از اسماعیل بخشی و سلبریتیهای #نیشکرهفتتپه "قهرمانِ خیرخواه" نسازیم!
۱. شرکت کشتوصنعت نیشکر هفتتپه از ابتدای تأسیس دولتی و قبل از خصوصیسازی سالها زیانده بوده است. در دهساله منتهی به عرضه و واگذاری، ارزش بازدهی این شرکت و ارزش
ویژه دفتری آن منفی بوده؛ قبل از خصوصیسازی بدهیهای این بنگاه به حدود ۵۰۰ میلیارد تومان رسیده و همچنین شرکت با زیان انباشتهٔ حدود ۳۵۰ میلیارد تومان مواجه بوده است.
۲. با چنین وصفی، هیأت واگذاری (شامل وزارای اقتصاد و دادگستری و روسای اتاقهای بازرگانی و تعاون و همچنین دو نماینده
مجلس و وزیر مربوطه در کنار رییس سازمان برنامهبودجه) تصمیم گرفتهاند این شرکت به بخش خصوصی واگذار شود. سازمان خصوصیسازی برای واگذاری، روالی مشخص و مصوب داشته است. این شیوه، کامل و بیعیب نیست و میتوانسته بسیار بهتر از این باشد اما قانونی است. طی دهسال، هفت مزایده برگزار شده و
اطلاعیههایی منتشر شده اما بعد از سالها فقط و فقط یک متقاضی (یعنی آقایان اسدبیگی و شرکا) در این مزایدهها شرکت کردهاند.
۳. آیا کاری خلاف قانون انجام شده؟ ما صحبتهای مسؤولین را شنیدیم و ادعاهای هر دو طرف را در رسانهها مطالعه کردیم؛ به نظر من این خصوصیسازی مطابق با روال
قانونی انجام شده است. کسانی که ادعا میکنند کاری غیرقانونی انجام شده سند و مدرکی برای ادعایشان ارائه نکرده و به نظر میرسد فقط با گمانهزنی و اتهامزنی به تهییج و جوسازی بسنده میکنند.
۴. در پایان سال ۹۳ تعداد کارکنان در این شرکت حدود ۲۵۰۰ نفر بوده و همین تعداد در اطلاعیهها و
صورتهای مالی منعکس شده است. خریداران خود را برای این تعداد (که احتمالاً بسیاری از همین تعداد، نیروی مازاد بودهاند) آماده کرده بودند اما بنا به گفتهٔ مسؤولین در زمانی که در حال هماهنگی و تنظیم قرارداد بودهاند (احتمالاً در مدت سه ماه) متأسفانه حدود دو هزار نفر به کارگران و
کارکنان این بنگاه افزوده شده است. این هجومِ نیروهای مازاد احتمالاً با فشار عوامل سیاسی و اجتماعی و توسط مدیران دولتی (قبل از خصوصی سازی) اتفاق افتاده و باعث شده دهها میلیارد تومان به هزینههای این شرکت تحمیل شود.
۵. فکر میکنم آقایان اسدبیگی اگر با محاسبات دقیق و اطلاعات مناسب
تصمیم میگرفتند از تحویل گرفتن این شرکت خودداری میکردند اما در هر حال، درست یا اشتباه، خریداران پس از ورود، صدها میلیارد تومان هزینه و ریسک این سرمایهگذاری را پذیرفتهاند. آنگونه که من مطالعه کردم متوجه شدم قراردادی که با سازمان خصوصیسازی داشتند قانونی بوده و تا زمانی که به
تعهدات خود عمل کرده باشند مالک و مدیر این شرکت بوده و هستند.
۶. حداقل حقی که مدیران و مالکان یک بنگاه اقتصادی دارند اخراج نیروی مازاد مطابق با قراردادهایشان است. این حق مدیر و مالکان بوده افرادی مثل آقای اسماعیل بخشی و هزاران کارگر مازاد از این شرکت کنار گذاشته شوند. شرکت نیشکر
هفتتپه یک بنگاه "اقتصادی" است و هیچ گاه قرار نبوده یک "خیریه" باشد. لطفاً به کلمه "اقتصادی" دقت کنید. بنگاه اقتصادی یک خیریه یا سازمان برای حمایتهای اجتماعی نبوده و نیست. حتی اگر خیریه هم بوده مجاز و شایسته نبوده افرادی مثل آقای اسماعیل بخشی و حامیانش خود را به این بنگاه یا هر
بنگاه دیگری تحمیل کند. ضمن همدلی با این کارگران عزیز؛ امیدوارم این عزیزان بتوانند ضمن حفظ عزتنفس به جای تحمیل و فشار در جستجوی شغلی مناسب باشند.
۷. آنگونه که در رسانهها منعکس شده آقای بخشی و بعضی از کارگران علاقهمند هستند این شرکت را تحویل بگیرند. چه ایدهٔ پرریسک و خوبی! به
نظرم لازم است شرکتی (سهامی یا تعاونی) تشکیل و این شرکت را تحویل بگیرند. برای اینکه پوست در بازی داشته باشند لازم است سرمایهگذاری سنگینی در حد صدها میلیارد تومان انجام دهند و با فعالیت شبانهروزی این بنگاه را بعد از دهها سال زیاندهی به بنگاهی سودآور تبدیل کنند. چنین اتفاقی به
نفع همه است. آقای بخشی به عنوان یک سلبریتی کارگری میتواند سوسیالیستها، کمونیستها و برابریطلبهای ایران را به منظور سرمایهگذاری و مشارکت در حل مشکلاتی که سالهاست گریبانگیر یک شرکت دولتی بوده بسیج کند و تئوریهای سوسیالیستهای این مملکت را آزمون کند.
به نظرم فرصت خوبی است.
بسیار خوشحال میشوم این فرصت تاریخی در اختیار این بزرگواران گذاشته شود تا پساندازهایشان را از طریق خرید سهام در اختیار کارگران بگذارند و با سرمایهگذاری در این بنگاه اثبات کنند خطابههایشان در حمایت از کارگران و عدالتطلبی فقط حرف نبوده است.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
1. در سال ۲۰۱۷ کارلا استی تحلیل گر ژئوپلتیک مرکز پژوهش های جهانی شدن و خبرنگار دفتر مرکزی سازمان ملل به کره شمالی رفت. او کره شمالی را "نمونه موفق نظام سوسیالیستی" و "بهشتی برای کودکان" لقب می دهد که آموزش و بهداشت رایگان، به روز و عالی ارائه می کند:انتقال
2. دستاوردهای تمام اعجاب انگیز مردم و حکومت کره شمالی با کلام یا حتی تصویر اگر غیر ممکن نباشد بسیار دشوار است ... مردم کره شمالی در توسعه سوسیالیستی کشورشان قهرمانانه ثابت قدم بوده اند، ... مردم کره شمالی نمونه شکوهمند جامعه ای دموکراتیک و برابر به لحاظ اجتماعی و اقتصادی هستند.
3. کره شمالی همچنان مثالی از پیگیری شجاعانه عدالت اجتماعی و اقتصادی است ...
استی به ویژه تحت تأثیر پیشرفت این کشور در زمینه برابری جنسیتی قرار گرفت، هرچند استدلالش اندکی نامتعارف است: برای من عجیب بود ... که زنی پاشنه بلند سوزنی طلایی رنگ می پوشید... بعد با شگفتی متوجه شدم که
"few in the late 20th supposed it was possible to get trash collection or fire projection privately, both having been socialized in the late 19th century, until it was tried. In the Netherlands the postal service has been successfully privatized, even though for reasons of State
security the post worldwide had been a State monopoly for hundreds of years".
But leaping into the Supply Chain Fallacy, as Mazzucato does with both feet, makes it easy in modern circumstances of the massive State to conclude that the entrepreneurship of the State is necessary all over the place. One looks down the supply chain of any innovation for any
۱. "كتاب نيال فرگوسن، با عنوان امپراتوری(٢٠٠٣)، تاريخ امپرياليسم بريتانيا است كه ثابت میكند سابقۀ بريتانيای امپرياليستی نهتنها چيزی نيست كه کسی از آن شرمنده باشد، بلكه نيرويی مثبت بود كه «جهان مدرن را به وجود آورد». ويژگی تاريخ امپراتوری گسترش جهانی تجارت و
۲. ثروت، نوسازی صنعتی و فرهنگی، و رشد ليبراليسم و دموكراسی بود. امپرياليسم سرمايهگذاران را تشويق کرد تا پول خود را در اقتصادهای در حال توسعه به كار اندازند؛ مكانهايی كه در غيرآنصورت هيچكس ریسک سرمايهگذاری در آنجاها را قبول نمیكرد.
توسعۀ امپراتوری بريتانيا به جهان كمتر
۳. توسعهيافته دارای اين تأثير بود كه با الزام بعضی قواعد بریتانیایی از شدت چنين مخاطراتی كاسته شد. هنگامی كه امپراتوری بریتانیا در اوج نفوذ خود بود، نسبت به هریک از قدرتهای امروز، میزان بسیار بیشتری از سرمايهگذاری بینالمللی در جهان توسعه نيافته ایجاد کرده بود. در سال ١٩١٣ در
یک پیشنهاد
از چند گونه موجود باید پرهیز کرد
۱) خبرنگاران ضد امپریالیسم و معنویت گرا که در غرب ساکن اند.
۲) مخالفان ضد سرمایه داری که در اسکاندیناوی ساکناند.
این لیست تکمیل می شود 😉
از پیشنهادهای شما هم استقبال می شود.
۳) علاقه مندان نهضت های آزادی بخش آمریکای لاتین (مرگ بر استکبار ... هایت)
۴) اصلاح طلب های مقیم آن طرف آب که بی خیال ۸۸ و میر در حصر نمی شوند.
۵) تمام کسانی که فکر می کنند از روده درازی های معلم "شهید"، علی شریعتی، حرف حساب در می آید.
۶) بنیادگرایان دولت
State fundamentalists
یک جزیره را در نظر بگیرید که هر سال در آن ۱۰ نفر به دنیا میآیند. این ۱۰ نفر هر کدام ۵۰ سال زندگی میکنند و بعد همه با هم میمیرند. علاوه بر آن، درآمد مردمان این جزیره در سال اول زندگیشان ۱ دلار است، و هر سال درآمد آنها ۱۰
۲. درصد زیاد میشود. بنابراین سال دوم درآمد آنها ۱.۱، سال سوم ۱.۲۱ و سال ۵۰ ام صد و شش دلار (۱.۱ به توان ۴۹) خواهد بود. تا اینجای کار در داستان ما هیچ «نابرابری اقتصادی» ای وجود ندارد. همه متولد میشوند، هر سال درآمد یکسانی دارند و بعد از ۵۰ سال هم میمیرند.
حالا بیایید با
۳. هم دینامیک این اقتصاد را فراموش کنیم و یک «عکس لحظهای» از این اقتصاد بگیریم و به شکل ایستا به آن نگاه کنیم. در یک لحظه خاص در این جزیره ۵۰۰ نفر زنده اند که ۱۰ نفر آنها متولد ۵۰ سال پیش اند، درآمدشان ۱۰۶ است و به زودی خواهند مرد، ۱۰ نفر آنها متولد ۴۹ سال پیش اند، درآمدشان ۹۷
۱. "امروز به ندرت می بینیم که ظهور و پیروزی فاشیسم در آلمان و ایتالیا را به حمایت های بورژوازی انحصارگر (شرکت های بزرگ) و کمک آنها به موسولیتی و هیتلر برای رسیدن به قدرت نسبت دهند یا آن را حاصل تناقض های درونی سرمایه داری بدانند. تردیدی نیست که بخش بزرگی از نخبگان محافظه کار (از
۲. جمله بسیاری صنعتگران و کارخانه داران) از هیتلر در بحران نهایی جمهوری وایمار حمایت کردند و بسیاری از "کسب و کارهای بزرگ" نیز از اقتصاد جنگ نازیها بهره مند بودند و سود خوبی می بردند و اینها در حافظه بسیاری از افراد حک شده است. با این حال امروز به خوبی می دانیم که تا چه اندازه آن
۳. بخش های بسیار بزرگی از جامعه آلمان که به قول ایان کرشاو، مورخ بنام بریتانیایی، "برای پیشوا خودشان را به آب و آتش زدند " متنوع و البته مصمم بودند. با توجه به طیف گسترده ای از شهروندان جامعه آلمان که با رژیم نازی همذات پنداری کردند، سخت نیست دریابیم همه گناه پیروزی ناسیونال