برابری جنسیتی قرار گرفت، هرچند استدلالش اندکی نامتعارف است: برای من عجیب بود ... که زنی پاشنه بلند سوزنی طلایی رنگ می پوشید... بعد با شگفتی متوجه شدم که
از اسماعیل بخشی و سلبریتیهای #نیشکرهفتتپه "قهرمانِ خیرخواه" نسازیم!
۱. شرکت کشتوصنعت نیشکر هفتتپه از ابتدای تأسیس دولتی و قبل از خصوصیسازی سالها زیانده بوده است. در دهساله منتهی به عرضه و واگذاری، ارزش بازدهی این شرکت و ارزش
ویژه دفتری آن منفی بوده؛ قبل از خصوصیسازی بدهیهای این بنگاه به حدود ۵۰۰ میلیارد تومان رسیده و همچنین شرکت با زیان انباشتهٔ حدود ۳۵۰ میلیارد تومان مواجه بوده است.
۲. با چنین وصفی، هیأت واگذاری (شامل وزارای اقتصاد و دادگستری و روسای اتاقهای بازرگانی و تعاون و همچنین دو نماینده
مجلس و وزیر مربوطه در کنار رییس سازمان برنامهبودجه) تصمیم گرفتهاند این شرکت به بخش خصوصی واگذار شود. سازمان خصوصیسازی برای واگذاری، روالی مشخص و مصوب داشته است. این شیوه، کامل و بیعیب نیست و میتوانسته بسیار بهتر از این باشد اما قانونی است. طی دهسال، هفت مزایده برگزار شده و
"few in the late 20th supposed it was possible to get trash collection or fire projection privately, both having been socialized in the late 19th century, until it was tried. In the Netherlands the postal service has been successfully privatized, even though for reasons of State
security the post worldwide had been a State monopoly for hundreds of years".
But leaping into the Supply Chain Fallacy, as Mazzucato does with both feet, makes it easy in modern circumstances of the massive State to conclude that the entrepreneurship of the State is necessary all over the place. One looks down the supply chain of any innovation for any
۱. "كتاب نيال فرگوسن، با عنوان امپراتوری(٢٠٠٣)، تاريخ امپرياليسم بريتانيا است كه ثابت میكند سابقۀ بريتانيای امپرياليستی نهتنها چيزی نيست كه کسی از آن شرمنده باشد، بلكه نيرويی مثبت بود كه «جهان مدرن را به وجود آورد». ويژگی تاريخ امپراتوری گسترش جهانی تجارت و
۲. ثروت، نوسازی صنعتی و فرهنگی، و رشد ليبراليسم و دموكراسی بود. امپرياليسم سرمايهگذاران را تشويق کرد تا پول خود را در اقتصادهای در حال توسعه به كار اندازند؛ مكانهايی كه در غيرآنصورت هيچكس ریسک سرمايهگذاری در آنجاها را قبول نمیكرد.
توسعۀ امپراتوری بريتانيا به جهان كمتر
۳. توسعهيافته دارای اين تأثير بود كه با الزام بعضی قواعد بریتانیایی از شدت چنين مخاطراتی كاسته شد. هنگامی كه امپراتوری بریتانیا در اوج نفوذ خود بود، نسبت به هریک از قدرتهای امروز، میزان بسیار بیشتری از سرمايهگذاری بینالمللی در جهان توسعه نيافته ایجاد کرده بود. در سال ١٩١٣ در
یک پیشنهاد
از چند گونه موجود باید پرهیز کرد
۱) خبرنگاران ضد امپریالیسم و معنویت گرا که در غرب ساکن اند.
۲) مخالفان ضد سرمایه داری که در اسکاندیناوی ساکناند.
این لیست تکمیل می شود 😉
از پیشنهادهای شما هم استقبال می شود.
۳) علاقه مندان نهضت های آزادی بخش آمریکای لاتین (مرگ بر استکبار ... هایت)
۴) اصلاح طلب های مقیم آن طرف آب که بی خیال ۸۸ و میر در حصر نمی شوند.
۵) تمام کسانی که فکر می کنند از روده درازی های معلم "شهید"، علی شریعتی، حرف حساب در می آید.
۶) بنیادگرایان دولت
State fundamentalists